«یکی از مسائل حیرت انگیز برای مردم ایران، دخالت های دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر گشت تریاک و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن طور که مردم تهران نقل می کردند، همه ساله محمودرضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاک های بدست آمده را برای خود نگه می داشت و بعدا آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می رساند.»
جوان و تاریخ- تاریخ شفاهی
از فسادهایی که خاندان پهلوی و نزدیکان آنها در آن دست داشتند، مطالب بسیاری تا به امروز منتشر شده است. اما شاید به سختی بتوان پذیرفت که نزدیکان محمدرضاشاه حتی در زمینه قاچاق مواد مخدر نیز فعال بوده اند. به راستی این مسئله مهمی است که چگونه پادشاه یک کشور که می بایست زمینه های پیشرفت و توسعه جامعه را فراهم آورد و این پیشرفت و توسعه از مسیر ترقی فرد فرد افراد جامعه می گذرد، حاضر است که خود زمینه های نابودی جوانان این کشور را فراهم آورد.
بازگویی مصادیقی در این زمینه، بیشتر به افسانه شبیه است. آن هم در شرایطی که رسانه های غربی در تلاشند تا محمدرضا پهلوی و پدر او را حاکمینی نوساز و دغدغه مند نشان دهند.
برای تشریح مفاسد اطرافیان محمد رضا پهلوی در زمینه مواد مخدر و گسترش آن نیازی نیست که به مخالفین و نزدیکان شاه رجوع کنیم؛ بلکه حتی شخصیت های برجسته حکومتی در این دوره نیز به مفاسد خاندان شاه و رجال اطراف این خاندان معترفند. از جمله این معترفین می توان به فریدون هویدا، بردار نخست وزیر مشهور دوره پهلوی دوم، امیر عباس هویدا اشاره کرد. او در خاطرات خود که با عنوان «سقوط شاه» منتشر شده است، صریحا از فعالیت های اطرافیان شاه در زمینه مواد مخدر و سکوت و شاید در مواردی همراهی شاه در این زمینه انتقاد می کند:
«یکی از مسائل حیرت انگیز برای مردم ایران، دخالت های دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمود رضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر گشت تریاک و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آن طور که مردم تهران نقل می کردند، همه ساله محمودرضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاک های بدست آمده را برای خود نگه می داشت و بعدا آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش می رساند.»
جالب آنکه مفاسد اطرافیان شاه در زمینه مواد مخدر حتی جایگاه وی در دیگر نقاط کشور را نیز تحت الشعاع قرار داده بود و جالب آنکه شاه در این زمینه اگر به یک مسئله فکر نمی کرد، آبروی ایران و ایرانیان بود. از جمله مسائل در این زمینه که می تواند مصداق خوبی برای این بی آبرویی باشد، اتفاقی بود که در سوئیس روی داد:
«مردم همچنین رسوائی سال 1972 (1351) توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیر هوشنگ دولو» را که در سوئیس اتفاق افتاد فراموش نمی کردند، و نیز می دانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق مواد مخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که ماموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند- ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمی آمد- او را به هواپیما آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد. این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاسی وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسئله حیرت زده کرد که چطور قاچاقچی های خرده پای بدبخت به دستور شاه تیر باران می شوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق مواد مخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان می رهاند؟!»[1]
پی نوشت ها:
[1] فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا.مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، 1386، چاپ نهم، صص 94-95