پدیدهی بهائیت و رابطهی بهائیان با یهودیان، از مسائل مهم تحولات تاریخ معاصر ایران است که باید مورد شناسایی علمی قرار گیرد. از سال 1868 م که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) و همراهانش به بندر «عکا» منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانونهای مقتدر یهودی تداوم یافت و مرکز بهائیگری در سرزمین فلسطین به ابزار مهمی برای عملیات بغرنج یهودیان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. به نوشتهی فریدون آدمیت: «... عنصر بهائی، چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد، طرفه اینکه از جهودان نیز کسانی به این فرقه پیوستند»
پدیدهی بهائیت و رابطهی بهائیان با یهودیان، از مسائل مهم تحولات تاریخ معاصر ایران است که باید مورد شناسایی علمی قرار گیرد. از سال 1868 م که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) و همراهانش به بندر «عکا» منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانونهای مقتدر یهودی تداوم یافت و مرکز بهائیگری در سرزمین فلسطین به ابزار مهمی برای عملیات بغرنج یهودیان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. به نوشتهی فریدون آدمیت: «... عنصر بهائی، چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد، طرفه اینکه از جهودان نیز کسانی به این فرقه پیوستند».[1][1] این پیوند در دوران ریاست عباس افندی (عبدالبهاء) بر فرقهی بهائی تداوم یافت. در این زمان بهائیان در تحقق راهبرد تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از دههی 1870 م و 1880 م آغاز شده بود، با جدیت شرکت کردند، به طوریکه عباس افندی در سال 1907 به حبیب مؤید که به یکی از خاندانهای یهودی بهائیشده تعلق داشت، پیام پیروزی یهود را در سرزمین فلسطین نوید میدهد و میگوید: «اینجا فلسطین است، عنقریب قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت، این از مواعید صریحهی الهیه است و شک و تردید ندارم، قوم یهود عزیز میشود... و تمامی این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت میشود و تردیدی در آن نیست».[2][2]
به پاس این خدمات و تلاشها، وقتی عبدالبهاء رهبر بهائیان جهان (1300 ش) مرد، مأموران انگلیسی سفارتخانهها و کنسولگریهای بریتانیا مستقر در کشورهای خاورمیانه اظهار تأسف و همدردی کردند. ضمن آنکه وزیر مستعمرات حکومت انگلستان «مستر وینستون چرچیل» به مجرد انتشار این خبر، پیام تلگرافی برای کمیسر عالی انگلستان در فلسطین- سِر هربرت ساموئل[3][3]- صادر کرد و به او نوشت: «از معظمله تقاضا نموده مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعهی بهائی ابلاغ نماید...».[4][4]
در این زمینه از بهائیان سند دیگری در دست است، بدین شرح: «وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان، مستر وینستون چرچیل، از حضرات اجل مندوب سامی فلسطین، تلگرافاً تقاضا میکند که از طرف حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان با هیئت بهائی همدردی و تسلیت آنها را در موقع رحلت «سِر عبدالبهاء»... تبلیغ نمایید. در این هنگام جمعیت مردم به جنازهی فقید [عبدالبهاء] رو آوردند و مقدم بر همه سِر هربرت ساموئل بود، سرکمیسر عالی انگلیس در فلسطین که او را مندوب سامی گویند...».[5][5]
پیوند برنامهریزیشده میان بهائیت و صهیونیسم، دقیقاً جهت پایه و بنیاد و اساسی طراحی شده بود که شوقی افندی در رأس آن قرار گرفت. در زمان حیات شوقی افندی، حکومت اسرائیل در فلسطین به طور رسمی تشکیل شد.[6][6] با توجه به اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان، شوقی تصمیم گرفت سرزمین اسرائیل را مرکز اصلی بهائیان قرار داده و دولت یهود را به عنوان پناهگاه و پایگاه این فرقه درآورد. این امر البته میتواند به نوعی انتقامجویی و کینهتوزی تلقی شود. چنانکه اسماعیل رائین در اینباره مینویسد: «ما همین قدر میدانیم که بابیان و بهائیان به خاطر شدت عملی که در ایران با آن روبهرو شده بودند و برخوردهای خونینی که با مسلمانان داشتند، به پیروان این آئین [یهود] بیش از گروهها و دستههای دیگر مهرورزی میکردند، هنوز هم میکنند... بابیان و بهائیان توسل به زور را برای پذیرفتن آیین خود منع کرده بودند، مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح کرده بودند، حتی آنان را شکنجه میدادند، سپس به شهادت میرسانیدند... به همین دلیل بود که پس از تشکیل حکومت اسرائیل، چهارمین پیشوای بهائیت درصدد برآمد، با استفاده از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان، سرزمین اسرائیل را به عنوان مرکز اصلی و کعبهی آمال بهائیان بپذیرد و دولت یهود را به صورت پناهگاه، بلکه تکیهگاه جهانی این فرقه درآورد».[7][7]
تشکیل دولت اسرائیل مورد تأیید کامل بهائیان واقع شد و شوقی از تأسیس حکومت مذکور استقبال کرد و آن را پدیدهای الهی دانست که میرزا حسینعلی نوری «بهاءالله» و عباس افندی «عبدالبهاء» یهودیان را به آن بشارت داده بودند. به طور کلی منافع بهائیت تنها در صورتی میتوانست محفوظ بماند که یا انگلستان استعمار خود را در فلسطین ادامه دهد و یا صهیونیسم به عنوان حافظ منافع امپریالیسم انگلستان و میراثخوار استعمار روی کار آید؛ در غیر این صورت مرکز بهاصطلاح جهانی بهائیت دیر یا زود به دست مسلمانان عرب و به عنوان مرکز جاسوسی و دشمنی صریح و عناد علنی با منافع ملی مسلمانان، نابود و برچیده شدن آن مسلم میگردید. از اینرو شوقی ربانی، پس از تأسیس دولت اسرائیل آن را تأیید میکند و به شورای بینالمللی بهائیان توصیه میکند: «اول آنکه با اولیای حکومت اسرائیل ایجاد روابط نمایید- شوقی ربانی ایجاد رابطه با دولت اسرائیل را با ایجاد تشکیلات آتیهی بهائیت مرتبط دانسته است- دوم آنکه در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه، داخل مذاکره شوید و در تأسیس شعب و محافل روحانی و ملی، در ارض اقدس بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل عمل نمایید...».[8][8]
بهائیان علاوه بر به رسمیت شناختن اسرائیل در دوران حیات این رژیم به هیچ وجه برخلاف مصالح آن سخنی به میان نیاوردند. آنها حتی برای تحکیم روابط خود با صهیونیسم تلاشهای بسیاری انجام دادند، به طوریکه شوقی افندی در تلگرافی که به تاریخ 4 می 1954 به محفل بهائیان ایران ارسال داشته است، با کمال افتخار، پیروزیهای اخیر جامعهی بهائیت را برشمرد و ضمن اشاره به ملاقات خود با رئیسجمهور کشور اسرائیل مینویسد: «رئیسجمهور دولت اسرائیل [بنگوریون] با اتفاق قرینهی محترمه «مستر بن زوی» برحسب قرار قبلی پس از پذیرایی که به افتخار ایشان به بیت مبارکهی حضرت عبدالبهاء به عمل آمد، اعقاب مقدسه را در «جبل کرمل» زیارت نمودند. این زیارت اولین تشریفات رسمی است که از طرف یکی از رؤسای دول مستقله از ملاقات مقدسهی حضرت اعلی و مرکز میثاق حضرت بهاءالله به عمل آمده است...».[9][9]
از آنجایی که یهودیان نیز بر اثر اختلافاتی که با مسلمانان داشتند هر نیروی ضد اسلامی را مورد حمایت قرار میدادند و سرزمین اسرائیلیان (فلسطین اشغالی) نیز در محاصرهی کشورهای مسلمان قرار داشت، اسرائیل یکی از اولین و مؤثرترین حکومتهایی بود که مسلک بهائی را به عنوان یک دین به رسمیت شناخت و جزو مذاهب رسمی مملکت خود قرار داد.[10][10] ضمناً جذب سرمایههای بزرگ بهائیان و طبعاً سرمایهگذاری آنان در اسرائیل که باعث شکوفایی اقتصادی این حکومت میشد، از عواملی بود که باعث شد اسرائیل به شدت روی خوش به بهائیان نشان دهد. با توجه به تدفین رهبران بهائی در این کشور که هر ساله گروههای بهائی را بر سرمایههای کلان به آنجا میکشاند، به انگیزهی تفاهم فوقالعادهی بهائیان و اسرائیلیان بیشتر و بهتر واقف میشویم، به همین دلیل شوقی افندی در «نقشهی ده سالهاش» در هدف بیست و چهارم، حمایت از دولت جدیدالتأسیس اسرائیل را بر همهی دولتهای جهانی ترجیح داده و به بهائیان توصیه میکند «که در تأسیس شعب و محافل روحانی و ملی، در ارض اقدس بر حسب قوانین و مقررات حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل عمل نمایید».[11][11]
در مقابل این توصیهها و به علت همکاری و شعفی که از تأسیس دولت اسرائیل در جهان بهائیت پیدا میشود، پرفسور نرمان نیویچ، از شخصیتهای سیاسی و حقوقی دولت اسرائیل چنین میگوید: «اینک نباید فلسطین را فیالحقیقه منحصراً سرزمین سه دیانت محسوب داشت، بلکه باید آن را مرکز و مقر چهار دیانت به شمار آورد، زیرا امر بهائی که مرکز آن حیفا و عکاست و این دو مدینه زیارتگاه پیروان آن است، به درجهای از پیشرفت و تقدم نائل گشته که مقام دیانت جهانی و بینالمللی را احراز نموده است و همانطور که نفوذ این آیین در سرزمین مذکور روز به روز ]رو[ به توسعه و انتشار است، در اینجا حسن تفاهم و اتحاد بینالمللی ادیان مختلف عالم نیز عامل بسیار مؤثری به شمار میآید...».[12][12]
یهودیان بهائی
تنها سران بهائیت و هیئتهای مختلف محافل ملی و محلی بهائی نبودند که متفقاً دولت اسرائیل و صهیونیسم جهانی را تأیید میکردند و با آن همکاری مینمودند، بلکه در بسیاری از نقاط جهان، به ویژه ایران اکثر بهائیان متمایل به «جهودان» و دولت اسرائیل بودهاند و در راستای سیاستها و برنامههای این کشور پیش میرفتند. در بسیاری از کشورها خصوصاً ایران، بهائیان داخل تشکیلات جاسوسی «موساد» شده بودند و همهجا به نفع اسرائیلیان به خبرچینی و جاسوسی مشغول بودند. این خصیصهی ذاتی بهائیت نه تنها به نفع صهیونیسم جهانی و دولت اسرائیل بوده است، بلکه بهائیان هم سعی میکردند از وجود یهودیان در گسترش نفوس خود استفاده کنند. آنان از بدو پیدایش، همواره تلاش میکردند از یهودیان، استفاده کرده، آنها را بهائی کنند. اسمائیل رائین مینویسد: «بیشتر بهائیان ایران یهودیان و زرتشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویدهاند در اقلیت میباشند. اکنون سالهاست که کمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد».[13][13] همچنین عبدالحسین آیتی سالها پیش از رائین در زمان حکومت رضاشاه به سلطهی یهودیان بر جامعهی بهائی ایران اشاره کرده و مینویسد: «این بشارتی است برای مسلمین که بساط بهائیت به طوری خالی از اهل علم و قلم شده که زمام خامه را به دست مثل حکیم و اسحاق یهودی و امثال او دادهاند».[14][14]
اگرچه بیشترین پیروان مسلک بهائیت یهودیان بودند، اما به این نکته باید توجه کرد که گرایش یهودیان به بهائیت همانند گرایش یهودیان به اسلام واقعی نبود. بلکه یهودیان درصدد بودند با پذیرش آئین بهائی، منافع استعماری و جاسوسی خود را بیش از پیش تحقق بخشند. بهائیان نیز تلاش میکردند از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان استفاده کرده، یهودیان را به عنوان حامیان و پشتیبانان اصلی دین تازهتأسیس خود قرار دهند؛ از این طریق هر دو گروه به اهداف استعماری بلندمدت خود نائل آیند. حسن نیکو، از مبلغان پیشین بهائی در اینباره مینویسد: «... دیگر اینجا جای خندهی قاهقاه است، کار از تبسم گذشته که عبدالبهاء در هر لوحی که برای یهودیها انزال کرده، بشارت میدهد که چون شما به جمال مبارک ایمان آوردید... عنقریب چنین شود، چنان شود، حتی کار را به جایی رساند که به دروغ و تقلب نسب پدر خودش را به داوود رساند، در حالیکه خود بهاء [میرزا حسینعلی نوری] به زرتشی بودن افتخار کرده بود و این مضحک است که یک نفر هم از نسل «بنیاسرائیل» باشد و هم «کیان» و گویا از نژاد و تاریخ اقوام بویی به مشامش نخورده بود... با این همه که رؤسای بهائی نوید و بشارت به یهودیان بهائی میداده و هماکنون شوقی تر و خشکشان میکند... باید یقین ]کرد[ که یک قدم از یهودیت بیرون نگذاشتهاند، صدها حکایت دارم از یهودیانی که بیست سال و سی سال بود بهائی شده بودند و هنوز گوشت و ذبیح و طبخ سایرین را نمیخوردند و در حقیقت بهائی بودنشان یک خدعهی دوسره بود، زیرا بهائیت خود یک خدعهی سیاسی است، آنها هم خدعهی دیگری بر آن مزید کرده، بهائی، یهودی را فریب میدهد که بدوشد و پول بگیرد و سیاهی لشکر درست کند. یهودی هم بهائی را فریب میدهد که به دروغ بگوید ما با شما همعقیدهایم، تا بازار فروش برای خود تهیه کند. چنانکه کراراً دیده میشود، چوبدارهای سنگسر و آباده بعد از فروش گوسفندانشان در تهران سراغ دکان و حجرهی یهودیان کاشانی و همدانی را میگرفتند تا از آنجا خرید کنند. گمان میکردند که بر اثر هممسلکی اجناسی بهتر و ارزانتر به دست میآورند، حال آنکه کاملاً معکوس بود، جنس بد را به قیمت گران میخریدند و یهودیان را همین معامله دلگرم میداشت که الله ابهی را رساتر به بابیهای سنگسر و اغنام آباده بچپانند».[15][15]
اسماعیل رائین در تأیید مطالب نیکو مینویسد: «بهائیان از بدو پیدایش تا به امروز همواره از جهودان ممالک استفاده کرده، آنها را بهائی کردهاند، میدانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است. یهودیان ممالک مسلمان که عدهی کثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین میباشند، خیلی زودتر از مسلمانان به بهائیت گرویدهاند و از امتیازهای مالی بهرهی فراوان برده و میبرند و مقداری نیز به مرکزیت بهائیت (عکا) میفرستند».[16][16]
تنها پول و ثروتاندوزی نبود که موجب اتحاد ظاهری و همکاری میان یهود و بهائیت میشد؛ بلکه انتقامجویی و کینهتوزی از مسلمانان به این عمل کمک میکرد. حسین نیکو در این مورد نظری مشابه دارد و مینویسد: «طبقهی دیگر [بهائیان] یهودی هستند که با چه بغض و عناد به اسلام معروفاند... در چنین صورتی اگر کسی عَلمی بلند کند که باعث تفریق و تشیت جمعیت اسلام شود و سبب تفریق مسلمین گردد، البته دشمن... دلشاد گردیده، وی را استقبال میکند... [یهودیان] در دخول مجامع و محافل بهائیان سه فایدهی مسلم برای خود تصور داشته]اند[: اول آنکه لااقل سیاهیلشکر دشمن میشود که بر ضد اسلام قیام کرده و رایت تشتت و تفریق را بلند نموده است؛ دوم آنکه از مسئلهی اجتناب و دوری که در مسلمین شیعه نسبت به یهود بود، مستخلص میشوند و با آنها معاشرت میکنند، بلکه وصلت مینمایند؛ سوم آنکه اگر دولت و قدرت با بهائیان گردد، عجالتاً خودی در حزب آنان وارد کرده باشند».[17][17]
در هر صورت چه گرایش یهودیان به بهائیت ظاهری باشد و صرفاً به جهت پیشبرد منافع و اهداف آنان صورت گیرد و چه عکس این قضیه باشد، باید اذعان کرد که یهودیان اولین گروهی بودند که به مسلک بهائیت لبیک گفتند و بعدها نیز از سرسختترین مدافعان کیش بهائیت شدند. پس از تشکیل دولت اسرائیل، فرقهی بهائیت همگام با یهود قدرتمند شدند، به طوریکه میتوان گفت بهائیت با تولد کشور اسرائیل سیاسی شد و از آن پس بود که به سرعت از نفوذ اقتصادی و سیاسی در ایران برخوردار گردید.
فضلالله صبحی مهتدی که خود از نزدیک با یهودیان بهائی آشنایی داشته و از «مبلغین بهائی» و «کاتب وحی بهائیت» بوده، مکرر از یهودیان بهائی نقل کرده است؛ او مینویسد: «... از چند سال پیش من آگهی پیدا کردم که شوقی همهی خویشاوندان و پدر و مادر و برادرها و خواهرها و داییزادهها و فرزندان ایشان را رانده و میان آنها تیرگی پدیدار شده و اکنون همهی کارها در دست بیگانگان است و بزرگ و سر بهائیان آنجا هم یک بیگانه است و هیچ ایرانی دستاندرکار نیست، جز لطفالله حکیم که از جهودان بهائی است و کارش آوردن و گرداندن بهائیان است بر سر گور سروران این کیش که در ایران، به این کار زیارتنامهخوانی میگویند».[18][18]
همچنین او در خاطراتش مینویسد: «... به نظر این بنده، بیشتر از آنان برای فرار از یهودیت، بهائی شدهاند، تا گذشته از اینکه اسم جهود از روی آنها برداشته شود، در فسق و فجور نیز فیالجمله آزادی داشته باشند و من از این قبیل یهودیان نه در همدان، بلکه در تهران نیز سراغ دارم و بر اعمال آنان واقفم».[19][19]
گرایش یهودیان به بهائیت و تلاش برای تبدیل این فرقه به یک دین متنفذ جهانی، بیشترین فشار را بر جامعهی ایران وارد آورد. آنان با همدستی یکدیگر به هر نیرنگی دست میزدند تا به اهداف خود برسند، تعدادشان نیز در تمام شهرستانهای ایران زیاد بود؛ چنانکه نیکو مینویسد: «همدان که مرکز مهم بهائیان است به استثنای سه چهار نفر همگی یهودی بهائیشده هستند و همان کلیمیها که بهائی شدهاند، زمام امور را به دست گرفتند، هر اقدامی که مخالف روح اسلامیت است، میکنند».[20][20]
صبحی مهتدی در تأیید مطالب فوق مینویسد: «گرانی خانهها، بالا بردن بهای زمینها و ساختن داروهای دغلی و دزدی و گرمی بازار سیاهکاری و بردن نشانههای باستانی به بیرون کشور و تبهکاری و ناپاکی و روایی بازار زشتکاری و فریب زنان ساده به کارهای ناهنجار همه به دست این گروه است که از نام یهود، گریزان و به بهائیگری سرافرازند».[21][21]
گرایش یهودیان به بهائیگری در شهرهای همدان و کاشان زیاد بود. از جمله یهودیان سرشناس کاشان که بهائی شدند و خاندانهای ثروتمند و پرشماری را بنیاد نهادند، باید به افراد زیر اشاره کرد: آقای «یهودا» نیای خاندان میثاقیه، حکیم یعقوب نیای خاندان برجیس، میرزا خلیل نیای خاندان ارجمند، میرزا اسحاقخان نیای خاندان متحده و خاندان متنفذ ثابت. چنانکه پیشتر گفتیم ارتباط نزدیک این خاندان با هم و همکاری نزدیک آنان با قدرتهای جهانی سبب شد که خاندانهای مذکور از سرمایهدارترین اشخاص بهائی دورهی پهلوی به شمار آیند.
در همدان نیز وضعی مشابه با کاشان دیده میشود؛ تعداد زیادی از خانوادههای بهائی همدان از تبار حاجی لالهزار (العازار) یهودی همدانی هستند. او نیای دوهزار نفر یهودی، مسیحی و بهائی است.[22][22] همچنین در شیراز، مشهد، اراک، رشت و سایر نقاط ایران جمع کثیری یهودی بهائیشده وجود داشت. در تهران نیز جمع قابل توجهی از یهودیان بهائی شده بودند که در دورهی پهلوی- چنانکه ذکر شد- شبکهای مقتدر و متنفذ را پدید آوردند، افرادی چون میرزا اسحاقخان حقیقی، یوسف وحدت، عبدالله خان متحده، جلال ارجمند و اسحاقخان متحده، نمونههایی از متنفذین بهائی دورهی پهلوی بودند که ابتدا کیش یهودی داشتند.
آنچه در خصوص ارتباط یهودیان با بهائیها قابل ملاحظه است، همکاری تبهکارانه و غارتگرانهی این دو گروه متحد، در دورهی پهلوی، به ویژه حکومت محمدرضا شاه میباشد، به طوریکه بهائیها در این دوره نه تنها با همکاری سرمایهداران یهودی، سیاستهای صهیونیستمآبانهای در امور اقتصادی اجرا کردند، بلکه با عضویت در سازمانها و تشکلهای مخفی- فراماسونری- وارد فعالیتهای جاسوسی نیز شدند و به عبارتی یک مثلث سه ضلعی بهائیت- فراماسونری- صهیونیسم را ترسیم کردند.
در اینجا ما را با این بحث که اصولاً بهائیت دنبالهای از صهیونیسم جهانی است، کاری نیست و تحقیق در این مورد را به عهدهی صاحبنظران و پژوهشگران میگذاریم، لیکن آنچه مهم است، حمایتهای مالی بهائیها به صهیونیستها در جریان استقرار رسمی آنان در کشور فلسطین است که ما سعی کردهایم با تکیه بر اسناد حاضر، مطالبی کوتاه، در این مورد ذکر کنیم.
کمکهای مالی بهائیها به یهودیان پس از تشکیل دولت اسرائیل
پس از تأسیس دولت جدید اسرائیل در سرزمین اشغالی فلسطین 1948 م/ 1327 ش، ایران یکی از معدود کشورهای اسلامی بود که در سال 1329 ش آن را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت و در بیتالمقدس سرکنسولگری دایر نمود.[23][23] ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه» دربارهی شناسایی اسرائیل توسط دولت ایران برای اولین بار فاش میسازد که اسرائیل شناسایی خود را با پرداخت مبلغ چهار میلیون دلار به ساعد مراغهای (نخستوزیر وقت)، به دست آورد.[24][24]
در واقع وحدت منافع حکومت پهلوی و اسرائیل آنها را به هم نزدیک میکرد و به همکاری در زمینههای مختلف سوق میداد. هدف اصلی آنان از این همکاری را میتوان ناشی از احساس مشترک آنها در ایجاد سیاستهای ضدعربی و ضداسلامی در منطقه دانست. اما این رابطه و همکاری با روی کار آمدن دولت ملی دکتر محمد مصدق مورد تهدید جدی قرار گرفت؛ چراکه در 15 تیر ماه 1330 دکتر مصدق با عنایت به اصل موازنهی منفی و با توجه به اعتراضات مردم و برخی از نمایندگان مجلس، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را پس گرفت و طی اعلامیهای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم رساند. این وضعیت دیری نپایید و با سقوط دولت مصدق در 28 مرداد 1332 روابط ایران و اسرائیل عملاً شروع شد و در ابعاد مختلف، خصوصاً در زمینههای کشاورزی، اطلاعاتی و نفتی تا انقلاب اسلامی روز به روز گسترش یافت.
اسرائیل، رژیم شاه را تنها متحد و دوست خود در منطقهی خاورمیانه تلقی میکرد. ولی محمدرضا شاه به خاطر جو ضد اسرائیلی در بین مردم ایران و مسلمانان جهان و واکنش منفی محافل و شخصیتهای ملی، نمیتوانست به طور علنی روابط خود را با اسرائیل رسمی کند. به همین دلیل با وجود رابطه با اسرائیل، رژیم در ظاهر خود را ضد اسرائیل نشان میداد و در سازمان ملل و سایر سازمانهای بینالمللی تخصصی همیشه علیه اسرائیل رأی میداد و در ردیف کشورهایی قرار داشت که رژیم صهیونیستی را محکوم میساختند. ولی این روش «اسمی» برخورد ایران با اسرائیل بود. ایران و اسرائیل منافع بسیاری در این همکاری بیسروصدا به دست میآوردند. آمریکا و انگلیس نیز اینگونه همکاری را میپذیرفتند؛ زیرا ایران با نقش فوق میتوانست بهترین حلقهی اتصال اسرائیل و کشورهای عربی باشد. همانطور که از ترجمهی مقالهی «لومونه» تحت عنوان تفاهم پنهانی ایران و اسرائیل برمیآید:
«با این همکاری [بیسروصدا] اسرائیل به طریقی جهان عرب را محاصره میکند، خود را در خاورمیانه کاملاً تنها احساس نمیکند و در بازاری شرکت میکند که به سرعت در حال توسعه است. کارشناسان کشاورزی اسرائیل در چند طرح بزرگ عمرانی شرکت میکنند، سرمایههای اسرائیلی در بخشهای مختلف به کار میرود و همکاری وسیعی بین صنعت جوان هوایی- دریایی ایران و وضعیت مقتدر «اسرائیل ایر گرافت ایند استری» (صنعت هواپیماسازی اسرائیل) وجود دارد.
البته این تفاهم دوستانه در اشکال دیگری نیز جلوه مینماید؛ سرویسهای مخفی دو کشور به طور نزدیک با یکدیگر همکاری میکنند و بسیاری از اعضا و افراد «ساواک» (پلیس مخفی مقتدر ایران) در تلآویو تعلیم دیدهاند. بسیاری از مخالفین شاه که در اروپا زندگی میکنند، در اردوگاه، پناهندگان فلسطین لبنان تعلیم میبینند. مهارت اسرائیلیها [ناخوانا] کردن از طریق شبکههای جاسوسی خود معروف است و آنها اطلاعاتی را که ممکن است برای مقامات ایرانی جالب باشد، در اختیار آنان قرار میدهند. البته همهی اینها در قبال چیزی انجام میگیرد. از سوی دیگر بهرغم تکذیبهای رسمی با اطمینان میتوان گفت که تعدادی از افسران ایرانی و مخصوصاً عدهای از خلبانان و چتربازان ایرانی در اسرائیل تعلیم دیدهاند.
این سیاست همکاری با کشور یهود اینک جنب وجوشی در افکار عمومی ایجاد کرده است. ملاها (پیشوایان مذهبی) بیش از پیش از این سیاست در مساجد انتقاد میکنند؛ ملت به هیجان آمده است و اتفاق افتاد که تظاهرکنندگانی که قرار بود از زمامدار خود تجلیل کنند، دچار اشتباه لفظی شدند، به جای آنکه فریاد بزنند «جاوید شاه»، آنها فریاد زدند «جهود شاه»... همهی اینها ممکن است یک روز مسائل مهمی را مطرح سازد. فعلاً بهرغم تظاهرات مختصری که از جانب مخالفین این امر ایجاد میشود، همکاری میان ایران و اسرائیل با رضایت طرفین ادامه دارد...».[25][25]
اینگونه همکاری بیسروصدا نه تنها به نفع دول استعماری انگلیس، آمریکا و اسرائیل بود، بلکه بهائیها نیز از این موقعیت در جهت ارتقای منافع خود استفاده میکردند. در گزارش شهربانی آذربایجان شرقی به ساواک در تاریخ 28/10/1348 چنین آمده است:
«... چند تن از افراد فرقهی بهائی در کشور اسرائیل سکونت داشته و چند نفر نیز از جمله شخصی به نام روحالله مشتاق، اهل قریهی «سیسان» در اطراف تبریز به آن کشور تردد داشته و کمکهایی که از طرف مذکور به کشور اسرائیل میگردد، توسط آنها انجام میگیرد. ضمناً بهائیهایی که در آذربایجان و در سایر شهرستانها دارای تأسیسات و کارخانههایی هستند، از وسایل و آلات ساخت اسرائیل استفاده و با خرید آن به اقتصاد کشور مورد بحث به طور غیرمستقیم کمک مینمایند».[26][26]
همکاری گستردهی بهائیها با صهیونیستها در جریان انتقال یهودیان جهان به فلسطین اشغالی افزایش یافت. در این برهه از زمان، کشور ایران به عنوان ایستگاه انتقال یهودیان ممالک همجوار شناخته شده بود. به این نحو که یهودیان کشورهای آسیایی به ایران مهاجرت میکردند و انجمن صهیونیست ایرن- که بعدها به آژانس یهود تغییر نام یافت- ترتیب مهاجرت آنان را به اسرائیل میداد و تسهیلات لازم را برای آنان فراهم میآورد.[27][27]
انجمن صهیونیست ایران، توسط یهودیان ایرانیتباری چون حبیب القانیان، لطفالله حی و مئیر عزری راهاندازی شده بود. این انجمن که بعداً به آژانس یهود تغییر نام یافت، زیرمجموعهی «انجمن کلیمیان» بود، اما در واقع توسط سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) اداره میشد و به عنوان یک ابزار کارآمد در خدمت تحقق اهداف این رژیم قرار داشت. این انجمن توسط دولت اسرائیل در هر سرزمینی که یهودیان در آن اقامت داشتند، با هدف کنترل و هدایت آنان به وجود میآمد.
یکی از مهمترین اقدامات انجمن مذکور، کمک به یهودیان برای مهاجرت به اسرائیل و جمعآوری اعانه از کلیمیان ایران جهت کمک به اسرائیل بود.[28][28] به عنوان نمونه ساواک در تاریخ 12/10/1350 گزارش میدهد:
«طبق گزارشات واصله در سه ماه گذشته، نمایندگی اسرائیل در ایران با کمک انجمن کلیمیان تهران، تلاش همهجانبهای را در زمینهی اخذ اعانه و تعهدات و کمکهای نقدی از یهودیان ایرانی شروع کرده و مبالغ قابل توجهی را جمعآوری نمودهاند.
اخیراً آقای مئیر عزری نمایندهی سیاسی اسرائیل در ایران مبادرت به دعوت از طبقات مختلف یهود اعم از داروسازان، دکترها، تجار و کارمندان بانکی، کارمندان شرکت ملی نفت ]و[ کارمندان دولت، حتی بازاریان نموده و با سخنرانیهای مهیج چه در نمایندگی اسرائیل در تهران و چه در انجمن کلیمیان تهران، آنان را تشویق به دادن کمکهای نقدی برای دولت و ارتش اسرائیل مینماید و از این رهگذر میخواهد با تشکیل گروههای مختلف از طبقات یهود، همبستگیهای بیشتری بین آنان به وجود آورند.
نمایندگی اسرائیل در ایران اخیراً با صدور دستورالعملهایی که به صورت بخشنامه به امضای مئیر عزری نمایندهی سیاسی اسرائیل در ایران رسیده و چگونگی آن قبلاً گزارش دیده ]شده[ جهت کلیهی کنیسهها و انجمن کلیمیان تهران و انجمنهای محلی یهود ارسال و خواسته شده که گروههای کلیمی ایران در این زمینه هماهنگی کامل نشان داده و با جمعآوری کمکهای نقدی و انجام تعهدات لازم، علاقهمندی و پشتیبانی خود را از دولت و ملت اسرائیل اعلام نمایند. ضمناً آقای مئیر عزری نامههایی برای عدهای از سرشناسان و مؤسسات کلیمی در تهران ارسال ]کرده[، که حاوی پیام تبریک پرزیدنت زالمان شازار رئیسجمهور اسرائیل میباشد...».[29][29]
و یا در گزارش 6/7/1350 واصله از ساواک تهران آمده است:
«ربی مئیر عزری نمایندگی اسرائیل در ایران به مناسبت آغاز سال نو عبری (روزه بزرگ) از کلیهی نمایندگان کنیسهها، انجمنهای محلی، انجمن کلیمیان تهران و صندوق ملی یهود، دعوت به عمل آورده بود تا در محل نمایندگی مزبور اجتماع و به منظور کمک به اسرائیل در جمعآوری اعانه تعهداتی بنمایند و بعضی از کنیساها نیز تعهداتی به همین لحاظ نموده بودند...
در اجرای اوامر صادره، چگونگی از ساواک تهران استعلام، پاسخ واصله حاکیاست:
یهودیان ایران مبلغ 11،929،000 ریال تعهد سپردهاند که از مبلغ مزبور 455،000 ریال نقداً جمعآوری و بقیه را نیز به تدریج پرداخت خواهند نمود...».[30][30]
همگام با تکاپوهای یهودیان، بهائیان ایران نیز مشغول جمعآوری پول برای کمک به یهودیان اسرائیل شدند. از جمله، سندی که در این خصوص خواندنی و جالب توجه است، راجع به کمکهای مالی بهائیان پاوه میباشد:
«هفتمین جلسهی محفل روحانی بهائیان شهرستان پاوه در ساعت 11:30، در منزل خانم دکتر فرخنده یاری، رئیس بهداشت پاوه، اسماعیل عزتی رانندهی بیمارستان، دکتر منصوره یاری رئیس بیمارستان پاوه، دکتر فرخنده یاری، خانم عزتی، خانم روحانگیز شفیعزاده، مادرزن عزتی، در جلسه شرکت داشتند. در ابتدای جلسه مناجات توسط ضیائی خوانده شد، سپس راجع به جمعآوری پول سهمیهی محفل پاوه بحث گردید. امین صندوق خانم منصوره یاری به عرض محفل رسانید که تا به حال 31،500 ریال جمعآوری گردیده، فقط ضیائی، زمانی و یوسفی عربی رئیس جنگلبانی، سهمیهی خود را پرداخت نکردهاند که پس از اخذ سهمیهی نامبردگان وجه مزبور به محفل کرمانشاه ارسال خواهد شد...».[31][31]
علاوه بر این در تاریخ 9/9/1349 ساواک گزارش میدهد:
«شنیده شده است که چندی قبل بهائیان ایران نیز مبلغ هنگفتی که چندین میلیون تومان بوده به اسرائیل کمک کردهاند. البته تصور میرود. کمک بهائیها از طریق آقای غفوری نمایندهی سیاسی اسرائیل در ایران و ]به[ وسیلهی حبیب القانیان که تماس مستقیم با حبیب ثابت که قبلاً یهودی و اهل کاشان بوده است، انجام گردیده، زیرا از قرار معلوم سرمایهی محفل و وجوه جمعآوری شدهی بهائیان ماهیانه به نام خیرالله در صندوقی نزد حبیب ثابت میباشد و مشارالیه این پولها را به ربح میدهد، لکن کل مبلغ وجوه جمعآوریشده فعلاً نامعلوم است».[32][32]
حبیب القانیان یکی از سرمایهدارترین یهودیان ایران بود که سالیان دراز ریاست انجمن کلیمیان تهران را نیز بر عهده داشت. او با اکثر سازمانها و انجمنهای یهودی و صهیونیستی فعال در ایران ارتباط و همکاری داشت، القانیان ضمن کمکهای مالی سرشار به اسرائیل بخشی از سرمایهی خود را به منظور حمایت و پشتیبانی از رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی به کار گرفته و در زمینههای مختلف چون هتلسازی، تأسیس بانک، خانهسازی و ... سرمایهگذاری کرده بود. القانیان جزو اولین سرمایهداران یهود ایران است که در اتاق بازرگانی و صنایع ایران شاهنشاهی عضویت داشت.[33][33] حبیب القانیان با بهائیهای ایران به ویژه ثابت پاسال روابط نزدیکی داشت. او از دوستان قدیمی و صمیمی حبیب پاسال به شمار میآمد. زمانی که حبیب ثابت بانک توسعهی صنعت و معدن را جهت افزایش اعتبارات بانکی خود تأسیس کرد، بخشی از سرمایهی اولیه این بانک را چند سرمایهدار نظیر حبیب القانیان، ابوالحسن ابتهاج و حسین همدانیان تأمین کردند.[34][34] ثابت پاسال نیز به پاس این خدمات و همکاریها، در جریان مهاجرت یهودیان به فلسطین و ارسال کمکهای مالی به آنان مراتب وفاداری خود را به دوستان قدیمی خود اثبات کرد. به پاس این خدمات، رژیم اشغالگر قدس، پس از مرگ وی یکی از خیابانهای شهر تلآویو را به نام او نامگذاری کرد و رادیو اسرائیل در بخش خبری خود، مرگ او را «ضایعهی بزرگ» نامید.[35][35]
یکی از کسانی که در گسترش روابط سیاسی و اطلاعاتی بین ایران و اسرائیل نقش تعیینکنندهای داشت، مئیر عزری نمایندهی دولت اسرائیل در تهران بود. عزری یهودی ایرانیتباری بود که در سال 1328 به همراه دهها نفر از یهودیان ایرانی به اسرائیل مهاجرت کرده بود. او نخستین نمایندهی سیاسی اسرائیل در ایران بود و حدود بیست سال به عنوان سفیر، وزیر مختار و بازرگان در ایران ماند. عزری که با زبان فارسی و آداب و رسوم ایرانیان آشنایی داشت، نقش اصلی را در برقراری روابط بین ایران و اسرائیل و انجام ملاقاتهای طرفین ایفا میکرد و حتی با ایجاد ارتباط صمیمانه با شخصیتهای سیاسی و نظامی و مالی، از جمله سپهبد حاجیعلی کیا، رئیس ادارهی اطلاعات ارتش، دکتر منوچهر اقبال نخستوزیر، غلامعباس آرام وزیر امور خارجه، عبدالکریم ایادی رئیس ستاد ارتش و دیگران، موفق شد اعتماد آنها را به خود جلب کند. او توانسته بود با کمک دوستان بهائی خود مانند عبدالکریم ایادی، ملاقاتهایی بین شاه و مقامات عالیرتبهی اسرائیلی از جمله «ژنرال هرکایی» رئیس اطلاعات ارتش اسرائیل ترتیب دهد. از جمله پیامدهای این ملاقاتها موافقت محمدرضا شاه با افتتاح دفتر نمایندگی سیاسی ایران در تلآویو بود.[36][36] با این حال شاه برای جلوگیری از بحرانی شدن روابط ایران و کشورهای عربی به ویژه مصر و عراق دستور داد این کار به نحو پنهانی انجام گیرد[37][37] و به صورت دفتری در سفارت سوئیس فعالیت نمایند و به گفتهی فردوست «شاه جرأت نکرد روابط خود را با اسرائیل رسمی کند».[38][38]
مئیر عزری توانسته بود با شخص محمدرضاشاه و اسدالله علم وزیر دربار و عبدالکریم ایادی روابط صمیمانهای برقرار کند و هرگاه مناسب بداند به ملاقات آنها برود؛ به طوریکه خود در خاطراتش از روابط نزدیکش با عبدالکریم ایادی مینویسد: «پروانهی ورود داروهای خریداریشده از کشورهای بیگانه که باید به بازارهای ایران میرسید، در کمیتهای در وزارت بهداری که از گروهی پزشکان و کارشناسان کارکشته برپا شده بود، ارزیابی میشد. دکتر ایادی یکی از کارشناسان این کمیته بود. روزی به دیدارش رفتم تا در زمینهی برگزاری کنگرهی داروسازان ارتشها که باید روز بیست و پنجم آوریل 1960 در تهران انجام میشد و دربارهی سرهنگ دوم ایسرائل ماهاریک که فرماندهی گروه اسرائیلی را داشت، با وی گفتگو کنم. گواینکه ایادی از برخی موشدوانیها]ی[ نمایندگان کشورهای تازی [عربی] در واکنش به بودن نمایندهی اسرائیل در کنگره آگاه بود، ولی دلاورانه با خوشرویی، سرهنگ ماهاریک را در این کنگره پذیرفت... ایادی به یهودیان مهر ناگسستنی داشت و آنها را مردمی درددیده و شایستهی بیپیرایهترین یاریها میدانست. افزون بر آن، ارزندهترین و والاترین نیایشگاههای بهائیان، در کشور اسرائیل بود و این پدیدهی روشنتر از آفتاب را ایادی نمیتوانست نادیده بگیرد».
روابط نزدیک و بسیار صمیمانهی عالیترین نمایندهی دولت اسرائیل (مئیر عزری)با سرکردگان بهائی در ایران نشانگر اوج همکاری و همیاری بهائیان و رژیم غاصب صهیونیستی در این برهه از زمان میباشد. گرچه این نوع همکاریها در مراتب بسیار وسیعتری صورت میگرفته است، لیکن عدم دسترسی به اسناد در این مورد، در حال حاضر فضا را برای بررسی و پژوهش محدود کرده است. امید است با کشف اسناد جدید، از میزان همکاری بین بهائیان و رژیم غاصب صهیونیست، تحقیقات گستردهای توسط پژوهشگران در آینده صورت گیرد.
.[1][1] فریدون آدمیت، پیشین، صص 457ـ 458
.[2][2] حبیب مؤید، خاطرات حبیب، تهران، مؤسسهی ملی مطبوعات امری، 118 بدیع، ص 20
.[3][3] سِر هربرت ساموئل، نخستین وزیر یهودی پارلمان انگلستان بود که در سال 1915 پیشنهاد طرحی پیرامون تأسیس یک کشور یهودی در فلسطین به پارلمان انگلستان تقدیم داشت و در این طرح متذکر گردید فلسطین به صورت کشور تحتالحمایهی انگلستان درآید تا یهودیان بتوانند به خرید زمین و بسط خاک و برپایی دولت یهودنشینان بپردازند. این طرح در سال 1920 م/ 1309 ش، ضمن بررسیای که در «سانرمر» برگزار شد و بر اساس مفاد آن قیمومیت فلسطین به دولت انگلستان واگذار شد، به مرحلهی اجرا درآمد و سپس «هربرت ساموئل» به عنوان کمیسر عالی فلسطین انتخاب گردید. (بنگرید به: ژرژ لجنافسکی، تاریخ خاورمیانه، ترجمهی احمد جزائری، تهران، چاپ اقبال، 1331، ص 325)
.[4][4] شوقی افندی، پیشین، جلد سوم، ص 321
.[5][5] اشراق خاوری، رسالهی ایام تسعه، صص 5ـ 8
.[6][6] روز چهاردهم ماه می 1948 م، انگلستان به «قیمومیت فلسطین» پایان داد و در همان روز شورای ملی در «تلآویو» شکل گرفت و تشکیل دولتی جدید به نام «اسرائیل» اعلام گردید. چند ساعت بعد از این اعلام، «ترومن» رئیسجمهور آمریکا از طرف دولت آمریکا، دولت جدیدالتأسیس اسرائیل را به رسمیت شناخت.
.[7][7] اسماعیل رائین، پیشین، ص 168
.[8][8] شوقی افندی، پیشین، قسمت چهارم، ص 162
.[9][9] مجلهی اخبار امری، ارگان محفل ملی بهائیان، شمارهی 12، فروردین 1332 ه. ش، ص 62
.[10][10] اسماعیل رائین، پیشین، ص 168
.[11][11] شوقی افندی، پیشین، کتاب چهارم، ص 162
.[12][12] همان
.[13][13] اسماعیل رائین، پیشین، ص 202
.[14][14] عبدالحسین آیتی، کشفالحیل، ج 2، ص 144
.[15][15] آئین اسلام، شمارهی 12، (21/5/1338)، سال ششم، ص 15
.[16][16] اسماعیل رائین، پیشین، ص 171
.[17][17] حسن نیکو، پیشین، ج 1، صص 81ـ 82
.[18][18] صبحی مهتدی، پیشین، ص 224
.[19][19] همان، ص 182
.[20][20] حسن نیکو، پیشین، ص 89
.[21][21] صبحی مهتدی، پیشین، ص 227
.[22][22] عبدالله شهبازی، جستاری در بهائیگری، ص 28
.[23][23] علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (1357- 1320)، تهران، نشر قومس، 1379، ص 412
.[24][24] ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، 1369، ص 93
.[25][25] ضمیمهی شمارهی یک از مجموعهی حاضر
.[26][26] سند شمارهی 91 از مجموعهی حاضر
.[27][27] سند شمارهی 112 از مجموعهی حاضر
.[28][28] سند شمارهی 103 از مجموعهی حاضر
.[29][29] سند شمارهی 108 از مجموعه حاضر
.[30][30] سند شمارهی 107 از مجموعه حاضر
.[31][31] سند شمارهی 116 از مجموعهی حاضر
.[32][32] سازمان یهودی و صهیونیستی در ایران، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1381، ص 536
.[33][33] همان، ص 119
.[34][34] معماران تباهی، ج 3، ص 38
.[35][35] همان، ص 45
.[36][36] علیرضا اغندی، پیشین، ص 414
.[37][37] همان
.[38][38] حسین فردوست، پیشین، ج 1، ص 551
محمدرضا شاه سعی میکرد روابط ایران و اسرائیل به طور مخفیانه پیش رود؛ به همین دلیل هیچ وقت علناً مقامات اسرائیلی را نمیپذیرفت. به عنوان نمونه زمانی که ناهوم گلدمن، رئیس اتحادیهی یهودیان جهان از طریق نمایندگان یهودی در ایران، تقاضای شرفیابی به حضور شاه ایران کرد، هرمز قریب رئیس تشریفات دربار شاهنشاهی به لطفالله حی نمایندهی اقلیت یهود در مجلس شورای ملی اطلاع داد: «مراتب به شرف اعلیحضرت همایونی رسید. مقرر فرمودند در موقعیت کنونی به صلاح نیست، به وقت مناسب دیگری موکول شود. ضمناً چنانچه آقای دکتر ناهوم گلدمن به صورت عادی به ایران مسافرت نماید، اشکالی ندارد، ولی ما نمیتوانیم آمدن او را به ایران منکر شویم». (ر. ک: سند شمارهی 127 از مجموعهی حاضر)