گفت وگو با حجتالاسلام علی ابوالحسنی (مُنذِر)
□ جناب منذر، شما سالها درباره زندگی، افکار و مبارزات آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری، تحقیق و پژوهش کردهاید. آیا حاج شیخ فضلالله نوری، چنانکه بسیاری از مورخان و تحلیلگران مشروطه مدعیاند، مخالف آزادی بوده، یا تنها با برخی از انواع و صورتهای آن ضدّیت داشته است؟ و اساساَ آزادی از منظر وی چه تعریف و حکمی دارد؟
سؤال بسیار جالب و مهمی است و پاسخی دقیق و دور از شعار میطلبد. شیخ با آزادی به معنی « رهایی از ستم و فشار حکومت» و نیز « حق انتقاد سازنده از اولیای امور، و بیان مصالح و منافع فردی و اجتماعی»، مخالفتی نداشت، بلکه باید گفت شرکت فعالش در جنبش تنباکو و نهضت عدالتخانه، جز به انگیزه دستیابی به این امر نبود. کارنامه زندگی شیخ، خاصه فصل درخشان پایانی آن، خودداری از پناهندگی به سفارتخانههای خارجی برای حفظ جان، و استقبال از مرگ در راه عقیده، آن هم زمانی که شاه و درباریان به سفارت روس گریخته بودند، کاملاَ نشان میدهد که او فردی اصولگرا و آرمانخواه بوده و مخالفتش با مشروطه، ناشی از اموری چون زدوبند با مستبدان یا بستگی به همسایه شمالی نبوده است.
امضای شیخ زیر نامه علمای تهران (در جریان نهضت عدالتخواهی صدر مشروطه) از قم به مظفرالدین شاه، کاملاَ گویای این امر است. در این نامه، که حاوی شکایت و « تظلم» علما از سرکوب و کشتار مردم توسط صدراعظم (عینالدوله) است، از اینکه صدراعظم عرایض صادقانه علما را « که فقط مبنی بر عدالتخواهی و حفظ ممالک اسلام است» نزد شاه « ناصواب و مغرضانه» جلوه داده « و ابواب عرایض و تظلم را» بر آنها « مسدود نموده» سخت انتقاد شده است. منطق امضاکنندگان چنین نامهای، طبعاَ حمایت از بیان « حقایق امور» توسط مردم به ویژه اندیشمندان، و جواز انتقاد آنها از مظالم سیاسی و اجتماعی است، و شیخ از امضاکنندگان این نامه است. چنین کسی منطقاَ نمیتواند با آزادی (به معنی « حق انتقاد سازنده») مخالف باشد و « ابواب عرایض و تظلم» را بر روی خلق، که خود نیز یکی از آنان، بلکه پیشوای آنهاست، ببندد.
شیخ، خود در گفتگویش با طباطبایی و بهبهانی در حضرت عبدالعظیم علیه السلام، آنجا که به تنقید از محتوای جرائد مشروطه، و آزادی ِ بی رویه آنها پرداخته، این نوع آزادی را استثنا میکند :
این آزادی که این مردم [= مشروطهچیان افراطی] تصور کردهاند... کفر در کفر است. من شخصاَ از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلل میدارم که در اسلام، آزادی کفر است. اما فقط در آزادیشان، یک چیز است که فقط و فقط در خیر عموم، اگر کسی چیزی به خاطرش میرسد بگوید، لا غیر. اما نه تا اندازهای باید آزاد باشد که بتواند توهین از کسی بکند. مراد از خیر عموم، ثروت است و رفتن در راه ترقی است، و پیدا کردن معدن است، بستن سدهای عدیده است و ترقیات دولت و ملت. آیا گفتهاند کسی که دارای این آزادی است، باید توهین از مردمان محترم بکند؟! آیا گفتهاند فحش باید بگوید و بنویسد؟! آیا گفتهاند انقلاب و آشوب و فتنه در مملکت حادث کند و پارتی اجانب باشد [و] برای دولت خارج کار کند؟! از همه این مراتب گذشته، آزادی قلم و زبان برای این است که جراید آزاد، نسبت به ائمه اطهار هر چه میخواهند بنویسند و بگویند؟!
بی جهت نیست که شیخ، زمانی، نظریات اصلاحی خویش را نسبتاَ برآورده دید و نتیجتاَ به تحصن خود پایان داد، که مجلس شورای ملی در قبال سوال او و همرزمانش از « مفهوم» آزادی و « حدّ و مرز» آن، پاسخ زیر را صادر کرد: « ... مراد به « حرّیت»، حرّیت در حقوق مشروعه، و آزادی در بیان مصالح عامه است، تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقرر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حرّیت ارباب ادیان باطله، و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به موقع اجرا بگذارد». بدیهی است اگر شیخ، مطلقاَ با آزادی مخالف بود و حتی آزادیهای معقول و مشروع را نیز رد میکرد، به این پاسخ قانع نمیشد و آن را امضا نمینمود.
او، با توهین به علما و احکام الهی مخالفت داشت، که مع الاسف محتوای بسیاری از روزنامههای مدّعی آزادی در آن دوران را پر ساخته بود. روزنامه ملانصرالدین، که در بین هواداران مشروطه خواستارانی انبوه داشت، به طنز و مسخره مینوشت: « بیشتر نمایندگان مجلس ایران، از ملاّیان هستند، زیرا در قانون ایشان برای نماینده، دانش را شرط ندانستهاند! نمونه دیگر روزنامه صوراسرافیل است که به گفته عبدالله مستوفی، مشروطهچیان آن را چون « ورق زر» دست به دست میبردند. این روزنامه در شماره 4 خود (صص 6-7) مقالهای را به چاپ رساند که در واقع ادعانامهای تند علیه تمامی حکما و متکلمان بزرگ مسلمان کشورمان بود : « حکمت و کلام ما معجونی است مضحک از خیالات بنگیهای هند، افکار بت پرستهای یونان، اوهام کاهنهای کلده، و تخیلات وهابین یهود.... در هزار و سیصد سال، شهوت ریاست، لذت اصوات نِعال، و حرص قُربِ سلطان، به علمای ما فرصت نداد که فلسفه اسلامی را از این مزخرفات جدا کرده و یک رساله مختصر مشتمل بر حکمت طریقه حقه خودشان به زبان عوام، نوشته منتشر کنند...»!
به نوشته باقر مؤمنی، تنها شیخ فضلالله نوری با گردانندگان جریده صوراسرافیل ضدّیت نداشت، روحانیونی نیز که در صف مشروطه بودند به علت سخنانش درباره دین و روحانیت، از وی کینه به دل داشتند. نمونه دیگر، جریده حبلالمتین تهران است که روز اعدام شیخ فضلالله (13 رجب 1327ق) مقالهای تند و موهن بر ضدّ اسلام و روحانیت نوشت که با اعتراض شدید علمای مشروطهخواه تهران و نجف روبرو شد. چندان که، به رغم سلطه مشروطهخواهان غرب زده و تندرو بر پایتخت، به حکم محکمه جزا به زندان افتاد و پرونده روزنامهاش نیز برای همیشه بسته شد. شیخ فضلالله، در برابر این گونه جراید بود که هدف خویش از تحصن در حضرت عبدالعظیم علیه السلام را « تهذیب مطبوعات و روزنامجات از کفریات و توهینات به شرع و اهل شرع» میشمرد.
جالب است بدانیم که، با وجود اتهام « ضدیت با آزادی» به شیخ از سوی غالب مورخان مشروطه، شخصیتی چون علامه میرزا محمدخان قزوینی ــ بنیانگذار تصحیح متون به روش علمی در ایران معاصر ــ که با شیخ فضلالله از نزدیک آشنا بوده « از وسعت مشرب و آزادی و آزادمنشی و رندی و صفاتِ بزرگ» شیخ برای دوستانش در اروپا داستانها میزده و دکتر قاسم غنی، از روشنفکران مشهور عصر پهلوی و مصاحبین قزوینی، در نامه به یکی از دوستانش به این مطلب تصریح دارد.
□ مرحوم شیخ، با ردّ نظام مشروطه غربی، به دنبال پی ریزی چه نظامی بود؟ لطفاّ مختصات و ویژگیهای نظام موردنظر وی را شرح دهید؟
شیخ، مشروطه و پارلمانتاریسم « مطلقه» غربی را به دلایلی چون ناسازگاری با موازین اسلامی رد میکرد، اما این امر، هرگز به معنای قبول استبداد نبود. مرحوم دکتر محمداسماعیل رضوانی، مشروطهپژوه آگاه و منصف عصر ما، مینویسد: شیخ « برخلاف آنچه که عده ای گمان میبرند، مخالف با مشروطه [= تحدید سلطنت] نبود.... وی میفرمود: مشروطهای که در فرنگستان، ساری و جاری است، با مشخصات خاصی که دارد شایسته اجرا در ایران نیست. ایرانیان باید مشروطهای منطبق بر سنن ملی و مذهبی خود برقرار کنند و ... شعارش این بود: و عَلیکم بِالمَشروطی ِالاسلامی». وی همچنین شیخ را در کشاکش مشروطه و استبداد، « نیروی سوم»ی قلمداد میکند « که نه از استبداد حمایت» میکرد « و نه موافق با دموکراسی خاصّ اروپایی» بود.
شیخ، به مثابه فقیهی دین باور و شریعتمدار، « دین» را از « سیاست» جدا ندیده و نظام سیاسی مطلوب خویش را در پرتو حاکمیت وحی، و اجرای اصول احکام جاوید اسلام، جستجو میکرد.
از نظر او اولاَ، این « سیاست» است که بایستی رنگ و بوی خالص « دین» را به خود بگیرد، نه بالعکس. در ثانی، نظام سیاسی ِ شیخ، حاوی دو جنبه « سلبی» و « ایجابی» است که وجه سلبی ِ آن خود از دو رکن اساسی تشکیل میشود : 1. « استقلال» به معنی رهایی از سلطه بیگانه (خاصه استعمار غرب) در همه ابعاد فکری، سیاسی، اجتماعی و غیره (این مطلب، البته، با دادوستد و تعاطی ِ «عالمانه و مدبرانهِ» میان فرهنگها و تمدنهای بشری اشتباه نشود). 2. « عدالت» از طریق مهارِ قانونمندانه دولت توسط مجلسی مرکب از نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات جامعه.
رکن ایجابی سیاست ِ مطلوب وی نیز « حاکمیت اسلام» است که به معنای اجرای موبه مو و بدون تبعیضِ احکام اسلامی در جمیع شئون است.
شیخ میگفت: « قانون الهی ما، مخصوص به عبادات نیست، بلکه حکم جمیع موادّ سیاسیه را بر وَجه اَکمَل و اَوفی داراست، حتی اَرش الخَدش». کسروی، با همه عنادی که به شیخ میورزد، اعتراف جالبی دارد : «حاجی شیخ فضلالله فریفته « شریعت» میبود و رواج آن را بسیار میخواست... با یک امید و آرزوی بسیاری پیش آمده چنین میخواست که « احکام شرع» را به رویه قانون آورد و به مجلس بپذیراند. روی هم رفته به بنیاد نهادن یک « حکومت شرعی» میکوشید. به راستی آیا از یک فقیه، بلکه یک انسان مؤمن و خداترس، انتظاری جز این میرود؟
□ ایرادی که برخی روحانیون به تز مشروطه مشروعه شیخ میگرفتند این بود که نمیشود مشروطه و نظام پادشاهی را که غصبی است، مشروع کرد و مشروعیت بخشید. پاسخ شیخ به این ایراد چه بود؟
قید « مشروعه» به عنوان وصف « مشروطه» در واقع، بیانگر ماهیت مشروطه و نوع و گونه موردنظر آن است. چنانکه قید « اسلامی» در عناوین مرکبی چون « انقلاب اسلامی» و « جمهوری اسلامی»، همین فلسفه و معنا را تعقیب میکند : « انقلابهای اجتماعی» و « نظامات جمهوری» میتواند انواع و اشکال گوناگونی داشته باشد، فی المثل انقلاب مارکسیستی یا جمهوری سکولار، قید « اسلامی» در عنوان « جمهوری اسلامی» میتواند قید احترازی باشد. در معنی، برای جمهوری، به مثابه عنوانی « کلی و ذات انواع»، شقوق و گونه های مختلفی قائل می شویم که یک نوع آن نیز میتواند « اسلامی» باشد. در این صورت، قید اسلامی در اصطلاح « جمهوری اسلامی»، قید احترازی است. یعنی با به کارگیری شعار « جمهوری اسلامی» گونه ها و انواع جمهوری (مثل جمهوری سکولار و لیبرال) را نفی کرده و تنها یک نوع آن را جمهوری با محتوا و جهت اسلامی به عنوان رژیم شایسته میپذیریم.
« مشروطه مشروعه»، گذشته از آنکه، شیخ از سرِ « ناچاری» و به عنوان یک « چارهجویی اضطراری» تن به آن داده بود، هرگز به معنای مشروعیت بخشیدن به پارلمانتاریسم مطلقه غربی یا رژیم پادشاهی نبود. بلکه، در گوهر، طرحی مدبّرانه برای « مهار و کنترل» آن رژیم وارداتی و نوظهور « به لگام شرع» بود. لذا علت اینکه، در طول دوران مشروطیت حتی تفوّهی صوری و تشریفاتی نیز از سوی دولتهای حاکم نسبت به اصل پیشنهادی شیخ « اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه» (نظارت فائقه فقهای طراز اول بر مصوبات مجلس) ابراز نشد و بالعکس علمای مبارز از شهید مدرس گرفته تا امام خمینی (تا قبل از آغاز انقلاب اسلامی) جای جای بر اجرای آن پای میفشردند، همین بود که با اجرای این « اصل حاکم بر اصول قانون اساسی»، نهایتاً قوانین کشور، از چارچوب اسلام (که دین اکثریت قریب به اتفاق مردم ماست) خارج نمی شد و طبعاً جایی برای اعمال خودکامگیها و غربزدگیها باقی نمیماند.
□ از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید متشکریم.
من هم از شما تشکر میکنم و برایتان آرزوی توفیق دارم.