امیرکبیر، با سرکوب قاطع فتنه بابیان و اعدام علی محمد باب و تبعید بهاء همراه با انجام برخی اصلاحات سیاسی – اجتماعی در کشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه، برای همیشه راه را بر پیشرفت این گروه در تاریخ ایران بست. این نقش بی بدیل از چشم بابیان و بهائیان مخفی نمانده و او را آماج کینه توزی و فحاشی آنان ساخته است.
امیر حمزه نژاد : میرزا تقی خان امیر کبیر همواره در تاریخ ایران به عنوان یک اصلاح گر بزرگ شناخته شده است. حضور نخبگان در تاریخ ایران گاه و بی گاه سبب فراز و فرودهای تاریخی شده است. پیشرفتهایی که هر چند منقطع بوده اما بعضا ماندگاری داشته و اثرات ارزندهای ایجاد کرده است. به حق امیر کبیر در این تاثیرگذاری نقش ارزندهای دارد. فرقه گرایی یکی از مواردی است که گاها موجب ایجاد انحرافات مختلف در کشورمان شده است. فرقهها چند ویژگی دارند که از جمله این ویژگیها می توان به تعصبات گروهی، ایجاد سازمانها و تشکیلات قومی، فعالیت زیرزمینی و غیر علنی، دخالت رهبران در شئون مختلف زندگی مردم و همچنین داشتن ادعا و برنامه برای تکامل اعضا در آینده اشاره کرد.
در شرح خدمات امیر کبیر باید مبارزه با فرقه گرایی از جمله فرقه بابیت را نیز افزود. ماجرای جدال امیر کبیر با بابیت از انجا آغاز شد که بابیان در اواخر دوران محمد شاه در مناظرههای علمی عاجز ماندند، دست به فتنه انگیزی زدند و به قتل عام مسلمانان در شهرهای زنجان و تبریز و یزد و روستاهای مازندران پرداختند که از جمله وقایع دردناک بود و در این هنگام امیرکبیر، اقدام به سرکوب بابیان کرد که فرقه ای ساخته و دست پرورده استعمار بریتانیا بود.. او به واسطه حمزه میرزا حاکم تبریز فتاوائی از علمای شیخیه آن دیار گرفت و باب به همراه محمد علی زنوزی در ۱۲۶۶ در تبریز به دار آویخته شد.
انگیزهی اعدام
باب در آثار خود همواره پیروانش را به جنگ و قتل مخالفانش -که آنان را کافر میخواند- ترغیب و تشویق میکرد تا جایی که نویسندگان و مبلغان بهائی به خشونت و شدّت برخورد در عبارات باب معترف هستند:
• « حکم جهاد با کفّار و تأکید در شدّت رفتار با آنان در کتاب قیّوم الاسماء (تفسیر سوره یوسف) کرارا و مراراً از قلم اعلی نازل و کمتر سورهای است که در این کتاب مبارک شامل این حکم نباشد. و در کتاب بیان مبارک نیز حکم ضرب رقاب (=زدن گردنها) و نجاست احزاب و اخراج کفّار از قطع خمس و … و … و … نازل گردیده …» (گنجینه حدود و احکام ص 272 و 273. تفسیر سوره یوسف اولین کتاب باب است که آن را به ملا حسین بشرویی ارائه کرد. در واقع این کتاب بیان کنندهی اولین ادعاهای باب است.)
باب با تحریک پیروانش به زمینه سازی برای ظهور امام زمان –عجّل الله تعالی فرجه الشریف- سبب ایجاد آشوب و بلوا در کشور شد که در این ماجرا خون مردم بیگناه نیز بر زمین ریخته شد. بابیان حتی ملا محمد تقی قزوینی -که بعداً به شهید ثالث ملقب گردید- را به جهت مخالفت او با باب در هنگام نماز به قتل رساندند.(در کتاب کشف الغطاء ص 108 و تاریخ نبیل ص 267 و 270) و همین طور سه جنگ داخلی نیز بر پا کردند که عبارتاند از: جنگ قلعهی طبرسی (1265 ه.ق) ، جنگ نیریز (1266 ه.ق) و جنگ زنجان (1266 و 1267 ه.ق). (به کتاب مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل) فصلهای حوادث مازندران، حوادث نیریز و حوادث زنجان مراجعه نمایید.)
این جنگها ضرر و زیانهای زیادی بر کشور وارد نمود و در حالی که پس از جنگهای نافرجام ایران و روس، مردم و حکومت وقت با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکردند، باعث افزایش مشکلات اقتصادی و سیاسی کشور گردید. به همین علّت «محمد تقی خان امیر کبیر» بر آن شد تا عامل اصلی ناآرامیها یعنی باب را از جریان حوادث خارج کند. از آن جا که با زندانی شدن باب آشوبها به آرامش بدل نگشته بود، نهایتا امیر کبیر چاره را در اعدام باب دید.
تصویری از علی محمد باب موسس فرقه انحرافی بابیه
در همین باره شوقی افندی مینویسد:
• «… [میرزا تقی خان امیر کبیر] برای نیل به این مقصود معتقد گردید که در مقام اوّل باید به انعدام نفسی که مؤسّس این نهضت و محرّک این قیام و رستاخیز است مبادرت ورزد تا این فتنه خاموش گردد و این سیل بنیان کن از جریان و سریان باز ماند.» (قرن بدیع ص 132)
همچنین در تاریخ «حقایق الاخبار ناصری» آمده است:
• « چون فتنهی بابیه به مرتبهی کمال و در امور ممالک محروسه نهایت اختلال بهم رسید جمعی کثیر از عوام رعیت و چاکران دولت ضایع و تلف گردید. کارگزاران درگاه را افناء (= نابودی) میرزا علیمحمد لازم و واجب آمد؛ …» (حقایق الاخبار ناصری ص 75)
اعدام علی محمد باب
عاملان اعدام
امیر کبیر به عنوان نخست وزیر وقت خواهان اعدام باب بود و به همین علت باید از علمای وقت نیز فتوای اعدام را میگرفت. امّا بسیاری از علمای شیعه حکم اعدام را امضا نکردند. زیرا باب را شخصی دارای اختلالات فکری و عدم تعادل روانی تشخیص دادند. شبههای که دو سال قبل و به هنگام محاکمهی باب و توبهی او در مجلس ناصرالدین میرزا نیز مطرح شده بود و به همین سبب، یعنی شبههی خبط دماغ و عدم تعادل روانی، جان باب در این دو سال حفظ شده بود. گلپایگانی در کتاب کشف الغطا عین نوشتهی علمای تبریز در آن دوران را ذکر کرده است. (کشف الغطاء ص 205 جواب علمای تبریز درباره توبه نامه باب: «… سید علیمحمد شیرازی شما … اقرار بمطالب چندی کردی که هر یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل … و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است شبهه خبط دماغ [= آشفتگی فکر و جنون] است که اگر آن شبهه رفع بشود بلاتأمل احکام مرتد فطری بر شما جاری میشود…» ) امّا چند نفر از علمای تبریز (شهر محل اعدام باب) حکم به قتل او دادند که عبارتند از:
• ملا محمّد ممقانی: او از بزرگان علمای شیخی مسلک بوده که در منابع شیخی از او به به عنوان برترین شاگردان شیخ احمد احسائی و به نیکی یاد شده است. در ماجرای اعدام باب نیز به عنوان یکی از فتوا دهندگان به کفر باب از او یاد شده است و او به علت این که باب در دین اسلام تغییرات فراوانی ایجاد کرده بود، حکم به لزوم قتل او داد. (اعلام مدرسة الشیخ الاوحد ص 380 و ص 381 ( موقف الحجّة الاسلام من الباب ) )
• ملا مرتضی قلی: این شخص از علمای شهیر شیخی بوده که در منابع اعلام شیخیّه از او به عنوان یکی از شاگردان شیخ احمد احسایی یاد شده است. (اعلام مدرسة الشیخ الاوحد ص 418)
محل اعدام سرکرده فرقه بابیت
• میرزا علی اصغر شیخ الاسلام: این فرد نیز از بزرگان شیخیه تبریز و شیخ الاسلام آن شهر بوده است و در کتب شیخی از او به عنوان یکی از فتوا دهندگان به اعدام باب یاد شده (اعلام مدرسة الشیخ الاوحد ص 381) و در کتب تاریخ بهائی نیز از او به عنوان کسی که در تبریز با باب و پیروان او دشمنی بسیاری کرده و آنها را مورد آزار و اذیّت قرار داده یاد شده است. (مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل) ص286 – 288)
ماجرای اعدام
سرانجام پس از این که حکم اعدام صادر شد، در تاریخ بیست و هشتم شعبان سال 1266 ه.ق (قرن بدیع ص 137) در تبریز باب را به همراه یکی از مریدانش (میرزا محمّد علی زنوزی ملقّب به انیس) در کنار دیوار سربازخانه از طناب آویزان کردند. عدهای سرباز به سمت آنان نشانه گیری کرده و تیراندازی کردند، امّا پس از شلیک گلوله ها و تیرباران، وقتی دود و گرد و غبار ناشی از شلیک گلولهها نشست، کسی باب را ندید و عدّهای گمان کردند که باب غایب شده است، ولی پس از اندکی جستجو مشخّص شد که در هنگام تیراندازی، یکی از گلولهها به طناب خورده و آن را پاره کرده و باب نیز به داخل سربازخانه فرار کرده است.(قرن بدیع ص 135) مأموران پس از پیدا کردن او، بار دیگر وی را بستند و به سمت او تیراندازی کردند و این بار گلولهها به هدف اصابت کرده و باب از پای درآمد.(تاریخ مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی ص 229)
وقایع پس از اعدام
مأموران پس از اینکه مطمئن شدند باب کشته شده است، جسد او را در خندقی که در اطراف شهر بود انداختند و چند سرباز بر آن گماشتند؛ جسد نیز خوراک درندگان شد و از بین رفت. کتب تاریخی غیر بهائی از جمله «مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی» نوشتهی «کنت دو گوبینو» فرانسوی و «حقایق الاخبار ناصری»، مؤید این مطلب هستند. در«حقایق الاخبار ناصری» آمده است:
«چند دسته از دلاوران فوج بهادران حاضر باش نموده [باب را] هدف گلولهاش ساختند جسد پلیدش در خارج شهر انداخته طعمه وحوش آمد.» (حقایق الاخبار ناصری ص 76)
دستخط باب ( جالب اینجاست که وی طوری نوشته است که متن به شکل ستاره داود در امده است)
ولی در کتب بهایی آمده است که جسد باب توسط یکی از مریدانش به نام حاجی سلیمان خان در همان شبِ پس از اعدام از خندق برداشته شده و در یک کارگاه حریربافی که متعلق به شخصی به نام حاجی احمد میلانی که از بابیان بوده مخفی شد و سپس بعد از 60 سال، به حیفا حمل شده و آنجا در جایی که امروزه به مقام اعلی در بین بهائیان مشهور است دفن شده است.(قرن بدیع ص 138) البته در صورت صحیح بودن این داستان افسانهوار، یکی از موارد قابل تأمل این است که حاجی احمد میلانی، مخفی کنندهی جسد باب، بنا به اعتراف نویسندهی کتاب کواکب الدریّه تحت الحمایهی دولت روسیه بوده است.(کواکب الدریه ج1 ص249)
آنچه در ماجراهای پس از اعدام باب جلب توجه میکند این است که در کتاب کواکب الدریه آمده است که کنسول روسیه ماجرای اعدام را پیگیری کرده، بر سر جسد باب آمده و برای آن اشک ریخته است.
• « … سینه چندان آماج تیر گشته بود که شمردن آن غیر ممکن بود. جمعی از این قضیه محزون و دلخون شدند و قونسول روس اظهار افسوس نموده رقّت آورده بود و گریه کرده …» (کواکب الدریّه ج1 ص 248)
همچنین شوقی افندی در کتاب قرن بدیع به حضور کنسول روسیه بر سر جسد باب اشاره میکند:
• « صبح روز بعد قنسول روس در تبریز با یک نفر نقّاش در محلّ حاضر شده و نقش اجساد را بهمان وضع که در کنار خندق افکنده شده بود برداشت.» (قرن بدیع ص 137)
یکی از نکات مورد توجه در این واقعه تاریخی این است که هرچند امروز برای اهل تحقیق روشن است که فرقه بهائیت پیوند با استعمار بریتانیا داشته و دارد و به عنوان ابزاری "مذهب گونه” در جهت بسط تفکر لیبرالیستی غرب عمل می کند؛ اما این روشنایی امروزین در آن روز آغازین وجود نداشت و امیر کبیر با درایت و بصیرت، هم از جهت بدعت در دین و هم از پیوند آنان با دولت بریتانیا، آنها را خطرناک تشخیص داده و به سرکوب و دفع فتنه پرداخت که تاکنون بهائیان کینه و عداوت خاصی از این مرد بزرگ به دل گرفته اند.
بهائیان در آغاز مورد توجه دو دولت انگلیس و روس بوده و از حمایات بی دریغ هر دو بهره می بردند، از این رو بهائی ها دولت انگلیس را دولت فخیمه، دولت قاجار بعد از امیر کبیر را دولت علیّه و دولت روس را دولت بهیّه نامیدند. آنان به عکا رفتند تا بعدها در پیوند با یهود صهیونیسم همچنان زیر چتر حمایت بریتانیا باقی بمانند.
امیر کبیر پیش قراول مبارزه با فرقه گرایی
امیرکبیر، با سرکوب قاطع فتنه بابیان و اعدام باب و تبعید بهاء همراه با انجام برخی اصلاحات سیاسی – اجتماعی در کشور در چند سال نخست سلطنت ناصرالدین شاه، برای همیشه راه را بر پیشرفت این گروه در تاریخ ایران بست. این نقش بی بدیل از چشم بابیان و بهائیان مخفی نمانده و او را آماج کینه توزی و فحاشی آنان ساخته است.
به قول نورالدین چهاردهی: «بابیها و بهائیان سرسخت دشمن آشتی ناپذیرند کذا و میرزا تقی خان امیرکبیر و ناصرالدین شاه را لعن فرستند و این دو تن را مانند یزید و شمر مینگرند».۱ سخن دکتر فریدون آدمیت نیز مؤید اظهارات چهاردهی است: «امیر شورش بابیه را برانداخت.»
به قول شیل وزیر مختار انگلیس در ایران، در گزارش به پالمرستون وزیر خارجه لندن، مورخ ۱۴ مارس ۱۸۵۱ پس از غائله بابیان در زنجان پیروان باب جرئت نکردند که صلح و امنیت عمومی را بر هم بزنند؛ اما بیکار ننشستند و پنهانی فعالیت داشتند تا زمانی که اختلالی ایجاد نمیکردند، کسی را با آنان چندان کاری نبود، البته کینه امیر را در دل داشتند، کینه ای که در نوشته های همکیشان آنان و بهائی و بهائیزادگان در ایران و آمریکا ، هنوز منعکس است. بابیان توطئه کشتن شاه و امیر و امام جمعه تهران را چیدند، ولی امیر پرده از روی آن برداشت» و آن توطئه را در نطفه خفه کرد، که شرح آن در «المتنبئین» نوشته علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه آمده است.
برای نمونه، عباس افندی مینویسد: «میرزا تقیخان امیر نظام… سمند همت را در میدان خودسری و استبداد بتاخت. این وزیر، شخصی بود بیتجربه و از ملاحظه عواقب امور آزاده. سفاک و بی باک و در خونریزی چابک و چالاک. حکمت حکومت را شدت سیاست دانست و مدار ترقی سلطنت را تشدید و تضییق و تهدید و تخویف جمهور میشمرد و چون اعلی حضرت شهریاری ناصرالدین شاه در سن عنفوان شباب بودند، وزیر به اوهامات غریبه افتاد و… بی مشورت وزرای دوراندیش، امر به تعرض بابیان کرد…»!
شوقی (نوه و جانشین عباس افندی) در هتاکی به امیر، راه جدش را رفته و در لوح قرن وی را «اتابک سفاک بیباک» و «امیر سفاک» خوانده ۴ و مینویسد: «اتابک اعظم، تقی سفاک و بیباک که حکم اعدام سید عالم را صادر نمود و جمعی از اصحاب را در مازندران و نیریز و زنجان و طهران شربت شهادت بنوشانید دو سال بعد… به سخط شهریار پرکین مبتلا گشت و در حمام فین به اسفل السافلین راجع شد. برادرش که در این عمل فظیع شریک و سهیم گشت در همان ایام به دار البوار راجع شد».
او در قرن بدیع، امیر را «وزیر بی تدبیر»! خوانده و پس از شرح اعدام باب به اهتمام او و برادرش (وزیر نظام) می گوید: «امیر نظام سفاک و بیباک، محرک اصلی شهادت حضرت اعلی باب… دو سال پس از این واقعه هائله با برادرش که همدست و معاضد او بود به هلاکت رسید و جزای اعمال سیئه خویش را به رأی العین مشاهده نمود».
به همین شکل، مورخان مشهور بهائی نظیر ابوالفضل گلپایگانی، اشراق خاوری و فیضی در آثارشان امیر را از طعن و دشنام بی نصیب نگذاشته اند.
سرانجام دشمنی امثال میرزا آقاخان نوری نخست وزیر خائن و بی کفایت و جیره خوار انگلیس و مهدعلیا و… و نادانی ناصرالدین شاه باعث شد تا در ۲۰ محرم ۱۲۶۸ هجری قمری، امیرکبیر از صدارت معزول شود و در ۲۵ محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتی برکنار و چند روز بعد به کاشان تبعید شود. سرانجام به فرمان احمقانه و مستانه ناصرالدین شاه به طرز فیجعی در حمام فین کاشان جام شهادت را بنوشد.
عناصر بهائی چنان که دیدیم، از سر کینه، امیر را فردی بدفرجام خوانده و «مرگ سرخ و زیبای» او در خط مبارزه با استبداد و استعمار را، کیفر سوء الهی در حق وی شمرده اند!