کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

این بنده خدا، یکی از شگفتی های روزگار ما بود!

8 مرداد 1393 ساعت 19:44

هفتم جمادی الثانی سال 1320 ﻫ.ق (1279 ش) بود و شیخ نظام الدین درمسجد روستای بیلند گناباد مشغول نماز جماعت بود که ناگهان شخصی نفس زنان خود را به مسجد رساند و فریاد کشید: آقا؛ همسرتان درد زایمان گرفته و فوری به منزل بیایید!


شیخ نظام پس از آگاهی نماز را به پایان برده و عازم منزل گردید و ساعتی بعد صدای گریه نوزادی در خانه پیچید، طفل که هفت ماهه متولد شده بود، چهارده ساعت بیهوش بود و زمانی که به هوش آمد، شیخ به سجده افتاد و کودک را «محمدتقی» نام نهاد.
محمدتقی به دلیل هوش سرشار و حافظه فوق العاده، در شش سالگی به مکتب می رود و نزد خاله پدرش قرآن و خواندن و نوشتن می آموزد. تقیّد او به احکام و آداب اسلامی موجب می شود که در همین سنین امام جماعت کودکان شود و در همین سال ها با جدیت تمام به حفظ قرآن می پردازد و تا هشت سالگی همه قرآن را حفظ می کند. چیزی که در آن زمان خصوصاً در ایران بی سابقه بوده است. کودک در همه جا مورد توجه قرار می گیرد و در مجالس قدر می یابد و بر صدر می نشیند. خود او درباره حافظه قوی و اعجاب آورش گفته است: «حافظه عجیبی داشتم به طوری که شاید نمونه اش در دنیا نبود.»
این کودک نحیف با آن استعداد شگرف و باور نکردنی نزد پدر دروس حوزوی را تا مرحله سطح اول فرا گرفته و همزمان از راه منبر به تبلیغ دین و شریعت می پردازد. چنانچه محمد رضا پیوندی می نویسد: در 16 سالگی علیه تفکرات انحرافی فرقه صوفیّه در گناباد مبارزه بی امانی را آغاز می کند، به گونه ای که چندین بار از سوی آنان تهدید به مرگ می شود. به همین دلیل، پدر او را به سبزوار می فرستد. و تا 6 ماه از منبر رفتن منع می گردد؛ اما مردم سبزوار از ایشان و پدرش درخواست می کنند تا محمدتقی در سبزوار هم به ارشاد اهالی بپردازد.
تحصیلات شیخ با هجرت به شهر مقدس قم ادامه می یابد و در محضر بزرگانی چون حضرت آیت الله ملاعلی معصومی همدانی و مرعشی نجفی زانوی تعلّم به زمین می زند و از خرمن علم و فقاهت آنان خوشه ها می چیند. سپس برای زیارت و تکمیل تحصیلات راهی نجف اشرف می شود و شاگردی حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را برمی گزیند.




مجتهد مبارز
پس از چند سال تلمذ از محضر این مرجع بزرگوار روزی سر درس، سخن از تقلید و وظیفه به میان می آید و در این میان استاد از شیخ می پرسد که از چه کسی تقلید می کنی؟ بهلول جواب می دهد، از شما. استاد می فرماید: «ما در اینجا مجتهد درس خوان فراوان داریم، اما مجتهد مبارز کم داریم. شما بهتر است به ایران برگردید و علیه رژیم ستم شاهی حکومت رضاشاه مبارزه کنید.»
تکلیف محوری و دین مداری، حضرت شیخ را وامی دارد تا درس و بحث و مدرسه و اجتهاد را رها سازد و در اولین فرصت به ایران برگردد و مبارزات حق طلبانه خود را با رژیم سفاک پهلوی ادامه دهد.
وی در واقعه ی کشف حجابِ رضاخانی، که نقطه عطف مبارزات بهلول است، واقعه مسجد گوهرشاد را رهبری می کند. این ماجرای شگفت آور که نمودی از شجاعت این مرد خداست رژیم مستبد رضاخان را درمانده می کند به گونه ای که دست به کشتار بی رحمانه مردم بی گناه در مسجد گوهرشاد می زند و در اوج درماندگی همه قوای خود را برای دستگیری بهلول به کار می بندد؛ اما موفق نمی شود.
این ماجرا نقطه عطفی در مبارزات سیاسی بهلول و مردم مسلمان ایران محسوب می شود و در تاریخ مبارزات مردم مسلمان ما از جایگاهی خاص برخوردار است.
شیخ پس از این ماجرا با مشکلات و مصائب فراوانی به کشور افغانستان هجرت می کند؛ اما متأسفانه پس از مدت ها پیاده روی و تحمل سختی و تشنگی و گرسنگی به دست رژیم افغانستان بازداشت می شود و 31 سال را بدون هیچ محاکمه ای، در سیاه چال های رژیم این کشور و یا در روستاهای دورافتاده می گذراند.
در این سال ها تقدیر، مجموعه ای از خاطرات و خطرات عجیب و شگفت را برای او رقم می زند. در زندان تدریس می کند، از بچه های بی پرستار نگهدرای می کند، یک بار او را مسموم می کنند، بار دیگر ضربه ای بر سرش وارد می کنند که بی هوش می شود، بیماران را معالجه می کند و با علمای اهل سنت به مباحثه علمی می پردازد.
سرانجام پس از سال ها دوری از وطن هنگام آزادی فرا می رسد، اما شیخ که از طرف رژیم پهلوی هنوز تحت تعقیب است، هجرت به سوریه و سپس مصر را برمی گزیند. وی در خاطرات خود می نویسد:
پس آن گاه که اراده خداوند بر آن قرار گرفت که از زندان آزاد شوم و در آزادی ام مصلحت و فایده بیشتری بود، مقدمات آزادی فراهم شد. من مسافرت به مصر را انتخاب کردم و به عنوان پناهنده سیاسی با هواپیما از طریق هند به مصر رفته و به مدت یک سال و نیم در قاهره بودم. در این مدت از طریق رادیو و تلویزیون اعلامیه هایی بر ضد رژیم های اسرائیل و آمریکا و رژیم پهلوی منتشر می کردم. پس از آن مصر را به سوی عراق ترک کردم. در کشور عراق نیز بدون آنکه از مواضعم دست بردارم دو سال و نیم به سخنرانی پرداخته و سیاست های شاه و رژیم ظالمانه اش را محکوم می کردم.
اما پس از آن به ایران بازگشته، علیرغم کهولت سن، سال ها سرزنده و بانشاط به تبلیغ دین و ارشاد مشغول می شود.




ویژگی های اخلاقی
بی خبران از عالم معنا و ملکوت هنگامی که پیکر نحیف و لباس ساده و رفتار بی آلایش شیخ بهلول را می دیدند، باور کردن فضایل و ملکات اخلاقی او برایشان مشکل می نمود. ایشان مجموعه ای از ویژگی های اخلاقی و کرامات انسانی بود، چنانچه محمرضا پیوندی گوشه ای از آن را چنین بیان می نماید.
تواضع
تواضع از برجسته ترین ویژگی های اخلاقی بهلول بود. او برای شخص خود هیچ شأنی جز خدمتگزاری به اسلام و مسلمین قائل نبود. هنگامی که این ویژگی با مزاح های بسیار شیرین و در عین حال حکمت آمیز او همراه می شد، آمیزه ای می ساخت که دوست و دشمن از مصاحبت و همراهی با ایشان لذت می برد و با یکی دو برخورد شیفه اخلاق او می شد. یکی از دوستان ایشان می گوید:
روزی شیخ را دیدم که از جایی می آمد. به او گفتم کجا بوده ای. فرمود: «رفتم جمکران و 200 تا دروغ گفتم و برگشتم.» من متعجب شدم؛ ولی متوجه شدم که منظورشان گفتن جمله «ایاک نعبد و ایاک نستعین» است که در نماز امام زمان (ع) در هر رکعت 100 بار گفته می شود.
عجیب اینکه بهلول با این مقام علمی و اخلاقی بنابر اظهارات خود بیش از ده ها کودک شیرخوار را سرپرستی و بزرگ کرده است و هیچگاه این عمل را مغایر شأن خویش ندانسته؛ بلکه معتقد بوده که بسیاری از توفیقات را از همین ناحیه درک کرده است.
وی می گوید: در یک شب بارانی به منزل یکی از آشنایان که سید بود رفتم. خانم خانه زایمان کرده و چند تا بچه آوره بود. شوهرش هم در منزل نبود. به خانم که خیلی حالش بد بود، گفتم: شما بخوابید من از بچه ها نگهداری می کنم. او خوابید. نیمه های شب بچه ها بیدار شده و بنای گریه را گذاشتند.
برای برداشتن کهنه بچه ها بیرون آمدم که باران کهنه ها را خیس کرده بود. به داخل اتاق برگشتم و بلافاصله عبای خود را چهار تکه کردم و به وسیله آن بچه ها را تمیز کردم و آن ها را قنداق نمودم. اذان صبح که به طرف حرم حضرت رضا (ع) حرکت کردم در بین راه چند سگ به من حمله کردند، مشغول دفع سگ ها بودم که سیدی آمد و سگ ها را رد کرد و به من گفت: کسی که تا صبح از بچه های ما مراقبت کرده، ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع کنیم؟! بعد هم غیب شد.
خوراک ساده
غذای ایشان بیش تر نان و ماست بود و اگر بر سر سفره ای که چند رقم غذا وجود داشت می نشست تنها قدری نان و ماست می خورد و گاهی اگر میوه در سفره بود نان و ماست را نیز کنار می نهاد و میوه می خورد، رژیم غذایی مخصوصی را که از امام رضا (ع) نقل شده است، به شدت رعایت می کرد و در دو شبانه روز، تنها سه وعده غذا می خورد، به این ترتیب که روز اول صبحانه و شام می خورد و روز دوم اگر روزه نداشت، به خوردن ناهار بسنده می کرد. بیش تر روزهای سال روزه می گرفت و چون دائم السفر بود، این عمل در سفرها نیز ادامه داشت، با عمل به این رژیم غذایی و روزه گرفتن، در تمام سال جز روزهای حرام، علی رغم کهولت سن، بدنی سالم داشت و کمتر مریض می شد.
همه جا منزل من است!
بهلول مسکن و منزل خاصی نداشت و پس از آزادی از زندان افغانستان و مراجعت به ایران مسکن و منزلی نگرفت و همیشه در حال سفر بود. می گفت همه دنیا متعلق به خداست و من همه جا را منزل خود می دانم. به همین دلیل تعلق خاصی به هیچ جا نداشت و هرگاه اراده می کرد از جایی به جایی دیگر می رفت. کمتر اتفاق می افتاد که ده روز در یک جا بماند.
هر کس از او دعوت می کرد، می پذیرفت با آن کهولت سن به دورافتاده ترین روستاها و شهرها سفر می کرد و در تبلیغ دین خدا همّتی شگرف از خود بروز می داد. توشه سفر او همواره یک یا دو دست لباس بود. حتی در سفرهای خارج از کشور هر پولی که داشت یا به دستش می رسید، انفاق می کرد و جز به قدر ضرورت پولی نزد خود نگه نمی داشت.
آیة الله خزعلی از قول ایشان نقل می کنند: راه بین مکه و مدینه را پیاده می پیمودم. در رابوق روستای بین راه هندوانه ای گرفتم و خوردم و پوستش را هم تراشیدم که سبز شد و چیزی در آن نماند. پوست را کنار گذاشتم. زن عربی از خیمه بیرون آمد و پوست را برد. گفتم لابد گوسفندی دارد و برای گوسفندش می برد. دیدم پوست را تکه تکه کرد. چند تکه خورد و چند تکه به بچه هایش داد. گفتم: ای وای! فقر تا این درجه! صد و پنجاه ریال سعودی داشتم. همه را به آن زن دادم. با جیب خالی راه افتادم گفتم خداوند روزی ام را می رساند که اتوبوسی حامل ایرانیان فرا رسید. نگه داشت که اصرار کردند سوار شو. گفتم: من این راه را پیاده می روم و سوار نشدم. گفتند: پس باید به آقای بهلول کمک کرد. پنجاه ریال، صد ریال و کم تر و بیش تر هزار و پانصد ریال به من دادند. دیدم «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» مصداق پیدا کرد.



حافظه بی نظیر
یکی از خصوصیات عجیب و شاید منحصر به فرد ایشان حافظه قوی و هوش و استعداد سرشار بود. در هشت سالگی حافظ کل قرآن می شود و پس از آن بسیاری از دعاها و اشعار و احادیث را حفظ می کند. بسیاری از خطبه های نهج البلاغه، دعاهای صحیفه سجادیه و مفاتیح الجنان و دعاهای طولانی مانند ابوحمزه ثمالی، دعای عرفه، جوشن کبیر از دیگر محفوظات ایشان بود.
علاوه بر این، حدود 200 هزار بیت شعر را به حفظ داشت که 120 هزار بیت آن سروده خود او بود. جالب اینکه علیرغم گذشت 105 سال از عمر شریفش هیچ گونه خللی در حافظه او رخ نداده بود و در موقعیت های مناسب بدون وقفه این اشعار را قرائت می کرد. از جمله اشعار او مجموعه ای است به نام «خمینی نامه» که در آن ماجرای انقلاب اسلامی و حوادث پرشمار آن را به رشته نظم درآورده و در آن به توصیف زیبایی از امام خمینی بنیانگذار انقلاب اسلامی پرداخته است. اشعار شیخ، نغز، پرمعنا و بسیار روان بود:
دار دنیا منزلی پست و خس است           نیست منزل در حقیقت محبس است
مردمی کاندر جهانی فانی اند                چون به دقت بنگری زندانی اند
کس در این زندان زغم آزاد نیست           یک دلی در دار دنیا شاد نیست
روح انسان تا که در بند تن است            هست زندانی و حبسش ممکن است

عروج ملکوتی
شیخ محمدتقی بهلول گنابادی سرانجام پس از سال ها تلاش و کوشش در هفتم مرداد ماه 1384 در سن 105 سالگی به سبب عارضه مغزی و کهولت سن در بیمارستان خاتم الانبیاء تهران دار فانی را وداع گفت و پس از تشییع در تهران و مشهد به زادگاهش گناباد انتقال داده شد و صبح روز 12 مرداد از محل مدرسه علمیه امام رضای گناباد تا میدان بسیج این شهر تشییع شد و بعد از مراسم پیکر این عالم ربانی برای تدفین به زمینی در ورودی شهر منتقل و به خاک سپرده شد.
پیام مقام معظم رهبری
مرحوم بهلول ارادت خاصی به مقام معظم رهبری داشت و در موقعیت های مناسب به ملاقات ایشان می رفت. پیام ارزنده مقام معظم رهبری در سوگ مرگ این عارف وارسته بیانگر عمق این آشنایی و ارادت دوسویه است:
                                           بسم الله الرحمن الرحیم
خبر درگذشت روحانی وارسته و پارسا مرحوم حجة الاسلام آقای شیخ محمدتقی بهلول - رحمة الله علیه - را با تأسف و دریغ، دریافت کردم.
این بنده صالح و مجاهد و پرهیزگار که عمر طولانی و پرماجرای خود را یکسره با مجاهدت و تلاش گذرانید، یکی از شگفتی های روزگار ما بود. هفتاد سال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان و حق طلبان شد و آماج کینه حکومت سرکوبگر پهلوی گشت. بیست و پنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگری انواع رنج ها و آزارها را تحمل کرد، پس از آن سال ها در مصر و عراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانه ها به گوش مسلمانان رسانید. سال ها پس از آن در ایران بی هیچ پاداش و توقعی به هدایت دینی مردم پرداخت. در سال های دفاع مقدس همه جا دل های جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه خود نشاط و شادابی بخشید، 90 سال از یک قرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحرک و تلاش بی وقفه پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه بی نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه او، شجاعت و فصاحت و ویژگی های اخلاقی برجسته او، از این مؤمن صادق، انسانی استثنایی ساخته بود.
اکنون، این یادگار یک قرن تاریخ پرحادثه مبارزات ملت ایران از میان ما رفته و ان شاءالله قرین رحمت و مغفرت الهی است. به همه علاقه مندان و دوستان و نزدیکان آن مرحوم تسلیت می گویم و فضل و فیض خداوندی را برای او مسئلت می کنم.
                                                               سیدعلی خامنه ای
                                                                 10/ مرداد/ 1384

منابع:
1- عبدالوهابی، مرتضی. گلشن ابرار. ج7. قم: نورالسجاد، 1386.
2- موسوی بروجردی. سید غلامرضا. کمتر شنیده هایی از رجال افتخارآمیز روحانیت. قم: ابتکار دانش، 1388.
3- پیوندی، محمدرضا. بهلول، شیخ شهود و شگفتی. نشریه مربیان، شماره 16.
4- علامه شیخ محمدتقی بهلول در آیینه توصیف رهبر معظم انقلاب. نشریه شاهد یاران، شماره 60 و 61.


کد مطلب: 27634

آدرس مطلب :
https://www.cafetarikh.com/news/27634/این-بنده-خدا-یکی-شگفتی-های-روزگار

کافه تاریخ
  https://www.cafetarikh.com