27 رجب روزی بزرگ برای تمام جهان اسلام است. در این روز، جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و رسالت بزرگی را برعهدهی حضرت محمد نهاد. این روز آغاز رویارویی با جهل، بتپرستی و طاغوت است. مبارزهای که هنوز ادامه دارد. آنچه از ابتدا برای این مبارزه لازم بود و هست، باور به یک اعتقاد اساسی و مهم در اندیشهی اسلامی است: «ولایت». این مهم ما را برآن داشت تا به گفتوگو با دکتر محمدحسین رجبی دوانی بنشینیم. وی صاحبنظر و استاد تاریخ اسلام است. گفتوگوی حاضر میتواند جایگاه مفهوم ولایت در اندیشهی اسلامی را برای ما روشن کند.
آقای دکتر، مسئلهی ولایت بهنوعی زیربنای اعتقادی در جهان اسلام محسوب میشود، اما با این حال میبینیم که چه در ساحت نظر و چه در ساحت عمل، آنگونه که شایسته و بایسته است، حق این مبحث دینی ادا نشده است. اگر امکان دارد، بفرمایید چرا جایگاه بحث ولایت در نظام فکری و عقیدتی اسلام، آنگونه که در شأن آن است، مورد توجه قرار نگرفته است؟
بله، این یک بحث اساسی است و میتوان گفت علتالعلل تمام بدبختیهایی که عالم اسلام بعد از رحلت پیغمبر (ص) دچار آن شد، همین عدم درک صحیح از ولایت و جایگاه آن است. همانطور که میدانید، قبل از امیرالمؤمنین علی (ع) و سایر ائمه (ع)، خود پیغمبر (ص) دارای ولایت بود و مردم حتی ولایت خود ایشان را هم درست برنتابیدند، چه رسد به ائمه (ع).
جامعهی عرب آن روز با ریاست قبیله و پادشاهی و سلطنت آشنایی داشت. برخی از آنها تاجر بودند و به ایران، روم، حبشه، یمن، مصر و... سفر کرده بودند و سلطنت و حکومت پادشاهی را میفهمیدند. خودشان هم رئیس قبیله داشتند، اما اسلام مسئلهای فراتر از سلطنت و حکومت را مطرح کرد که ولایت بود. یکی از شئون ولایت، حکومت بود، نه اینکه ولایت مساوی با حکومت باشد. برای اینکه مردم بفهمند جایگاه ولایت چیست، آیه نازل میشود: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ» صاحب ولایت، فقط و فقط خداست. خدا که شأن خود را در حد یک پادشاه یا سلطان پایین نمیآورد. بنابراین معلوم میشود ولایت فراتر از پادشاهی است.
رهبر معظم انقلاب در روز پاسدار سال 90، فرمودند امام حسین (ع) مظهر صبر است؛ صبرهای سخت و سنگین، صبر بر شهادت عزیزان یکی بعد از دیگری، صبر بر تشنگی طاقتفرسا و... ایشان میفرمایند صبر سختتر امام حسین (ع) صبر ایشان در برابر تردیدافکنی بزرگانی همچون عبداللهبنجعفر و عبداللهبنعباس بود.
بعد از خدا، پیغمبر ولایت دارد و پس از او، «وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ». همهی مفسران، اعم از شیعه و سنی، میگویند کسی که شایستگی ولایت داشته و در این آیه به او اشاره شده است که در حال نماز، زکات و صدقه میدهد، امیرالمؤمنین (ع) بوده است.
بعد جالب اینجاست آیهی بعدی میفرماید: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا»، کسانی که ولایت خدا و پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را بپذیرند، «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» میشوند حزبالله و خداوند هم وعده داده که حزبالله همیشه پیروز است؛ یعنی در پرتو ولایت، مسلمانها امت حزبالله را تشکیل میدهند و اگر تشکیل بدهند، خدا هم وعده داده است: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» چیزی که متأسفانه محقق نشد، چون ولایت را نپذیرفتند و حزبالله به وجود نیامد. بدبختیهایی که عالم اسلام به آنها دچار شد، همه بهخاطر این مسئله است؛ چراکه خدا وعده داده بود حزبالله را همیشه پیروز کند. دلیل اینکه حزبالله به وجود نیامد، این بود که ولایت محقق نشد.
همانطور که عرض کردم، یکی از شئون ولایت، حکومت کردن است. شأن دیگر آن، رشد و تعالی فرد و جامعه است. کدام حکومت به رشد معنوی و تعالی فردی توجه دارد؟ حداکثر کاری که حکومتها میکنند این است که جامعهای مرفه و پیشرفته بسازند. در پی این نیستند که تکتک افراد را نجات بدهند یا رشد بدهند. علاوه بر اینها، ولایت رمز وحدت است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ». در تفسیر این آیهی شریفه که همیشه برای اتحاد و جلوگیری از تفرقه به کار برده میشود، آمده است که منظور از حبلالله، ولایت اهلبیت (ع) است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی چند سال پیش فرمودند که غدیر خم میتواند یا میتوانست محور و مظهر وحدت امت باشد. ممکن است این نکتهی محوری را تبیین نمایید.
ظاهر قضیه این است که ماجرای غدیر خم را عدهای پذیرفتند و اکثریت با آن مخالفت کردند و باعث تفرقه شد، اما ایشان میفرمایند که این اتفاق میتواند باعث وحدت شود، چون حبلالله، ولایت اهلبیت (ع) است. اگر کسی قرآن را درست درک کرده بود، میدانست که از این طریق، وحدت مسلمین محقق خواهد شد. حال مقصود از ولایت قطعاً گستردهتر از این چیزی است که به ذهن من رسیده است.
نباید آن را در این مسائل محدود کنیم. ولایت متولی دین مردم و مسائل شرعی آنها هم هست. جایگاه ولایت مفسر قرآن، تبیینکنندهی متشابهات قرآن است. ولایت راسخون فیالعلم به همین شکل است. همانطور که میدانید، قرآن محکمات و متشبهات دارد. خود قرآن میفرماید متشبهات آن را فقط راسخون فیالعلم میتوانند دریابند.
آنهایی که خودشان را از ولایت اهلبیت (ع) محروم و به ظواهر آیه بسنده کردند، به گمراهی افتادند. اکثریت در عالم اسلام، مبتنی بر آیهی «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (خداوند بر عرش مستولی شده و نشسته است)، اعتقاد دارند که نعوذبالله، در روز قیامت خدا را میبینیم؛ بهشکل یک انسان درحالیکه بر کرسی و عرشی نشسته است. یعنی خداوند در این دنیا دیده نمیشود و در قیامت دیده میشود.
این موضوع چطور با اعتقادات توحیدی قرآن سازگار است؟ این اشکال از آنجا بروز پیدا کرد که آنها از ولایت راسخون فیالعلم پیروی نکردند. این در حالی است که در خطبهی اول نهجالبلاغه، ملاحظه میکنید که امیرالمؤمنین (ع)، با چه تعابیر زیبا و عمیق معرفتی، خدا را وصف میکند؛ چیزی که اصلاً قابل توصیف نیست. چون ایشان صاحب ولایت است.
احادیث متعددی از معصومان (ع) داریم که مفهومشان این است: «بُنی الإسلام على خمس» اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، حج، زکات، روزه و ولایت. بعد میفرمایند خدا در چهار مورد به ما رخصت میدهد؛ یعنی تخفیف قائل میشود. مثلاً تخفیف و رخصت خدا در خصوص نماز این است که اگر ایستاده نمیتوانید، نشسته بخوانید و اگر نشسته هم نمیتوانید، خوابیده بخوانید.
یا در مورد روزه، اگر انسان بیمار باشد، اصلاً نباید بگیرد. این تخفیف است. زکات هم اگر اموال فرد به حد نصاب نرسد، واجب نیست. همچنین حج اگر استطاعت مالی و جسمی نباشد، واجب نیست. تنها چیزی که خدا دربارهی آن بههیچوجه رخصت نداده، ولایت است. مهمترین رکن اسلام، ولایت است. ولایت از نماز هم مهمتر است. جایگاه ولایت این بود که متأسفانه نادیده گرفته میشد.
ولایت متولی دین مردم و مسائل شرعی آنهاست. جایگاه ولایت مفسر قرآن، تبیینکنندهی متشابهات قرآن است. ولایت راسخون فیالعلم به همین شکل است. همانطور که میدانید، قرآن محکمات و متشبهات دارد.
آقای دکتر، با توجه به آنچه فرمودید، لازمهی ولایت چیست؟
«أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» لازمهی ولایت، اطاعت محض است. اگر صاحب ولایت، مشورت کند و نظر بخواهد، حرفی نیست، اما اگر تدبیری اتخاذ کرد و کسی با او مخالفت نمود، یعنی در ولایتمداری و ولایتپذیری مشکل دارد و اصلاً ولایت را درک نکرده است. خیلی از بزرگان در این قضیه لغزیدهاند. نمونهاش واقعهی کربلاست. اگر مردم امام حسین (ع) را بهعنوان ولی خدا و صاحب ولایت میدانستند، وقتی ایشان میفرماید من تصمیم گرفتهام مدینه را ترک کنم و بهسوی کوفه بروم، بدون چونوچرا باید دنبال امام حسین (ع) حرکت میکردند. حتی بعضی از خویشاوندان و نزدیکان امام جلوی ایشان را میگیرند که نروند. این یعنی ما از امام بهتر تشخیص میدهیم. عبداللهبنجعفر، محمد حنفیه، عبداللهبنعباس و خیلی از افراد دیگر در این ماجرا میلغزند.
رهبر معظم انقلاب در روز پاسدار سال 90، در دیدار با فرماندهان سپاه، تعبیر زیبایی به کار بردند. ایشان فرمودند امام حسین (ع) مظهر صبر است؛ صبرهای سخت و سنگین، صبر بر شهادت عزیزان یکی بعد از دیگری، صبر بر تشنگی طاقتفرسا و... ایشان میفرمایند صبر سختتر امام حسین (ع) صبر ایشان در برابر تردیدافکنی بزرگانی همچون عبداللهبنجعفر و عبداللهبنعباس بود. بعد میفرمایند امام تصمیم خودش را گرفته بود و آنها با ظاهر دلسوزانه، تردیدافکنی میکردند.
این یعنی اولاً آنها نفهمیدند ولایت چه جایگاهی دارد و ثانیاً این تردیدافکنی که ظاهری دلسوزانه دارد، روی امام که قطعاً تأثیری نداشت، ولی باعث میشد برخی از اطرافیان ایشان متزلزل شوند. چهار نفر دیگر که میخواستند با امام همراه شوند، وقتی میدیدند پسرعمو و برادر امام اینطور میگویند، به شک میافتادند. چهبسا همین کار آنها باعث شد عدهای با امام حسین (ع) اصلاً همراه نشوند. بنابراین مشکل اصلی نشناختن جایگاه ولایت بود.
مردم حتی از فرامین ولایی پیغمبر هم اطاعت نمیکردند و چندینبار در مقابل خود ایشان هم ایستادند. این نشان میدهد که آنها ولایت خود پیغمبر را هم نپذیرفته بودند.
رسالت پیغمبر را قبول کرده بودند، ولی ولایت ایشان را نه. چون لازمهی ولایت، اطاعت محض است. فرمانهای ولایی پیغمبر را زیر پا گذاشتند و لذا آن تبعات سنگین را هم متحمل شدند. در غدیر خم، پیغمبر امیرالمؤمنین علی (ع) را بهعنوان جانشین معرفی کردند. چرا پس از رحلت پیامبر (ص)، با امیرالمؤمنین بیعت نکردند؟ نعوذبالله یا پیغمبر (ص) موضوع را خوب تبیین نکرده یا اینکه ماجرا بهگونهای دیگر بوده است. درحالیکه از اساس مشکل جای دیگری بود.
مشکل اینجا بود که حتی در زمان حیات پیامبر (ص) هم مردم از همهی فرامین ولایی ایشان اطلاعت نمیکردند. وقتی در زمان حیات مبارک پیامبر، از فرمان ایشان سرکشی میکردند، بعد از رحلت قطعاً این عدم ولایتپذیری بیشتر شده است. وقتی در صلح حدیبیه و جنگ احد، از فرمان پیامبر سرپیچی کردند، پس از رحلت ایشان هم به این رویه ادامه میدهند. دیگر قبحی ندارد که فرمان پیغمبر را نادیده بگیرند؛ بهخصوص که از امیرالمؤمنین (ع) کینه داشتند.
بنابراین جمع شدند و اجازه ندادند که امیرالمؤمنین به خلافت برسد و به همین ترتیب، در طول تاریخ، اگر ولایت درست هضم و دریافت نشود، این مشکل وجود خواهد داشت.
آیا میتوان دغدغههای اینچنینی را پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز دید؟ یعنی عدم ولایتپذیری باعث شده باشد تا مملکت اسلامی به خطر بیفتد؟
بله، ما شاهد بودیم بعضی از افرادی که در انقلاب نقش داشتند، مورد توجه امام بودند و مسئولیتهای بزرگی هم بعد از انقلاب گرفتند، در مسئلهی ولایت میلنگیدند. یکی از این آقایان میگفت من نسبت به امام از همه جسورتر بودم. این موضوع را با افتخار هم میگفت که خیلی راحت از امام انتقاد میکرده است. درحالیکه اگر ولایت امام خمینی را درک میکرد، باید مطیع محض ایشان میشد. این همان امامی است که این انقلاب عظیم را پدید آورد؛ همان کسی که من معتقدم مورد عنایتهای ویژه بود.
عصر روز 21 بهمن، وقتی حکومت نظامی ساعت چهار بعدازظهر اعلام شد، امام فرمود بریزید بیرون که پیروز هستید. همانجا بعضیها به ایشان گفتند خطر کشته شدن مردم در سطح وسیع وجود دارد. امام بر حرف خود پافشاری میکند، چون چیزی را میدید و میدانست. کسی که به امام و ولایت او ایمان داشت، در مقابل حرف ایشان، حرف نمیزد. با اینکه معادلات مادی چیز دیگری را نشان میداد، ایشان به مردم گفتند که به خیابانها بیایند.
همانطور که در جنگ خندق، تمام معادلات مادی دال بر این بود که اسلام نابود میشود، ولی پیغمبر (ص) مقاومت کردند و پیروز شدند، چون خدایی که پشت این قضایاست، وعده داده است که مؤمنان را یاری خواهد کرد.