زندانهای پهلوی بخشی از مبارزات پنهان و آشکار مبارزین شاه را در خود نهفته دارند. مبارزاتی که در تقابل با زیادهخواهی محمدرضاشاه، حتی در مسیر دستگیری تا زندان و گاه اعدام پی گرفته میشد. در میان مبارزان و زندانیان، نیروهای مذهبی از استوارترین زندانیها بودند؛ گاه در غربت، گاه در شهرت. اما در هر دو حال، سعی داشتند تا از چاه زندان، عزیزی مصر و عزت یوسف را در جامعه بیابند که جز به پایبندی به اعتقاداتشان میسر نبود. نوشتار زیر مروری بر چالشهای زندانیان مذهبی در زندانهای شاه دارد.
زندانیان مذهبی و حکومت طاغوت
نیروهای مذهبی بهخصوص پس از قیام 15 خرداد 1342، به بخشی از زندانیان متداوم شاه بدل شدند و در زندان، برخوردهای متنوعی را تجربه کردند. محمدکاظم موسوی بجنوردی، از زندانیان آن زمان، از برخورد ناهمسان با گروه مذهبی خود، حزب ملل اسلامی، در مراحل مختلف سخن میگوید.[1] مسیر برخورد زندانیان با حکومت در ابتدای دستگیری از بازجویی در اطلاعات شهربانی و سپس زندان موقت شهربانی، که بعدها به زندان ضدخرابکاری معروف شد، میگذشت. پس از آن، ارسال پرونده به دادستانی ارتش و در آخر هم زندانهایی که هرکدام با زندانیان یک نوع برخورد داشتند.
در کل به شهادت زندانیان، زندانهای زیر نظر ارتش (قزلقلعه) همانند زندانهای زیر نظر شهربانی (قصر و کمیتهی مشترک ضدخرابکاری) سختگیری نداشتند. اعضای حزب ملل اسلامی در گفتوگویی مسیر خود تا زندان را اینگونه شرح میدهند: اول در زندان اطلاعات شهربانی، سپس زندان موقت شهربانی یا زندان ضدخرابکاری، بعد به پادگان جمشیدیه و برخی به قرارگاه دژبان و بعد از گذراندن دادگاه تجدیدنظر نظامی، زندان قصر.[2]
انتقال مجرمین به نهاد نظامی به این دلیل بود که جرمهای سیاسی در زمان پهلوی با عنوان اقدام علیه امنیت کشور، به دادگاههای نظامی ارجاع داده میشد. در مرحلهی بازجویی، زندانی هیچگونه ارتباطی با بیرون نداشت، الّا ملاقاتهای بسیار محدود که در حضور مأمور زندان انجام میگرفت. اما زندانیانی که دورهی محکومیت خود را میگذراندند، تقریباً ملاقاتهای کابینی منظمی داشتند و امکان دریافت روزنامه برایشان وجود داشت.
اینگونه خودبهخود اخبار و مطالب بیرون به داخل زندان نفوذ میکرد. در این مسیر، زندانیان شکنجههای متنوعی را تجربه میکردند. برخی از زندانیان شکنجه در مرحلهی بازجویی را برای گرفتن اعتراف و اخذ اطلاعاتی همچون لو دادن خانهی تشکیلاتی، اعضای مرتبط و قرارها و برنامههای احتمالی، میدانند و اذعان دارند شکنجه با هدف اطلاعاتی انجام میشد. آنها معتقدند فرد به دلیل اعتقادات و باورهای سیاسی یا مذهبی شکنجه نمیشد، بلکه هدف تنها کسب اطلاعات بود.[3]
شکنجه برای اعتراف و مجازات و ایجاد ترس در جهت صورتبندی کرداری مقبول حکومت صورت میگرفت. اما این کار برای بسیاری نتیجهی عکس داشت. بهخصوص نیروهای مذهبی که به شهادت جعفر شجونی و احمد سالک، در مقابل شکنجهها مقاومتر از سایرین بودند.
اما به نظر میرسد هرچند هدف کسب اطلاعات بوده است، اما شکنجه بهمثابهی ابزاری برای نهادینه کردن عقلانیت خاص پهلوی و مجازات اعمال میشده است. چنانکه به گفتهی مرتضی الویری، در دورهی بازداشت، روند قانونی برای اثبات جرم دنبال نمیشد و سعی میکردند بهوسیلهی ارعاب و وحشت، وضعیتی را به وجود بیاورند که افراد بعد از آزادی از زندان، به فعالیتهای سیاسی و اعتراضی ادامه ندهند.[4] در واقع شکنجه برای اعتراف و مجازات و ایجاد ترس در جهت صورتبندی کرداری مقبول حکومت صورت میگرفت. اما این کار برای بسیاری نتیجهی عکس داشت؛ بهخصوص نیروهای مذهبی که به شهادت جعفر شجونی و احمد سالک، در مقابل شکنجهها مقاومتر از سایرین بودند.[5]
به هر حال، شکنجه برای گرفتن اعتراف به امری متداول بهخصوص در اواخر دههی 1340 و اوایل دههی 1350 برای زندانیان بدل شد و مذهبیون نیز هرچه بیشتر تحت فشار قرار گرفتند. شکنجه نه تنها برای جوانان، بلکه برای افراد مسن نیز وجود داشت. برای مثال، فردی همچون آیتالله ربانی شیرازی با سن نسبتاً زیاد را به تخت میبستند و به او شلاق میزدند.[6] مرضیه دباغ خاطرهی شکنجهی دختر جوانش رضوانه و شنیدن فریادهایش را مثال میزند. مشاهدهی بدن نیمهجان دخترش شکنجهی روحی بود که اغلب برای زندانیان اعمال میشد.[7] چنانکه پیش چشمان آیتالله طالقانی، دخترش را شکنجه کردند.
گاه نیز با صدای شکنجهی سایر افراد همرزم و یا مبارز، موجبات ترس و عذاب روحی زندانی را فراهم میکردند. که گاهی نیز نتیجهی عکس داشته و تحمل بیشتر زندانی را موجب شده است. برای نمونه، دباغ شنیدن «صدای مصمم مرحوم آیتالله ربانی شیرازی در سلول» مجاورش را که آیهی «و استعینوا بالصبر و الصلوه» را قرائت میکرد، عاملی برای پایداری و صبر خود عنوان میکند.[8] همچنین دباغ از ناخن کشیدن و سوزن زیر ناخن فروکردن[9] و سایرین، از بردن به زندان عمومی و یکی کردن زندانیان با قاچاقچیان و جنایتکاران، بهعنوان راههای اذیت زندانیان نام میبرند.[10]
سایر زندانیان مذهبی نیز خاطرات بسیاری از برخورد خشن و شکنجههای سخت حکومت به یاد دارند. نحوهی شکنجهی نیروهای مذهبی چنان بود که برخی همچون آیتالله سعیدی زیر شکنجه به شهادت رسیدند. دستبند قپانی، تخت شلاق، آپولو، قفس داغ و شلاق بههمراه یورش لفظی و شکنجهی روحی و روانی از سایر مکانیسمهای کنترل زندانیان بود. زندانیان مذهبی در مقابل زندانیان سایر گروهها مقاومتر بودند. اصول مبنایی و تفکرات مذهبی آنها موجب میشد تا با تأسی به الگوهای مذهبی خویش، در مقابل شکنجهها دوام بیاورند. سالک در گفتوگویی عنوان میکند ساواک ما را میزد و میگفت چه میخواهید که آنقدر مقاومت میکنید؟[11]
با بررسی شواهد، میتوان حساسیت حکومت وقت را نسبت به نیروهای مذهبی درک کرد. بهخصوص نیروهای مذهبی که به جریان امام خمینی (ره) وفادار بودند. هراس از این قسم مبارزان، به دلیل پیوستگی الگوی سلبی (نفی حکومت) و ایجابی (بدیل حکومت) مبارزهشان، بیشتر از چپها بود؛ چراکه حکومت جاذبهی گفتمان مذهبی در جامعه را درک کرده بود، اما گفتمان چپ بهتدریج جذابیت خود را در جامعه از دست داده بود. همین امر موجب سختگیری بیشتر در مقابل زندانیان مذهبی بود. برای نمونه، در دورهای انجام نمازهای جماعت و سایر مناسک دینی، موجب تنبیه و انتقال از بخش سیاسی به عمومی میشد.
رابطهی زندانیان مذهبی با چپها
تا پیش از دههی 1340، اکثریت زندانیان پهلوی را چپها شکل میدادند اما از دههی 1340 زندانیان مذهبی افزایش یافتند. حضور زندانیان مذهبی در زندانها به تغییر شکل فضای زندان کمک کرد و موجب شد تا رقابت و ستیزههای بیرون به زندان کشیده شود. در کلجریانهای موجود در زندان پهلوی دوم را میتوان مجموعی از نیروهای مذهبی و غیرمذهبی دانست.
به شهادت برخی از زندانیان آن زمان، دستهبندیهای درون زندان در مقاطع مختلف، شکل متفاوتی به خود میگرفت. برای نمونه، در اواخر دههی 1340، طبق گفتهی زندانیان مذهبی، تنها گروه مذهبی داخل زندان قصر، جریان حزب ملل اسلامی بود که آقای حجتی کرمانی، موسوی بجنوردی و سرحدیزاده و تعدادی دیگر عضو آن بودند. جریان حاکم بر زندان را نیز جریان چپ شامل مارکسیستها و کمونیستها شکل میدادند. تعدادی هم از هیئت مؤتلفه، که در جریان ترور منصور دستگیر شده بودند، در زندان بودند.
از سال 1350 که دستگیری مجاهدین خلق شروع شد، فضای زندان بهکلی تغییر پیدا کرد و فضای مذهبی بر فضای چپگرایی و مارکسیستی غلبه پیدا کرد. به عبارتی دیگر، جریان پرقدرتی به نام مجاهدین خلق در زندان شکل گرفت؛ بهنحویکه جریان مؤتلفه و حزب ملل اسلامی در اقلیت قرار گرفتند. در صف مقابل هم مارکسیستها بودند.[12]
شجونی نیز از افزایش نیروهای مجاهدین در سالهای 1351و 1352 در زندان حرف میزند. از تلاش ایدئولوگهای مارکسیست و کمونیست برای تغییر نیروهای مذهبی و جذب آنها که با پچپچهای ایدئولوژیکی، زندانیهای نمازخوان و روزهدار را منحرف میکردند؛ تفسیرهای نهجالبلاغه و قرآن مجاهدین در دورهمیهای خودمانیشان و برمبنای آرای نظریشان صورت میگرفت تا روحانیها خبردار نشوند.[13]1354 و قبل از انحراف ایدئولوژیک سازمان ادامه داشت. در نهایت با تکرویها و انحصارطلبیهای مجاهدین خلق در کنار فعالیت چپها، دو راه پیش روی نیروهای مذهبی قرار گرفت: یا خود را در جمع مجاهدین خلق تعریف کنند و یا منزوی شوند. این روند تا سال
در این مقطع، برخی نیروهای سازمان مجاهدین خلق در داخل زندان به تبعیت از بیرون زندان، مارکسیست شدند، ولی اکثریت آنها بر عقیده و دیدگاه پیشین خود باقی ماندند. موقعیت سازمان مجاهدین خلق در زندان به دلیل مارکسیست شدن در بیرون، بسیار تضعیف شد. مجاهدین که تا پیش از این جزء نیروهای مذهبی زندان محسوب میشدند، به حاشیه رفتند و موجب شدند تا جریان مذهبی زندان ضربهی شدیدی بخورد. هرچند طی تحولات کشور و افزایش محبوبیت امام خمینی (ره) و نیروهای مذهبی، زمینه برای تقویت جریانهای مذهبی در زندان نیز فراهم شد. در این مقطع، تعداد زیادی روحانی و افراد شهره به گرایش مذهبی، دستگیر و زندانی شدند که عملاً فضای زندان را به دو قطب چپی و مذهبی تقسیم کرد.[14]
در مجموع، روابط میان مذهبیها و چپها در زندان، در دو دههی 1340 و 1350 و از زندان قصر تا اوین متفاوت بوده است. در دههی 1340 در زندان قصر، به گواه حجتی کرمانی، به مانند سایر زندانها، روابط مذهبیها و کمونیستها خوب نبود و مرزبندی مذهبی/غیرمذهبی، زندانیان را از هم جدا کرده بود.اما در سالهای 52 و 53 شرایط زندان قصر عوض شد و خبری از آن جدایی نبود: «اصلاً همهچیز تغییر کرده بود، هم روابط داخل بندها و هم برخورد زندانیان و زندانبانها.»
در این راستا، عباس شیبانی در خاطرات خود به تعامل سازندهی طالقانی با نیروهای چپگرا در زندان اشاره میکند. وی در اینباره مینویسد: طالقانی در برابر زندانیانی که افکار لائیک و کمونیست داشتند، موضع جذبی به خود میگرفت.
وی در این تغییر به شروع ترورها، هواپیماربایی و تند شدن مبارزات و فعالیت سازمان مجاهدین اشاره میکند و فضای زندان را متأثر از فضای جامعه، بسیار ملتهب میداند. این فضا در سختگیری بر زندانیها و محدود شدن زندانیان اثرگذار شد؛ بهصورتیکه نماز جماعت دیگر امکان برگزاری نداشت و حتی بهراحتی دو زندانی نمیتوانستند با هم صحبت کنند و قدم بزنند. این سختگیریها باعث شده بود همهی زندانیان به هم نزدیکتر شوند؛ اعم از مذهبی و غیرمذهبی.[15]
شجونی اظهار میکند که در سالهای 50 و 51 در زندان اوین، مذهبیها مارکسیستها را نجس خواندند و همین امر بر رابطهی میان چپها و مذهبیها در قصر اثرگذار شد؛ بهگونهای که با مذهبیها برخورد خوبی نداشتند.[16]هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از رابطهی خوب مذهبیها با کمونیستها در سالهای بعد از این مینویسد: «مهمانی میآمدند، ما را مهمان میکردند. ما هم به آنها خیلی محبت میکردیم.» وی از تقسیم امکانات مذهبیها در میان همهی زندانیان سخن میگوید. هاشمی از جریان مداوم زندانیان مذهبی در مقابل رکود زندانیان کمونیست میگوید که نشانهی پویایی و سلطهی گفتمان مذهبی بر مبارزهی انقلابی بود.[17] شاید همین امر موجب بهبود رابطهی میان چپها و مذهبیها شد. هرچند
در این مرحله، زندانیان مذهبی سعی داشتند تا با ارتباطگیری با چپها و تودهایها، آنها را جذب نمایند و از سویی با کار فرهنگی، تبلیغات چپها را برای جذب زندانیان مذهبی خنثی نمایند. در این راستا، عباس شیبانی در خاطرات خود به تعامل سازندهی طالقانی با نیروهای چپگرا در زندان اشاره میکند. وی در اینباره مینویسد: طالقانی در برابر زندانیانی که افکار لائیک و کمونیست داشتند، موضع جذبی به خود میگرفت.[18]
فرجام سخن
برای درک جایگاه نیروهای مذهبی در زندان، باید به تحولات بیرون از زندان توجه کرد. هرچه بر قدرت جریان مذهبی در مبارزه افزوده میشود، نیروهای مذهبی در زندان از قدرت بیشتری برخوردار میشوند. زندان برای مذهبیها در حکم محلی برای تداوم مبارزه و آزمایش اعتقادات بود. همین امر صورتبندی زندان از سوی گفتمان حاکم را به نقد میکشید. همچنین رابطه میان چپها و مذهبیها نیز بسته به جایگاه بیرونی جریانات در فضای جامعه تعیین میشد و بنابراین بهتدریج چپها مقهور جذابیت نیروی مذهب شدند.
پینوشتها
[1]. محمدکاظم موسوی بجنوردی در «زندان، دانشگاه بود»، حسین سخنور،میزگردی با حضور زندانیان: محمدکاظم موسوی بجنوردی، محمدجواد حجتی کرمانی، محمد حجتی کرمانی و اصغر قریشی و زندانبان: اصغر کورنگی، مهرنامه، ش 27، آذر 1391، ص 103.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. http://tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/4855/
[5]. چالش با چپ در زندان در میزگرد یادآور با مرضیه حدیدچی (دباغ)، جعفر شجونی و احمد سالک، یاد، شمارهی 4 و 5، آذر و زمستان 1387 و بهار 1388،ص 159 و 162.
[6]. http://tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/4855/
[7]. عباس شیبانی در «راهی که نرفتهایم»، مجموعه مقالات برگزیده از 20 سال نشریهی پیام هاجر دربارهی آیتالله سید محمود طالقانی، مهدی غنی، مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، 1379، ص 164.
[8]. http://www.ensani.ir/fa/content/118936/default.aspx
[9]. چالش با چپ در زندان در میزگرد یادآور با مرضیه حدیدچی (دباغ)، جعفر شجونی و احمد سالک، یاد، شمارهی 4 و 5، آذر و زمستان 1387 و بهار 1388، ص 161.
[10]. عباس شیبانی در راهی که نرفتهایم، مجموعه مقالات برگزیده از 20 سال نشریهی پیام هاجر درباره آیتالله سید محمود طالقانی، مهدی غنی، مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، 1379، ص 164.
[11]. چالش با چپ در زندان، در میزگرد یادآور با مرضیه حدیدچی (دباغ)، جعفر شجونی و احمد سالک، یاد، شمارهی 4 و 5، آذر و زمستان 1387 و بهار 1388، ص 159.
[12]. http://tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/4855/
[13]. چالش با چپ در زندان، در میزگرد یادآور با مرضیه حدیدچی (دباغ)، جعفر شجونی و احمد سالک، یاد، شمارهی 4 و 5، آذر و زمستان 1387 و بهار 1388، ص 157.
[14]. http://tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/4855
[15]. محمدجواد حجتی کرمانی در «زندان، دانشگاه بود»، حسین سخنور،میزگردی با حضور زندانیان: محمدکاظم موسوی بجنوردی، محمدجواد حجتی کرمانی، محمد حجتی کرمانی و اصغر قریشی و زندانبان: اصغر کورنگی، مهرنامه، ش 27، آذر 1391، ص 106.
[16]. چالش با چپ در زندان در میزگرد یادآور با مرضیه حدیدچی (دباغ)، جعفر شجونی و احمد سالک، یاد، شمارهی 4 و 5، آذر و زمستان 1387 و بهار 1388، ص 157.
[17]. علیاکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، قم، دفتر نشر معارف، 1376، ج 1، ص 229 و 230.
[18]. عباس شیبانی در «راهی که نرفتهایم»، مجموعه مقالات برگزیده از 20 سال نشریهی پیام هاجر دربارهی آیتالله سید محمود طالقانی، مهدی غنی، مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، 1379، ص 175.
منبع:برهان