در فاصلهی زمانی وقوع انقلاب مشروطه تا سلطنت رضاشاه، جنبشهایی در ایران اتفاق افتاد؛ از جمله جنبش و قیام شیخ محمد خیابانی، قیام کلنل محمد تقی پسیان و قیام جنگل به رهبری میرزا کوچکخان جنگلی. در میان این قیامها، جنبش اخیر بیش از دیگر نهضتها مورد توجه پژوهشگران و محققان قرار گرفته است. دلیل این امر نیز گسترهی بیشتر این جنبش، قدرت زیاد آن و شخصیت خود میرزاست. او مبارزی آزاده و نستوه بود و قیام او نیز به دنبال مبارزه با ظلم و ستم و دوری از استبداد داخلی و استعمار خارجی بود.
با این حال، قیام میرزا به دلایلی چند با شکست مواجه شد، اما برای همیشه در یادها ماند. دلیل این امر نیز ویژگیهایی است که این قیام را از قیامهای دیگر زمانه برجسته و ممتاز میکند. آنچه در ادامه میآید، بررسی برخی ویژگیهای این قیام است. بررسی بسترهای یک قیام و ایدئولوژی آن بهخوبی میتواند چگونگی حرکت آن را در قالب یک جنبش اجتماعی به ما نشان دهد. یادداشت حاضر تلاش میکند تا نشان دهد که با توجه به حضور این ویژگیها در درون قیام میرزا، میتوان از آن تحت عنوان یک جنبش اجتماعی نام برد.
بسترهای قیام میرزا
نارضایتی از وضع موجود را میتوان زمینهی اساسی و نطفهی اولیهی تشکیل جنبشهای اجتماعی دانست. در واقع آن زمان که بخش زیادی از مردم جامعه «وضع موجود» را بر وفق آمال و آرمانهای خود ندانند، بهتدریج در درون خود یک «ما»ی مشترک ایجاد میکنند که براساس آن، یک جنبش اجتماعی شکل میگیرد.
این نارضایتی را میتوان زمینهی اولیهی تأسیس یک جنبش اجتماعی دانست. بسترهای قیام میرزا دربردارندهی زمینههای یک جنبش است. ایران آن زمان با وجود ناامنی و ظلم و جور حاکمان مرکزی و محلی، شرایط ایجاد یک جنبش را داشت. این مسئله در گیلان دوچندان بود. در گیلان تیمورتاش، که بعدها وزیر دربار رضاشاه شد، حاکم بود.
در این ایالت، علاوه بر ظلم حاکم محلی، یک مشکل دیگر نیز وجود داشت. روسهای تزاری که شمال ایران را قلمرو حضور خود میدانستند، نسبت به مردم محلی از هیچ ستمی کوتاهی نمیکردند. آنان در صورت نیاز، به محصولات غذایی و کشاورزی مردم نیز دست درازی مینمودند. آنچنانکه یک بار بر سر ضبط مواد غذایی مردم توسط روسها، میان آنان و روسها درگیری پیش آمد که 43 نفر از مردمی که به مقابله با روسها برخاسته بودند، کشته شدند.
ناگفته نماند که در جریان مشروطهخواهی، مشروطهخواهان بسیاری به دست روسها به هلاکت رسیدند. روسها قیام مشروطه را براساس هر تفکری، چه مشروطه و چه مشروعه، مخالف مرام و اندیشهی استعماری خود میدانستند؛ بهخصوص که برای این مهم، بندی قانونی نیز تعبیه کرده بودند و در قرارداد ترکمنچای نیز ادامه و امتداد سلطنت در خاندان عباسمیرزا را تضمین نموده بودند. به این بهانه، در گیلان شرایط بغرنجی حاکم بود. بهخصوص که گیلانیها در جنبش مشروطه نقشی حیاتی داشتند و خود میرزا نیز از مبارزین عصر مشروطه بود. حملات مجاهدین جنگل به حکومت تزاری و در مقابل، کنار آمدن آنان با بلشویکها، که خود را مخالف استعمارگری تزارها میدانستند نیز بر این پایه قابل درک است.
استبداد محلی تیمورتاش در برابر نهضتی مردمی و ضداستبدادی قرار داشت که میرزا کوچکخان نماینده و سمبل آن بود. جالب آنکه با اینکه از نظر دولت و تیمورتاش، کوچکخان یک یاغی بود، اما مردم گیلان از او حرفشنوی داشتند و مطیع حکومت غیررسمی او بودند.
ایدئولوژی قیام میرزا کوچکخان؛ از ایده تا عرصهی عمل
یک جنبش علاوه بر زمینه و بستر اجتماعی، به ایدئولوژی نیز نیاز دارد. (زاهد، 1381: 71) کارکرد مهم ایدئولوژی، آنگونه که گی روشه بر آن تاکید میکند، در پاسخ به چرایی وجود استثمار، خرابی و عقبماندگی معنا مییابد و مایی مشترک را در یک نهضت اجتماعی ترسیم میکند. (روشه، 1382: 83) نکتهی محوری اینکه این ایدئولوژیها میبایست براساس باورهای یک جامعه شکل گرفته باشند، زیرا کاری بس دشوار را پیش رو دارند. ایدئولوژی یک جنبش اجتماعی میخواهد لزوم تغییر از یک وضعیت به وضعی دیگر را تبیین کند. بهوسیلهی این ایدئولوژی، همراهان جنبش، آرمانها و اهداف خود را در درون یک مای مشترک شکل میدهند.
در درون نهضت جنگل، وجود این ایدئولوژی بهخوبی محسوس بود. بنمایهی فکری جنگلیها در ابتدای مبارزه و قیام، لازمههای ایدئولوژی یک جنبش را دارا بود. مبارزه با استبداد و جلوگیری از نفوذ بیگانگان را میبایست دوگانهای دانست که براساس آن، نهضت جنگل و کانون اصلی آن، یعنی هیئت اتحاد اسلام، پایهگذاری شد. در این میان، تقابل با بیگانه را میشد، هم براساس ملیت ایرانی و هم براساس آموزههای مذهبی، در قیام میرزا کوچک تبیین نمود.
همانطور که میدانیم، در مذهب تشیع حاکمیت و ولایت بیگانگان بر زندگی و شئون اجتماعی مسلمانان تحت هیچ شرایطی، قابل پذیرش نیست. قاعدهای که تحت عنوان «نفی سبیل» شهره شده بهخوبی بیانگر این مهم است. براساس این قاعده، روحانیون بلندمرتبهی تشیع بارها و بارها به مقابله با قراردادها و وابستگیهایی که حتی گاهی حاکمان قاجاری نیز بدان تن میدادند، پرداختند.
دغدغههای مذهبی از یک سو و مسئلهی ملیت، که در این دوره بسیار مورد توجه بود، از سوی دیگر، زمینههای مقابله با حضور بیگانگان در ایران را برای میرزا و یارانش برجسته مینمود. در واقع غیریتی که ایرانیان، خود را در مقابل آنان تعریف مینمودند، روسیه و انگلیس بودند. این دوگانگی ملی-مذهبی ایدئولوژی جنبش، در چهرهی رهبران آن نیز مترسم بود؛ بهطوریکه حتی کسانی چون دنسترویل نیز در شخصیت دشمن خونی خود، یعنی میرزا کوچکخان جنگلی، آن را میدید و تصویری که از او عرضه مینمود، فردی مذهبی و وطندوست بود. (دنسترویل، بیتا: 167)
ایدئولوژی جنبش جنگل بر روی کاغذ باقی نماند، بلکه در مبارزات آنها بازتاب یافت. شبیخونها و حملات گاهوبیگاه مردان میرزا کوچک به نیروهای ارتش تزاری، بهخوبی بیانگر این مهم بود. با وقوع انقلاب در روسیه و تخلیهی گیلان از نیروهای تزاری، چهرهی ضدبیگانهی جنبش جنگل دامن انگلیسیها را گرفت.
انگلیسیها بسیار تلاش نمودند تا به بهانهی مقابله با انقلاب بلشویکی روسیه، جنگلیها را با خود همراه کنند، اما تلاشهای آنها ثمرهای نداشت. در مقابل، در طول جنگ جهانی اول، از آنجا که میان دولت عثمانی و انگلیسیها جنگ و درگیری وجود داشت، نهضت جنگل به تعامل با عثمانیها پرداخت و حتی بخشی از سلاح و مهمات خود را از ترکان عثمانی دریافت نمود. همچنین از آنجا که نیروهای آلمانی نیز در تقابل با انگلیسیها بودند، جنگلیها تلاش کردند تا با آنها نیز برای دریافت سلاح ارتباط بگیرند. بهعلاوه آنکه برخی نیروهای جنبش نیز آلمانی بودند، از جمله فن پاشن فرماندهی جنگلیها در منجیل.
مردم گیلان و نهضت جنگل
حامیان مردمی جنبش جنگل بسیار گسترده و وسیع بودند. روحانیون، بازاریان، دهقانان و زمینداران همه و همه از رویکرد و عملکرد نهضت پشتیبانی مینمودند. بدین ترتیب، جنبش از سرمایهی اجتماعی وسیعی برخوردار بود. اما دلایل این حمایت چه بود؟ با حضور نیروهای جنبش در سطح استان امنیت برقرار میشد و نیروهای تزاری دیگر نمیتوانستند بهراحتی به مردم حمله کنند و یا به غارت ارزاق و وسایل آنان بپردازند. بدین ترتیب، کمبود ارزاق نیز مرتفع میشد و گرانی آن نیز از بین میرفت. دلایل گسترش نهضت نیز همین بود. اینگونه بود که تعداد آنان از هفده نفر بانی و بنیانگذار، به حدود پنج هزار نفر گسترش یافت.
مردم آنچنان شیفتهی میرزا و یارانش بودند که بهمحض اطلاع از مخفیگاه آنان در جنگلهای حوالی محل زندگی خود، به تهیهی غذای آنان مبادرت مینمودند. جالب آنکه برای جنگلیها عمل به موازین اسلامی از جمله عفت از واجبات بود و عدم رعایت آن مجازات داشت. (گیلک، 1371: 56) این تعامل میان مردم و جنگلیها صدای والی گیلان، تیمورتاش را نیز درآورده بود؛ بهطوریکه به دستور او، هرگونه ارتباط کشاورزان و جنگلیها مجازات اعدام را با خود بههمراه داشت.
تیمورتاش و حکومت گیلان در این زمان، نماد استبداد داخلی بودند. استبداد محلی تیمورتاش در برابر نهضتی مردمی و ضداستبدادی قرار داشت که میرزا کوچکخان نماینده و سمبل آن بود. جالب آنکه با اینکه از نظر دولت و تیمورتاش، کوچکخان یک یاغی بود، اما مردم گیلان از او حرفشنوی داشتند و مطیع حکومت غیررسمی او بودند.
مبارزه با استبداد و جلوگیری از نفوذ بیگانگان را میبایست دوگانهای دانست که براساس آن، نهضت جنگل و کانون اصلی آن، یعنی هیئت اتحاد اسلام، پایهگذاری شد. در این میان، تقابل با بیگانه را میشد هم براساس ملیت ایرانی و هم براساس آموزههای مذهبی، در قیام میرزا کوچک تبیین نمود.
سرانجام نهضت جنگل: چرا قیام میرزا به نتیجه نرسید؟
نهضت جنگل با همهی داشتههایش آفتی نیز داشت. بهجرئت میتوان گفت پیش از فروپاشی این نهضت و قبل از آنکه رضاخان بتواند نیروهای جنبش در گیلان را متواری و پراکنده سازد، این جنبش از داخل به مشکلاتی برخورده بود که رهایی از آنان، شرط حیات مجدد نهضت بود. همانطور که پیش از این گفته شد، نهضت جنگل با هدف مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی شکل گرفت. بنابراین ایدئولوژی آن نیز براساس دوگانهی اسلام و ملیگرایی شکل گرفته بود.
نهضت زمانی دچار خسران عظیم شد که برای قدرتگیری، به غیر از نیروهای داخلی، به بلشویکها نیز اعتماد نمود و همکاری با آنان را برای قدرتگیری بیشتر و حمله به تهران پذیرفت. جالب است که این نقصان بزرگ حتی توسط شیخ محمد خیابانی نیز دیده شد. او که همچون میرزا دغدغه و حب وطن داشت و به دنبال نجات وطن از دوگانهی استعمار و استبداد بود، برای میرزا کوچکخان پیغام فرستاد و او را از اشتباه فاحش گرایش به بلشویکها بیم داد.
گرایش میرزا کوچک به بلشویکها باعث ورود یا قدرتگیری افرادی در نهضت شد که نمیتوانستند اهداف اولیهی عالی جنبش را برآورده سازند. اینگونه بود که حتی برای یک بازهی زمانی، میرزا از رهبری جنبش کنار گذاشته شد و عدهای معتقد به مرام کمونیستی سردمدار هدایت جنبش شدند. آنچه در این مدت میان آنان و مردم گذشت، عملاً به بیاعتباری جنبش منجر شد. جالب آنکه آنان حتی اعتقادات کمونیستی خود را به اجرا گذاشتند، مالکیت عمومی را لغو نمودند و داشتهها و نداشتههای نهضت را بر باد دادند.
چگونه میشد میان مذهب از یک سو و اندیشههای کمونیستی از سوی دیگر، پیوند برقرار کرد؟ این امری محال بود و البته مخالفان میرزا نیز در پی جمع این دو نبودند، زیرا آنان مذهب را به نفع مرام خود مارکسیسم کنار زدند. آنان حدود هفده ماه بر سریر قدرت بودند و در این مدت، نهضت را به سراشیبی انحطاط رساندند. مردم به حکومت مخالفان میرزا هیچ اعتقادی نداشتند. این نشان میداد که مردم با احساناللهخان رهبر جدید جنبش و همراهان او، هیچ احساس مشترکی نداشتند. مای مشترک جنبش از هم پاشیده بود و جنبشی که خود در جواب یک نارضایتی شکل گرفته بود، اکنون باعثوبانی یک نارضایتی دیگر شده بود.
در واقع رسیدن رضاخان و نیروی قزاق به گیلان و تلاش او برای انهدام جنبش، حکم تیر آخر و شلیک نهایی بر پیکرهی نیمهجان نهضت جنگل را داشت. بنابراین اگر بخواهیم به روایت داستان قیام میرزا کوچکخان جنگلی بپردازیم، باید بگوییم داستان او و نهضتی که او رهبریاش را برعهده گرفته بود، دو اپیزود داشت: اپیزود اول داستان چگونگی اوج گرفتن یک نهضت مردمی بود و اپیزود دوم چگونگی اضمحلال داخلی این جنبش و به دنبال آن، فروپاشی نهایی آن. حکومت تازه به قدرترسیدهی بلشویکی نیز همانگونه که به نهضت روی آورده بود، بهآسانی آن را قربانی نمود. آنان بهمحض اینکه دانستند که میتوانند با حکومت مرکزی ایران توافق کنند، عطا و لقای میرزا و یارانش را به دولت مرکزی بخشیدند.
آنچه در پایان نیاز به توضیح دارد، این نکته است که قیام میرزا دارای هر نقطهضعف و نقصانی که بود، تجزیهطلبانه نبود. اینکه جنبشهای این دورهی تاریخ معاصر و از جمله جنبش میرزا کوچک را با نیات تجزیهطلبانه تحلیل میکنند، ساختهوپرداختهی تحلیلگران حامی خاندان پهلوی است که در تلاش بودند تا با تجزیهطلب نشان دادن میرزا و یارانش، حرکت رضاشاه را در جهت سرکوب آنان، مشروع جلوه دهند. اینان از این طریق، بهنوعی به قدرت رسیدن رضاشاه را نیز مشروع نشان میدهند. حال آنکه قیام میرزا مبتنی بر حمایت گستردهی مردمی بود که به طرق مختلف، به یاری او میشتافتند و در مقابل کودتای رضاشاه، دچار نقاط تاریک و مبهمی است که خاستگاه آن بیانگر آن است.(*)
منابع:
- دنسترویل، ماژور، خاطرات ژنرال دنسترویل سرکوبگر جنگل، ترجمهی حسین انصاری، تهران، کتاب فرزان، بیتا.
- زاهد، سعید، جنبشهای اجتماعی معاصر ایران، تهران، سروش، 1381.
- روشه، گی، تغییرات اجتماعی، ترجمهی منصور وثوقی، چ شانزدهم، تهران، نشر نی، 1383.
- گیلک، محمدعلی، تاریخ انقلاب جنگل، رشت، نشر گیلکان، 1371.
منبع:برهان