حضرت در این دعا، ماه مبارک رمضان را چنین معرفی میکنند: شهر روزه داری و شهر اسلام؛ شهر پاکی و پیرایش؛ شهر شب زنده داری و شهر قرآن؛ شهری که در آن هدایت و بیّنات برای مردم فرود آمده است.
ماه رمضان در کلام امام سجاد(ع)
21 تير 1393 ساعت 18:57
حضرت در این دعا، ماه مبارک رمضان را چنین معرفی میکنند: شهر روزه داری و شهر اسلام؛ شهر پاکی و پیرایش؛ شهر شب زنده داری و شهر قرآن؛ شهری که در آن هدایت و بیّنات برای مردم فرود آمده است.
متن حاضر بیانات حجت الاسلام و المسلمین سید محمّدمهدی میرباقری است که درباره بخشی از معارف صحیفه سجادیه، حول ماه مبارک رمضان است و در آن از اهمیت و علوّ درجات این ماه بحث شده است.
ماه مبارک رمضان، ماه فضیلت و کرامت است. با طلیعه ی هلال این ماه، درهای خاصه ای از رحمت و کرامت الهی به روی جامعه مومنین گشوده شده و مومنان به ضیافت الهی خوانده می شوند. از وجود مبارک حضرت زین العابدین علی بن حسین(ع) در صحیفه ی نورانی سجادیه، دو دعا در ارتباط با ماه مبارک رمضان نقل شده است که خواندن آنها برای آشنایی با فضائل این ماه و وظایفی که طی آن بر عهده ی ماست، بسیار مفید است. انسان با سیر در معارف این دعاها متوجه می شود که با حلول ماه رمضان چه فضیلتی به وی روی آورده و با پایان این ماه، چه سفره ی ضیافتی جمع می شود؛ و کسانی که اهل این ماه نبوده اند، چه خسارتی دیده اند.
دعای اول بیش تر در باب وظایف و تکالیفی است که بر عهده ی ماست و باید به آنها مقید بود؛ اما در دعای دوم ضمن این که به فضیلت های این ماه و بهره های افراد متنعم از آن اشاره می شود؛ تکلیف کسانی که از این ماه محروم شده و نتوانستند بار خود را از این سفره ی ضیافت ببندند، نیز مشخص گردیده است.
1- سبیل بودن ماه رمضان در رسیدن به مقام رضوان
دعای اول که دعای 44 از مجموعه ادعیه صحیفه ی سجادیه است، دعای به نسبت مفصلی است که با این فراز شروع می شود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ سپاس خدای را که ما را به حمد خودش هدایت کرد و ما را از اهل حمد قرار داد تا حامد خدا باشید. نتیجه ی این هدایت به حمد چیست؟ «لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِینَ»؛ تا از این حمد به مقام شکر در مقام احسان برسیم. «وَ لِیَجْزِیَنَا عَلَی ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ»؛ و در نتیجه پاداش محسنین را به دست بیاوریم. پس در این فراز با سه سرفصل معرفتی روبه رو هستیم که عبارتند از: حمد، شکر و احسان.
حضرت در ادامه، به نعمت دیگری اشاره و خدا را به خاطر عطای آن شکر می کنند : «وَ الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ»؛ حمد خدایی را سزاست که دین خود را به ما عطا کرد و ما را مختص به دین خودش قرار داد. انسان گاهی نعمت «دینداری» را جزو عطاهایی که احتیاج به حمد داشته باشد، به حساب نمی آورد؛ در حالی که اساسی ترین نعمتی که خدای متعال به ما داده و به دست آوردن آن تصادفی نیست، هدایت به دین خداست. در پس هدایت شدن به دین حق، تدبیر الهی نهفته است؛ در دستگاه خدای متعال، امر تصادفی که بیرون از مشیّت او باشد، اتفاق نمی افتد و چون این هدایت با تدبیر حضرت حق بوده است، باید خدای متعال را حمد کرد.
وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ؛ حمد خدایی را سزاست که ما را در راه های منتهی به احسان، به حرکت درآورده و در این مسیر قرار داده است. چرا؟ «لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَی رِضْوَانِهِ»؛ تا با دست گیری او، سالک این راه ها باشیم. هم مرور به این سبل احتیاج به هدایت الهی دارد و هم ادامه ی این سبل و سلوک در این مسیرها محتاج به منّ الهی است. پایان این سبل چیست؟ «الی رضوانه»؛ انسان اگر سبل احسان را با منّ الهی طی کند، به مقام رضوان الهی می رسد. «حَمْداً یَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ یَرْضَی بِهِ عَنَّا»؛ حمدی که رضای حق را به دنبال دارد و مقبول درگاه حق می شود.
ما در ابتدا خدای متعال را برای این که ما را اهل حمد قرار داد و به راه های احسان خود هدایت نمود، حمد کردیم؛ اما در ادامه به حمد خاصی می رسیم: «و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ»؛ خدا را ستایش می کنم بر این که یکی از آن سبل را، ماه خودش قرار داد. گویا این عطا، حمد ویژه ای می طلبد. حمد بر این نعمت که خدای متعال یکی از راه های منتهی به خود را،«ماه خودش» که همان ماه رمضان است قرار داده است، غیر از حمد نسبت به راه های دیگری است که ما را به سوی خدا می رساند. کسی که طالب مقام رضوان است و درک می کند که بالاترین نعمتی که انسان می تواند به آن برسد، مقام «رضوان الهی» است(1) مسیرهای منتهی به این مقام، یک نعمت خاص تلقی می شوند؛ لذا حمد برای آنها نیز باید حمد معنی داری باشد.
حضرت سید الشهدا علیه السلام در شب عاشورا، وقتی اصحاب خود را جمع می کنند تا ماجرای فردا را با آنها در میان بگذارند و بیعت خود را از دوش آنها بردارند، خطبه ی کوتاهی بیان فرمودند؛ خطبه با این کلمات شروع می شود: «اللهم إنی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوة»(2). حضرت در تنگنای ابتلاء و در اوج غربت، خدا را به خاطر عطای مقام نبوّت حمد می کنند. اگر انسان اهل توجه به آن مقاصد بوده و این نیازها در او پیدا شده باشند، اهمیت نعمت نبوت و هدایت به دین حق الهی برای او نیز تلقی می شود و به مقام حمد آن می رسد.
2- ویژگی های ماه مبارک رمضان در بیان حضرت زین العابدین ع
حضرت در این دعا، ماه مبارک رمضان را چنین معرفی می کنند: «شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدیً لِلنَّاسِ، وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ»؛ شهر روزه داری و شهر اسلام؛ شهر پاکی و پیرایش؛ شهر شب زنده داری و شهر قرآن؛ شهری که در آن هدایت و بیّنات برای مردم فرود آمده است. گویی نزول قرآن محدود و مخصوص سال های اول نزول قرآن در زمان حیات نبی اکرم (ص) نیست؛ بلکه این نزول در این ماه استمرار دارد. شهر برخورداری از قرآن و هدایت آن و بیّناتی که برای بشر آورده، این ماه است؛ شاید از این روست که به ماه رمضان، بهار قرآن گفته اند. انسان در این ماه می تواند به صیام و اسلام و طهور و تمحیص و قیام راه پیدا کند. می تواند به مقام صائمین برسد؛ البته این مقام هم درجاتی دارد. مانند صوم پرهیز از مبطلات و محرّمات، تا صوم «خاصّ الخاص» که در آن روزه، «امساک قلب از ماسوی الله» شرط روزه داری شمرده شده است. ماه رمضان ماهی است که انسان می تواند به این مقام برسد؛ چرا که همیشه این شرایط مهیّا نیست.
رسول مکرم اسلام ص در خطبه شعبانیه فرموده اند: «[رمضان] شهری است که در آن دعوت به ضیافت الهی شده اید. ابواب جهنم به روی شما بسته است؛ درهای بهشت باز است و شیاطین در این ماه در غُل و زنجیرند»(3)
در این ماه، راه های منتهی به جهنم، مسدود می شوند؛ یعنی از درب بسته باید وارد جهنم شد؛ و بالعکس! راه های رحمت الهی به سوی انسان باز است. شیاطینی که انسان را به جهنم دعوت می کنند و مانع ورود انسان به رضوان و بهشت و مقامات معنوی می شوند، در این ضیافت الهی، در غُل و زنجیرند. اینها حقایقی است که برای اهل مشاهده ی ملکوت عالم، امروز هم قابل شهود است. از احوالات برخی بزرگان می شود این را فهمید؛ مثلاً مرحوم انصاری همدانی وقت مغرب فرموده بودند: «بلند شوید اذان بگوئید». اطرافیان گفته بودند: «هنوز مغرب نشده»؛ ایشان پاسخ داده بود: «مگر نمی بینید ملائکه روز دارند می روند و ملائکه شب فرود می آیند»
- ماه اسلام و طهارت : در همه ماه ها این زمینه ها وجود ندارد. در ماه ضیافت است که انسان می تواند به صیام و اسلام برسد؛ مقام اسلام همان مقام تسلیم در مقابل خدای متعال و نبیّ مکرم و اهلبیت علیهم السلام است. انسان می تواند مقام اسلام را در این ماه به دست آورد. اگرچه به حسب ظاهر فرصت های این ماه کوتاه است، ولی در همین فرصت های کوتاه این حقایق به کف آوردنی است. انسان می تواند در این ماه از همه رذالت ها و آلودگی هایی که در وجود انسان بیتوته کرده اند، پاک شود. در هر منزلی چه در شهر و چه در روستا و در منزل، محل مخصوصی به عنوان مکانی برای تطهیر و حمام وجود دارد که وسائل و فضا برای شستشو در آن آماده است. ماه رمضان، ماه طهور است؛ یعنی شرایط باطنی و ملکوتی عالم در این ماه برای پاک شدن و طهارت انسان به طور کامل آماده است. اگر انسان بتواند از این ماه استفاده کند، به طهارت می رسد. خدا رحمت کند استادی را که می گفت: «بچه که بودیم با اقوام و رفقا می رفتیم حمام خزینه ای قدیم؛. سه چهار ساعت در حمام می ماندیم؛ کشتی می گرفتیم و بازی می کردیم. وقتی از حمام بیرون می آمدیم تازه چرک هایمان خیس خورده بود. یک دست کتک می خوردیم که چرا حمام رفتید؟»
گاهی «شهر الطهور» برای بعضی انسان ها نیز مثل همین است. وقتی ماه مبارک تمام می شود، تازه چرک هایش خیس خورده و نمودارتر شده است. اما اگر انسانی اهل بهره مندی باشد، می تواند همه رذالت های روحی خود را در این ماه تطهیر کند؛ ظاهر و باطنش را با شریعت هماهنگ کند تا ملکات و مراتب مختلف وجودی و نفسش همه تطهیر و پاک شوند.
- ماه تمحیص و خالص شدن : ماه مبارک رمضان، ماه خالص شدن است. خیلی از ناخالصی ها برای انسان پوشیده است؛ این ناخالصی ها را می توان در این ماه یافت و آنها را پاک کرد. خدای متعال در سوره آل عمران وقتی از جنگ احد و شکست هایی که به حسب ظاهر برای مسلمان ها پیش آمده بحث می کند، در ضمن همان آیات می فرماید: «لیمحص مافی قلوبکم»(4) این جنگ های سنگین برای این بود که آن چه در قلب شماست، تمحیص شود. انسان در تحت فشارهای سنگین است که می تواند به پاکی و طهارت برسد و قلب خود را از تعلق به اغیار آزاد کند. وقتی در طلا ناخالصی هایی وجود داشته باشد، این آلایش ها را به راحتی نمی توان از طلا گرفت؛ باید طلا را در کوره آتش قرار داد. وقتی طلا در دمای بالا قرار گرفت، ناخالصی ها خود را از طلا جدا می کنند و دیگر مقاومت ندارند؛ آن چه باقی می ماند طلای خالص و گران قیمتی است که تمحیص شده است. ناخالصی های وجود انسان، تعلقات به غیر خداست که در جان او شکل می گیرد؛ کوره وجود انسان نیز، میدان جنگی است که خدا زمینه آن را می چیند تا انسان تعلقاتش را رها سازد و آزاد شود و از تعلقاتی که از جنود ابلیسند، رها گردد؛ در ماه مبارک رمضان چنین شرایطی برای تمحیص و خالص شدن آماده است؛ انسان باید توجه کند که این آمادگی و مهیا شدن شرایط، همیشگی نیست و در ماه های دیگر نمی توان آن را یافت.
- ماه قیام برای خدا : رمضان، «شهر القیام» است؛ در ظاهر یعنی این که انسان می تواند در این ماه شب زنده داری کند؛ ولی شاید معنای بیش تری در این فراز نهفته باشد. شاید بتوان گفت که انسان در این ماه می تواند به «قیام لِلّه»(5) برسد. قیام لِلّه که انسان برای خدا قیام کند و همه حیاتش قیام برای او باشد، کار آسانی نیست. نکته این جاست که این مهم در این ماه ممکن است. شهر رمضان، شهری است که انسان از هدایت و بیّنات قرآن برخوردار است. همیشه چنین فضایی در دسترس انسان نیست که قرآن در ماه رمضان این چنین بهره و بار دهد. خواندن ها و بهره مندی ها متفاوت است. در سایه سار این بهره مندی های ویژه است که انسان می تواند برای خدا خالص شود و برای خدا قیام کند.
- ماه درک ولایت الهیه : در ادامه، حضرت به این جا می رسند که: «فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَی سَائِرِ الشُّهُورِ»؛ خدای متعال فضیلت این شهر را پنهان نکرد؛ این آشکار ساختن نعمت هم جزو نعمت های الهی است. اگر خداوند متعال همان گونه که شب قدر را مخفی کرده، ماه خود را هم پنهان می کرد، کار مشکل می شد. انسان اگر می خواست به برکات این ماه برسد باید همه سال را مراقبه می کرد؛ ولی خدای متعال این ماه را برای همه معرفی نموده است. «بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ»؛ خدا حرمت هایی برای این ماه قرار داده است. آن حرمات برای چیست؟ «فَحَرَّمَ فِیهِ مَا أَحَلَّ فِی غَیْرِهِ إِعْظَاماً، وَ حَجَرَ فِیهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِکْرَاماً»؛ حرام بودن اموری که در سایر ایام حلال شمرده شده، به خاطر اکرام و اعظام این ماه است. «وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَیِّناً» زمان آن نیز معیّن است و جابه جا نمی شود؛ این طور نیست که ماه رمضان پس و پیش بشود؛ این هم از الطاف خداست والا اگر قابل جابه جایی بود، ممکن انسان این ماه را از دست بدهد.
«لَا یُجِیزُ- جَلَّ وَ عَزَّ- أَنْ یُقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لَا یَقْبَلُ أَنْ یُؤَخَّرَ عَنْهُ»؛ باید این ماه در مواقف خودش احیا شود، چرا که نعمت بسیار ویژه ای در این ماه نهفته است. «ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَی لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ»؛ یک شب از شب های این ماه، از شب های هزار ماه برتر است. این شب، گنج عظیم و بی حد و اندازه ای است که خدای متعال آن را در این ماه قرار داده است و انسان باید تلاش کند این گنج را به دست آورد. کسب فیض از این شب، یعنی تدارک همه کاستی های عمر. انسان در این عمر معمولی، انسان نمی تواند کاری از پیش ببرد؛ مسیر سلوک طولانی است و دست آوردهای انسان اندک. اگر انسان بخواهد قدم بزرگی بردارد، باید به درک شب قدر برسد و الا بهره چندانی از عمر خود نبرده است.
بر اساس بعضی روایات، خدای متعال شب قدر را در مقابل عمر طولانی ای که به امم سابق داده،به امت نبی اکرم صلی الله علیه وآله عطا کرده که عطای بسیار ارزشمندی است. در ذیل روایات سوره قدر، دو شأن نزول برای این سوره بیان شده است، که هر دو می تواند درست باشد. شأن نزول اول در تفسیر صافی مرحوم فیض کاشانی(6) چنین نقل شده است:
حضرت در خواب دیدند بنی امیه بر منبر ایشان بالا رفته اند و مردم را به قهقرا برمی گردانند؛ هرچه حضرت مردم را پیش برده بودند، آنها به عقب برمی گرداندند. نبی اکرم(ص) محزون شدند که جبرئیل آمد و گفت: «یا رسول الله چه شده؟». حضرت خوابی که دیده بودند را شرح دادند. جبرئیل عرض کرد: «من مطلع نیستم و باید بروم ماجرا را از خدای متعال تفحص کنم.». جناب جبرئیل برگشت و سوره قدر و یک آیه دیگر را آورد. بشارت این بود که ما در مقابل این دولت طولانی ای که به آنها دادیم و آنها مردم را به قهقرا برمی گردانند، به تو شب قدر را عطا کردیم؛ شب قدر تو از این دولت کارگشاتر است و همه فتنه گری آنها را جبران می کند.
در آیه شریفه 60 از سوره مبارکه کهف آمده است: «وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیراً»؛ پروردگارت محیط به مردم است؛ آنها نمی توانند از ملک و حکومت خدا بیرون بروند و کاری کنند که خدا نمی خواهد. خدا به کاری که آنها می کنند، احاطه دارد. شاید این جا بپرسیم: «پس این فتنه ها چیست؟» این خوابی که حضرت دیدند و این شجره ملعونه ای که قرآن معرفی می کند، بیرون از اراده خدا نیست؛ کسی در کار خدا نمی تواند اختلال کند. این کوره ای الهی است که مردم باید در آن وارد شوند تا عده ای خالص شده و عده ای هم جدا شوند. آن هایی که در ادعای ایمان و بندگی صادق بودند، باید صف شان جدا شود. در قیامت این گونه نیست که هرکسی در صف جداگانه ای پیش بیاید؛ بلکه هر کسی به دنبال امام خود به محشر می آید.
ذیل این آیه روایتی است که فریقین با کمی اختلاف آن را نقل کرده اند. در این روایت گفته شده است: این فتنه ماست و این فتنه برای مردم لازم است. بعضی روایات شجره ملعونه را به بنی امیه تفسیر کرده اند. در مقابل این فتنه، ما شب قدر را به تو دادیم که جبران همه آنها باشد. شأن نزول دوم این آیه در روایت دیگری است(7) که آیه را بگونه متفاوتی معنا می کند: در محضر رسول خدا عرض شد که بعضی از امم سابقه 120 سال فقط شمشیر روی دوش داشتند و می جنگیدند، در حالی که عمر متوسط امت حضرت 60 تا 70 سال است. حضرت به خدای متعال عرض کردند که خدایا در مقابل این عمرهای طولانی به امت من چه عطا کرده ای؟ آیه نازل شد که ما به تو و امت تو شب قدر را عطا کردیم که جبران نقص عمر را می کند.
خود دنیا که موضوعیت ندارد. این عمر برای این است که انسان بتواند بارش را برای ادامه راه ببندد؛ و الا این که انسان هزار سال در این دنیا باشد یا صد سال، نقشی در عاقبت او ندارد. در این مسیر باید بار را برداشت و رفت. این نکته قابل تأمّلی است. پیامبر ما غیر از حضرت موسی و حضرت نوح و حضرت ابراهیم علیهم السلام است که باید هزار سال کنارشان باشی تا به مقصد برسی؛ با رسول اکرم صلی الله علیه وآله در یک عمر کوتاه هم می توان به مقصد رسید. مثل این که یک استاد زبردست کارکرده، 40 سال درس بگوید؛ از نظر استعداد و توانایی هم کامل باشد. اما با استادی که به معنای حقیقی کلمه استاد است، خیلی فرق می کنند. ممکن است کتابی را با او در عرض یک ماه بخوانی ولی با دیگری در طول یک سال هم نه. این شفاعت حضرت و اهل بیت علهیم السلام است که راه را کوتاه می کند. شب قدر برای امتی است که می تواند از این شفاعت بهره مند شود.
لذا روایت عجیبی در تفسیر فرات که مرحوم مجلسی نیز آن را در بحار نقل کرده است، می گوید: «اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ»(8) شب قدر، باید ارتباطی با ولی خدا داشته باشد. تلقی من این است که حقیقت شب قدر، درک ولی خدا و مقام ولایت الهیه است. «ولایت علی ابن ابی طالب حصنی»(9) انسان اگر به محیط امن ولایت الهیه وارد نشود؛ شب قدری ندارد. انسان خطرپذیر است؛ باید وارد آن حصن شود تا از مخاطرات نجات پیدا کند. اگر «کلمهًْ لا اله الا الله» حصن خداست،«ولایت علی ابن ابی طالب» هم حصن خداست. پذیرش ولایت اولیای الهی، شرط توحید و مقوّم توحید است؛ انسانی که این شرط را قبول ندارد، در واقع یک پای توحیدش می لنگد و مقامی از مقامات خدا را قبول ندارد. خلاصه، اگر انسان به محیط ایمن الهی و آن وادی امن وارد نشود، همواره در خطر است. شیطان، نفس و دیگران تهدیدش می کنند. وادی ولایت خداست که وادی ایمن است. شاید حقیقت شب قدر هم همین باشد؛ منتها بعید نیست که چنین درکی از شب قدر، با ماه رمضان نیز ارتباط داشته باشد؛ کما این که شب قدر هم در ماه رمضان است. شاید معنایش این باشد که درک حقیقت مقام ولایت الهیه هم در این ماه برای انسان مقدور می شود. اگر انسان در این ماه بتواند خودش را به آن وادی ایمن و ولی خدا برساند، در کنار او بیش از هزار سال پیش می رود و اگر نرسد، هزار سال و هزار ماه هم که تلاش کند، به ایمنی و حصن الهی نمی رسد. یک شب که با ولیّ خدا سالک باشی، به آن وادی ایمن می رسی و به مقام حصن الهی راه می یابی؛ طبیعی است که چنین شبی از هزار شب که خودت راه بروی بهتر است. یک شب سلوک با ولی خدا، از هزار ماه دویدن به تنهایی، برای انسان کارگشاتر است؛ این یک شب، آدم را به یک فضای دیگری وارد می کند. انسان اگر اهل محاسبه باشد، کم کم می فهمد که هنوز چیزی به دست نیاورده و همه اینها بازیچه است. ما برای بهره مندی از بازیچه های دنیا خلق نشده ایم؛ آمده ایم در این دنیا تا او را پیدا کنیم. برای به دست آوردن او هم باید شب قدر را درک کنیم.
شب قدر، بیرون از این ماه نیست آن هایی که اهل راه بودند در ماه رجب و شعبان خود را برای این مهم آماده می کردند؛ حتی عده ای از فردای ماه رمضان برای رمضان سال بعد آماده می شدند تا به درک شب قدر برسند. ولی نباید فراموش کرد که درک شب قدر، غیر از بیدار ماندن است! ممکن است آدم بیدار باشد؛ ابوحمزه بخواند؛ جوشن کبیر بخواند؛ ولی به درک شب قدر نرسد. درک شب قدر یعنی ورود به محیط ایمن الهی. روایت می فرماید:«فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهًْ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهًْ الْقَدْرِ»؛ اسرار این روایت برای اهل سرّ گویاست؛ آدرس گنج را نشان داده اند. بعد از این که آدرس را گرفت، باید دنبال گنج باشد؛ آستین ها را بالا بزند و گنج را پیدا کند. داشتن نقشه گنج به تنهایی برای رسیدن به گنج کافی نیست؛ این روایت نقشه گنج است: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهًْ الْقَدْرِ». بعد یک هشدار سنگین هم می دهند که خیال نکنید این معرفت در کتاب هایی است که می خوانید؛«وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَهًْ؛ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»
در کتاب «علل الشرایع» روایتی از ابابصیر نقل شده که ایشان از حضرت سؤال کردند: چرا به حضرت می گویند زهرا؟ حضرت فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِیَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِکَهًِْ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِکَهًْ لِلَّهِ سَاجِدِینَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ»(10) زمانی که خدای متعال وجود مقدس صدیقه طاهره سلام الله علیها را از نور عظمت خود آفرید، و این نور که منشعب از عظمت الهی بود، تجلی کرد، زمین و آسمان ها از نورش روشن شده و حجابی در دیدگان ملائک پدیدار گردید. با این که خود ملائک،وجود نوری داشتند، اما با دیدن این نور به سجده افتادند و پرسیدند: این نور چه بود؟ خداوند متعال فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی أُفَضِّلُهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ»؛ این نور شعبه ای از نور خودم است؛ او را در نقطه سمائی و رفعت یافته منسوب به خودم مکان دادم؛ او را از عظمت خودم آفریدم و او را از صلب یکی از پیامبرانم که بر دیگر رسولان برتری داده ام، خارج خواهم کرد. «وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی یَهْدُونَ إِلَی حَقِّی وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِی»؛ و از این نور رهبران و امامانی به وجود میآیند که پس از انقطاع وحی، مردم را به سوی حق هدایت مینمایند.
به هر حال، حقیقت وجودی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، سرّی از اسرار خداست؛ «رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ»(11) شب قدر هم در این ماه است و انسان باید این شب را درک کند. از طریق معرفت صدیقه طاهره سلام الله علیها می شود به آن شب راه یافت. آنهایی که چشمشان را بر وجود مقدس صدیقه طاهره بسته اند، نه تنها به شب قدر نرسیدند، بلکه از پیامبر خدا و امیرالمؤمنین هم جدا شدند. آن هایی که ایستادند و تماشا کردند و به روی خودشان نیاوردند و از خانه ای که جبرئیل در آن رفت وآمد داشت فاصله گرفتند و جدا شدند، هرگز نمی توانستند به شب قدر راه پیدا کنند. ابتلا و بلای حضرت، حلقه اتصال ما و حلقه اتصال عالم به نبوت و ولایت است. اگر ابتلای ایشان نبود بقیه جدا می شدند؛ فتنه های شیطان همه را جدا می کرد. کسی که حلقه اتصال همه است، هرچه و هرکه را بخواهد، می تواند به وصل برساند. طریقش بلائی است که حضرت تحمل کرده است؛ بلای حضرت به خاطر وسعت و عظمتش، حلقه ی اتصال و پیوند همه اولیا به مقام نبوت و ولایت است. در باطن عالم هر کسی متصل می شود از این راه متصل می شود؛ بلای صدیقه طاهره سلام الله علیها حلقه اتصال باطنی است. شاید معنای شب قدر بودن حضرت هم همین باشد؛ چراکه در مقابل آن دولت های طولانی، حضرت کار را روشن کرد.
3- تدارک نقص ها در وداع با شهر ضیافت
در ماه مبارک رمضان، عده ای ارباب فضیلت بودند؛ از شب ها و روزهای این ماه استفاده کردند و بارشان را بستند. وقتی به پایان ضیافت الهی می رسند، خداحافظی های سنگین آنها با ماه رمضان جگرسوز است: «السلام علیک یا شهر الله الاکبر و عید اولیائه».
ماه رمضانی که گذشت، دیگر بر نمی گردد؛ ماه بعدی که می آید، ماه رمضان دیگری است. روایتش را مرحوم شیخ حر عاملی در باب محاسبه نفس و جهاد با نفس بیان کرده اند(12) ایشان می گویند: «روزی که می آید به آدم می گوید من دیگر تکرار نمی شوم؛ خیال نکنی که فردا من هستم! فردا یک روز دیگری است؛ من می روم و دیگر هم به دنیا بر نمی گردم؛ مواظب باش بهره ات را از من ببری». ماه رمضان هم این طوری است. عده ای ماه رمضان را پشت سر می گذارند و بهره مند می شوند؛ خوشا به حالشان. برای ما که نتوانستیم بهره هایی مثل آنها داشته باشیم، درسی دادند؛ در فراز دعای وداع با ماه مبارک می خوانیم: «خدایا ما در مقابل این ماه که از دست دادیم، در مقابل تفریط و کوتاهی خودمان در حق این ماه، مصیبت زده و منکسر هستیم که چرا ماه خدا آمد و ما نه از شب هایش بهره بردیم و نه از روزهایش؛ دست خالی از ماه جدا می شویم».در ادامه می فرمایند: «اللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ، وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ، وَ لَکَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ، وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الِاعْتِذَارِ، فَأْجُرْنَا عَلَی مَا أَصَابَنَا فِیهِ مِنَ التَّفْرِیطِ أَجْراً نَسْتَدْرِکُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِیهِ، وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَیْهِ»؛ خدایا ما تو را حمد می کنیم درکار تو که نقصی نیست؛ تو را فقط باید ستود.
تو ماه طهور را قرار دادی؛ شهر صیام را قرار دادی؛ انبیاء را فرستادی؛ همه راه ها را باز کردی؛ ملائکه ات را آماده، و شیاطین را در غل و زنجیر کردی؛ من کوتاهی کردم و از این ماه بهره مند نشدم. حالا که بهره مند نشده ام، هم اقرار به بدی های خودم دارم و هم اعتراف به تضییع الطاف تو. بدی کردم و تضییع کردم حق تو را؛ حالا در مقابل این اسائه و اضائه ما چه داریم؟ قلب ما با ندامت پیوند خورده است؛ پشیمان هستیم؛ خوشحال و بی تفاوت نیستیم که شهر الطهور تمام شد. روز آخر ماه است و عده ای پاک و موحد شدند؛ خداشناس شدند؛ امام شناس شدند و مقام ولایت الهیه را یافتند و به آن راه پیدا کردند؛ اما ما دست خالی هستیم. بهره ای که از زبان ما برای توست این است که عذر حقیقی و صادقانه داریم؛ نه این که بگوییم خدایا تو نخواستی ما برسیم؛ نه! کار از طرف خدا تمام بود؛ ما نخواستیم؛ ما تضییع کردیم. خدایا از تفریط ها و این مصیبت هایی که به ما رسیده است، مصیبت زده ایم! در مقابل این ندامت ها، تو به ما پاداش بده. چه پاداشی؟ «اجراً نستدرک به الفضل المرغوب فیه»؛ اجری که ما با آن، فضلی را که از کف رفته است تدارک کنیم. «ونعتاض به من انواع الذخر المحروص علیه»؛ در ازای همه آن گنج هایی که در اول ماه نسبت به او تحریص می شد، ولی ما به دست نیاوردیم و از کنار آن گذشتیم. انسان می تواند با انکسار و ندامت خود، با «عقد الندم» و «صدق الاعتذار»، از تفریط های خودش هم بهره مند شود. خدا رحمت کند استادی را که می گفت: بچه را می فرستی این قوری را بشوید، می اندازد می شکند؛ دو حالت دارد: یک موقع می آید سرش را هم بالا می گیرد می گوید شکست که شکست؛ شما هم تنبیه می کنید. مستحق است که تنبیه کنید. یک موقع می آید می بینید که منکسر و خجالت زده است؛ شما به او روحیه می دهید و می گویید چیزی نشده است؛ قوری مال شکستن است؛ یک قوری دیگر می خریم. اگر انسان از گناهانش هم به اخبات برسد، این انکسار، بهره می دهد؛ اما عبادتی که سرت را بالا بگیری و بگویی من روزه را که گرفتم؛ نماز را هم که خواندم؛ چه کم گذاشته بودم؟ چنین عابدی مستحق چوب خوردن هست.
انکسار در درگاه خدای متعال (که انسان هر کاری کرده است از حد تقصیر بیرون نرود و خیال نکند که بندگی انجام داده است) ارزشمند است و خریدار دارد. انسان وقتی به اعمال و حالات بزرگان نگاه می کند، می بیند و می فهمد که خیلی هم راه نرفته است. این صدق الاعتذار و عقد الندم، تدارک نقص هاست.
اگر کسی قبل از شب قدر نتوانسته است مهیا شود باید این دو حال را داشته باشد: یکی این که خدایا من قدر این ماه را ندانستم؛ مثل آنهایی که یک سال خودشان را آماده می کنند، از قبل به استقبالش نرفتم. خدایا دستم خالی است؛ با دست خالی وارد ماه ضیافت تو شدم. آدمی که می خواهد مهمانی برود، پیداست؛ دست کم، دست و صورتش را می شوید! خدایا، من هیچ کاری نکردم؛ آلوده آمدم. خدایا، آنها که آماده شده بودند، گوارایشان باد؛ به آنها که عطا می کنی، صد برابر عطا کن؛ ما را هم از چشم کرمت دور نبین.
از یک بزرگواری روایت بسیار لطیفی شنیدم که خوانده بود: عده ای روز قیامت مزد کارهایشان را می گیرند؛ یک عده ای هم هستند که عامل به این کارها نبودند، ولی همه آن مزدها را به آنها هم می دهند. انگار گروه اول اعتراض می کنند که خدایا ما زحمت کشیدیم؛ پاسخ می شنوند که اینها هم از ما خواستند؛ اهل دعا بودند و از ما خواستند؛ آنها به این مزدها و عطایا طمع و امید داشتند. این یعنی امید بالله؛ امید به کرم خدا؛ اگر این درخواست در انسان پیدا شود که خدایا ما تا الآن آماده نبودیم؛ خدایا آن حالات و آن تهیئایی که به دوستان و اولیائت به خاطر زحمت هایشان دادی گوارایشان باد؛ به آنها صد برابر بده؛ اما خدایا به ما هم همه آن آمادگی ها را عطا کن؛ از خزانه بی منتهای تو که کم نمی آید! به ما هم به خاطر خودت عطا کن؛ به خاطر معصومین (علیهم السلام) عطا کن؛ از صدقه سری امام زمان (علیه السلام) به ما هم همه آن چه به خوبان عنایت می کنی را عنایت کن. اگر آدم به این امیدها برسد، آن وقت آمادگی بهره مندی از شب و روز ماه رمضان هم در او پیدا می شود.
در این دعاست که حضرت می فرمایند: «خدایا؛ یک ماه های رمضانی می آید که ما زنده نیستیم، ولی بندگان تو می آیند بندگی می کنند. خدایا؛ هر چه به آنها می دهی، به ما هم عنایت فرما». حتی حضرت در امید به فضل الهی کمی پیش تر می رود و می فرماید: «وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِکَ»؛ از تفضل خودت، بالاترش را به ما عطا کن. این جا که بحث عدل مطرح نیست! این امید خیلی بزرگی است! «فَإِنَّ فَضْلَکَ لَا یَغِیضُ، وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لَا تَنْقُصُ بَلْ تَفِیضُ، وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِکَ لَا تَفْنَی، وَ إِنَّ عَطَاءَکَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا». انسان باید این گونه در کرم خدای متعال طمع داشته باشد. اگر در انسان انکسار، اخبات و رجاء به فضل بی منتهای الهی پیدا شود، جبران همه کاستی ها خواهد شد.(کیهان)
پی نوشت ها :
1- توبه، آیه 72.
2- الإرشاد، ج2، ص91.
3- عیون اخبارالرضا، ج1، ص295.
4- آل عمران؛ 154.
5- سبأ، 46.
6- الکافی، ج4، ص159.
7- تفسیر صافی، ج5، ص352.
8- تفسیرفراتالکوفی، ص582.
9- الامالی صدوق، ص 235.
10- عللالشرائع، ج1، ص180.
11- أمالی الصدوق، ص114.
12وسائل الشیعه، ج16، ص94.
کد مطلب: 27530