اوج گسترش لااُبالیگری و لمپنیسم را باید در دوره پهلوی مشاهده کرد، به طوری که کسانی مانند شعبان استخوانی در دوره پهلوی اول و شعبان جعفری معروف به بیمخ در دوره پهلوی دوم به چنان شهرت و اشتهاری میرسند که قابل تصور نیست. این که چرا رژیم پهلوی از گروههایی چنین ضد اجتماعی و منفور حمایت میکردند را باید در عدم مشروعیت آنها دانست...
در تعریف واژه «لومپن»1 [Lumpeny] در زبان فارسی مفتخور، فاسد، آدم بیکار و سربار جامعه به کار رفته است که چندان دقیق نمیباشد چرا که هرکدام از این تعاریف معنای خاص خود را در فرهنگ ایرانی به ذهن متبادر میکند اگر چه لمپنسیم محصول دنیای غرب و سرمایهداری بوده و مانند سایر دستآوردهای منفی آن به سایر نقاط جهان منتشر شده ولی گسترش فرهنگ غربی در دورهی پهلوی به تدریج شاهد رشد این خرده فرهنگ در ایران میباشیم. اما واقعیت این است که در جامعه ایرانی تا پیش از دوره پهلوی ما به نمونههایی بسیار اندکی از این افراد بر میخوریم که هرگز به صورت گروهی و یا جریان خاص که دارای ویژگیهای مشترک و ارتباط خاص باشند شکل نگرفتهاند که بتوان آنها را براساس آنچه که امروز اصطلاحاً رایج است لمپن یا لمپنیسم بنامیم.2
باتوجه به مقدمهی بالا واژه «لااُوبال» شاید مناسبترین تعریف برای لومپن در زبان فارسی باشد. در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ـ لاابالیگری به معنای کسی بود که خلاف موازین عرفی و شرعی جامعه رفتار میکرد. و واکنش عمومی برایش هرگز محلی از اعراب نداشته است، به همین خاطر معمولاً این افراد کسانی بودند که در کارهای خلاف شرع افراط، به نهادهای نظارتی اجتماعی و سیاسی بیاعتناء، فاقد ثبات فکری و اعتقادی و نهایتاً مورد تنفر عمومی بودهاند. از آنجایی که لمپنیسم و لااباگری محصول جوامع شهری است3 و در جوامع روستایی کمتر میتوان از آن نشان و یا ردی پیدا کرد، با شکلگیری کلانشهرها در تاریخ جدید، در ایران از دوره قاجار شاهد پدید آمدن شهرهای بزرگ مثل تبریز، تهران و اصفهان و... هستیم و به نوعی میتوان از این زمان شاهد این معضل اجتماعی و شکلگیری گروههای لمپنیسم در ایران باشیم که با سایر ناهنجاریهای اجتماعی مثل فقر، عقبماندگی، قحطی و فقدان نظام تأمین اجتماعی، شاهد نمود بیشتر این خرده فرهنگها در جامعه ایرانی و اسلامی میباشیم.
اوج گسترش لااُبالیگری و لمپنیسم را باید در دوره پهلوی مشاهده کرد، به طوری که کسانی مانند شعبان استخوانی در دوره پهلوی اول و شعبان جعفری معروف به بیمخ در دوره پهلوی دوم به چنان شهرت و اشتهاری میرسند که قابل تصور نیست. این که چرا رژیم پهلوی از گروههایی چنین ضد اجتماعی و منفور حمایت میکردند را باید در عدم مشروعیت آنها دانست، طبیعتاً هرگاه حکومتی از دل مناسبات معمول اجتماعی سر برنیاورده باشد و با کودتا و سرکوب به قدرت رسیده باشد، در میان قاطبهی مردم فاقد پایگاه بوده و در چنین وضعیتی کسب مشروعیت برایش از راههایی غیرمعمول شکل میگیرد. یکی از رایجترین راهها اعمال خشونت و سرکوب لجامگسیخته است برای اینکه در لوای آن هرگونه اعتراض و مخالفتی خاموش گردد.
در کنار اختناق و سرکوب که آرامشی ظاهری را به وجود میآورد مانند دورهی رضاشاه باید ابزارهای این سرکوب را نیز ایجاد کرد. متداولترین این ابزارها نیروهای نظامی بودهاند، به طوری که ارتش رضاشاه هرگونه حرکتی را منکوب و با اعمال خشونت همهی طرحهای شاه را اجرا میکرد. ایراد اصلی ارتش برای مستبدینی چون رضاشاه و محمدرضا این بود که نمیتوانست در میان لایههای اجتماعی نفوذ و از مکنونات قلبی توده مطلع به همین خاطر به یک نیرویی احتیاج بود که بتواند این نقیصه را جبران کند، مناسبترین این گروهها لاتها و ارازل و اوباشی بودند که از این به بعد با واژه «لومپن» می توان از آن یاد کرد. این افراد به دلیل حضور در متن جامعه از یک سو میتوانستند هر حرکتی را مشاهده و از سوی دیگر به دلیل شیوههای خشونتباری که در برخورد با طبقات ضعیفتر جامعه داشتند. ایجاد وحشت میکردند، و از همه مهمتر با تهدید و تطمیع میشد آنها را به کار گرفت و چنین وانمود کرد که در لایههای زیرین جامعه نیز حکومت دارای پایگاه و محبوبیت عمومی است.
عوامل دیگری نیز در افزایش نقش لمپنهایی مانند شعبان جعفری و سایر اراذل و اوباش مشابه وی در دورهی پهلوی بیتأثیر نبوده است. نخست ارتباط این افراد با بسیاری از رجال و ثروتمندان این دوره، به طور مثال بسیاری از کلوپها، کازینوها، قمارخانهها، میخانهها، شیرهکشخانه، و... در دست متمولین بود که با دربار نیز در ارتباط بودند، صاحبان این مکانها برای کنترل براین جاها به کسانی احتیاج داشتند که بتوانند این مکانها را برایشان حفظ کنند! چرا که همواره در این محلها احتمال زدوخوردهای شدید از یک سو و از سوی دیگر خطر دائمی حملهی نیروهای مذهبی برای بستن آنها وجود داشت لذا این افراد مناسبترین افراد برای ادارهی این مرکز بودند. از جمله این افراد میتوان به برادران رشیدیها اشاره کرد که ارتباط نزدیکی با دربار، مراکز فساد و اوباش داشتن.
عامل دوم نیروهای نظامی بودند. نیروهای نظامی خصوصاً شهربانی از طریق همکاری با این افراد از یک طرف با دادن باج به آنها مانع از هرج و مرج در محلات میشدند و از سوی دیگر از طریق آنها مردم را تحت کنترل در میآورند، گرچه در بسیاری از موراد به نص صریح اسناد دست رؤسای کلانتریها با این اوباش برای سرکیسهکردن مردم و انجام کارهای خلاف قانون در یک کاسه بوده است. عکسهای شعبان جعفری با تیمور بختیار و بسیاری از سران نظامی و سیاسی رژیم مؤید این مطلب است.
سومین عامل نقش بیبدیل و اساسی اوباش در بازگرداندن حکومت پهلوی در جریان 28 مرداد بوده است. از آنجایی که راجع به نقش اوباش در کودتا بسیار گفته شده است تنها به ذکر این نکته بسنده میکنیم که بسیج عمومی اوباش و فواحش در روز 28 مرداد، بیشک در ارعاب عمومی و پیروزی کودتا تأثیر قاطعی داشته است. این مسئله که کودتاچیان با استفاده از گروههای ضد اجتماعی چون لاتها توانسته بودند شاه متواری را مجدداً بر تختطاووس بنشانند باعث گردید تا نگاه حکومت به این افراد تغییر بنیادی پیدا کرده و در حقیقت نوعی ادای دین نسبت به آنها پیدا کند.
به همین خاطر پس از 28 مرداد 32 شاهد تغییرات اساسی در ارتباط حکومت با لاتها و تغییر موقعیت آنها هستیم شعبان جعفری بیمخ تبدیل به پهلوان شعبان میشود و انحصار بسیاری از امتیازات خود و نوچههایش کسب میکند و با تبلیغی که دستگاه رسانهای رژیم از او مینماید به شخصی بینالمللی تبدیل میشود. این موقعیت اجتماعی و سیاسی رسمی باعث سرازیر شدن سیل کمکهای مادی و معنوی از جمله دریافتهای گوناگون مالی از سازمانها و وزارتخانههای مختلف میشود که در ادامه یکی از اسناد آن ذکر می شود.
به: تیمسار ریاست ساواک
از: ساواک تهران ه
درباره: شعبان جعفرى
محترما به استحضار عالى مىرساند در اجراى امر از شعبان جعفرى عیادت به عمل آمد نامبرده در حال حاضر از لحاظ جسمانى بسیار ضعیف و در ناراحتى روحى بسر مىبرد. مشارالیه ضمن صحبت اظهار داشته است که در مسافرت اخیر به آلمان مبلغى در حدود سیو دو هزار تومان خرج معالجه خود نموده است و همچنین گفته است قبلاً از طرف شرکت واحد ماهیانه ده هزار ریال، شهردارى تهران پانزده هزار ریال و آموزش و پرورش استان مرکز پانزده هزار ریال به وى کمک مىشد که اخیرا قطع گردیده است، لذا پیرامون اظهارات نامبرده تحقیق و نتیجه بشرح زیر به استحضار مىرسد.
1- مقررى شرکت واحـد.
نامبرده از خرداد ماه 1343 ماهیانه مبلغ ده هزار ریال بابت کرایه و حق استفاده از محل و وسایل باشگاه جعفرى توسط ورزشکاران شرکت واحد از شرکت مذکور دریافت مىداشته که از اول شهریور ماه 47 پس از بازرسیهاى معموله از طرف بازرسان شاهنشاهى از شرکت واحد مقررى شخص مزبور و همچنین سایر ورزشکاران از طرف مدیر عامل شرکت واحد قطع گردیده است.
2- مقررى شهردارى
شعبان جعفرى از اول سال 1340 به موجب موافقتنامه شماره 12735 / 3- 7 / 3 / 40 وزارت کشور ماهیانه مبلغ ده هزار ریال به عنوان حقالزحمه مدیریت باشگاه آتش نشانى از شهردارى تهران دریافت مىداشته سپس به موجب موافقتنامه شماره 33584 ـ 17 / 11 / 46 وزارت کشور مقرری وی به دوازده هزار ریال افزایش داده شده و این مقررى تا اول سال 1348 به آقاى جعفرى پرداخت گردیده است. در ابتداى سال 48 نیز پیشنهاد پرداخت حقالزحمه آقاى جعفرى به اضافه حق الزحمه 31 نفر دیگر از طرف شهردارى براى تصویب به انجمن شهر ارسال و انجمن شهر به موجب تصویب نامه 383 ـ1 / 3 / 48 پرداخت مقررى دو ماهه فروردین و اردیبهشت سال 48 شعبان جعفرى و سایرین را تصویب کرده و پرداخت مقررى ماههاى بعد را موکول به تصویب بودجه شهردارى نموده است که پس از تصویب بودجه مزبور مقررى یاد شده پرداخت خواهد شد.
3- مقررى آموزش و پرورش
در آموزش و پرورش استان مرکز، همچنین وزارت آموزش و پرورش سوابقى درباره پرداخت مقررى به شعبان جعفرى تاکنون به دست نیامد لیکن شعبان جعفرى مدعى است که ماهیانه مبلغ پانزده هزار ریال از زمان وزارت دکتر احمد مهران و به دستور وى دریافت مىداشته که در حدود سه ماه است قطع گردیده است . با درنظر گرفتن اظهارات آقاى جعفرى برابر تحقیقات معموله معلوم گردید که باشگاه جعفرى از بدو تأسیس ماهیانه مبلغ پانزده هزار ریال مستمرى از تربیت بدنى که جزء وزارت آموزش و پرورش بوده پرداخت مىشده است، ضمناً در سال 43 تربیت بدنى طى نامه محرمانهاى به شهردارى تهران نوشته است که ماهیانه پانزده هزار ریال از محل 3% عوارض شهردارى به باشگاه جعفرى کمک شود و در لیست نیز منظور گردد. در نتیجه از فروردین ماه 47 روی هم رفته مبلغ سى هزار ریال به باشگاه جعفرى داده شده است . مجددا براى اینکه اختلافاتى در حساب و تنظیم سند درباره مک به باشگاه جعفرى بین شهردارى و سازمان تربیت بدنى رخ ندهد سازمان تربیت بدنى طى نامهاى از دفتر مخصوص [شاهنشاهى] کسب اجازه نموده است و بجاى سه هزار تومان ماهیانه مبلغ پنجهزار تومان به باشگاه جعفرى کمک مىنماید. علاوه بر این بمناسبت برگزارى مراسم چهارم آبان در سال گذشته مبلغ یکصد هزار ریال بعنوان پاداش به شعبان جعفرى داده شده است و در تیر ماه 48 نیز با کسب اجازه از دفتر مخصوص بمناسبت بیمارى شعبان مبلغ یکصد هزار ریال به نامبرده پرداخت شده است. شعبان جعفری در مصاحبهای که با وی به عمل آمد گفته است که تا جان در بدن دارد فدایی شاهنشاه آریامهر میباشد و اضافه نموده است که وضع مالی فعلیش رضایتبخش نیست و تقاضا کرده که برای ادامه کار باشگاه جعفری که به الطاف و عنایت ملوکانه ایجاد شده است ترتیبی اتخاذ فرمایند تا جبران قطع مستمریهای سابق بشود و بتواند به خدمات ورزشی خود ادامه دهد شعبان جعفری از عیادتی که از او به عمل آمده خیلی خوشحال و از مراحم تیمسار ریاست ساواک بیش از پیش سپاسگزار بود. باتوجه به مراتب بالا و با درنظر گرفتن اینکه مشارالیه مستحق کمک مالى مىباشد هر گونه اقدامى در اینمورد موکول به اوامر عالى است.»