جنازهها در سطح خیابانها افتاده بود، که بهمنظور باز کردن مسیر برای رفت و آمد خودروها و کامیونهای ارتشی،آنها را کشانده بودند و به جوی آب انداخته بودند که البته بعداً آمدند وجنازهها را جمع کرده و بردند. مجروحانی هم که در بیمارستان بودندعمداً مورد رسیدگی قرار نگرفتند و شهید شدند. مثلاً یکی از افرادی کهمیشناختم، پایش تیر خورده و در بیمارستان بستری بود.
روز 17 شهریور فوج عظیمی از مردم، که بسیاری از آنها، از جملهخودم، نسبت به اعلام حکومت نظامی بیاطلاع بودند، در تهران بهخیابانها ریختند. در این تظاهرات من از طرف تسلیحات به میدان ژالهیسابق میآمدم که یک مرتبه تیراندازی شروع شد و مردم را به رگباربستند؛ همه متفرق شدند و من هم فرار کردم. در این راهپیمایی جمعزیادی از خانمها شرکت داشتند و در آن وضعیت بعضاً با سر و پای برهنه به این طرف و آن طرف میدویدند. بعضیها بچههایشان را هم آوردهبودند و شرایط بسیار ناگواری بود. بچهها افتاده بودند، جوانها در خونآغشته بودند و کفشها و چادرهای زیادی در خیابان بود. من از تسلیحاتبه خیابان دماوند رفتم. آنجا باز پانصد نفری جمع شده، شعار میدادند ومیگفتند: «کشتند ای برادرها، هموطنانتان را کشتند».
جمعیت به طرفمیدان امام حسین (ع) راه افتاد که در آنجا نیز خودروهای نظامی آمدند ومردم را متفرق کردند. ما از یک خیابان فرعی که اسمش اقبال (اقباللاهوری کنونی) بود به طرف میدان ژاله آمدیم. حالا دیگر از آغاز درگیری مدتی گذشته بود و میخواستیم ببینیم چه اتفاقی افتاده است. در نزدیکمیدان دیدیم همهی نظامیان کلاهخود گذاشته، مسلح و مجهز هستند. منبه یکی از این نظامیان گفتم که آیا میتوانم به آن طرف بروم؟ او با شنیدن این حرف به یکی از سربازها دستور شلیک داد و او نیز برای اینکه ما رابترساند پشت سر هم سه تیر هوایی شلیک کرد.
وضعیت جنگ و گریزهمچنان ادامه داشت. یک بخش از مردم هم که در تظاهرات شرکتنداشتند آمده بودند ببینند که چه خبر شده است. نظامیان مصمم بودندکه از بهوجود آمدن هرگونه تجمعی جلوگیری کنند، ولی مردم بهطورمتفرِ رفتوآمد میکردند. این وضعیت ادامه داشت که ما دیگربرگشتیم. من در آنجا انبوه جنازهها و افراد مجروح را دیدم که درفاصلهی دویست متر مانده به میدان ژاله در جوی آب ریخته شده بودند.مطمئن هستم که آنها خودشان به جوی نیفتاده بودند؛ معلوم بود که آنهارا مأموران در جوی ریختهاند.
جنازهها در سطح خیابانها افتاده بود، که بهمنظور باز کردن مسیر برای رفت و آمد خودروها و کامیونهای ارتشی،آنها را کشانده بودند و به جوی آب انداخته بودند که البته بعداً آمدند وجنازهها را جمع کرده و بردند. مجروحانی هم که در بیمارستان بودندعمداً مورد رسیدگی قرار نگرفتند و شهید شدند. مثلاً یکی از افرادی کهمیشناختم، پایش تیر خورده و در بیمارستان بستری بود. به ملاقاتشرفتم و متوجه شدم که شهید شده است. بعید است کسی از پایش تیربخورد و بمیرد.
آمار رسمی که درخصوص تعداد شهدا اعلام کرد خیلی کمتر از تعدادواقعی آنها بود. رژیم تعداد شهدا را هشتاد و نه و تعداد مجروحین رادویست و پنجاه تن اعلام کردند. البته قبل و بعد از انقلاب هیچ آمار دقیقیاز تعداد شهدای 17 شهریور به دست نیامد؛ اما من که در بهشتزهرا (س)بودم روی پای یکی از جنازههای شهدا عدد 1723 را دیدم. معلوم بود کهاینها را از یک کانال رسمی، مثلاً ساواک، عبور داده و جواز دفن صادرکردهاند و آن شماره هم، شمارهی مسلسل افرادی بود که از کانالگذشتهاند. بنیصدر تعداد شهدا را سههزار نفر اعلام کرد و رادیوهایبیگانه تا چند هزار هم ذکر کردند. بعد از انقلاب هم آمار دقیقی از تعدادشهدا به دست نیاوردیم؛ یعنی به دنبال آن نبودیم که این آمار را به دستآوریم. علتش هم این بود که ما بیشتر به دنبال ماهیت قضیه بودیم و نهشکل آن. تعداد شهدا شکل قضیه است. ماهیت قضیه این بود که شاهحرف آخرش را زد و مردم هم حرف آخرشان را به شاه زدند. این برای مامهم بود. خدا هم در قرآن ما را به این امر توصیه میکند که دنبال شکلقضیه نباشیم و به دنبال ماهیت و هدف آن باشیم و به همین دلیل هنگامیکه داستان اصحاب کهف را میگوید تعداد آنها را ذکر نمیکند. از این رواختلاف است و عدهای میگویند سه نفر بودند و چهارمی، سگشان بود؛برخی دیگر میگویند پنج نفر بودند و ششمی، سگشان بود. خدا خودشمیگوید تعداد آنها را میداند ولی تعدادشان را نمیگوید.
خدا میخواهد به ما بفهماند که به شکل توجهی نداشته باشیم وبیشتر به دنبال هدف و برنامه باشیم. من واقعاً بر مبنای درسی که از اینآیه گرفتهام، هیچ وقت دنبال تعداد شهدا نبودم و این پیام را از آن قضیهگرفتم که دیگر هیچ راهی برای مذاکره با شاه، نه برای خودمان و نه برایکسانی که دنبال مذاکره بودند، وجود ندارد. 17 شهریور به پایان آمد و ازآن به بعد، مردم به بهانهی تشییع جنازهی شهدا در بهشت زهرا (س) گردهم میآمدند. آنجا دیگر حکومت نظامی نبود. آتش روشن میکردند ودور آن جمع میشدند، یا یکی پیت نفت زیر پایش میگذاشت و در بالایآن برای افراد صحبت میکرد. من خود در آنجا این فعالیتها را دنبالمیکردم و در جریان آن دستگیر شدم که شرح ماوقع را پس از تبییندستاوردهای واقعهی 17 شهریور خواهم گفت.
دستاوردهای واقعه 17 شهریور
امامخمینی(ره) در پیامی که پس از واقعهی 17 شهریور به مردم دادنداین روز را «یومالله» نامیدند. لابد امام با آن درایت و تیزبینی خود، در اینواقعه منافع زیادی برای انقلاب میدیدند که قطعاً آن طور بود.
اولین فایدهی واقعهی 17 شهریور این بود که راه هر گونه ارتباط وآشتی مخالفان با رژیم بسته شد. از آن به بعد شریفامامی هر چه زور زدنتوانست هیج مستمعی برای حرفها و بحثهایش پیدا کند؛ بهطوری کهحتی افراد محافظهکاری چون آقای شریعتمداری هم اعلامیهی تند دادندو کشتار مردم را محکوم کردند. خلاصه آنکه واقعهی 17 شهریور هیچراهی برای ارتباط با شاه و نزدیکی با دولت و دربار باقی نگذاشت و اینقویترین بیتالغزل آن روز است.
دومین دستاورد واقعهی 17 شهریور آن بود که اگر چه مردم بلافاصلهپس از واقعه اندکی ترسیده بودند، اما بعداً جرئت و تهور پیدا کرده وپیوسته حکومت نظامی را نادیده میگرفتند و بعضاً اعتصابهایی به راهمیانداختند و یا شبها بر فراز بامها شعارهای ضد شاهنشاهی میدادند.مثلاً دوم مهرماه کارکنان پالایشگاه آبادان، اعتصاب کردند و بعد کارکنانتأسیسات بندری و پالایشگاه خارک نیز به آنها پیوستند. بازار تبریز همتعطیل شده بود. امام پیام داده بودند که عجلهای برای پایان بخشیدن بهاعتصاب نداشته باشید. از این رو اعتصابها طولانی شد و اعتصاب بازارتبریز سه ماه بهطول انجامید. اصولاً در کلیهی شهرهایی که حکومتنظامی اعلام شده بود تحرکات زیادی از جانب مردم برای نادیده گرفتنآن صورت میگرفت. در قم، که ما به آنجا رفت و آمد داشتیم، صولتحکومت نظامی کاملاً شکسته شد. ابتکار بسیار خوبی که آنجا پیاده شدهبود این بود که مردم شبها بر فراز بامها میرفتند و بدون توجه بهحکومت نظامی شعار میدادند. هیچ کس جرئت نمیکرد به درونکوچهپسکوچهها برود و دنبال آن باشد که ببیند شعار از کجاست. در آنایام مابین شهرهای مشهد، تبریز، تهران و قم رفتوآمد داشتیم و در آنشهرها، پیوسته شاهد چنین وضعیتهایی بودیم. در سایر شهرهایی همکه حکومت نظامی اعلام شده بود کمابیش اخباری حاکی از تداوم اینوضعیت را میشنیدیم. البته در شهرهای مختلف کشور، همهی نگاههامتوجه تهران بود. هر تحولی در تهران به وقوع میپیوست به شهرهایدیگر نیز سرایت میکرد و تحول و اقدامی مشابه آفریده میشد.
سومین دستاورد واقعهی 17 شهریور استحالهی ارتش شاهنشاهیبود. امامخمینی(ره) در پیامی که بعد از این واقعه دادند ارتش را موردخطاب قرار داده و فرمودند: «ای ارتش وطنخواه ایران؛ شما دیدید کهملت دوست شما است و شما را گلباران میکند و میدانید که اینچپاولگران برای ادامهی ستمگری شما را آلت قتل برادران خود قراردادهاند. به دیگر برادران ارتشی خود که شاه را رها کردند و در پشتیبانیمردم به دشمن حمله نمودند، بپیوندید.»
شاه با بهوجود آوردن واقعهی 17 شهریور در پی آن بود که از مردمزهرچشم بگیرد؛ ولی امام با این گونه پیامها، مهمترین قدرت شاه، یعنیارتش را به هم میریختند. این پیام بر روی جوانان ارتشی تأثیر زیادیگذاشت و خیلی از آنها استعفا دادند و بعضی دیگر از داخل ارتش باانقلابیون ارتباط برقرار کردند و اطلاعات درون ارتش را به بیرون انتقالمیدادند. من خودم با چند تن از آنها در ارتباط بودم. انصافاً آنها خوببا ما همکاری میکردند و کمک بزرگی به استحالهی ارتش کردند. فرارارتشیها از تبعات بزرگ 17 شهریور بود. اگر چه قبلاً این روند بهطورپراکندهای وجود داشت، اما پس از این واقعه، سرعت بیشتری پیدا کرد.اوایل سلاح خودشان را میگذاشتند و فرار میکردند، ولی بعدها به آنهاپیام داده شد که سلاحهایشان را هم با خود بیاورند تا مردم مسلح شوند.رفته رفته تعدادی از جوانان مسلح شدند. اگر تا آن موقع در کوچه پسکوچهی سیدون (واقع در قم) آب بر سر سربازها میریختند، از آن، بهبعد علاوه بر آن چند تیر هوایی هم شلیک میکردند که به آنها بفهمانندکه مسلح هستند. برخی از طرفداران شاه ادعا میکردند که از غرب وشرِ کامیون، کامیون برای انقلابیون اسلحه میرسد. اینها همه کذبمحض بود. هر چه اسلحه در دست بچهها بود از خودشان ]ارتشیها[گرفته شده بود. البته تعدادی از گروهها و گروهکها که با خارج در ارتباطبودند، بعضاً از خارج اسلحه آورده بودند. شایان ذکر است که انقلابیونهیچ وقت نیازی برای استفاده از اسلحه پیدا نکردند و فقط برخی اوقاتبرای خالی نبودن عریضه چند تیر هوایی شلیک میکردند. یکی از اینافراد مسلح من بودم که هیچگاه از آن علیه کسی استفاده نکردم. بایدبگویم که ما به پیروی از امام(ره) با خشونت مخالف بودیم. حضورمیلیونی مردم در صحنه و فروپاشی تدریجی رژیم، نیازی به قیام مسلحانهنداشت.
اجمال قضیه اینکه پس از واقعهی 17 شهریور تمّرد و عصیان به نحوچشمگیری در بین ارتشیان رسوخ کرده، وضعیت به گونهای شده بود کهمثلاً در جهرم سربازی به نام فرد اسدی که میبایست به دستور فرماندهخود به سوی کسانی که حکومت نظامی را نادیده میگرفتند شلیک کند،فرماندار نظامی و رئیس شهربانی آن شهر را با ژـ3 ای که در دست داشتهدف قرار داده و کشته بود. خلاصه آنکه در آن وضعیت، رژیم با هردستی که میزد دستش میرفت و با هر پایی که میزد، پایش میرفت.وضعیت واقعاً بههم ریخته بود. دیگر هیچ کس برای حکومت نظامی، کهبه تعبیر حضرت امام (ره)، قبلاً یک پاسبانش با اطاعت از درجهدارشمیتوانست یک بازار را به ستوه آورد، تره خرد نمیکرد. حالا دیگر نبایدبگوییم که چرا و چگونه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید ؛ برای سلطنتیکه همّ و غم و فکر و امیدش به این آبا و اجداد سفاک و خونریزش بود وبا آن همه خونریزی که کرده بود هیچ تأثیری در مردم مشاهده نکرده و ازرسیدن به مقصود بازمانده بود، دیگر چه کاری از دستش برمیآمد کهانجام دهد.
وضعیت ارتش بهحدی به هم ریخته بود که ارتشبد اویسی، فرماندارنظامی، غزل خداحافظی را خواند. ارتشبد فردوست در کتاب «ظهور وسقوط پهلوی» نقل میکند که بعد از جریان 17 شهریور اویسی پیش منآمد و به او گفتم که چرا در این روز اقدام به این کار کردید؛ پاسخ داد کهدستور بود؛ من نیز گفتم پس حالا نتیجهاش را هم ببینید، مدتی پس ازواقعهی 17 شهریور، اویسی استعفا داد و سپهبد رحیمی جانشین ویشد. به هر حال استحالهی ارتش از تبعات بزرگ واقعهی 17 شهریورمحسوب میشود. این روز از «یومالله»های بزرگ است که صولت و پشتشاه را شکست و مهمترین سلاح او را که، ارتش بود، از کار انداخت. اینرا باید با زیباترین خط و با بهترین مرکب نوشت و در اعلیترین نقطهنصب کرد.
چهارمین دستاورد واقعهی 17 شهریور تبعید امام(ره) از عراِ بهپاریس بود. شاه بعد از این واقعه دید هر کاری انجام میدهد امام (ره) آنرا خنثی میکند لذا با مشاوره و همدستی دوستان آمریکاییاش با دولتعراق تماس گرفتند که امام(ره) را از نجف اخراج کند. آنها میخواستندامام(ره) را از دسترس مردم دور کنند تا ارتباط ایشان با مردم قطع شود.ابتدا بنا بود ایشان را به کویت بفرستند، ولی بعد دیدند که کویت هم باتوجه به ارتباط آن با ایران و وجود شیعیان، عراق کوچکی خواهد بود. باوجودی که ویزای کویت را هم به ایشان داده بودند از مرز برگرداندند.بالاخره امام (ره) سیزده مهر از عراق به سوی پاریس پرواز کردند.