سال پایانی حکومت پهلوی در حالی آغاز شد که علیرغم اوج گیری اعتراضات مردمی، کمتر کسی باور میکرد که این رژیم نتواند سال جاری را به پایان برساند البته بودند کسانی چون امیراسدالله علم یار همراه محمدرضا پهلوی که در یادداشتهای روزانهاش فروپاشی حکومت را پیش بینی کرده بود، اما هنوز زنگ خطر جدی در بین رجال پهلوی به صدا در نیامده بود.
تابستان 1357 دوره پر التهابی آغاز شد که به سقوط حکومت انجامید. روز شانزدهم شهریور، به ویژه در تهران، اعتصاب سراسری به وقوع پیوست و همچنین به دعوت روحانیون تهرانی در این روز راهپیمایی بزرگی صورت گرفت، چنانچه علیرضا ملایی عضو هیئت علمی گروه تاریخ انقلاب پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی در این باره می نویسد: در پی سیاست سرکوب خونین رژیم در اواخر بهار تا اواسط تابستان 1357 از شدت و گستره اعتراضات و فعالیت های مخالفان تا حد زیادی کاسته شد و در تیر ماه همان سال، اوضاع کشور کاملا رو به آرامش نهاد. ناظران خارجی، مفسران سیاسی و کارشناسان رژیم به این جمع بندی دست یافتند که شاه پس از یک رشته درگیری با شورشیان و سرکوب مخالفان از دی ماه 1356 تا خرداد 1357، اکنون ابتکار عمل را دست گرفته و کاملا بر اوضاع مسلط گشته و اکنون هیچ خطر جدی رژیم را تهدید نمی کند. شاه نیز در پایان این دوره، در یک مصاحبه تصریح کرد که:
هیچ قدرتی توان کنار نهادن مرا نخواهد داشت چه 700 هزار تن نیروی مسلح از من پشتیبانی می کنند، همه کار گران و اکثریت مردم پشت سرم هستند و من قدرتمندم.
او از فرصت و فضای موجود بهره جست و سراسر تیر ماه را به استراحت و خوشگذرانی در سواحل خزر پرداخت. اما آن چه رویای شیرین رژیم و کارگذاران آن را برآشفت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بود که از اواسط مرداد آغاز می شد.
با آغاز رمضان قیام ملت چهره ای تازه یافت و عمق و وسعت بیشتری گرفت.
امام که از نجف هدایت مبارزات را در دست داشت، نیک می دانست که فصل عمل فرا رسیده است. او فعالیت های خود را به گونه ای مضاعف توسعه بخشید. علاوه بر سخنرانی های متعدد که به صورت نوار در سراسر کشور توزیع می شد، کوشید تا حلقه های پیوند و ارتباط با مراکز مذهبی و هواداران پرشور خویش را در د اخل و خارج از کشور گسترش دهد. زیرا نیروهای مخالف رژیم اعم از مذهبی و غیرمذهبی اکنون در حال سازمان یافتن بودند. روشنفکران با نوشتن و تکثیر اعلامیه های گوناگون فعالیت های پنهانی گسترده ای در میان مردم آغاز کردند. امام در آستانه ماه رمضان در پیامی هشت ماده ای که به تعبیر برخی، «نخستین منشور انقلاب» لقب گرفته است، وظایف مبارزان به ویژه سخنرانان مذهبی را گوشزد نمود و تاکید کرد که این نهضت اسلامی با آزادی های استکباری انحراف نخواهد یافت و لذا روحانیون می باید در افشای جنایات رژیم در این ماه در مساجد و مجامع اسلامی مبارزات مردمی را وسعت بخشیده به خانواده های شهدا و زندانیان رسیدگی کنند.
رمضانِ حماسه ساز
با فرا رسیدن ماه رمضان جنبه مذهبی انقلاب ایران نمود بیشتری یافت. در پی فضای نسبتا باز سیاسی سال های 56-57 و برخلاف سنت دیرینه خاندان پهلوی، به ویژه در سال 57 تا حد زیادی از ممنوعیت برگزاری مراسم سیاسی و مذهبی کاسته شده بود و به اعتراف برخی از فعالان مذهبی، واعظان و سخنرانان دینی، آزادانه تر از سال های قبل می توانستند در منبرها و مجالس سخن بگویند و ممنوعیت منبر را کنار بگذارند و به تشریح وضعیت مبارزه پرداخته، مجالس مذهبی را به صحنه های اعتراض آمیز سیاسی تبدیل کنند. در عمل نیز چنین شد. بسیاری از مردم و حتی برخی مقامات سیاسی و نظامی خودفعالانه در این مراسم مشارکت می جستند. در پایان مراسم انبوه جمعیت حاضر در مساجد به راهپیمایی و تظاهرات خیابانی دست می زدند و در محل های ویژه به یکدیگر می پیوستند و از این رهگذر صحنه ای پرشکوه و خیره کننده ایجاد می شد.
این مسائل سرانجام اسباب نگرانی دولت را فراهم ساخت. ناآرامی های اصفهان در این ماه، رژیم را واداشت تا برای حفاظت از جان صدها کارشناس آمریکایی و انگلیسی که در تاسیسات آن شهر فعالیت می کردند، در اصفهان و نجف آباد حکومت نظامی اعلام کنند تا مبادا حوادث قم و تبریز تکرار شود. علاوه بر رویدادهای اصفهان، آتش سوزی سینما رکس آبادان که طی آن نزدیک به 370 تن به شهادت رسیدند، تنور مبارزات را بیش از پیش برافروخت. با توجه به این حقیقت که آبادان پیشرفته ترین تجهیزات آتش نشانی را در اختیار داشت رژیم به عنوان مقصر اصلی و عمده ی این فاجعه در همه محافل سیاسی و مذهبی مورد انتقاد و خشم مخالفان قرار گرفت و آنان آشکارا خواهان سرنگونی حکومت شدند. راهپیمایی های گسترده از یک سو و اعلامیه های متعدد در محکومیت این رخداد انتشار یافت و امام نیز این حادثه را به کسانی نسبت داد که سال ها به انجام چنین فجایعی عادت کرده اند. به هر صورت این فاجعه به صورت یک شعار در مبارزات مردمی تکرر شد و همه تلاش های دولت برای توجیه مجرا و نسبت دادن آن به «عناصر متعصب که سینما را محل فساد می دانند» به منظور تبرئه رژیم به جای نبرد و هرچه بیشتر، نتیجه معکوس بخشید و سقوط دولت آموزگار را قطعی کرد. چرا که اندکی بعد، در پی آغاز مراسم ضربت خوردن و شهادت امام علی (ع) به ویژه در روز 21 رمضان، 5 شهریور 1357، تظاهرات گسترده ای در سراسر کشور برپا گردید و دولت آموزگار را به زانو درآورد.
ورود شریف امامی به صحنه
افزایش نارضایتی های مردمی، گسترش بحران و تنش داخلی که بی وقفه از آغاز ماه رمضان در سراسر کشور خود را نمایان و پس از آتش سوزی سینما آبادان شدت یافته بود، بار دیگر شاه و نخبگان رژیم را هراسان ساخت و به بازنگری در سیاست های موجود وادار کرد، تا با سازوکاری جدید آرامش را به کشور بازگردانند، زیرا مخالفت ها با رژیم، اکنون از حد اعتراضات موردی در گذشته و خواستار سرنگونی نظام شاهنشاهی شده بودند. لذا شاه و مشاورن نزدیکش تصمیم گرفتند تا با استعفای آموزگار با یک رشته اقدامات و اصلاحات دموکراتیک، پشتیبانی ملی را، که اینک تصور می شد در حال از دست رفتن است، برای رژیم فراهم آورند. از همین رو، نخست وزیر جدید، جعفر شریف امامی، با شعار «دولت آشتی ملی» در 5 شهریور 1357 بر کرسی صدارت تکیه زد.
بسیاری از شخصیت ها و محفال نزدیک به شاه انتخاب شریف امامی را به نخست وزیری بهترین گزینش ممکن ارزیابی کردند. سوابق و تجارب طولانی او از نگاه آنان وی را به صورت چهره ای کاملا ورزیده و مسلط جلوه می داد که انتسابش به خانواده روحانیون و نیز سلامتی جسمی و فکری و طبع آرام او در چنین شرایط بحرانی و حساس برای حکومت نویدبخش می نمود. او سال ها از مشاوران نزدیک شاه محسوب و با بسیاری از روحانیون میانه رو روابط دوستانه داشت. اما از نگاه مردم شخصیتی که 13 سال در راس مجلس سنا، بنیاد پهلوی و ده ها موسسه بازرگانی به شاه خدمت کرده بود از کسانی چون هویدا، اقبال و عَلَم چیزی کم نداشت و همه جا در فساد و دیکتاتوری رژیم نقشی انکارناپذیر داشت.
شریف امامی و شاه که اینک به انتظار ثمرات سیاست ها و شعارهای جدید خود نشسته بودند، به زودی خود را در گرداب حوادثی غوطه ور دیدند که به تدریج در حال برچیدن بساط سلطنت بود. مخالفت های مسالمت آمیز که از 21 رمضان به بعد، به شکلی فزاینده سراسر کشور را دربرگرفته بود، با شعارها و برنامه های شریف امامی شتاب بیشتری گرفت، که مهم ترین آن راهپیمایی روز عید فطر در تمام نقاط ایران بود.
راهپیمایی روز عید فطر
در تهران نماز عید فطر به امامت دکتر مفتح در تپه های قیطریه و با حضور ده ها هزار تن برگزار شد. انبوه نمازگزاران پس از پایان مراسم نماز به همراه مردمی که همواره در طول مسیر به آن ها می پیوستند، راهپیمایی بزرگی ترتیب دادند که تا آن روز سابقه نداشت. آرامش، نظم و سازماندهی تظاهرات که بی هیچ برخورد قهر آمیزی به پایان رسید، شگفتی ناظران داخلی و خارجی را برانگیخت. تظاهر کنندگان با اهدای گل و بوسه به سربازان و با سردادن شعارهایی چون «برادر ارتشی چرا برادر کشی؟» همراه شد و نیروهای انتظامی را به انفعال واداشت. این راهپیمایی انظباط، انسجام و اتحاد نیروهای مخالف رژیم را به شکلی نمایان، به نمایش گذاشت و از تشکیلات پرتوان و همبستگی قدرتمند آنان خبر داد که گویی یک سازمان مجهز و مجرب آن را سازماندهی داده است.
سه روز بعد در 16 شهریور، بزرگ ترین راهپیمایی کشور شکل گرفت که گفته می شد در تهران نزدیک به یک میلیون تن فعالانه در آن شرکت جسته اند. در این تظاهرات، مانند راهپیمایی روز عید فطر، زنان مشارکت گسترده ای داشتند و درهمین روزها شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که عصاره خواست های ملت بود، سرداده شد. این رویدادها زنگ خطر سقوط زود هنگام دولت را به صدا درآورد. رژیم کوشید تا این آرمان را در نطفه خفه کند. چه تظاهرکنندگان اکنون پا از حد فراتر نهاده و از نظام مطلوب سخن می گفتند.
به دلیل گستردگی و عظمت تظاهرات 16 شهریور، ارتش علی رغم حضور در خیابان ها نمی توانست به خشونت یا خونریزی متوسل شود. تظاهرکنندگان که در پایان مراسم در میدان آزادی گرد آمدند، نام این میدان را «شهیاد» به آزادی تغییر دادند. دکتر بهشتی در پایان سخنرانی خود اعلام داشت که روحانیت فردا برنامه نخواهد داشت. ما از آن جا که صدای او به دلیل فقدان امکانات به همه حاضران نمی رسید بخش مهمی از تظاهرکنندگان وعده کردند که فردای آن روز یعنی 17 شهریور به عنوان مبدا تظاهرات در میدان ژاله تجمع نمایند. در برابر این دو نگرش متفاوت سرانجام مشی بی وقفه مبارزه، که بی تردید امام خمینی نیز از آن جانبداری می کرد، غالب آمد زیرا هرگونه عقب نشینی به دولت فرصت می داد تا مواضع از دست رفته را دوباره تسخیر کند و موانع در راه پیروزی نهضت پدید آورد.
نشست اضطراری شوری امنیت ملی
به هر تقدیر شاه و سران رژیم که از روند تحولات کشور سخت وحشت زده و بیمناک به نظر می رسیدند، بری مقابله با بحران و ناآرامی های رو به گسترش بلافاصله در پایان روز 16 شهریور موضوع را در دستور کار شورای امنیت ملی قرار دادند. بر همین اساس، به دستور شاه و به دعوت نخست وزیر، نشست اضطراری شوری امنیت ملی با حضور فرماندهان بلند پایه نظامی و امنیتی و اعضای دائمی از ساعت 8 بعداز ظهر 16 شهریور آغاز و تا پاسی از شب ادامه یافت.
پس از بیان دستور جلسه هریک از حاضران تحلیل و دیدگاه خود را در مورد رویدادهای اخیر کشور و راهکارها و شیوه های رویارویی با آن ها ارائه دادند. نکته جالب این است که اغلب آن ها حوادث جاری کشور را به اعمال نفوذه و سواستفاده های کمونیست ها نسبت می دادند.
در این نشست سرانجام تصمیم گرفتند در تهران و چند شهر بزرگ از صبح 17 شهریور به مدت نامعلومی حکومت نظامی اعلام کرده و به اجرا گذارند. پس از مخابره تصمیمات جلسه شورای امنیت ملی به شاه، وی دستور داد چگونگی اجرای آن بلافاصله در جلسه فوری هیات دولت در ادامه جلسه شورای امنیت ملی ساعت 22:30 دقیقه شب با حضور وزرا و نیز ارتشبد ازهاری، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، و سپهبد نصر مقدم، رئیس ساواک، برگزار شد. پس از ساعت ها گفتگو و مذاکره مقرر گردید که از روز 17شهریور در تهران و یازده شهر کشور یعنی قم، تبریز، اصفهان، مشهد، شیرز، جهرم، کازرون، قزوین، کرج، اهواز و آبادان حکومت نظامی اعلام و بلافاصله به اجرا گذاشته شود. پس از تصویب این موضوع برخی از وزرا اظهار داشتند دست کم 24 ساعت به مردم مهلت داده شود تا از جریان حکومت نظامی و تصمیم دولت اطلاع حاصل کنند. اما این نظریه با شدت از سوی سران نظامی و امنیتی رد شد. استدلال آن ها این بود که رادیو تا صبح خبر مزبور را اعلام خواهد کرد، به علاوه مسببین و محرکین می بایست هرچه زودتر شناسایی و مجازات گردند تا از آشوب آن ها جلوگیری شود.
هدف دولت فقط کشتن تظاهر کنندگان بود!
صبح روز حادثه فرا رسید. جمعیت معترض که از نخستین ساعات صبح دسته دسته در میدان ژاله گرد آمده بودند، از اعلام ناگهانی حکومت نظامی اطلاع نداشتند. زیرا رسانه های رژیم به ویژه رادیو، تنها ساعت 6 صبح این خبر را پخش کرده بودند. هنگامی که تلاش کماندوهای رژیم برای پراکندن جمعیت اجتماع کننده و جلوگیری از راهیابی جمعیت بیشتر، به میدان ناکام ماند، خشونت آغاز گردید و مردم بی دفاع به رگبار بسته شدند. با شروع درگیری انواع سلاح های آتشین به خدمت گرفته شد. تانک ها، مسلسل ها و هلیکوپترها از زمین و هوا جنگ خونینی علیه قیام کنندگان به راه انداختند. در پی
آن صحنه ای بپا شد که به میدان اعدام شباهت داشت. سربازان مسلح، میدان شهدا را از چهار طرف محاصره کرده و با استقرار در پشت بام ها از هرجهت مردم را با صفیر گلوله ها بدرقه می کردند. در این باره سفیر وقت شوروی، در خاطراتش می نویسد، هدف دولت به هیچ وجه متفرق ساختن تظاهرکنندگان نبود، بلکه می کوشید همه کسانی را که در تظاهرات شرکت داشتند یک جا از میان بردارد. به هر حال جمع کثیری از حاضران در صحنه به شهادت رسیدند، آمار شهدا و مجروحین این حادثه هیچ گاه به طور دقیق شناسایی و مشخص نشد. زیرا اجساد کشته شدگان توسط کامیون های ارتش به نقاط نامعلومی حمل و در گورستان های دسته جمعی دفن شدند. منابع رسمی تعداد قربانیان را 87 تن و زخمی شدگان را 205 نفر اعلام کردند. اما جبهه مخالف آن را به هیچ عنوان ارقام واقعی ندانست و تعداد شهدا را بین 3 تا 5 هزار تن برآورد نمود. گفته می شود، دکتر علی امینی طی مصاحبه ای آمار کشته شدگان را بیشتر از دوهزار نفر اعلام کرد که این موضوع سروصدای زیادی در محافل وابسته به رژیم از جمله در مجلس برپاساخت. اما براساس آخرین آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی تاکنون آمار شهدای 17، شهریور تهران حدود 88 تن و آمار شهدای سراسر کشور در این روز 123 تن ثبت شده است.
ابعاد فاجعه چندان گسترده بود که این شایعه در سطح وسیع انتشار یافت که کماندوهای اسرائیلی و آمریکایی طی توافق پنهانی با رژیم و در لباس سربازان ایرانی این صحنه خونبار را آفریده اند. نه در آن زمان و نه پس از آن مدرکی دال بر صحت این خبر دریافت نشد، ولی حقیقت این بود که مردم انتظار چنین کشتار گسترده ای را از سوی رژیم و سربازان مسلمان نداشتند. به علاوه مقررات حکومت نظامی به سربازان اجازه تیراندازی نمی داد و در صورت مقاومت مخالفان، تنها می بایست به بازداشت آن ها اکتفا می کردند. این نقض آشکار قانون بود که دیگر رژیم نمی توانست نغمه قانونگرایی را ساز کند. اگر از اخبار مربوط به تعداد قربانیان صرف نظر کنیم، صورت مساله تغییری نخواهد کرد. زیرا اصل حادثه برای هر دو سوی ماجرا نگران کننده و تکان دهنده بود. مخالفان از شدت عمل حکومت نظامی غافلگیر شدند. در همان حال هم شاه و هم انقلابیون از کثرت تعداد کشته شدگان شگفت زده و متحیر شدند. میدان ژاله از این پس میدان شهدا نام گرفت.
سربازان محاصره کننده تا صبح روز بعد به محاصره ادامه دادند. تا نیمه های شب همچنان صدای گلوله به گوش می رسید. در همان فاصله اتومبیل های آتش نشانی با فشار آب لکه های خون و آثار قتل عام را پاک کردند. اما پیامدها و آثار این واقعه هیچگاه و با هیچ وسیله ای محو کردنی نبود. نتایج این رویداد در ابعاد داخلی و بین المللی چندان وسیع بود که بی تردید به سقوط و اضمحلال رژیم شتاب بیشتری بخشید.
پیامدهای رویداد 17 شهریور
تردید و تزلزل در اراده سیاسی رژیم
به دنبال کشتار 17 شهریور اراده و عزم رژیم در رویارویی با ملت سخت به تردید و تزلزل افتاد. چرا که شیوه های مرسوم اعم از سرکوب و سازش در عمل شکست خورده بود. اجرای حکومت نظامی که بر اساس نظریه مشاوران امنیتی و ساواک، بهترین سیاست ممکن جهت برقراری امنیت و آرامش تلقی می شد، نتیجه عکس بخشید. انتشار جزئیات رقت انگیز مشی توسل به خشونت، نفرت و انزجار ملی علیه حکومت را هرچه بیشتر برانگیخت و بحران و تنش را تا بالاترین حد ممکن افزایش داد و بر تردید و دودلی شاه و ناکارآمدی سیاست های دولت مهر تایید زد. درست از همین هنگام برخی از چهره های سیاسی شاخص رژیم با ارزیابی وضعیت کشور از تریبون های رسمی به انتقاد از عملکرد دولت و مواضع رژیم در برابر انقلابیون پرداختند. این شخصیت ها که از درون مجلس، احزاب و سازمان های دولتی سربرآوردند، آشکارا خواستار استیضاح نخست وزیر و برکناری دیگر مقام های مسئول و سرکوبگر مردم و بازنگری در سیاست های داخلی کشور شدند.
چند روز پس از واقعه 17 شهریور هنگامی که شریف امامی برای اخذ رای اعتماد به مجلس می رفت، دست کم 9 تن از نمایندگان فریاد زنان صلاحیت شریف امامی را زیر سوال بردند. اگرچه شریف امامی بار دیگر از مجلس دولتی رای اعتماد گرفت، اما تا پایان دوره نخست وزیری خود، عملکرد دولت وی به ویژه در حادثه 17 شهریور مورد انتقاد قرار گرفت و بازداشت و مجازات عاملان آن درخواست گردید. شریف امامی این حادثه را به مارکسیست ها نسبت داد و آن ها را عامل اصلی خشونت های اخیر در کشور دانست. او بار دیگر تعدادی از سران رژیم را بازداشت کرد و همه فعالیت های سیاسی را آزاد اعلام کرد. حزب رستاخیز را منحل ساخت و بازگشت همه کسانی را که به قانون اساسی اعتقاد دارند به کشور بلامانع اعلام کرد و با سنجابی و آیت الله شریعتمداری مشورت کرد. اما همه این تدابیر، نتوانست او را از مهلکه ای که در آن دست و پا می زد نجات دهد. زیرا اعتماد به وی از بین رفته بود و امام به عنوان رهبر مخالفین از پاریس، که به عنوان یک پایگاه بی المللی بود، سرنگونی رژیم سلطنت واستقرار نظام جمهوری اسلامی را خوستار گردید.
حکومت نظامی و تزلزل ارتش
حوادث 17 شهریور و ادامه حکومت نظامی، انسجام ارتش را متزلزل و اراده آن را با تردید مواجه ساخت. استقرار طولانی مدت ارتش در میدان ها و چهارراه ها و مراکز مهم شهر همانند پلیس و نیروهای انتظامی به منظور مقابله با انقلابیون، از کارآمدی ارتش و توان آن می کاست. چرا که ارتش اساسا به منظور حفظ امنیت مرزها و پاسداری از کشور در برابر تهدیدات خارجی به وجود آمده بود. اما اکنون ارتش می بایست تحت فرمان فرمانداری های نظامی و شورای امنیت استان عمل کند که خواه ناخواه با هیات دولت و سایر مراکز قدرت در نحوه و اجرای فرمان های حکومت نظامی و اختلاف نظر می یافت. این واقعیت با توجه به ساختار ارتش شاهنشاهی که شکاف عمیقی میان کادر فرماندهی با بدنه نیروهای مسلح از نظرگاه گرایش های سیاسی و تمایلات ملی و مذهبی وجود داشت، موضع ارتش را به عنوان سرکوبگر مخالفان سخت تضعیف می کرد. بدنه ارتش در برابر شعارهای انقلابیون از اقدام به خشونت اجتناب می ورزید و گاه با فرار از پادگان ها دسته به دسته به تظاهرکنندگان می پیوست. این الگوی برخورد سربازان با مردم مورد توجه برخی از سران ارتش قرار گرفت و آنان خواستار لغو فوری حکومت نظامی در همه شهرها شدند. به عنوان نمونه فردوست و اویسی این گونه می اندیشدند. آنان اظهار می داشتند: «تظاهرات رنگ مذهبی دارد و سربازان هم مذهبی هستند و برخوردشان با مردم تظاهرکننده دوستانه است.» اما از آن جا که شاه صریحا از حکومت نظامی پشتیبانی کرده بود، ارتش به عنوان قوی ترین پایگاه حکومتی رژیم، مدت های مدیدی در سطح شهر به ماموریت خوش ادامه داد. در نتیجه این روند سبب شد تا ارتش هرچه بیشتر با ملت معترض خو بگیرد.
امام خمینی یک روز پس از 17 شهریور در اعلامیه ای در نجف خطاب به ملت ایران، شاه را عامل اعلان حکومت نظامی و مسئول مستقیم کشتار مردم دانستند و به ارتشیان هشدار دادند تا در کنار ملت قرار گیرند و از همین زمان با تلاش رهبران محلی انقلاب، بسیاری از ارتشیان به ملت پیوستند.
آمریکا و تحولات پس از 17 شهریور
همزمان با بحرانی شدن اوضاع ایران، گفت وگوهای صلح اعراب و اسرائیل با وساطت آمریکا در «کمپ دیوید» جریان یافت. سایروس ونس، وزیر خارجه، و برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا، پس از کشتار 17 شهریور به این باور دست یافتند که لازم است رئیس جمهور آمریکا در یک تماس تلفنی پشتیبانی خود را از شاه و سیاست های او اعلام کند. بالاخره در 19 شهریور، روسای جمهور مصر، اسرائیل و آمریکا تلفنی با شاه گفت و گو کردند. شاه در گفت و گو با کارتر حادثه 17 شهریور را یک طرح شیطانی از سوی کسانی دانست که از برنامه ایجاد فضای باز سیاسی کشور بهره مند گشته و آزادی های اعطا شده علیه وی سواستفاده نموده اند. او خواستار ادامه حمایت های آمریکا تا سرحد ممکن شد و هشدار داد در غیر این صورت دشمنانش او را غافلگیر ساخته و بر وی پیشی خواهند جست. کارتر نیز در پاسخ به درخواست های شاه او را از جهات گوناگون مطمئن ساخت.
دو روز پس از 17 شهریور اردشیر زاهدی، سفیر ایران، که راه واشنگتن را در پیش گرفته بود با وارن کریستوفر، معاون وزارت خارجه، دیدار نمود. کریستوفر ضمن تاکید بر حمایت دولت آمریکا از ایران، خواستار رعایت اعتدال در اجرای حکومت نظامی شد. اما زاهدی ادعا کرد، کمونیست های سازمان یافته تظاهرات را ترتیب می دهند و دولت آمریکا همراه با نیروهای اپوزیسیون توطئه براندازی شاه را تدارک دیده است. کریستوفر این اتهام را زشت و ناروا خواند و گفت تضعیف اعتماد به نفس شاه در این زمان مهم ترین عامل بروز و گسترش شورش هاست.
به هر حال، حقیقت این است که تا وقوع حادثه 17 شهریور هنوز هیچ یک از سران کاخ سفید در ریاست جمهوری، وزارت خارجه و سازمان سیا بحران ایران را جدی و نگران کننده نمی دانستند. آنان با اظهار نظرهای سطحی و خوشبینانه خود درباره توانایی تردیدناپذیر شاه کنترل اوضاع کشور و خاورمیانه به حمایت خود ادامه می دادند. اما 17 شهریور نخستین زنگ خطر را برای زمامداران آمریکا به صدا درآورد. از همین زمان گروهی از سران آمریکا به بررسی دقیق تر و بازنگری کارشناسانه در حوزه مسائل ایران ترغیب شدند. در پی آن انبوهی از کارشناسان سیاسی، نظامی، اقتصادی و خبری آمریکا به منظور بررسی همه جانبه وضعیت ایران وارد کشور شدند. اظهار نظرها و رهیافت های متفاوت آنان در پی نا آرامی های فراگیر در سطح کشور، مقدمه پیدایش دو طرز تفکر و دو خط مشی در ارتباط با ایران از سوی مقامات واشنگتن شد: یکی از هواداران مشی مسالمت آمیز و طراحان راه حل سیاسی به ریاست سایروس ونس، وزیر خارجه، و شخصیت هایی چون ویلیام سولیوان سفیر آن کشور در ایران؛ و دیگری طرفداران خشونت و شدت عمل و سیاست مشت آهنین به رهبری برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، و با حمایت وزیر دفاع و دیگران که بی وقفه تا آغاز کنفرانس گوادالوپ ادامه یافت. پیامد این نگرش ها و راهکارهای متفاوت آن، سردرگمی هرچه بیشتر آمریکا در امور ایران بود که با توصیه های ضد و نقیض به شاه همراه می شد و در نتیجه مسیر انقلاب را هرچه بیشتر هموار می ساخت.
هجرت امام از نجف به پاریس
شریف امامی در آغاز تصدی نخست وزیری و درباره برنامه ها و سیاست های دولت آشتی ملی درمورد بازگشت آیت الله خمینی اعلام کرده بود که، بازگشت ایشان به کشور بلامانع است. در پی آن در تاریخ 7 شهریور 1357 و پس از تقریبا 15 سال، روزنامه اطلاعات عکس امام را در صفحه اول خود چاپ کرد و از اعزام هیاتی به منظور مذاکره و بازگشت ایشان به نجف خبر داد. اما رهبر انقلاب در همان روز، نخست وزیری شریف امامی را «نیرنگ شیطانی شاه» خواند و پیشنهاد آشتی با روحانیون را «وعده پوچ و فریبکارانه» دانست و مردم را به مقاومت و مبارزه دعوت کرد. با وقوع حادثه 17 شهریور امام، شاه را مسئول مستقیم کشتار مردم دانست و خواستار انهدام رژیم شاهنشاهی شد.
شکست دولت آشتی ملی در پیشبرد سیاست های خود و ناکامی در جلب همکاری و مشارکت نیروهای مذهبی و سیاسی مخالف، رژیم را به اخراج امام از نجف متقاعد ساخت تا ایشان را هرچه بیشتر در انزوا و تنگنا قرار دهد. هنگامی که حکومت نظامی اعتبار خود را از دست داد و موج فزاینده اعتصابات کشور را فراگرفت، تبانی و همکاری دولت های ایران و عراق برای اخراج امام از نجف (در چهارچوب قرارداد 1975 الجزایر) آغاز گردید. در این راستا، هنگامی که وزرای خارجه دو کشور برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به نیویورک رفته بودند، مذاکراتشان را در این باره از سرگرفتند. بلافاصله امام در تنگنا و مخدورات بیشتری قرار گرفت و محدودیت های فراوانی برای ایشان اعمال شد و مامورین امنیتی عراق منزل امام را به محاصره گرفتند. این فشار که به منظور سکوت اجباری امام صورت می گرفت، نتیجه معکوس داد. ایشان حاضر به تمکین از سیاست های دولت عراق نشده و لذا تصمیم به عزیمت از خاک عراق گرفته و در پی ممانعت دولت کویت رهسپار پاریس گردید.
گسترش اعتصابات و از پا در آمدن دولت
از مهم ترین پیامدهای 17 شهریور توسعه اعتصابات به شکل فراگیر در سراسر کشور بود که ضربه ای مهلک بر پیکره اقتصادی و نیز حیات رژیم وارد آمد. اگرچه تا این زمان اعتصابات به شکلی جسته و گریخته در ایران ادامه داشت، اما همه آن ها اولا با هدف منافع صنفی و بهبود شرایط کار و دستمزدها صورت می گرفت و ثانیا به صورت پراکنده، جزئی و موردی بود. مهم ترین ویژگی دور تازه اعتصابات که در اندک زمانی پس از کشتار 17 شهریور آغاز شد، ماهیت کاملا سیاسی آن بود که با هدف از پا درآمدن رژیم و فلج ساختن آن صورت می پذیرفت.
دو روز پس از رای اعتماد مجلس به شریف امامی 700 تن از کارگران و کارمندان پالایشگاه نفت تهران اعتصاب کردند. آنان علاوه بر هدف های رفاهی خواستار لغو حکومت نظامی شدند. در 26 شهریور کارمندان بانک مرکزی سندی انتشار دادند که در آن از خروج 2 میلیارد ارز به وسیله سران بلند پایه رژیم حکایت می کرد. در پی این ماجرا بسیاری از شعب بانک ملی به اعتصابات پیوستند. با آغاز مهرماه و شروع سال تحصیلی دانشجویان و دانش آموزان راهپیمایی گسترده ای ترتیب داده و بر دامنه اعتصابات افزودند. در روزهای دوم و سوم مهر اعتصاب وسیع کارکنان پالایشگاه آبادان به نشانه همبستگی با سی هزار تن از کارگران اعتصابی نفت در تهران، اهواز، گچساران و آغاجاری به راه افتادند. به تدریج شرکت مخابرات، راه آهن، ذوب آهن، بنادر و کشتیرانی، بازاریان، معلمان، دانشگاهیان و موسسات اعتصابات را وسعت بیشتری بخشیده و اعتصاب کنندگان خواستار کناره گیری شاه و ایجاد جمهوری اسلامی شدند.
این اعتصابات به ویژه در شرکت نفت سبب رکود عمده ترین منبع درآمد ارزی کشور و دشواری دستیابی به نفت جهت مصارف انرژی، حمل ونقل و سوخت حرارتی برای منازل شد. در نتیجه دولت در پی اختلال در سیستم اقتصادی در انجام تعهدات داخلی و بین المللی با تنگناهای فلج کننده ای روبرو شد. دولت آمریکا نیز درپی توقف پرداخت های ایران، برنامه فروش جنگ افزارهای نظامی را تا روشن شدن اوضاع سیاسی تهران به حالت تعلیق درآورد.
بدین ترتیب با توسعه اعتصابات، آثار ضعف و دوگانگی در مجموعه نظام سیاسی آشکارا چهره نمود و رژیم را درمانده ساخت. چه در همان حال صاحبان سرمایه که سخت به هراس افتاده بودند، از هرگونه سرمایه گذاری جدید به شدت ترس داشته و خودداری کردند. درنتیجه بحران بیکاری رو به افزایش نهاد، فرار سرمایه ها و خروج ذخایر ارزی تشدید گردید و برنامه های توسعه متوقف شده و رژیم در سراشیب سقوط قرار گرفت.
منبع:قدس