حجت الاسلام ناطق نوری در خاطره ای در باره درخواست فرزند یکی از علما از امام نقل می کند: در جریان ملاقات هایی که با امام می شد شخصی به نام آقای شاهرودی ، پسر امام جماعت مسجد عباسی که چهره مقدس و مذهبی داشت خیلی نگران و مضطرب به دنبال من می گشت و به همه می گفت که آقای ناطق کجاست؟ بالاخره مرا پیدا کرد دیدم خیلی نگران است گفتم:چرا اینقدر مضطرب هستید؟گفت: من کمی آشنا به علوم غریبه هستم و خبردار شدم که آقای خمینی را سحر کرده اند و ایشان همین روزها مثل شمع آب خواهند شد من می خواهم سحر را باطل کنم و یک دستور العملی و دعایی به امام بدهم.علی رغم اینکه بنده خودم قائل به اینطور چیز ها نیستم چون محتمل قوی است اگر یک در میلیون هم احتمال داشته باشد که این درست باشد خوب امام است و انقلاب ، لذا اگر امام آسیبی ببیند همه چیز به هم می ریزد بلند شدم و نزد امام رفتم و گفتم :حاج آقا، پسر آقای شاهرودی آمده و می گوید علیه شما سحر و جادو کرده اند و این روزها بیمار می شوید و مثل شمع آب می شوید و اظهار می کند باطل سحر آورده ام. حضرت امام با خنده جواب جالبی فرمودند: به آنها بگویید من خودم باطل سحر هستم. بنده آمدم به ایشان گفتم:امام این چیزها را قبول ندارد و گفته من خودم باطل السحر هستم؛ دنبال کارتان بروید.
خاطرات ناطق نوری ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ص 168