رئیس: به آقایان دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی اخطار میشود: هر بیانی دارند، به عنوان آخرین دفاع ایراد نمایند.
دکتر مصدق: برطبق ماده 194 قانون دادرسی و کیفر ارتش، متهم میتواند آنچه را که برای مدافعه مفید میداند، در هر موقع اظهار کند. اگر این ماده مربوط به قانون دادرسی ارتش هست، پس منوط کردن دفاع متهم فقط به وقایع روزهای آخر مرداد روی چه مدرک و از روی چه نظر است؟ چه شد که در موقع ایراد به عدم صلاحیت، به من اجازه دادید که نسبت به روزهای غیر از آخر مرداد هم مطالبی عرض بکنم؛ ولی در ماهیت هر وقت خواستهام مطالبی برای تنویر ذهن دادگاه اظهار کنم، اجازه داده نشده و مجبور شدهام یک عده از اوراق یادداشت خود را کنار بگذارم؟ در صورتی که دادگاه هرقدر بیشتر از متهم و از مطلعین تحقیقات کند، بهتر مطلب روشن میشود...
اکنون عرض میکنم به من که نخستوزیر این مملکت بودم و میخواهید تکلیفم را معلوم کنید: آیا اجازه میدهید آخرین دفاع خود را بکنم؟ دفاع من بیش از یک ساعت طول نخواهد کشید. برای دادگاهی که بیش از یکصد ساعت وقت صرف نموده، یک ساعت تضییع وقت چیزی نیست. چنانچه اجازه فرمایید، از خود دفاع میکنم و دفاع من مربوط به روزهای آخر مرداد نخواهد بود.
اعمال یک نخستوزیر اعمال سیاسی بوده و محاکمه او هم یک محاکمه سیاسی است که باید نظریات خود را به طور آزاد اظهار نمایم و از حقی که قانون داده، محروم نشوم و دیگر بیگناهی به واسطه اینکه نتواند از خود دفاع کند، صادر شود. گذشته از اینکه دادگاه صلاحیت ندارد، آن حکم در دنیا بیارزش است. اکنون لازم است عرض کنم که این محاکمه را هر کس تشکیل داده، برخلاف مصالح شاهنشاه و برخلاف مصالح مملکت است. برخلاف مصالح شاهنشاه، برای اینکه مطالبی در این دادگاه گفته شد که اگر گفته نمیشد، بهتر بود. چنانچه مقصود خارج شدن من از کار و آمدن دولت فعلی روی کار بود، مقصود به عمل آمده و محاکمه ضرورت نداشت.
برخلاف مصالح مملکت است، برای اینکه در هر کجا افسران در راه آزادی و استقلال کشور خود جهاد میکنند و در این راه مقدس جان میسپارند، اکنون خادمین وطن در دادگاه نظامی محاکمه و محکوم میشوند و از بین میروند. تنها کسی که از این محاکمه استفاده میکند، دکتر محمد مصدق است و بس. این هم خواست خداست. چه از این خوبتر که من در راه ایران عزیز زجر بکشم؟ و چه از این بالاتر که من در دنیا مظلوم معرفی شوم؟ و چه افتخاری [دکتر مصدق جملات خود را با گریه و تأثر شدید بیان میکرد] از این بالاتر که با رأی این دادگاه از بین بروم؟ سیدالشهدا علیهالسلام فرموده: «وقتی انسان برای مرگ آفریده شده، با شمشیر به مرگ برسد، ارزندهتر است.»
اکنون به مقام ریاست دادگاه عرض میکنم که اگر اجازه میدهید که من یک مطلب خود را عرض کنم، البته مربوط به آن زمان نیست باید بگویم که چرا این وضع پیش آمده است. اجازه میدهید، عرض میکنم، یک ساعت هم بیشتر وقت دادگاه را تضییع نمیکنم. اجازه هم نمیدهید، من از خود دفاعی نکردهام. دادگاه هم هر رأیی میدهد، صادر کند و تکلیف مرا معلوم کند.
رئیس: محدودیتی دادگاه برای شما روا نداشته است، جز اینکه تذکر داده از تکرار مطالب و حکایات خارج از موضوع خودداری نمایید... این دادگاه برای دادرسی عملیات نخستوزیر وقت تشکیل نشده است... اینک میتوانید به آزادی آخرین دفاع خود را آنچه مربوط به رد کیفرخواست است، تا هر زمان که وقت لازم داشته باشید، به عمل بیاورید. به هیچ وجه ممانعتی نشده و نخواهد شد.
دکتر مصدق: بنده آدم بیسوادی هستم. درست متوجه نیستم راجع به کیفرخواست چه باید عرض بکنم و چه بگویم که من دستخط اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را به چه دلیل اجرا نکردهام. البته این یک سابقه تاریخی دارد که آن تاریخ را باید عرض کنم. بنده چیزی نمیگویم که کسی نشنیده باشد. عرض کردم چیزی که دادرسان محترم نشنیدهاند، نمیگویم و یک ساعت هم بیشتر وقت نمیخواهم. برای اینکه در وسط کار هم جلوگیری کنید و باز بعد اجازه بدهید صحبت کنم مانعی ندارد. [خنده حضار]
رئیس: چنانچه تذکر داده شد، به آخرین دفاع بپردازید و یقین است آنچه خارج از موضوع باشد، تأثیری در کار دادرسی شما نخواهد داشت. و نیز چنانچه مطالبی برخلاف مصالح کشور و قانون اساسی و دیانت اسلام گفته شود، جلوگیری خواهد شد.
دکتر مصدق: ملتزم هستم چنین کاری نکنم. آقا من کی خلاف قانون اساسی و مذهب حرف زدهام؟
در دوره دیکتاتوری احتیاج به توسعه اختیارات شاه نبود، چون در آن رژیم هیچ کس قادر نبود حرفی بزند و سخنی اظهار نماید؛ چنانچه احتیاج به وضع قانون بود، در مجلس شورای ملی بدون تأخیر میگذشت؛ ولی بعد از سقوط دیکتاتوری، اقتداری که پادشاه داشت، تدریجاً از بین میرفت.
در دوره سیزدهم تقنینیه چون که تمام نمایندگان آن از انتخابشدگان دوره دیکتاتوری [بودند] و متفقین هم تازه وارد این مملکت شده بودند، حس اطاعت در آنها بیشتر محسوس بود؛ ولی در دوره چهاردهم تقنینیه که انتخابات تهران نسبتاً آزاد بود، این حس اطاعت در مجلس کمتر دیده میشد و امور برطبق نظریات بعضی اشخاص نمیگذشت و آنها که از قدرت پادشاه استقبال میکردند، راضی نمیشدند که از قدرتش چیزی کاسته شود و برای تقویت پادشاه بعضی راهحلهایی درنظر گرفتند:
اول اینکه مجلس سنا که از اعیان و اشراف مملکت تشکیل میشود و نصف نمایندگان آن را هم پادشاه معین میکند و از اول مشروطیت هیچ گاه تشکیل نشده بود، به وجود آید تا هرگاه مجلس شورای ملی تصمیمی اتخاذ نمود که موافق با سیاست آن اشخاص نبود، مجلس سنا بتواند آن را جبران کند.
دوم چنین صلاح دانستند که یک مجلس مؤسسانی هم تشکیل شود و در اصل چهل و هشتم قانون اساسی تجدیدنظر کند و به پادشاه حق بدهد که هر وقت خواست، یک یا هر دو مجلسین را منحل کند و دلیل انحلال هم در فرمان انتخابات مجلس بعد ذکر شود. و این یک تهدیدی باشد که اگر پادشاه به انجام کاری اشاره نمود، نمایندگان تمرد نکنند و بدانند که تمرد آنها سبب خواهد شد که پادشاه مجلس را منحل کند و تمام زحماتی که برای استفاده از یک دوره نمایندگی متحمل شدهاند، از بین خواهد رفت.
سوم مجلس مؤسسان فقط به تجدیدنظر در اصل چهل و هشتم قناعت ننمود و اجازه داد که بلافاصله بعد از افتتاح دوره شانزدهم تقنینیه، مجلس شانزدهم با مجلس سنا یک مجلس مؤسسان سومی تشکیل دهند و در بعضی از اصول قانون اساسی تجدیدنظر کنند و یک اصل دیگری هم به قانون اساسی بیفزایند که برطبق آن پادشاه با هر قانونی که از مجلسین بگذرد و موافقت نکند، از حق وتو استفاده نماید؛ یعنی آن قانون را توشیح نکنند و نتیجه این بشود که آن قانون بلااثر شود. که چند روز قبل از افتتاح مجلس شانزدهم که من به نمایندگی در آن مجلس از طرف اهالی تهران مفتخر شده بودم، به پیشگاه ملوکانه تشرف حاصل کرده و درخواست نمودم که در تشکیل مجلس مؤسسان سوم چندی تأخیر فرمایند و به مورد اجابت رسید و پس از چند روزی که از افتتاح دوره شانزدهم گذشت، خواستند مجلس مؤسسان را دعوت کنند؛ چون مدتی که در ظرف آن میبایست تشکیل شود منقضی شده بود، مؤسسان تشکیل نشد. و یکی از روزها کهشرفیاب شدم، فرمودند: «تو میدانستی و این کار را کردی.» در صورتی که من به هیچوجه اصل چهل و هشتم جدید را مطالعه نکرده بودم و هرچه بود، این کار به نفع مملکت گذشت.
ماده واحده
در اواسط دوره شانزدهم تقنینیه ماده واحده راجع به ملی شدن نفت از مجلس گذشت. پس از آن مجلس شورای ملی کمیسیون نفت را که مرکب از هجده نفر نمایندگان آن دوره بود، مأمور کرد که مواد اجرائیۀ ماده واحده را نیز تهیه و تقدیم مجلس کنند. اشخاص مخالف با ملیشدن صنعت نفت میخواستند قبل از اینکه 9 ماده اجرائیه به تصویب مجلس برسد، دولت آقای حسین علا استعفا دهد و شخص معهودی را روی کار بیاورند که تمام کارهای راجع به ملی شدن نفت را از بین ببرد و خنثی کند.
این جانب به محض اطلاع از این تصمیم، 9 ماده را از تصویب کمیسیون نفت گذرانیدم؛ ولی قبل از اینکه در مجلس تصویب شود، دولت علا استعفا داد و نظر اعلیحضرت این بود که شخص معهود دولت را تشکیل دهد و مخصوصاً همان ساعتی که مجلس رأی تمایل میداد، شخص معهود در پیشگاه همایونی بود، برای اینکه وکلا در رأی تمایل تکلیف خود را بدانند؛ ولی مجلس شورای ملی و مجلس سنا هر دو به من رأی دادند و آن کار نشد و من دولت را تشکیل ندادم تا 9 ماده پیشنهادی کمیسیون نفت از تصویب مجلس گذشت.
بعضی اشخاص میخواستند که دولت این جانب هرچه زودتر سقوط کند و چنین تصور میکردند که به دو جهت عمر دولت این جانب زیاد نخواهد بود:
اول اینکه بدون عواید نفت دولت نمیتواند مدت زیادی دوام کند.
دوم دولت ایران مجبور خواهد شد که در مراجع بینالمللی حاضر شود و جواب بدهد. به محض اینکه در آن مراجع شکست خورد، قهراً افکار عامه ایران با او مخالف میشوند و بالنتیجه از بین میرود. و این کار شد و نتیجه معکوس داد. در شورای امنیت، دولت ایران غالب شد و در دیوان بینالمللی دادگستری هم طرف را محکوم نمود. و چون بعضی اشخاص دیدند اگر به دولت مجال داده شود، تدریجاً وضعیت اقتصادی ایران طوری خواهد شد که بدون عواید نفت هم کار مملکت بگذرد، همچنان که قرونی مملکت بدون عواید نفت خود را اداره میکرد.
این جانب نمیخواهم عرض کنم که عواید نفت خدمت بزرگی به اوضاع اقتصادی مملکت و بالا بردن سطح زندگی مردم نمیکند، بلکه میخواهم این را عرض کنم که عواید نفت وقتی برای ما مفید است که آزادی و استقلال ما از بین نرود؛ یعنی مملکت را با عواید نفت معامله نکنیم. معروف است که شخصی خواست غلام سیاهی را بخرد. به او گفت: «قیمت تو چند است؟» غلام گفت: «هزار دینار.» خریدار داد و او را خرید. پس از آن گفت: «العبد و ما فی یده کان لمولاه.»
برای ما چه فایدهای متصور است از اینکه از عواید نفت چیزی به ما برسد و آن را هم نتوانیم به میل و اراده خود مصرف نماییم؟ من به کرات گفتهام که یک خانه خراب که مالک بتواند از حق مالکیت خود استفاده کند، بهْ از قصوری است که درآن سکنی کنند، ولی نتوانند در خانه دخل و تصرفی بنمایند.
تأسی ملل دیگر
بعضی اشخاص چنین تصور میکردهاند که اگر ما خود را از عواید نفت مستغنی کنیم، دول دیگر هم برای رسیدن به آزادی و استقلال به ما تأسی میکنند، و در نتیجه آنها ازعواید نفت و از دخالت در امور آن دول محروم میشوند. در مورد ایران سه چیز مدنظر بود:
1) از نظر اقتصادی اگر دولت ایران میتوانست به نهضت ملی خود ادامه دهد، سایر کشورهای نفتخیز هم تدریجاً از آن درس میگرفتند. و این کار برای دولی که از نفت آنها استفاده میکنند، ضرر داشت و آنها مجبور بودند که قضیه را با ما حل کنند.
2) از طریق سوقالجیشی عقیده من این بود که ما عملاً جزو بلوک غربی هستیم، ولی رسماً نباشیم بهتر است. از نظر وضعیت جغرافیایی مصلحت ایران در این است که بیطرفی خود را حفظ کند؛ چون که قبل از وقوع یک جنگ احتمالی، بلوک غربی نمیتواند با ایران هیچگونه کمک افراد نظامی بکند. چنان که جنگی روی داد و خواستند بیطرفی ایران را نقض کنند، آن وقت به ما کمک کنند. در این صورت چه قبل از وقوع جنگ، ما جزو بلوک غربی باشیم چه بعد از اعلان جنگ، هر دو مساوی است. اگر حملهای به ما نشد، بیطرفی ایران هم در صلاح خود اوست و هم در صلاح بلوک شرق و غرب هر دو. و بعد از جنگ هم هر یک از دو بلوک که فاتح شوند، میخواهند دنیا را تحت تسلط خود قرار دهند و به آزادی و استقلال هیچ یک از ملل وقعی نمینهند و برای آن احترامی قائل نمیشوند. بلوک شرق و غرب به منافع و مصلحت ملل کوچک توجهی ندارند وتا در ممالک ضعیف افرادی برای ادامه جنگ یافت شود، دست از جنگ برنمیدارند تا به مقصود خود برسند؛ یعنی یا فاتح شوند ویا قطعاً شکست بخورند.
خلاصه اینکه اگر جنگی درگرفت، هریک از دو بلوک که فاتح شوند، دول کوچک را تحت نفوذ خود قرار میدهند و فقط فایدهای که از بیطرفی عاید ما میشود، حفظ نفوس و جلوگیری از عواقب وخیمی است که در هر جا جنگ روی داده آنجا با خاک زیر و زبر شده است.
3) تجدید روابط بعد از انعقاد قراردادی که بشود حقوق و وظایف دولتین را معلوم کند؛ یعنی اصولی برای روابط آتیه دولتین تدوین شود که طرفین آن اصول را رعایت کنند و تمام اختلافات ناشیه از ملی شدن صنعت نفت و تأدیه غرامت به کلی حل شود. نتیجه تجدید روابط بدون انعقاد قرارداد، این است که دولت انگلیس تدریجاً همان وضعیت سابق را به وسیله دولتهایی که خود روی کار میآورد، در ایران برقرار کند.
پس تمام اینها ایجاب میکرد که دولت این جانب سقوط کند و چون از طریق مجلس این کار عملی نبود، قضیه نهم اسفند پیش آمد؛ ولی نتیجه نداد. در مجلس شورای ملی هم بین نمایندگان موافق دولت اختلاف افتاد و ممکن بود در آتیه نزدیکی بعضی از نمایندگان موافق نیز از موافقت با دولت عدول کنند. مجلس از بین رفت. پس یگانه علاج این بود که دستخطی صادر و به طوری که همه میدانند، ابلاغ شود.
صلاح مملکت
اکنون باز در مقام آخرین دفاع برمیآیم و عرض میکنم که برطبق سوابق عدیده، هیچ نخستوزیری با حضور مجلس بدون استیضاح و رأی عدم اعتماد مجلس از کار برکنار نشده و یک ساعت بعد از نصف شب 25 مرداد 1332 که دستخط شاهنشاه ابلاغ شد، بنابر هریک از دو قول یعنی موافقین و مخالفین با رفراندوم، مجلس شورای ملی وجود داشته است و این جانب چه از نظر قانون، چه از نظر صلاح مملکت نخواستم که دست از کار بکشم و میخواستم قضیه نفت را که بسیاری تشنه حل آن بودند، شرافتمندانه حل کنم و به فرض اینکه نمیخواستند قرارداد شرافتمندانهای با دولت این جانب منعقد کنند، وضعیات اقتصادی مملکت طوری شود که بدون عواید نفت، مملکت بتواند روی پای خود بایستد و آزادی و استقلال که برای هر فرد یا مملکت یک قضیه حیاتی است، از بین نرود...
به قیمت جان و عرض و مالم
آری، تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراتوریهای جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجه در پنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی بینالمللی درافکندهام و به قیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزادۀ این مملکت، بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات، از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند.
روز نهم اسفند سال قبل [1331] طنابی را که برای انداختن به گردن من آورده بودند، همه دیدند. آن روز هم اگر موفق میشدند، میگفتند: «مردان مسلمان وطنپرست شاهدوست سزای یک مرد خائنی را کف دستش گذاشتند!» من میخواهم از افتخاری که نصیب آن مرد شده، یعنی توانسته است متهم لجوج و عنود ردیف یک را که برای اولین بار از روی لجاج وخیرهسری به جنگ با استعمار برخاسته، روی کرسی جرم و جنایت نشانیده، استفاده کنم وشاید برای آخرین بار در زندگی خود، ملت رشید ایران را از حقایق این نبرد وحشتانگیز مطلع سازم ومژده بدهم:
مصطفی را وعده داد الطاف
حقگر بمیری تو، نمیرد این ورق
وظیفه تاریخی
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملت، کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند، هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام. من به حس و عیان میبینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر ویا زود به پایان میرسد؛ ولی آنچه میماند، حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است. آن مرد گفت که: «من و اقدامات دولتم سبب شد که آبروی ایران و ایرانیان در انظار خارجیان ریخته شود.» و لابد الان که من و همفکران و همکاران مرا به نام مجرم و جانی و خائن مینامند و روی کرسی اتهام مینشانند، آبروی ریخته شده بازمیگردد!
آن مرد باید بداند که اقداماتش برای بازگشت حیثیت از دست رفته در انظار جهانیان کافی نیست و باید صبر کند تا پس از افتتاح مجدد سفارت و کنسولگریهایی که بسته شده و پس از استقرار مجدد «کمپانی سابق نفت جنوب»، به همان لباس یا به لباس یک کمپانی بینالمللی، آن وقت ادعا کند که لکه ننگ ملی شدن صنعت نفت و ملی شدن شیلات و... از دامان او و حامیانش زدوده شده است.
وداع با هموطنان عزیز
چون از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مرد و این صدا و حرارت را که همیشه در خیر مردم به کار بردهام، خاموش خواهند کرد و دیگر جز این لحظه نمیتوانم با هموطنان عزیز صحبت کنم؛ از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن تودیع میکنم وتأکید مینمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشتهاند، از هیچ حادثهای نهراسند ویقین بدانند که خدا یار و مددکار آنها خواهد بود.
رئیس: تمام شد؟
دکتر مصدق: بله، بله؛ تمام شد.
[...] رئیس: قبل از خاتمه جلسه که به شور میرود، لازم میداند مرقومهای که ازوزارت دربار امروز رسیده است، به عرض برسد:
«مورخه 29 آذرماه 1332
ریاست دادگاه نظامی
به فرموده اعلیحضرت همایون شاهنشاه، به پاس خدمات آقای دکتر محمد مصدق در سال اول نخستوزیری خود در امر ملی شدن صنعت نفت که خواسته عموم ملت ایران است و مورد تأیید و پشتیبانی ذات ملوکانه بوده و میباشد، آنچه نسبت به معظمله گذشته است، صرف نظر فرمودهاند.
وزیر دربار، حسین علاء»
رئیس: البته اعلیحضرت همایونی از حق خصوصی خود صرف نظر فرمودهاند!
حکم دادگاه
درمورد متهم ردیف یک دکتر محمد مصدق علل و جهات مخففه موجود است که در نظریه دادگاه مؤثر و موجب تخفیف کیفر نامبرده میباشد و آن اهمیت و اعتبار خدمات و سابقه متهم ردیف یک دکتر محمد مصدق در تبعیت از افکار عمومی ملت ایران، به پیروی از اوامر اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی بوده است.
متهم ردیف یک گذشته از نداشتن سابقه محکومیت کیفری و کبر سن، مدتی از زندگی و دوران خدمت خود را در خدمت به کشور و اجرای منویات شاهنشاه برای حفظ منافع و حقوق ملت ایران مصروف داشته و در این راه تحمل مشقات و زحماتی نموده که مورد تأیید و تشویق و پشتیبانی اعلیحضرت همایون شاهنشاهی قرار گرفته. برای تحکیم مبانی عدالت و رعایت نصفت، باید خدمات و لغزش افراد در ترازوی قضاوت مورد سنجش قرار گیرد و حساب هر قسمت از اعمال افراد، خاصه خدمتگزاران کشور مستقیماً موردرسیدگی و توجه واقع شود. به همین لحاظ اعلیحضرت همایون شاهنشاه از انحرافو لغزش متهم ردیف یک غمض عین فرموده و به کرامت عالیه خود، از حق خصوصی صرف نظر و در موارد عدیده رعایت سوابق و ملاحظه جهات اخلاقی را توصیه فرمودهاند.
دادگاه با توجه به اوضاع و احوال خاصه متهم، جهات مذکوره را در تخفیف مجازات دکترمحمد مصدق مؤثر دیده و به اجازه ماده 413 قانون دادرسی و کیفر ارتش و رعایت ماده 44 قانون مجازات عمومی و توجه به ماده 46 مجازات عمومی به لحاظ تجاوز سن عمر متهم از 60 سال، نامبرده را به سه سال حبس مجرد محکوم مینماید. این رأی در مورد هر دو متهم قابل تجدیدنظر است.
منبع: روزنامه اطلاعات