حاکمان ایران از ابتدای برقراری ارتباط با کشورهای اروپایی، امتیازهایی به آنها می دادند که معمولاً یک طرفه بود. شمار این امتیازها، اعطای حق مصونیت قضایی یا همان کاپیتولاسیون بود.
قاسم تبریزی :ملی گراها در برابر کاپیتولاسیون سکوت کردند
1 آذر 1394 ساعت 22:09
حاکمان ایران از ابتدای برقراری ارتباط با کشورهای اروپایی، امتیازهایی به آنها می دادند که معمولاً یک طرفه بود. شمار این امتیازها، اعطای حق مصونیت قضایی یا همان کاپیتولاسیون بود.
برخلاف قانون که اول لایحه به مجلس شورای ملی میرفت و پس از تصویب به مجلس سنا فرستاده میشد کاپیتولاسیون مستقیم به سنا فرستاده و تصویب شد و در یک قیام و قعود، پیرمردهای مدافع سیاست انگلیس و آمریکا لایحه را تصویب کردند.
حاکمان ایران از ابتدای برقراری ارتباط با کشورهای اروپایی، امتیازهایی به آنها می دادند که معمولاً یک طرفه بود. شمار این امتیازها، اعطای حق مصونیت قضایی یا همان کاپیتولاسیون بود. پیشینه این امتیاز را باید در زمان مغول و اوج گیری آن را در عهد قاجار و در عهدنامه ترکمن چای میان ایران و روس جست وجوکرد.
رژیم وابسته پهلوی در سال 1343، به دستور ارباب خود، امریکا مرتکب جنایت بزرگی شد و بار دیگر کاپیتولاسیون را برقرار ساخت. موضع گیری قاطع و افشاگرانه امام خمینی رحمه الله بر ضد کاپیتولاسیون، نقطه عطفی در نهضت اسلامی ایران در مبارزه رژیم پهلوی به شمار می رود. این کار، به تبعید امام و جدایی افتادن میان امام و امت به مدت چهارده سال انجامید. با این حال، پرونده کاپیتولاسیون، سرانجام باپیروزی انقلاب اسلامی بسته شد.
متن پیش رو گفتگو با محقق و رجالشناس تاریخ معاصر ایران؛ «قاسم تبریزی» پیرامون این واقعه تاریخی است:
دستور تبعید امام توسط چه کسی صادر شد/ جریان مشاجره امام با آیت الله شریعتمداری/چرا ملیگراها در برابر قانون کاپیتولاسیون سکوت کردند
*اولین بار «واژه کاپیتولاسیون» از چه زمانی وارد تاریخ ایران شد؟
برخی دوران صفویه را مطرح میکنند و عدهای از زمان عهدنامه ترکمنچای را می دانند. اما به صورت رسمی بیشتر از زمان عهدنامه ترکمنچای در عصر قاجار بحث کاپیتولاسیون در ایران مطرح شد.
*یعنی روسها اولین بار کاپیتولاسیون را به ایران تحمیل کردند؟
بله. در جنگ ایران و روسها و عهدنامه ترکمنچای. اما با انقلاب اکتبر 1917 میلادی روسیه؛ لنین یک طرفه این عهدنامه را ملغی کرد. اما در تاریخ معاصر ایران، بعد از شکست قراداد 1919 میلادی که به نوعی البته در آنجا قرار بود ایران به صورت رسمی مستعمره شود. اصل قرارداد تسلط و سلطه انگلیس را در ایران محقق میکرد.
* عهدنامه ترکمنچای در ایرانی اجرایی هم شد؟
در عصر قاجار اجرایی میشود اما با سقوط روسیه تزاری و روی کار آمدن حکومت بلشویک ملغا شد. اما رضاخان در سال 1305 یا 1306 شمسی یک تبلیغات وسیعی کرد که او عهدنامه را ملغی کرده است. در صورتی که قبل از آن لنین یک طرفه آن را ملغی کرده بود. بهر صورت منتفی شد.
*صحبتم سر این است که اصلا روسها در ایران حضور داشتند که شامل این قانون بشوند؟
بله. البته به صورت غیر رسمی فرانسویها و انگلیسیها هم شامل این قانون میشدند. ولی در اینجا دو موضوع در مورد وضعیت ایران باید مطرح کرد. یکی قرارداد وین است که نظامیان خارجی در استخدام ایران، یک حقوقی دارند اما آنچه آمریکاییها در قانون کاپیتولاسیون عمل کردند چیزی فراتر از آن تمام موارد در گذشته بود. در این لایحه تمامی آمریکاییها از نظامی، غیرنظامی، حتی کارمندان عادی آمریکایی که در ایران حضور داشتند شامل آن می شدند.
*پیش از ورود به بحث پیرامون کاپیتولاسیون آمریکایی، لطفا در مورد سابقه حضور نظامی آنها در ایران توضیحاتی را بفرمایید.
از سال 1321 شمسی این حضور نظامی آغاز شد. یعنی در دولت احمد قوام استخدام نظامیان آمریکایی برای ساماندهی ارتش ایران صورت گرفت. حتی قوام لایحهای به مجلس میبرد و مصوبه میگیرد. اما آن مصوبه بهانهای بود برای ورود و سلطه تدریجی آمریکاییها در ارتش و در جای جای مملکت.
در حقیقت بر اساس اسناد لانه جاسوسی که باقیمانده است، از سال 1321 آمریکاییها شروع کردند که ارتش ایران را به دست گرفتن. خب از یک طرف حکومت دیکتاتوری رضاخان سقوط کرده است و از طرف دیگر انگلستان که استعمارگر غالب در ایران بود مشغول جنگ بود و روسیه هم در گرفتاری سختی در جنگ داشت. فقط آمریکا اینجا فرصتی برای ورود و حضور دارد و به تدریج ارتش را در دست گرفت. حتی در دوران دکتر مصدق با همان مصوبه سال 1321 مرتب جای جای ارتش را اینها گام به گام جلو میآمدند و در برابر این حضور فراگیر و غیرقانونی مقاومتی نمی شد.
بعد از کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد 1332 مسئله سلطه آمریکا را داریم. اگر چه انگلستان در این کودتا همراه آمریکا بود اما در حقیقت سلطه مطلق از آن آمریکا شد و ارتش و سیستم نظامی ما در اختیار آمریکاییها قرار گرفت. حتی برخی از این ردههای بالای ارتش آمریکا مثلا در جزیره خارک مستقر میشدند و بدون اینکه حتی به مرکز بیایند و یا خبری بدهند به این جزیره میرفتند یا در جنوب ایران نیز این گونه بود. برای خود محدودیتی نمی دیدند.
از طرف دیگر این کودتا منجر شد که آمریکاییها به دنبال تغییر ساختار و نفوذ در امور سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی... در ایران هم باشند. مثلا در بُعد فرهنگی راه اندازی موسسه فرانکلین(موسسه فرهنگی است که کتابهای درسی را چاپ و کارهای وسیع فرهنگی انجام میداد و از جمله ناشران بزرگآن دوران را مثل امیرکبیر، زوار، اقبال، ابن سینا و... را مدیریت می کرد)، ابتدا نفوذ در دانشگاه شیراز و بعد دانشگاههای دیگر کشور مانند دانشگاه ملی، دانشگاه دماوند و... .
*آمریکا از چه زمانی به فکر ایجاد قانون کاپیتولاسیون برای اتباع خود در ایران افتاد؟
در حقیقت قیام 15 خرداد42 یک جو ناامنی برای آمریکاییها پیش آورد. یک احساس وحشت در ذهن آنها ایجاد شد. اگر یک مقدار ساماندهی بود و ساواک و یا ارتش آمادگی نداشت، احتمال سقوط رژیم زیاد بود. چون مخالفین اگر می توانستند رادیو را تصرف کنند دیگر بخش عمده در اختیار مخالفین می افتاد. لذا اینها به دنبال امنیت برای هر آمریکایی افتادند. یعنی اینجا دیگر بحث قرارداد وین نیست که منحصر به نظامیان شود. در طرح کاپیتولاسیون اینها برای هر آمریکایی مثل مهندس، آشپز، فرد معمولی و هر کس که شناسنامه آمریکایی دارد در ایران امنیت داشته باشد. لذا بعد از پانزده خرداد اینها به دنبال تصویب این لایحه بودند که برخی میگویند که در دوران نخست وزیری دکتر علی امینی ارائه داده بودند که سندی در این زمینه نداریم ولی در دوران اسدالله علم این لایحه روی میز علم بود که در اواخر سال 42 حسنعلی منصور نخست وزیر شد و آن را عملی کرد.
در مرداد سال 43، بر خلاف قانون که اول لایحه به مجلس شورای ملی میرفت و پس از تصویب به مجلس سنا فرستاده میشد؛ این لایحه مستقیما به مجلس سنا فرستاده و تصویب شد و به قول معروف در یک قیام و قعود، پیرمردهای مدافع سیاست انگلیسی و آمریکایی لایحه را تصویب کردند. گویا یکی دو نفر اعلام کردند که یک مقدار تامل کنیم و یک مقدار روی آن فکر کنیم ولی بالاخره لایحه تصویب شد. در مهر ماه همان سال لایحه به مجلس شورای ملی آمد و آنجا هم به تصویب رسید.
وقتی خبر این کار به امام خمینی رسید؛ ایشان فرمودند که من باید متن لایحه را ببینم. گویا از چهار کانال متن به دست امام رسیده است. جالب اینجاست که هر کسی هم میگوید من متن را به ایشان دادم. البته راست هم میگویند. ولی از یک مسیر نرسیده بلکه از چهار مسیر به امام متن رسیده است. یک روایت هست که مرحوم ابوالقاسم پاینده متن را داده. مسیر دوم از آقای هاشمی رفسنجانی. سوم؛ شهید عراقی هم گویا از مسیر دیگر متن را پیدا کرده بودند. مسیر چهارم هم از طریق آقای سید جعفر بهبهانی بوده است. ولی این تا چه حد این صحت داشته باشد، مشخص نیست.
مسلما باید در تحقیقات مورخ تاریخ معاصر حجه الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی باید جستجو کرد که نظر ایشان به دلیل تخصص خاص در نهضت امام خمینی، می تواند حجت باشد.
*به هر حال به دست امام رسیده.
بله. به صورت کامل هم متن رسیده است. چون مشخص بود که امام کاملا به موضوع مسلط بودند. ساواک طبق اسناد خودش تا سوم آبان 1343 متوجه نشد که امام قصد صحبت در این زمینه را دارند. البته امام از همان مهرماه قصد سخنرانی داشت. در سوم آبان جلسهای در منزل مرحوم آیتالله سید حسین قاضیطباطبایی (از علمای عارف و معلم اخلاق و برادرزاده مرحوم آقامیرزا علی آقا قاضی) تشکیل شد.
در آن جلسه آیت الله نجفی، آیت الله آقاشیخ مرتضی حائری؛ در بعضی از اسناد آمده که آیت الله شریعتمداری هم بوده. البته در اسناد اول نام او نیست، اما در اسناد دوم به او هم اشاره شده است. گویا در آن سند هم آمده که مشاجرهای بین امام و شریعتمداری رخ داده است. (رجوع شود به کتاب: امام خمینی در آئینه اسناد/ ج4/ تهران/ موسسه تدوین و نشر آثار امام خمینی)
*مشاجره بر سر همین کاپیتالاسیون بوده است؟
بله. گویا آقای شریعتمداری هم تا آخر جلسه نماند و آنجا را ترک کرد. به هر صورت، امام در آن جلسه مطرح میکنند که ما مصمم هستیم در روز چهار آبان که مصادف بود با روز میلاد حضرت فاطمه(س) در بیست جمادیالثانی بوده؛ سخنرانی کنند.
متن گزارش ساواک قم که به تهران ارسال شده موجود است که در آن نوشته شده آیت الله خمینی قصد سخنرانی دارد. دو سه تا گزارش تکمیلی هم سوم آبان میآید. خوشبختانه اسناد به جای مانده در مورد کاپیتالاسیون برای تحلیل خوب است. یعنی حداقل با آنها میتوان بیست، سی عنوان کتاب نوشت، دهها مقاله نوشت. اسناد خیلی قوی است، اسناد ساواک، اسناد لانه جاسوسی و... . اگر چه سخنرانی امام، اعلامیهها و چیزهای دیگر هم داریم. متاسفانه این موضوع که نه تنها از اصل کودتای مرداد کمتر نیست که مهم تر می باشد. آن چناناکه باید پیرداخته نشده است. تصویب لایحه سند تجاوز و استعمار آمریکا و مستعمره شدن ایران است.
به هر صورت امام صبح چهار آبان علیه کاپیتولاسیون سخنرانی میکنند. در حالی که یک اعلامیه قبلا داده بودند. ولی چاپ اعلامیه همان روز صورت میگیرد؛ اعلامیه را به تهران میآورند و در تعداد وسیعی گویا چاپ میکنند. دو روز بعد از پخش سخنرانی، ساواک متوجه میشود که یک اعلامیه هم وجود دارد. سخنرانی که ادامه میدهند سریع متن سخنرانی را همان روز از قم به ساواک تهران ارائه میشود. روز بعد نوار سخنرانی را پیاده میکنند و در تهران هم یک نسخه خود ساواک تهران پیاده میکند و بررسی میکنند. تا دوازده، سیزده آبان ساواک دنبال بررسی اثرات این سخنرانی در میان روحانیت و اقشار مردم است.
البته در تهران، ساواک آمادگی کامل داشت که مبادرت به جمعآوری اعلامیه و سخنرانی بکند. در این زمان ساواک بررسی میکند که مثلا در شهرستانها این اعلامیه و سخنرانی تاثیرگذار بوده است یا نه مرتب گزارش می رسد.
از طرف دیگر در قم برنامهریزی شده بود تا هر شب، یکی از شخصیتها در مسجد امام حسن عسکری(ع) سخنرانی کند. بعضی از وعاظ هم در تهران و شهرستانها به دنبال صحبت امام، سخنرانی کردند. اینها روال عادیاش بود. در روز دوازده آبان یکی از چهرههای برجسته سازمان سیا به ایران میآید که در اسناد ساواک به آن اشاره شده است. آقا اونی؛ رئیس تحلیل سازمان سیا در بخش ایران وارد اصفهان میشود. اینکه چرا به اصفهان میرود خود جای تامل است و باید به بررسی خاصی پرداخت اما آمدن وی طبق اسناد برای تبعید حضرت امام بود.
*شاید به عنوان گردشگر و توریست به ایران آمده باشد؟!
اینکه چرا اصفهان را برای سفر انتخاب کرده بود و به تهران نیامده، جای تامل دارد. رئیس ساواک (سرلشکر حسن پاکروان)، به ساواک اصفهان، با رمز نامه مینویسد که فلانی به اصفهان میآید. بعد ادامه می دهدکه مواظب باشید. ساواک اصفهان هم بلافاصله جواب میدهد که او رسیده و ما در جریان هستیم.
*یعنی برای پذیرایی کردن؟
پذیرایی کردن معمولی نه. بیشتر ساواک تهران از نظر امنیتی تذکر داده است. او وقتی که وارد میشود، فردا آن روز بحث تبعید امام مطرح میشود. این فرد تا شانزدهم آبان در اصفهان میماند. در شانزده آبان یک دیداری با رئیس ساواک اصفهان دارد. در آن جلسه از رئیس ساواک اصفهان میپرسد که اوضاع اصفهان چگونه است و دستگیری آیت الله خمینی چه تاثیری بر شهر داشته داست؟ شما آیا در شهرستانهای اطراف شعبات دارید؟ اطلاعات در مورد منطقه و تاثیر تبعید امام، وضعیت مردم، تسلط ساواک در منطقه را می رساند.
در حقیقت یک سری سوالات اطلاعاتی امنیتی از رئیس ساواک میپرسد که رئیس ساواک خلاصهای از آن گزارش را برای ساواک تهران میفرستد. از اسناد لانه جاسوسی هم برمیآید که تبعید امام مستقیماً به دستور آمریکاییهاست. آنها نگران این بودند که این حوادث منجر به تکرار پانزده خرداد شود. و اگر تکرار میشد امنیتی برای آمریکاییها باقی نمیماند. ولی از یک طرف ساواک مواظبت، نظارت و ارزیابی کامل از حوادث داشت.
به هر صورت شب سیزده آبان یعنی غروب دوازده آبان؛ شاه دستور میدهد یک فروند هواپیما آماده شود که شبانه آیت الله خمینی را به ترکیه انتقال بدهند. معلوم است که باز هماهنگی بین سرویس اطلاعاتی ایران و ترکیه صورت گرفته است. به خصوص که ترکیه هم پادگان و پایگاه آمریکاییها بوده. یعنی جایی هم انتخاب کردند که برای اینها قابل کنترل باشد. از اسناد بعدی چه در بدو ورود و چه دورانی که امام را به منطقه دوری به نام «بورسا» می فرستند. همواره ماموران ساواک و سیستم اطلاعاتی ترکیه هماهنگی کامل دارند. البته در اول مکان امام را اعلام نمی کردند. حتی نماینده برخی مراجع رفتند آدرسی نمیدادند و سفارت ایران در ترکیه هم حق نداشت مکان امام را بگوید.
* انتقال امام از ترکیه به عراق هم بر همین اساس بوده است؟
نه، آنجا دیگر خطر از بین رفته است.
* یعنی آمریکاییها در این زمینه نقشی نداشتند؟
سندی در این زمینه نداریم. ولی آنچه مسلم است، اینها دیگر هیچ خطری احساس نمیکردند. حتی یک مشورتی مطرح بود که امام را به پاکستان تبعید کنند اما یکی از رجال سیاسی به شاه میگوید: آقای خمینی را به عراق بفرستید. آنجا دهان شیر است. البته تحلیل برخی که با نگاه «شاهی» و «غربی» تحلیل می نمودند؛ امام اگر وارد نجف شود موقعیت علمی نخواهد داشت.
ولی حرکت علیه اسلام، مرجعیت و روحانیت به دستور آمریکا صورت گرفت روند بعدی هم این را نشان می دهد.
موضوع را با این عنوان مطرح میکند که در عراق مراجع و علمای بزرگی هستند؛ وقتی آقای خمینی به آنجا برود، در برابر آنها هیچی نیست. نقل است که شاه سال 57 به آن سیاستمدار گفته است: پس دهان شیر چی شد؟! وقتی نگاه شیطانی و مادی باشد، مسلما باطل است. آنها به مقام علمی و معنوی امام توجه نداشتند.
صحت و سقم این مطلب را نمیدانم اما در یک جایی به عنوان خاطره این مطلب را خوانده بودم. برگردیم به موضوع صحبت خودمان؛ به هر صورت امام را به ترکیه میفرستند. در آنجا یک مامور ساواک و یک مامور از سرویس ترکیه مواظب امام هستند. ابتدا امام در خود استانبول بودند و بعد هم که به بورسا میروند. اما در بین اسنادی که ما داریم، اسناد زیادی است که درحقیقت تبعید امام از تهران تا ورودشان به نجف را به صورت منظم ساواک گزارش کرده است. معلوم است که ساواک مسلط است و گزارش لحظه به لحظه میدهد.
بیش از 800 سند در مورد همین بحث کاپیتولاسیون و تبعید امام وجود دارد که عمده اش همین مسئله قصد سخنرانی ایشان و سخنرانی که امام انجام دادند. 6000 نفر در سخنرانی امام در قم شرکت میکنند و بعد از سخنرانی هم امام بین روزهای هشتم تا دوازدهم آبان نامههای زیادی برای علمای شهرهای مختلف میفرستند که ساواک موضوع را مرتبط به مسئله کاپیتولاسیون میداند.
*این نامهها تاثیری هم داشت؟
بیتاثیر که نبود ولی به قیام و یا اعتراض خاصی نینجامید. ولی مثلا در تبریز داریم که علمای تبریز اعتراض کردند و تلاش کردند که بازار را تعطیل کنند که ساواک مانع میشود. در اصفهان علمای اصفهان نامه ای به شاه مینویسند که روز شانزدهم یعنی سه روز بعد از تبعید امام و درخواست می کنند که ایشان را به ایران عودت بدهند. از این نوع موارد داریم ولی اینکه حرکت گسترده باشد، نه. رژیم تجربه پانزده خرداد را در اینجا به کار برد و نوعی احساس تکرار جنایات و قتل عام خرداد 15 خرداد 1342 می رفت.
هواپیمای ارتشی را آماده میکنند؛ شبانه به قم میروند. هفت نظامی خاص که با ساواک هم همکاری میکردند یعنی فقط نظامی ارتشی معلوم است نیستند و مسلط هم به قم بودند که شبانه امام از قم میآورند به تهران و مستقیم میفرستند به ترکیه. اصلا ایشان را در تهران نگه نمیدارند. در تهران هم به فرودگاه نمی روند. در یکی از پادگانهای ارتش ایشسان را سوار هواپیما می کنند. این مسیر هم با سرعت و دقت انجام میشود که در تهران امام معطل نشوند. باز رژیم تجربه پانزده خرداد را دارند. اما در اینجا اجتماع طلاب را در مدرسه خان داریم. اعلامیه و بیانیه طلاب را داریم. ولی همه اینها تقریباً گسترده و با مدیریت نیست. هر کسی همینطور یا ابتکاری انجام میشود. دستگیریها، تعقیبها، مراقبتهای ساواک بالاست.
مسئله مهم در مورد کاپیتولاسیون سلطه مطلق آمریکاییهاست. چون وقتی یک کشور مستشار انتخاب میکند برای مشورت و آموزش است. اما اینها در حقیقت حاکمیت و حکومت در اختیارشان بود. یعنی اینها را نمیشود مستشاران دانست. چون خرید سلاح و هر گونه برنامه با نظر اینها بود. فرماندهان و امرای ارتش ما در حقیقت شده بودند برده و زیر دست آنها. آمریکا هم با این کارش به تعبیر جمیز ویل ایران را تحقیر کرد.
جمیز ویل در کتاب «عقاب و شیر» مینویسد: آیتالله خمینی هرگز آمریکا را به دلیل این تحقیری که به ملت ایران کرد، نبخشید. در این کتاب مطالب خوبی دارد. اگر چه نویسنده آمریکایی است و در شمار همان «قماش»!
*اعلامیه ای که امام خمینی در زمینه کاپیتولاسیون منتشر می کنند چگونه است؟
متن اعلامیه امام و سخنرانیشان نشانگر از یک ایستادگی و مقاومت مرجعیت است. اگر در مسئله قرارداد رویتر؛ ملاعلی کنی را داشتیم. در قرارداد انحصارتنباکو؛ میرزای شیرازی مرجع تقلید را داشتیم. مهمترین آن هم قرارداد 1919 بود که انگلیس میخواست ایران را مستعمره کند که آنجا هم شهید آیتالله سید حسن مدرس مقابلشان ایستاد. در قضیه کاپیتولاسیون هم دیگر علنی بود که به قول امام ایران در اشغال آمریکاییها قرار گرفت و آنها با تصویب این لایحه سیستم قضایی ما را در حقیقت نادیده گرفتند و یا تحقیر کردند. چون بالاخره یک جرمی انجام میشود باید مورد محاکمه و مورد مواخذه قرار بگیرد. بعد از آن ما موارد زیادی داریم در اسناد که آمریکاییها مثلا یک فرد را با ماشین زیر گرفتند، تجاوز کردند، تعدی کردند و...، پلیس ایران هم اصلا دخالت نکرد. یک مورد هم که یکی از مامورین پلیس یک آمریکایی مجرم را بازداشت کرده بود که رئیس کلانتری او را مواخذه کرد و به آن مامور گفته بود: تو حق نداشتی این آمریکایی را بازداشت کنی. چون در خود این متن هم آمده بود که اگر یک آمریکایی در ایران خلاف قانون انجام بدهد باید در آمریکا محاکمه شود. ولی اگر یک ایرانی به یک آمریکایی تعرض کند، سیستم قضایی باید با آن شخص ایرانی اگرچه بی گناه بوده، یا دفاع از خود کرده دستگیر، محاکمه و محکوم کند. برخورد کند.
*در مورد اعتراض به قانون کاپیتولاسیون در ایران از ابتدا تا همین اعتراض امام؛ آیا افراد دیگر و یا جریان روشنفکری اعتراضی به این قضیه داشتند؟
در گذشته، در بیانیههای مراجع میبینیم که به تسلط اجنبی و تسلط کفار اعتراض می کنند و ان را طبق فرمان قرآن حرام می دانند. اما واقعیت این است که اصل بیشتر این قراردادها مخفی بود. یعنی جامعه و مردم از آن اطلاعی نداشتند. متن قراردادها در دسترس نبود. اگرچه رهبران احزاب و رجال سیاسی می دانستند ولی سکوت کردند. حتی مدعیان ملیت و ملی گرایی سکوت نمودند! حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ نگاری خود آنرا نادیده گرفتند. آیا به دلیل اینکه آمریکا را استعمار گر نمی دانستند؟ آیا به دلیل وابستگی فکری سیاسی به ایالات متحده بوده؟ آیا دلایل دیگری هم میشود داشته باشد... خودشان باید پاسخگو باشند. لذا جریان ملی گرایی در مورد جنایات و خیانت ها و تجاوزات و غارت های آمریکا همواره ساکت بودند... .
*یعنی تصویب رسمی نمیشد که مثلا قانون کاپیتولاسیون تصویب شود؟
این مورد آمریکا هم شاید اگر به مجلس نمیرفت، کسی متوجه این قانون نمیشد. شهید مدرس میگوید بعد از قرارداد تنباکو چندین قرارداد در ایران منعقد شد که کسی متوجه آن نشد.
*این اشتباه استراتژیک آمریکا بود که این قانون را برای تصویب به مجلس بردند؟
از نظر قانونی اگر حاکمیت را قانون بدانیم. ولی خود آمریکاییها مُصر بودند که این قانون در مجلس تصویب شود. نگاهی به اسناد لانه جاسوسی نشان می دهد که نه تنها فشار که سخت پیگیر بودند و احمد فندرسکی مطیع و فرمان بر بود.
* دلیل اصلی این کار آنها چه بود؟
قدرتنمایی آمریکاییها و شاید هم اگر بعدها در تاریخ به آنها اعتراضی شد، بگویند که خود ایرانیها این قانون را تصویب کردند. یعنی این لکه ننگ را از دامن خودشان پاک کنند. بیشتر میتوان به این لحاظ مطرح کرد که هر کاری کردند کسی حق تعرض نداشته باشد. از آن طرف هم آن پرستیژ به اصطلاح حقوق بشری خودشان را هم حفظ کنند که بگویند این قانون در مجلس ایران تصویب شد. این در حقیقت نشان میدهد که مجلس صددرصد فرمایشی بود. فقط چهار نفر معلوم بود حساب شده و از قبل تعیین شده مخالفت کردند. چون هیچ کدام از کسانی که مخالفت کردند، دوره بعد رد نشدند و دوباره برای نمایندگ مجلس رای آوردند. وقتی حاکمیت وابسته باشد مجلس فرمایشی مسلما نمایندگان به طریق اولی این گونه اند.
مخالفت با قانون کاپیتولاسیون کاملا برنامهریزی شده بود. در جریان جداسازی بحرین از ایران هم همین کار را کردند. حزب پان ایرانیست که وابسته به دربار بود در یک نمایش ساختگی مخالفت کردند و در دوره بعدی تمامی نمایندگان حزب از محسن پزشکپور که رهبری را عهده دار بود تا دیگر در مجلس جای خوش کردند و بعدها هم در حزب رستاخیز ادغام شدند.
در اینجا ما سه مسئله داریم. یک مسئله، آمریکاییها هستند که در حقیقت با اینکه مملکت بعد از کودتای 28 مرداد در اشغالشان و در تمام مراکز و نهادها مسلط بودند با این حال هیچ گاه مقید نبودند که حریم یک مملکت را نگه دارند. یعنی عین برده با ایرانیها برخورد کردند؛ حتی با امرای ارتش و سیاستمداران هم در عمل و هم در کار مشخص است. حضور سازمان سیا در اینجا و در حقیقت از ایران تا اندونزی و آسیای دور و خصوصاً بلوک شرق را زیر نظر داشتند. ساواک زیر نظر اینها بود. عمدتاً هر نوع خیانت و جنایت، شکنجه، شکنجه، زندان، تبعید، فشار توسط آمریکا بود. از نظر ماموریتی بیشتر در رابطه با اسرائیل، کشورهای عربی، در رابطه با اتحاد جماهیر شوروی حرکت می کردند.
از این طرف هم برای حفظ آن چیزی که آنها امنیت میگفتند، انواع و اقسام شکنجه نسبت به مردم روا داشتند. یعنی وقتی که ما آمریکا را مطرح میکنیم، فقط این کاپیتولاسیون و یک لایحه نیست که آنها مصونیت داشته باشند. مصونیت آنها یعنی ایرانیها مصونیت نداشته باشند. هرگونه اعتراض، هرگونه برخورد با قضیه آمریکاییها، مستشارها، مامورین، مهندسین و هر کسی که به نام آمریکایی بود مصادف با نابودی آن شخصی بود که معترض است. اگر موضوع کاپیتولاسیون به درستی بررسی، تحلیل و نقد شود، عمق فاجعه روشن می گردد.
ما مواضع اینطوری هم داشتیم مثلا در ارتش اگر بگویید مستشار اعتراض میشد آن از طرف رکن دو محاکمه میشد، به خصوص نیروی هوایی. مثلا در ارتش هم امرای ارتش بودند. در خاطرات هایزر این موضوع دیده میشود که چگونه امرای ارتش تحقیر و سخیف میشدند. آن روحیه استکباری آمریکایی ها و قدرتی که آن زمان شاه داشتند.
*در مورد اعتراض به کاپیتولاسیون آیا شخصیت های سیاسی و حزبی هم اعتراضی داشتند؟
در مود کاپیتولاسیون با سکوت مرگبار رجال سیاسی، احزاب و گروههای ایرانی مواجه هستیم. در مسئله پانزده خرداد آنها خودشان را مبرا دانستند از اینکه با نهضت امام خمینی حرکت کرده باشند. اما در مسئله کاپیتولاسیون هم هیچ چیزی نگفتند. حتی یک اعلامیه و یک بیانیه ندادند. خب حزب توده به دلیل آنکه وابستگی به شوروی داشت، اینها بیرون از این کارها بودند. جامعه سوسیالیتها که دغدغه این کارها را نداشتند مشغول همکاری و دفاع از اسرائیل بودند. در مورد جبهه ملی هم سه مطلب را میتوان گفت. یکی اینکه اینها آمریکا را استعمارگر نمیدانستند. یعنی آن تفکر حاکم بر آنها اینگونه بود. نکته دوم، افراد نفوذی در این جریان بود. نمونه کوچک آن شاهپور بختیار که طبق اسناد لانه جاسوسی از سال 1331 مرتبط با سفارت بود. او عضو لژ فراماسونری آمریکا بود. طبق اسناد ساواک در نهضت ملی شدن نفت در تایید طرح اصل چهار ترومن و موارد دیگر دقت شود. اینها نه تنها مخالف آمریکا نبودند که مدافع هم بودند.
مسئله سوم هم آنها آمریکا را مدافع حقوق بشر میدانستند. این تفکر به خصوص در حزب ایران حاکم بود. به تعبیر روشنتر اینها معتقد بودند که شوروی استعمارگر و جنایتکار است. البته این درست است. انگلیس هم استعمارگر و جنایتکار است که این هم درست است، اما می گفتند که آمریکا چنین ماهیتی ندارد. این خطا را در دهه بیست هم اینها کردند.
*یعنی این نیروی سوم را وسیله ای برای مهار کردن آن دو استعمارگر دیگر میدانستند؟
اصلا ضرورت میدانستند که اگر آمریکا به صحنه سیاسی ایران بیاید، ما این دو تا جریان را از میدان به در میکنیم. حتی بعد از کودتا هم در سال 1335 اللهیار صالح به عنوان رهبر جبهه ملی و حزب ایران از اصل چهار ترومن دفاع کرد. یعنی این حد نهایت وابستگی فکری است. حالا ما در مورد خود اللهیار صالح نمی خواهیم زیاد صحبت کنیم که او تربیت شده مدرسه آمریکاییهاست. در سفارت آمریکا کارمند بود. برادرش علیپاشا با سفارت کار میکرد و آن برادرش جهانشاه با دربار کار میکرد. صراحتا سال 35 از آمریکاییها دفاع می کند. اوج اینکه فدائیان اسلام را اعدام کردند. آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی را به دلیل دفاع از نهضت ملی شدن نفت و احیانا حکم قتل رزم آرا تا پای اعدام می برند که وساطت آیت الله العظمی سید حین بروجردی وآیت الله سید محمد بهبهانی قضیه را فیصله داد و ایشان را بعد از چندی بازداشت و محاکمه آزاد می کنند.
آمریکاییها در اینجا یکهتاز میدان هستند. حکومت صدرصد وابسته به کودتا است. در سالهای 39 تا 44 هم ما هیچ چیزی از اینها نداریم. حتی همین دوران شما شاهد هستید که دکتر مصدق از سال 40 نامههای زیادی به اروپا و اتحادیهها و جبهه ملی میفرستد. حتی در اختلاف جبهه ملی که آیا جبهه ملی متشکل از شخصیتها باشد یا از احزاب باشد که اللهیار صالح و اینها معتقدند که ما احزاب را منحل کنیم و شخصیتها باشند، دخالت میکند و حرف اللهیار صالح را رد میکند که باعث جبهه ملی سوم میشود. یعنی جبهه ملی دوم این بود که اللهیار صالح مثلا حالا بعدها چیزهایی در مورد این قضایا گفت. احزاب دیگر هم همین، شخصیتهای دیگر هم همه سکوت میکنند. یعنی ما جز جریان اسلامی هم در جایگاه مرجعیت و رهبری امام هیچ اعتراضی نداریم. سالهای 56 بعضیها شروع کردند یک بیانیه در مورد کاپیتولاسیون یا چنین چیزی دادند ولی تا آن موقع هیچ کاری نکرده بودند.
*پس تنها کسی که از حاکمیت استعمارگران در ایران جلوگیری کرد؛ امام خمینی بود؟
در حقیقت تنها جریانی که در برابر کاپیتولاسیون ایستاد جریان مذهبی بود. حتی جلال آل احمد هم اشاره به این موضوع اشاره می کند که روشنفکران از خون شهدای پانزده خرداد با سکوت گذشتند و هم در اینجا تنها کسی که در برابر آمریکا ایستاد آیت الله خمینی بود. همانجا هم به یک نکته جالبی اشاره میکند که امروز هم میشود با یک توضیح همان را گفت. جلال میگفت روشنفکران هیچ راهی ندارند جز دو راه. یا به طرف حکومت بروند یا به طرف روحانیت و اسلام بیایند. درستی این جمله بعد از پانزده خرداد مشخص شد که عموماً چپها هم به طرف حکومت رفتند. حالا جز دو سازمان چریکی، بقیهشان همه به طرف حکومت رفتند که نیاز به یک تحلیل مستند دارد. خصوصا با رجوع به اسناد ساواک و زندگی نامه برخی از آنها.
خب این در خود روند کاپیتولاسیون حال دولت علم با جنایتها و خیانتهایی که کرد، برکنار شد. حسنعلی منصور روی کار آمدنش که مشخص بود آمریکاییها در روند آن دخالت میکنند. حتی موقعی که قرار بود در اسفندماه 1342 او نخست وزیر شود، شاه در مسافرت اروپا بود. علم در یادداشتهای خود مینوسید که مرتب با من تماس می گرفتند که به اعلیحضرت بگویید به ایران بیاید که این را تصویب کند. شاه هم میگفت: چه عجلهای دارید، حالا من میآیم. معلوم است که این امور هیچ ربطی به خود شاه هم نداشت و فقط او باید بیاید و امضا کند. در این مسئله هم برخی میخواهند دامن شاه را پاک کنند، در صورتی که پسر سلیمان بهبودی رئیس دربار رضاه شاه میگوید که اعلیحضرت مخالف تصویب کاپیتولاسیون است. این صحبت را او در مجلس میگوید که فردای آن روز مورد ماخذه قرار میگیرد و پدرش هم از کار برکنار میشود و خودش هم منزوی می شود. یعنی حرکت مشخص بود.
یکی از چیزهایی عمدتاً در این سی پنج سال بعد از انقلاب کمتر مورد توجه قرار گرفت، مسئله تصویب کاپیتولاسیون بود. در صورتی که کاپیتولاسیون چیزی کمتر از کودتای 28 مرداد نبود. میشود گفت بدتر از آن هم بوده. یعنی در حقیقت دیگر امنیت کامل برای آمریکاییها و ناامنی برای مخالفین آنها در ایران ایجاد میکرد. در سال 42 ساواک میگوید که علیه آمریکا و اسرائیل حرف نزنید و نگویید اسلام در خطر است. مشخص است که زمینه این حرکت میآید. خب صحبت امام محورهای زیادی دارد که من فکر کنم که مثلا اگر چیزی باشد، یک یا چند همایشی یا برنامهای برای تحلیل ایجاد گردد، بند بند صحبت امام قابل تحلیل است. یعنی فشرده تمام مسائلی تاریخی است. ایشان یک اشاره میکنند که خب در ایران قبلا استعمار انگلیس بود، جنایتهای زیادی کرد. شوروی جنایت زیادی کرد. شوروی از انگلیس بدتر است و انگلیس از شوروری بدتر است و آمریکا از هر دو پلیدتر. ولی فعلا سر و کار ما با آمریکاییهاست. بعد میگویند چرا اینها با روحانیت مخالف هستند؟! اشاره به پانزده خرداد و حوادث بعدی میکنند و میگویند: اگر نفوذ روحانیت باشد، اسرائیل نمیتواند در این مملکت فعالیت بکند. اینکه اقتصاد را دست اسرائیل میدهند و روحانیت را میکوبند و اسرائیل در پوست بهائیت در این مملکت فعالیت می کند. امام میگویند ما الان در حالی هستیم که بسیاری از روحانیون و وعاظ و ائمه جماعات در زندان مورد شکنجه و آزار قرار میگیرند. یعنی از این طرف افشاگری اوضاع داخلی هم امام کرده، بعد اشاره میکنند به نفوذ اسرائیل در ایران که آن موقع امام این را مطرح کردند.
ما الان حدود پنج جلد کتاب در مورد اسناد روابط ایران و اسرائیل داریم و هنوز اوایل کار است. یعنی ابعاد قضیه وسیع است. مثلا افرادی امثال علینقی عالیخانی کارمند عالیرتبه ساواک چند سفر به اسرائیل می کند و به عنوان مسئول اقتصادی طرح قراردادها تهیه می کند. داریوش همایون همین طور. بسیاری امرای ارتش... برخی کارمندان اداره سوم ساواک در اسرائیل آموزش می بینند و عناصر موساد در ایران برخی ماموران زندان را آموزش می دهند. این نبود که البته این نفوذ که میگوییم در حقیقت همان سلطه است که تار و پود مملکت را گرفته بود. توطئه استعمار را در ممالک اسلامی مطرح میکند. که آمریکا فقط در اینجا نیست که، در تمام ممالک اسلامی دارد این توطئه را انجام میدهد و حکومتهای منطقه همه تحت تاثیر یا سلطه استعمار هستند. یعنی آن موقع ملک حسین، ملک حسن، حاکم کویت و منطقه را بررسی کنید.
مسئله دیگر اختلافاتی که در جهان اسلام وجود دارد. این اختلاف مربوط به اسلام و مسلمین نیست. این باز از توطئههای استعمار است که مسلمانان را در برابر هم قرار بدهد که بتواند به اهداف خودش برسد. توطئه حرکت ملیگرایی و ناسیونالیسم، اینها همه در صحبتهای امام هست.
ملیگرایی به معنای وطندوستی نیست، به معنای ناسیونالیسم است و ناسیونالیسم هم ایدوئولوژی است که آن ایدئولوژی در برابر اسلام است که نشان هم، هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب نشان داد که ایدئولوژی به اصطلاح ناسیونالیسی. حالا در حد ابتذالش پانایرانیسم میشود و یا پان عربیسم، پان ترکیسم، پان آذرسیم و... . در حد معاند با دین که آقای مهندس بازرگان در کتاب بازیابی ارزشها به آن اشاره میکند که آیت الله خمینی، ایران را برای اسلام میخواست و من اسلام را برای ایران میخواستم و از اول ما این اختلاف را داشتیم. یعنی بعضی جاها خودش را نشان میدهد. چون عین مسئله شرک و توحید میماند. یک جایی بین توحید و شرک خودش را نشان میدهد. باز امام اشاره میکند که ما در برابر استعمار میایستیم، به ما تهمت کهنهپرستی میزنند. البته دو تا جواب میدهند. یک جواب به حرکت باستانگرایی شاه میدهند که شما به ایران قبل از اسلام اشاره میکنید، کهنهپرست نیستید، ما که میگویم قران، وحی، منطق و دین خداوند، ما را کهنه پرست مینامید. بعد ضرورت اتحاد ملت های اسلامی را مطرح میکند.علاوه بر ایران در برابر استعمار حتی به کشورهای اسلامی هم پیامی میدهد که شما در برابر استعمار بایستید. وجود اسرائیل را از آمریکا میدانند. اگر چه نقش انگلیس و اروپا را در تشکیل رژیم صهیونیستی میدانند اما میگویند اگر الان آمریکا نباشد، مسلمانان اسرائیل را از بین میبرنند. اگر اسرائیل الان جنایت میکند، به دلیل حمایت آمریکاست.
این حرف برای 51 سال قبل است. یعنی بیش از نیم قرن از قضیه میگذرد. خطر نفوذ صهیونیسم و اسرائیل را در ایران مطرح میکنند که این روند به کجا میانجامد. بخصوص که عُمال اسرائیل بر مملکت مسلط هستند. عموماً ایشان بهائیت را ابزار اسرائیل در ایران میدانند. گرچه ابزار انگلیس و آمریکا هم هستند یا در حقیقت هر سه را میشود در یک وادی ارزیابی کرد.
بعد مسئله مجلسین را مطرح میکنند که اینها سند بردگی ما را امضا کردند. اینها به مردم خیانت کردند. هم مجلس سنا را مطرح میکنند و هم مجلس شورای ملی را که اینها خیانت کردند و این مصوبه قانونیت ندارد. گام دیگری که امام در اینجا برمیدارد در حقیقت مشروعیت و مقبولیت نظام شاهنشاهی را ملغی میکنند و آن را زیر سوال می برند. در این زمینه میگویند از این به بعد هر چیزی را مجلس تصویب کرد از نظر ما قانونیت ندارد و این را به دنیا اعلام می دادند.
موضوع بعدی مستعمره شدن ایران توسط آمریکاست. البته خود آمریکا منطقه و این چیزها را مطرح میکردند. مثلا ایران مرکز فعالیت سازمان سیا است. اما با قید کاپیتولاسیون بحث مستعمره شدن است و با این حرکت میفرمایند که در حقیقت قلم سیاه کشیدن بر تمام مفاخر و مشاهیر ما. یعنی آن اقتدار و عظمت و آزادی و استقلال ایران را اینها با این کار از بین بردند. امام میگویند آمریکاییها این طرح را به پاکستان، اندونزی و چند کشور دیگر دادند و هیچ کدام نپذیرفتند. از همان طرح اولیه که به عنوان اصلاحات ارضی، تحول و تغییر بود که حالا نتیجهاش همین بحث است. اخیراً هم آمریکاییهایی خیلی تلاش میکنند همین مسئله کاپیتولاسیون را در افغانستان و در عراق انجام بدهند که در عراق آیت الله العظمی سید علی سیستانی و علمای حوزه ها محکم ایستاده و البته دولت هم ایستادگی میکند. مجلس افغانستان هم یک مقاومتهایی نشان داده ولی هنوز خبری از عدم تصویب یا تصویب آن نیست.
حتی بعد از انقلاب هم تحریفی در این زمینه صورت میگیرد و کاپیتولاسیون را در حد نظامیان مطرح میکنند. در حقیقت این نوعی تبرئه آمریکاییهاست و تحریف تاریخ است. در خود اسناد لانه جاسوسی، در خود گزارش مجلس و اصل لایحه است از کارمندان فنی و خانوادههایشان که نام برده شده است که مثلا به آمریکا تعرض نشود، آنهایی هم که گاهی به عنوان تاریخ مینویسند، به عنوان همان قوانین منشور وین مطرح میکنندو این نشانه آن است که برخی اساتید، سیاستمداران، نویسندگان به عمق فاجعه و سلطه پی نبرده اند.
امام این قانون را مخالف قرآن و دین مطرح میکنند. چون در حقیقت اینجا باید سلطه کفار را مطرح کرد. عموماً اگر مراجع گذشته ما هم با انگلیس و آمریکا و یا روسیه مبارزه میکردند، بر اساس دستور و فرامین قرآن، کفار حق تسلط و سلطه بر مسلمین ندارند و سلطه آنها حرام است. امام تعارض قضیه را با قران میدانند و مخالفت ملت اسلام. یعنی آن مبانی دینی اینجا اجماع مسلمانها را هم. بعد وکلای مجلسین را غیر قانونی میدانند و میگویند با تصویب این وکلای مجلسین از این به بعد غیر قانونی هستند که بعد از انقلاب همه وکلا که در ایران ماندند، قانون شد دیگر. که تمام وزرا و وکلا و شخصیتهای سطوح بالای مملکت باید حقوقشان را در طی این سالها برگردانند. باز یک خطابی هم به ارتشیها، علما، سیاستمداران دارند. می فرمایند: ای امرای ارتش، مراجع، علمای نجف، علمای تهران به داد اسلام برسید. یعنی دعوت به مبارزه. حتی سیاسیون را دعوت میکنند که در برابر این لایحه سکوت نکنید و ایستادگی کنید و تمام این حرکتها را امام میگویند که از جانب آمریکاست و نکته ظریفی که میگویند و هنوز هم آن کلام زنده است به دلیل بیان امام و یکی هم جنایتهای مستمر آمریکا. میگویند رئیس جمهور آمریکا بداند امروز منفورترین افراد در جهان در نزد ملت ما است. یعنی همین الان آمریکا ماهیتش را نه تنها عوض نکرده بلکه بدتر شده، یعنی درندهخویی و تجاوز و تعدیاش به نسبت دهه 1340 گستردهتر شده. آن موقع حالا یک جنگ کره و جنگ ویتنام را ما داشتیم و مسئله اسرائیل و اینها هم سعی میکردند که در سازمان ملل مطرح کنند. ولی الان که علناً هر نوع جنایتی را میکنند و پایگاه نظامی را گسترش و نیروی های نظامی پیاده میکند. دیگر درنده خویی و تجاوز و تعدیاش به نسبت گذشته گستردهتر شده است. باز در نگاه امام به اوضاع داخلی ایران که اگر ما عقب نگه داشته شدیم، استعمار این کار را کرده است. حکومت وابسته به استعمار است. در حقیقت اینجا اساس حکومت پهلوی را با اشاره به عملکرد گذشتهاش میکند که مبارزه اینها با روحانیت و با دین، به دلیل این است که اگر قدرت دین و قدرت مرجعیت و قدرت روحانیت باشد شما جرات این کارها را نمیکنید. اینکه غرب علیه روحانیت و علیه اسلام به مبارزه برخواسته، چون او را سد راه خودش مطرح میکند. باز اینجا بحث مجلس و تصویب است و مسائل مرجعیت را مطرح میکنند. – خب دیگر ایران عید ندارد. از این به بعد هر جنایتی که آمریکاییها در ایران بخواهند میتوانند انجام دهند.
*اعتراض به کاپیتولاسیون در منطقه هم انعکاسی داشت؟
به آن صورت خیر. اما شیخ محمود شلتوت بعد از این جریانات بیانیهای داد. برخی از افراد تاثیرگذار اعتراضاتی کردند اما آنچنان کار گسترده نبود. شاید هم خبررسانی خوب نشد. یعنی این گونه نبود که رسانهها خوب منعکس کنند و بگذارند ملتها متوجه شوند. موارد خاصی اگر مثل شیخ محمود شلتوت و امثال اینها متوجه میشدند یک دفاعی ضمنی میکردند. همیشه جو را بعضی از روشنفکرهای کشورهای عربی مثل مصر که با شاه بد بودند، این را به حساب عرب و عجم بردند. که باز یک انشقاقی افتاد. یعنی حرکت جمال عبدالناصر در پان عربیسم و عربگرایی و حرکت پهلوی در پانایرانیسم و ایرانگرایی دوباره یک ضربه دیگری بود از هر دو طرف بر جامعه اسلامی. خصوصاً که ناصر هم در برابر شاه و وابستگی های وی به اسرائیل به افشاگری پرداخت و او گرچه با شاه اینجا بد بود، در برابر حرکت مذهبی مصر خیانتهای زیادی کرد . حتی میشود جنایت گفت. اعدام برخی از شخصیتهای بزرگ مصری ضربه زیادی به فرهنگ و اندیشه اسلامی زد. یعنی آنها را هم نباید نادیده گرفت. گرچه مثلا به نسبت اگر شاه را در یک کفه ترازو بگذاری و ناصر را یک کفه دیگر. خب ناصر یک خورده چربتر به نظر میآید. ولی اگر در ترازوی دین و ترازوی اسلام بگذاری، هر دو ضربه زیادی زدند. خصوصاً ناصر آن موقع شاید کمونیستها و سوسیالیستها را میدان میداد. حالا این فقط به دلیل وابستگیاش به اتحاد جماهیر شوروی بود یا مثلا دلایل دیگری مطرح کرد. الان ما مجموعه اسنادی که از لانه جاسوسی داریم، روند حضور آمریکاییها را در ارتش میشود در آنجا ارزیابی کرد که اسناد خوبی هم هست. حتی تصویب کاپیتولاسیون تا میرساند به انقلاب اسلامی که جایگاه ارتشیهای آمریکاها و مستشاران چگونه عمل میکردند. اسناد خود ساواک هم بخصوص جلد چهار و پنج کتاب امام در آیینه اسناد، موضوعات زیادی میشود ازش درآورد. آن موقع مقاومت امام و نقش ایشان مطرح میکند یا نقش خود مردم در جای جای مملکت، روحانیت و وعاظ را مطرح میکند، سلطه آمریکا را قشنگ نشان میدهد. چون این اسنادی که ساواک تهیه میکرد برای تاریخ نویسی امروز ما نبود. یک اسناد امنیتی و اطلاعاتی بود که برآورد وضعیت موجود بود. حالا آن به عنوان میراثی برای ما مانده که میتوانیم به عنوان اسناد تاریخی از آن استفاده کنیم. و نقش مثلا سرلشکر حسن پاکروان که به دنبال تبرئه این عنصر فاسد، فاجر و قاتل عدهای هستن که از او یک روشنفکر ترسیم کنند. مثل علینقی عالیخانی و احسان نراقی و... . چون جنایات پانزده خرداد و حمله به مدرسه فیضیه و اینها درست همه بر عهده ایشان است. گرچه ما کلیت حاکمیت را مطرح میکنیم یا کلیت سلطه استعمار را مطرح میکنیم، اینها عوامل اجراییاش این بود. بخصوص که مثلا با دستگیری امام سرلشکر پاکروان به تمام ساواکها با امضای خودش پیام میدهد که هر کس تحرکی یا اعتراضی کرد سریع دستگیرش کنید و به مرکز بفرستید یا در همانجا مجازاتشان کنید. در بین باز در بررسی این قضیه میشود به جریان مبارزات یاران امام و روحانیت اشاره کرد در بعد از تبعید امام. از یک طرف جریانسازی و اختلاف اندازی که گاهی ساواک یا جریانات دیگر میکردند در جامعه بین روحانیت و از سوی دیگر فشار و دستگیری و زندان و تبعید و شکنجهای که روحانیون و نیروهای مذهبی در این دوره متحمل شدیدترین شکنجه ها و آزار شدند. یعنی مسئله کاپیتولاسیون مال تصویب یک روز نیست، بلکه کارنامه چهاردهساله کلیت آمریکاییها و رژیم شاه در این دورانی که ما پشت سر گذاشتیم. عملکرد نهاد سازی که آمریکاییها کرده بودند، مثل مؤسسه فرانکلین، تشکیل گسترده فرامانوسری، تشکیلات حکومت جهانی، کلوپ لاینز و کلوپ لاتاری، گروه صلح که اینها تشکیلاتهای متعددی در ایران داشتند، آن مصونیت را که پیدا کردند این تشکیلات را گسترده کردند و تمام تار و پود این مملکت را در دست گرفتند. انگلیسها دو سه تا بیشتر تشکیلات فراماسونری نداشتند. خب اول مال ملکمخان ارمنی را درست کردند؛ با مقاومت ملا علی کنی تعطیل شد؛ اگر چه مخفی شد در حقیقت. بعد جامعه آدمیت را درست کردند توسط عباس قلیخان آدمیت پدر فریدون آدمیت، با انقلاب مشروطیت یک سامان گسترده و مناسبی دادند تحت عنوان لژ بیداری. در جنوب هم لژ روشنایی را درست کردند. ولی توانستند مدیریت کنند نخبگان اصلی را بر عهده بگیرند. آمریکاییها که آمدند نزدیک صد و پنجاه و خوردهای لژ اینها درست کردند، و علاوه بر آنکه برخی در حد لوژ نبودند در کلوپها، مثل جهانشاه صالح یا عبدالرحیم جعفری و خیلی از تجار و اساتید دانشگاه یا کارخانهداران را آوردند توی این تشکیلات حاشیهای فراماسونری. مثلا گروه اخلاقی درست کردند که بتوانند یک عده دراویش و اینها را جمع کنند. یعنی گستردگی کارشان بعد از آن امنیتی که آنها برای خودشان به وجود آوردند یا مثلا اگر در حکومت باز ما شاهدیم که بعد از کاپیتولاسیون در دولت هویدا نُه وزیر بهایی ما داشتیم، به عنوان ابزار اینها. یا فعالیتهای مئیر عزری حالا این کتابی که نوشته به عنوان خاطرات شاید ده درصد یا پانزده درصد از حرفهایش را زده باشد، خب عادی هم هست که خیلی از حرفهایش را نزده باشد. خوب این را هم برای اینکه عادی نشان بدهد و یک خورده قدرتنمایی معمولی بکند. آن موارد سازمان موساد که عادی هستند، چون اسناد موساد یک بخشش چاپ شد که اینها نه تنها در ایران جریانسازی میکردند که در لبنان و کویت و اردن هم توسط ساواک و منصور قدر (سفیر ایران در لبنان و عضو عالیرتبه ساواک) اینها فعالیتهای گستردهای برای خودشان طراحی کرده بودند. ما فکر میکنم که باید همانطور که جنایات و خیانتهای پهلوی را از 28 مرداد که کودتا صورت گرفت تا 57 مطرح کنیم عملکرد رژیم بعد از تصویب کاپیتولاسیون باید مطرح کرد و این را فقط در حد یک تصویبنامه نظامی یا حتی خانوادهها خلاصه نکرد چون این امنیت اینها برقرار کردند که کارهایی انجام بدهند. اگر فقط چند تا نظامی بودند که اینها توی ستاد ارتش و نیروی هوایی و پایگاهی که خودشان در سرخه حصار و اصفهان و جاهای دیگر داشتند عمل میکردند. پس این را برای یک اهداف گستردهتری که توی متن جامعه بتوانند مثلا دانشگاه شیراز درست کنند، دانشگاه دماوند را درست کنند، مؤسسات دیگری را تاسیس کنند، در جذب افراد یا میسیونرهای مذهبیشان را امنیت داشته باشند که از گنبد تا بندرعباس بتوانند فعالیت کنند. این یک کلیاتی بود از موضوع.
در پایان باید یادآوری کرد که دانشگاه ها و حوزه های علمیه باید وارد کار تحقیقاتی و تحلیل های علمی مستند در شناسایی استعمار، غرب، خاصه مثل آمریکا، اسرائیل، انگلیس به بررسی و تحلیل اسناد تاریخی بپردازند و هنرمندان و صاحبان هنر در تدوین رمان های تاریخی، فیلم های مستند تاریخی و ... جامعه را نسبت به گذشته و حوادث و وقایع آشنا نمایند.
مشرق
کد مطلب: 22874