فروغی در به قدرت رسیدن رضا خان و تأسیس سلسه پهلوی نقش اساسی داشت. حسین مکی می نویسد: «فروغی از بدو پیداش رضا خان یا از جهت هوش فطری و یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در مورد"تمرکز حکومت و قدرت"و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می کرد، و در بسیاری بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردان های اصلی بود».
محمد علی فروغی در سال 1254شمسی در تهران متولد شد. پدرش محمدحسین ـ ذکاءالملک ـ از ادیبان، شعرا و دانشمندان عصر ناصرالدین شاه قاجار بود . گفته می شود جد اعلای این خانواده از یهودیان بغداد بود که برای تجارت به ایران آمد و در اصفهان سکنی گرفت و مسلمان شد. پدر فروغی، محمد حسین ذکاءالملک متخلص به فروغی، از معاریف فرهنگی زمان خود به شمار می رفت. فروغی در خلال تحصیلات خود زبان عربی و فرانسه و علوم ریاضی، فیزیک، شیمی و طبیعی را فراگرفت و در دارالفنون به تحصیل در رشته پزشکی و داروسازی مشغول شد، اما پیش از پایان تحصیلات، این رشته را رها کرده و به تحصیل فلسفه و ادبیات و تکمیل زبانهای فرانسه و انگلیس روی آورد . فروغی در حین تحصیل، تحت تأثیر میرزاملکم خان که از پیشکسوتان ترویج فرهنگ غرب و فراماسونری در ایران بود، قرار گرفت و به تدریج خود به یکی از برجستهترین متفکران غربگرا در ایران تبدیل شد. فروغی که مترجم اسناد بنیادین فراماسونری از زبان فرانسه به فارسی بود، در 32 سالگی از بنیانگذاران لژ بیداری در ایران گشت . او مشاغل دولتی خود را با مترجمی در وزارت انطباعات (وزارت ارشاد) آغازکرد و سپس در سالهای آخر حکومت مظفرالدین شاه مدرس مدرسه عالی علوم سیاسی و رئیس دارالانشاء گردید . او در این سالها کتابهای «ثروت ملل« و «تاریخ ملل مشرق زمین« را ترجمه کرد. در سال 1286 شمسی و با فوت پدرش - ذکاءالملک - ، لقب و شغل او به فرزندش داده شده و فروغی به ریاست مدرسه عالی علوم سیاسی رسید . پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی، به وساطت صنیع الدوله ( اولین رئیس مجلس ) تصدی دبیرخانه مجلس را بر عهده گرفت و تشکیلاتی مطابق با مجالس اروپایی پیریزی کرد و در دوره دوم مجلس شورای ملی وکیل و به ریاست مجلس برگزیده شد.
فروغی در دوره سوم نیز وکیل شد اما چند ماهی بیشتر درمجلس نماند و در 1290 شمسی در کابینه صمصام السلطنه بختیاری به وزارت مالیه ، در کابینه مشیرالدوله بعنوان وزیر عدلیه ، در کابینه مستوفی وزیر خارجه ، در کابینه مجدد مشیرالدوله نیز وزیر مالیه بود و در نهایت به ریاست دیوان عالی کشور منصوب شد و با همین سمت از طرف آخرین دولت قاجار به عنوان رئیس هیأت نمایندگی ایران راهی کنفرانس صلح ورسای در پاریس شد .
فروغی پس از دوسال اقامت در اروپا به ایران بازگشت و در کابینه مستوفی الممالک وزیر خارجه، در کابینه مشیرالدوله وزیر مالیه و در کابینههای رضاخان دوبار وزیر خارجه و وزیر مالیه شد. پس از انقراض سلسله قاجار، مدتی کفالت نخستوزیری را عهدهدار شد و در مجلس تاجگذاری رضاخان گرداننده اصلی مراسم بود.
فروغی در به قدرت رسیدن رضا خان و تأسیس سلسه پهلوی نقش اساسی داشت. حسین مکی می نویسد: «فروغی از بدو پیداش رضا خان یا از جهت هوش فطری و یا از لحاظ آگاهی از سیاست انگلستان در مورد"تمرکز حکومت و قدرت"و ایجاد دیکتاتوری همواره او را تقویت می کرد، و در بسیاری بازی های سیاسی مبتکر و در حقیقت یکی از تعزیه گردان های اصلی بود».
فروغی اندیشه پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضا خان، تمامی عناصر شووینیسم شاهنشاهی وباستان گرایی را،که بعدها توسط پیروان وشاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت. او در نطق خود رضاخان میرپنج راپادشاهی پاک زاد و ایران نژادو وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاءگر شاهنشاهی باستان و غیره و غیره خواند. اشتباه است اگر نطق فروغی را یک خطابه تملق آمیز تصور کنیم! فروغی به تملق گویی از رضا خان نیاز نداشت. او می خواست به دیگران بیاموزد که از این پس باید با رضاخان چگونه سلوک کرد و به رضا خان بیاموزد که از این پس باید چگونه به خود بنگرد!...او اینک شاه شاهان و وارث تاج و تخت کیان و جانشین کوروش و داریوش و نوشیروان است! انتخاب نام پهلوی نیز ابتکار فروغی بود و پهلوی هایی مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضاخان در نام نیز یگانه و بی همتا بماند...همه این اقدامات یک هدف داشت؛ ترویج اندیشه و روانشناسی مبنی بر ضرورت یک حکومت مقتدر و متمرکز،که در شاه نه انسانی مانند سایر انسان ها، بلکه ابر مرد و حتی"نیمه خدا" است.زیرا، تنها چنین شاهی است که می تواند به عنوان یک دیکتاتور مطلق العنان بر تودۀ عوام فرمان راند و سلطۀ سیاسی- فرهنگی نو استعمار را تأمین کند.فروغی شخصا چنین باوری داشت و شکل حکومتی پادشاهی را تنها فرم مناسب با فرهنگ و روان ایرانی جماعت می دانست.
محمدعلی فروغی در کابینه مستوفی الممالک در سال 1305 شمسی ، وزیر جنگ شد. سپس به سفارت کبرای ایران در ترکیه منصوب شد و در این ایام توانست روابط بسیار نزدیکی با کمال آتاتورک رئیس جمهور و عصمت اینونو نخست وزیر و سایر مقامات ترک ایجاد نماید . فروغی از این نزدیکی حسن استفاده کرده و موجبات سفر رضاشاه را به آن کشور فراهم کند . غرض و نیت فروغی از این سفر آن بود که شاه از نزدیک با مظاهر تمدن اروپا که به وضع شایانی در ترکیه رواج پیدا کرده بود آشنا شود و بعد به عنوان سوغات قسمتی از آن تمدن را در ایران پیاده کند. رضاشاه روز دوازدهم خرداد 1313 عازم ترکیه شد و مدت چهل روز در ترکیه باقی ماند و پس از بازگشت به ایران تصمیم گرفت ایران را از لحاظ ظاهری به پای ترکیه برساند. تغییر کلاه، کشف حجاب، تاسیس دانشگاه. تمام آنها سوغات ترکیه بود. فروغی با مهارت خاص موفق به انجام خواسته های خود شد بدون اینکه شخصاً قدمی برداشته باشد. رضاشاه پس از بازگشت از سفر اروپا قدم هایی برداشت که تماماً ناشی از بازدید ترکیه بود؛ جشن هزاره فردوسی، تاسیس دانشگاه تهران، تاسیس فرهنگستان زبان، پیمان سعدآباد، کشف حجاب و کلاه شاپو.
مجددا وی در کابینه مخبرالسلطنه در سال 1306 شمسی ابتدا وزیر اقتصاد و سپس وزیر خارجه شد و در شهریور 1312 مجدداً رئیس الوزرا شد و در آذر ماه سال 1314 پس از واقعه مسجد گوهرشاد ، از رئیس الوزرایی عزل و برکنار شد .
در واقعه مسجد گوهرشاد ، فروغی رئیس دولت و بهترین رئیس الوزرای رضاشاه با اسدی – استاندار خراسان که در پیاده سازی برنامه های رضاشاه در کشف حجاب و جایگزینی کلاه پهلوی به خوبی عمل نکرده بود - قرابت داشت. دو تن از دختران فروغی عروس اسدی بودند. طبعاً فروغی در مقام شفاعت برآمد ولی شاه به اندازه یی عصبانی و مشوش بود که نه تنها شفاعت او را نپذیرفت بلکه به وضع موهن و زننده یی او را از کار برکنار ساخت و اسدی را هم اعدام کرد. پس از اعدام محمدولی اسدی از علی اکبر اسدی نماینده مجلس سلب مصونیت شد. او را هم به زندان بردند و دیگر فرزندان اسدی هم گرفتار شدند و به این ترتیب دوره دوم نخست وزیری محمدعلی فروغی پایان یافت. فروغی مغضوب شد، در خانه خود نشست و در را به روی همه بست. شش سال تمام خانه نشین بود و در تمام این مدت رضا شاه حتی یک بار هم سراغی از او نگرفت. اما از نظر خود فروغی این دوران پر بارترین دوران زندگی او به شمار می آید، زیرا طی این سالهای انزوا و گوشه گیری بود که آثاری چون " سیر حکمت در اروپا " و " حکمت سقراط " و " آئین سخنوری " را تحریر و به تحقیق در آثار بزرگان ادب فارسی و تصحیح و نشر نسخات صحیح آنها از جمله گلستان و بوستان سعدی، و مقابله و تصحیح شاهنامه فردوسی و خمسه نظامی پرداخت.
گفته می شود فروغی در سال هایی که به ظاهر خانه نشین شده بود، به جذب استعدادهای علمی و فرهنگی پرداخت و با کمک های بی دریغ مادی و سیاسی خود آن ها را مورد حمایت قرار داد و بدینسان بر مشاهیر فرهنگی زمان خود نفوذ معنوی چشمگیر یافت. بیهوده نیست که مجتبی مینوی در رثای سی سالگی در گذشت فروغی می گوید: «تمام دورۀ درس خواندن و نشو و نمای ما با تألیفات فروغی ها و اسم خاندان فروغی به هم پیچیده بود».
در شهریور 1320، هنگامی که ایران از شمال و جنوب مورد تهاجم نیروهای روس و انگلیس قرار گرفت، رضا شاه یکبار دیگر به یاد فروغی افتاد و برای نجات خود از مخمصه ای که در آن گرفتار شده بود به وی متوسل گردید. نصرالله انتظام رئیس تشریفات دربار در آن زمان، که عصر روز پنجم شهریور ماه 1320 شخصا برای آوردن به سعد آباد به دنبال او رفته بود، در خاطرات خود از نخستین برخورد رضا شاه و فروغی بعد از گذشت قریب به شش سال مینویسد که فروغی بدون اینکه عذر و بهانه ای برای قبول مسئولیت در آن موقع خطیر بیاورد تکلیف نخست وزیری را پذیرفت و در پاسخ رضا شاه گفت " اگر چه پیر و علیل هستم ولی از خدمت دریغ ندارم". رضا شاه برخلاف معمول که وزیران را خود تعیین می کرد به فروغی گفت که در انتخاب وزرای کابینه خود آزاد است. انتظام در دنباله خاطرات خود می نویسد " فروغی عرض می کند که چون همه خدمتگزارند فعلا حاجت به تغییری نیست. شاه می گوید پس سهیلی وزیر خارجه شود و عامری به وزارت کشور برود".
بعد از خلع رضا شاه از سلطنت و انتقال آن به محمد رضا شاه ولیعهد او، مهمترین اقدام کابینه جدید فروغی امضای پیمان سه جانبه بین ایران و انگلستان و شوروی بود، که ضمن آن دولتین انگلیس و شوروی در ازاء همکاری های ایران با متفقین در زمان جنگ، استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین نموده و متعهد شده بودند شش ماه بعد از خاتمه جنگ نیروهای خود را از ایران خارج نمایند.
فروغی پس از قریب به یکماه تردید و دودلی سرانجام تصمیم گرفت که کابینه خود را ترمیم کند و با تغییر چند وزیر رضایت اکثریت نمایندگان را جلب نماید، ولی بعد از معرفی وزیران جدید به مجلس فقط 66 نفر از 112 نماینده حاضر در مجلس به دولت او رای اعتماد دادند، و فروغی با اعلام این مطلب که با چنین اکثریت ضعیفی نمی تواند به کار ادامه دهد، از مقام نخست وزیری استعفا داد.
فروغی بعد از کناره گیری از مقام نخست وزیری، به اصرار محمد رضا شاه که به راهنمائی و مشاورت او احتیاج داشت، وزارت دربار را پذیرفت و تا زمان مرگ خود این سمت را در اختیار داشت. فروغی در اوایل وزارت دربار خود هم در تعیین خط مشی سیاسی مملکت نقش عمده ای داشت و سهیلی نخست وزیر وقت در تمام مسائل مهم به سیاست داخلی و خارجی کشور با او مشورت می کرد، ولی با سقوط کابینه سهیلی در مردادماه 1321 و انتخاب قوام السلطنه به مقام نخست وزیری از نفوذ او کاسته شد.
باید گفت که فروغی در سه مقطع حساس حیات سلسلۀ پهلوی نقش اصلی داشت: او نخستین رئیس الوزرای رضا خان بود که"شنل آبی"سلطنت را در مراسم تاجگذاری بر دوش او استوار ساخت. سپس در سال های1312-1314که رضا خان مأموریت یافت تا مهلک ترین ضربات را بر فرهنگ ملی ایران وارد سازد، و برنامه هدم حاکمیت فرهنگی مذهب و اسلام زدایی را با خشونت و سبعیُت به اجرا در آورد، باز فروغی نخست وزیر بود. و فروغی آخرین رئیس الوزرای رضا خان بود که در لحظات ترس و دلهرۀ"دیکتاتور"به فریاد او رسید وبه خاطر خدمات بزرگش بقای سلطنت را در خاندان او تضمین کرد، و بالاخره به عنوان نخستین نخست وزیر پهلوی دوم، تاج شاهی را بر فرق محمدرضا نهاد. برخی محققین بر اساس اسناد جنگ جهانی دوم وزارت امور خارجه بریتانیا(که از سال1972استفاده از آن آزاد شد) دخالت انگلستان را در تعیین محمدرضا پهلوی به عنوان شاه ایران رد می کنند و آن را نتیجۀ عمل مستقل و سریع فروغی می دانند. یا تصمیم انگلستان را در این زمینه به اعمال فشار فروغی مربوط می کنند. این ادعا در واقع تأثیر پذیری از تلاش خود مقامات انگلیسی است،که کوشیده و می کوشند تا مداخلۀ خود در امور داخلی ایران گرده پوشی کنند؛ تا از نظر موازین و عرف بین المللی در موضع تخطئه و اتهام قرار نگیرند...بنابراین عمل سریع فروغی در ابقای سلطنت پهلوی، قبل از آن که انگلستان رسما نظر دهد، بدان معنا نیست که او مستقل از انگلیسی ها عمل کرده و مقامات لندن در این ماجرا دخالتی نداشته اند... در این میانه آنچه جالب است نقش فروغی در این ماجرا است. فروغی نه به عنوان یک مهره وعامل، بلکه به عنوان یک سیاست پرداز بسیار مؤثر عمل کرد و اهمیت و پرستیژ او بدان حد بود که سرویس اطلاعاتی از آن برای اقناع مقامات مهمی چون سر آنتونی ایدن(وزیر خارجه) استفاده می کرد. به عبارت دیگر، نظریۀ فروغی نقش اصلی و تعیین کننده در تعیین سیاسنت خاور میانه ای انگلستان در ایران داشت.
فروغی در پنجم آذر 1321 پیش از آن که به عنوان سفیرکبیر ایران عازم امریکا شود، در 67 سالگی و در ششم آذرماه سال 1321 شمسی ، ساعت 10شب بر اثر بیماری ممتد قلبی، جهان را بدرود گفت و در ابن بابویه در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد.
فروغی در مجموع سه بار رییس دیوان عالی کشور، سه نوبت نخست وزیر، سه نوبت وزیر جنگ، سه دوره وزیر مالیه، سه دوره وزیر خارجه و یک بار وزیر عدلیه شد.
وی در دو دهه اول حکومت اول پهلوی منشأ خدمات مهمی به این خاندان شد. رضاخان را به کمک جمعی از دوستان رضاشاه کرد و حتی در 6 سال آخر حکومت رضاشاه که مغضوب و خانه نشین بود، هیچگاه پشت به حکومت پهلوی نکرد و در یورش متفقین به ایران ، رضاشاه را که حکومتش در شرف نابودی بود ، یاری داده و به کمک پسرش شتافت و زمینه ساز سلطنتی 37 ساله برای محمدرضا پهلوی شد .
می گویند فروغی حلقۀ واسطۀ نسل کهن فراماسون های عهد قاجار(ملکم ها و مشیرالدوله ها) با فراماسون های نسل بعد است. او در حلقه ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران(حسن پیرنیا،تقی زاده، محمود جم ، علی منصور، ابراهیم حکیم الملک و...) روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید.
وی در سال 1326به فراماسونری وارد شد و در لژ بیداری به فعالیت پرداخت لژی که حلقه آنان تا سالها بعد امور مهم مملکتی را برعهده داشت. محمد علی فروغی برای نخستین بار به همراه وثوق الدوله (میرزا حسن خان) و دبیرالملک (میرزا محمدحسین خان بدر) قانون اساسی و سایر اسناد بنیادی فراماسونری را به فرمان «لژ بیداری ایران» از فرانسه به فارسی ترجمه کرد و واژه فراماسونری و معادل های فارسی آن چون «جمعیت رفیقان» و «فتیان» را در واژگان فارسی جا انداخت. فروغی در سن 32 سالگی ازبنیانگذاران لژ «بیداری ایران» بود و در این لژ به مقام استاد اعظم با عنوان خاص «چراغدار» نائل آمد. فروغی از مدرسین مدیر مدرسه علوم سیاسی بود که توسط فراماسون های سر شناس میرزا نصرالله خان مشیرالدوله و پسرش میرزا حسن خان بنیاد نهاده شد. این مدرسه که بعدها دانشکده حقوق شد، مکتبی بود که فرزندان طبقه حاکم ایران را به خود جذب می کرد و دولتمردان و رجال سیاسی ایران آینده را پروش داد و بذر فرهنگ و روانشناسی فراماسونی را در نسل های متمادی تحصیلکردگان و دانشگاهیان غربگرای ایران افشاند.خان ملک ساسانی می نویسد:
«خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت و گو از مستعمره های انگلیس بود،که آیا خود اهالی قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمد علی ذکاءالملک گفت: آقایان شما هیچوقت سرداری برای دوختن به خیاط داده اید؟ همه گفتند: آری.گفت خیاط برای سرداری شما آستین گذارده؟ همه گفتند: البته.گفت: وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به خانه آوردید آستین هایش تکان می خورد؟ همه گفتند: نه! گفت پس چه چیزی لازم بود که آستین ها را به حرکت در آورد؟ شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایران شما مثل آستین بی حرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد ممکن نیست تکان بخورد»
محمدعلی فروغی (ذکاءالملک دوم) را میتوان اولین مترجم و نگارنده کتابهای آکادمیک (درسی) در زمینه حقوق اساسی و اقتصاد و سیاسی دانست. اولین کتاب آکادمیک درباره علم اقتصاد، در سال 1323 هجری قمری یعنی یک سال پیش از مشروطه، تحت عنوان «اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلیتیک»، با ترجمه و نگارش محمدعلی فروغی منتشر شده است. همین نویسنده، اولین کتاب درسی درباره حقوق اساسی را یکسال پس از مشروطه (1325ق)، تحت عنوان «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» به رشته تحریر کشیده است. هر دوی این کتابها برای تدریس در «مدرسه علوم سیاسی» (تاریخ تاسیس 1317ق) آن زمان نوشته شدهاند.
نسلهای متعددی از روشنفکران ایرانی، به ویژه آنها که به زبان خارجی تسلط نداشتند، آشنایی با اندیشههای فلسفی غربی را با خواندن کتاب فروغی در این خصوص یعنی «سیر حکمت در اروپا» آغاز کردهاند. فروغی مبدع اندیشههای جدیدی نیست و اندیشههای غربی را به زبان فارسی ترجمه نمود .
رساله «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» را محمدعلی فروغی به توصیه پدر خود محمد حسین فروغی ذکاءالملک که مدیر مدرسه علوم سیاسی بود، نوشته است. فروغی در این خصوص خود تذکر میدهد که حقوق از اصطلاحاتی است که در زبان ما تازه است و شاید بتوان گفت که تقریبا از همان زمان که مدرسه علوم سیاسی تاسیس شد (1317ق) این اصطلاح هم رایج گردید و آن به تقلید و اقتباس از فرانسویان درست شده است.
کتاب اصول علم ثروت ملل یعنی اکونومی پلتیک در واقع ترجمه خلاصه شدهای است از کتاب «مبانی اقتصاد سیاسی»، نوشته پل بورگار، استاد اقتصاد سیاسی دانشکده حقوق پاریس که چاپ اول آن در سال 1886 میلادی در پاریس منتشر شده است.
منبع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی