یکی از ویژگیهای تأملبرانگیز و بااهمیت در انقلاب اسلامی ایران، انفعال ارتش عظیم شاهنشاهی در برابر انقلاب و در نهایت، پیوستن به آن بود. این نکته زمانی قابل تأملتر میشود که خاطرنشان سازیم ارتش مهمترین رکن حکومت پهلوی و پُرهزینهترین آنها بود. چگونگی خنثیسازی ارتش کارآمد و پرتوان حکومت در جریان انقلاب و ناتوانیاش برای اجرای کودتا در حمایت از محمدرضاشاه، موضوع این نوشتار است.
همانگونه که میدانیم، ارتش در حکومت پهلوی از جایگاه ویژهای برخوردار بود. رضاشاه و پسرش هر دو نظامی بودند و با امید زیادی که به ارتش برای حفظ سلطنت خود داشتند، بیشترین بودجهی مملکت را صرف تجهیز ارتش و رفاه نظامیان میکردند. خرید سلاحهای پیشرفته از کشورهای غربی بهویژه آمریکا، پُرشمار کردن نفرات ارتش و اختصاص دادن حقوق و مزایای عالی برای نظامیان بالادست از جمله اقدامات محمدرضا در این زمینه بود. وی با درآمدهای نفتی، ارتش 120 هزار نفری را به 410 هزار نفر و همچنین بودجهی ارتش را به هشت میلیارد دلار رساند. در قالب این آمارها، ارتش ایران در آستانهی انقلاب، یکی از دوازده ارتش قدرتمند و مجهز در دنیا بود.[1]
آنچه پیداست دستگاه نظامی حکومت پهلوی از لحاظ کارآمدی و قدرت فیزیکی، توان در هم کوبیدن هرگونه اعتراض و شورش در سراسر کشور را دارا بود. پاسخ به این پرسش که چرا چنین ارتش قدرتمندی که همواره مایهی مباهات و پشتگرمی محمدرضا بود، در برابر انقلاب نه تنها به حمایت از رژیم وی نپرداخت، بلکه به وی پشت کرده و به جناح انقلابیون پیوست را در جایی ورای توان فیزیکی و تجهیزات نظامی باید جستوجو کرد.
برای تحلیل این موضوع، باید به یک نکتهی مهم و اساسی در مورد ارتش ایران توجه داشت و آن جدایی سران عالیرتبهی ارتش از بدنهی آن شامل درجهداران، افسران جوان و سربازان است.[2] با عنایت به عدم یکپارچگی در ارتش، بسیاری از پرسشها و معماها در مورد پیوستن ارتش به انقلاب مرتفع میگردد.
وجود نارضایتی از رژیم پهلوی در میان نظامیان
با اینکه شاه بیشترین توجه را به ارتش داشت و بیشتر وقت خود و بودجهی کشور را صرف امور نظامی میکرد، اما در میان همین نیروها، مخالفتهایی با رژیم وی وجود داشت که عوامل مختلفی در این زمینه دخیل بودند.
عامل اقتصادی: درست است که حکومت پهلوی بودجهی هنگفتی را صرف ارتش کرده و سطح زندگی و رفاه نظامیان را بالا برده بود، اما باید توجه داشت که در این مورد، میان افسران عالیرتبه با افسران میانی و پایینرتبه و کارکنان ارتش، شکاف عمیقی وجود داشت. نظامیان بالادست از لحاظ معیشتی و مالی، اختلافات فاحشی با سایر پرسنل نظامی داشتند و این مسئله همواره مورد نارضایتی کارکنان ارتش بوده است.[3]
عامل ملی و میهنی: فلسفهی وجودی ارتش دفاع از ملت، خاک و استقلال و تمامیت آن است و در این میان، استقلال از بیگانه و روحیهی ملی از ارزش والایی برخوردار است، درحالیکه ارتش ایران از جهات گوناگون وابسته به بیگانگان بهویژه آمریکا بوده است. در دستگاه نظامی پهلوی، هزاران مستشار آمریکایی، اسرائیلی و اروپایی وجود داشتند که از حقوق و مزایای بیشتری نسبت به نظامیان ایرانی برخوردار بودند و نیز همواره رفتار تحقیرآمیزی با آنان داشتند. برخورداری از حق قضاوت کنسولی که آمریکاییان از آن بهرهمند بودند، نوعی تحقیر ملی برای نظامیان ایرانی محسوب میشد و حس بیگانهستیزی را در آنان تقویت میکرد.[4]
از این رو، با موضع امام خمینی در برابر بیگانگان، همدلی نشان دادند. سرتیپ ایزدی دربارهی جایگاه نیروی مستشاری خارجی در نیروی هوایی میگوید: «...این نیروها در قالب نیروی ستادی، عملیاتی و حتی خدماتی در ارتش حضور داشتند و از حقوق و مزایای بالایی برخوردار بودند. قسم میخورم که رقم حقوقی آنها مخصوصاً آمریکاییها تا صد برابر پرسنل ارتش ایران در رستهی افسری بود.»[5]
دادن شعارهای احساسی و حماسی و نوشتن شعار بر روی پلاکاردها و پخش اعلامیه و نوار که بهطور محرمانه و توسط افسران و درجهداران جوان و سربازان پخش میشد، راهپیماییهای باشکوه با پوشیدن کفن و پیراهنهای خونآلود و... از جمله راهکارهای انقلابیون برای جذب نیروهای ارتش بود.
عامل ایدئولوژیک: شاه سعی داشت از رشد هر اندیشهای در ارتش، به غیر از ناسیونالیسم سلطنتی که عبارت از شاهدوستی و وفاداری به شخص وی بود، جلوگیری کند و مانع از استقلال ارتش شود. اندیشهزدایی از نیروهای مسلح بهمنظور جلوگیری از دخالت نظامیان در سیاست صورت میگرفت. این مسئله در حکومت پهلوی یک اصل تلقی میشد. شاه در ملاقات با ماروین زونیس میگوید: در ایران یک قانون تغییرناپذیر داریم و آن جدایی بیچونوچرا و تغییرناپذیر نیروهای مسلح از سیاست است.[6] با رفتن شاه، به دلیل ماهیت شخصی وفاداری به وی، ارتش دچار خلأ ایدئولوژیک شد. این خلأ در ارتش ایران با وجود ایدئولوژی قوی تشیع که محرک انقلابیون بود و نیز شخصیت کاریزماتیک امام خمینی، بهسرعت پُر شد.[7]
عامل سنتی و اعتقادی: از جمله بارزترین سیاستهای محمدرضا، الگوبرداری از غرب و اجرای غربیسازی در ارتش و ساختار نیروهای مسلح بود. شاه بدون توجه به فرهنگ سنتی و مذهبی ایران، سعی در القای ارزشهای غرب در بخشهای مختلف جامعه از جمله ارتش کرد که این مسئله هرچه بیشتر به ضرر رژیم وی منتهی میشد؛ چراکه سبب دور شدن لایههای بالای ارتش از مردم و نارضایتی بدنهی ارتش از رژیم گردید.[8]
عامل اجتماعی: افزون بر تبعیض و تفاوت چشمگیر میان افسران ردهبالا با افسران میانی و پایینرتبه و نیز مستشاران بیگانه با نیروهای ایرانی، در بین بخشهای مختلف نیروهای نظامی مانند شهربانی، نیروی زمینی، گارد شاهنشاهی و... نیز اختلاف وجود داشت.[9] این اختلافات تنها اقتصادی نبود، بلکه از لحاظ شأن و منزلت اجتماعی نیز میان آنها تفاوت بارزی وجود داشت. این مسئله سبب نارضایتی بسیاری از نظامیان از بیعدالتی موجود شده بود.
عامل فرهنگی: اعزام دانشجویان و پرسنل نظامی به خارج برای تحصیل و آموزش نظامی و آشنایی آنان با ساختار سیاسی غرب و مقایسه با ساختار استبدادی حکومت پهلوی نیز از جمله عوامل دلسردی نظامیان بود. عوامل یادشده از جمله عواملی بود که سبب دلسردی و ناخشنودی نظامیان بود، اما این مسائل بهتنهایی برای همراهی آنان با جنبش انقلابی کافی نبود. استراتژی مردم انقلابی و نیز اتخاذ سیاستهای هوشمندانه از جانب امام خمینی (ره)، نقش مؤثری در این فرایند داشت.
علل گرایش نظامیان به انقلاب
در تحلیل علل همکاری نظامیان با انقلابیون، قبل از هرچیز باید دانست که ارتش و نیروهای مسلح همانند سایر سازمانهای اجتماعی، تحت تأثیر ارزشهای مادی و معنوی جامعه قرار دارد.[10] از این رو، ارزیابی عملکرد این نهاد ورای جامعه، امری ناممکن است.
یکی از مهمترین مسائل جامعهشناختی در این زمینه، تأثیر عامل مذهب در میان نظامیان بود. انقلاب ایران به رهبری مرجعیت تشیع و با رنگوبوی مذهبی در میان نظامیانی که مسلمان بوده و ریشههای عمیق مذهبی داشتند، نمیتوانست بیتأثیر باشد. سولیوان سفیر آمریکا در ایران، در اینباره میگوید: سربازان ایران با توجه به اعتقادات مذهبی در رویارویی با انقلابی که رنگ مذهبی دارد، قابل اعتماد نیستند.[11]
همانگونه که اشاره شد، بدنهی ارتش از سران عالیرتبهی آن جدا بود و به جز قشر کوچکی از افسران بالادست و نزدیک به شاه که با ایدئولوژی رژیم هماهنگی داشتند، بقیه از میان مردم برخاسته بودند و بیش از آنکه با ایدئولوژی رژیم همدلی نشان دهند، با انقلاب مردم و ایدئولوژی آن همصدا شدند. سروان حسین مرجانی میگوید: «...ما نمیتوانیم ارتش را از جامعه تفکیک کنیم. آنها فرزندان این جامعه بودند. اگر هم یک درصد از این آدمها را میگذاشتند بالای ارتش بهعنوان فرمانده و از سرلشکر و سرتیپ به بالا، بقیه همه عواملی بودند که فاصلهی خیلی زیادی با مردم نداشتند... ارتش توی مردم و مردم توی ارتش بودند.»[12]
حتی خود شاه نیز پس از سقوط سلطنت به اشتباهات خود اعتراف کرد و از جمله درباره ارتش میگوید: «...من سرمایهگذاری زیادی روی ارتش کرده بودم و امید زیادی به آن داشتم که حالا میفهمم امید بیجایی بوده است! علت این بود که ما روی رؤسا و فرماندهان عالیرتبه و عناصر ویژهی ارتش سرمایهگذاری کرده و بدنهی ارتش را که جزء آحاد مردم بودند، نادیده گرفته بودیم.»[13]
گذشته از این، نارضایتی نظامیان از اختلاف طبقاتی و تبعیض میان لایههای بالای ارتش با لایههای میانی و پایین و نیز بین مستشاران خارجی با نظامیان ایرانی، آنان را مجذوب اندیشههای عدالتخواهانه و مساواتطلبانهی امام خمینی و انقلاب اسلامی نمود.
یکی از مهمترین عوامل در گرایش نظامیان به انقلاب اسلامی، رفتار خردمندانه و بجای امام در برابر نظامیان و توصیههای ایشان به مردم دربارهی رفتار محبتآمیز و بدون خشونت با نیروهای مسلح بود. ایشان با خردمندی، بین مردم و ارتش رابطهای عاطفی و برادرانه برقرار کردند و ضمن توصیه به ارتش در مورد پشت کردن به رژیم و پیوستن به مردم، آنان را مطمئن ساختند که در صورت بازگشت آنان بهسوی مردم، آنها را با آغوش باز پذیرا خواهند بود.
این استراتژی امام و انقلابیون در پیوستن نیروهای مسلح به انقلاب، تأثیر چشمگیری داشت. از جمله تاکتیکهای مردم در این زمینه، پخش گل و شیرینی در بین سربازان و نظامیان و گذاشتن گل بر لولههای تفنگ آنان بود. دادن شعارهای احساسی و حماسی و نوشتن شعار بر روی پلاکاردها و پخش اعلامیه و نوار که بهطور محرمانه و توسط افسران و درجهداران جوان و سربازان پخش میشد، راهپیماییهای باشکوه با پوشیدن کفن و پیراهنهای خونآلود و... از دیگر راهکارهای انقلابیون بود. هدف مردم از این اعمال، تحبیب قلوب نظامیان و تحریک احساسات ملی و مذهبی آنان بوده و واکنش سربازان و نظامیان به این اعمال غالباً مثبت بود.[14]
فتاوا و توصیههای علما و روحانیت نیز در گرایش ارتش به انقلاب تأثیر زیادی داشت.[15] اکثر پدر و مادرهای نظامیان تحت تأثیر شعار «سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن» قرار گرفته و در تلاش بودند تا فرزندان سرباز خود را از راههای گوناگون به اطاعت از مراجع تقلید وادارند.[16]
بسیاری از نظامیان با مشاهدهی جنایات و فساد رژیم و کشته و مجروح شدن هموطنان خود، از ادامهی خدمت به شاه مأیوس شده بودند، اما با توجه به سوگندی که هنگام ورود به ارتش یاد کرده بودند، در تصمیمگیری دچار تردید میشدند. از این رو، جمعی از آنان در اسفند 56 دربارهی شکستن سوگند وفاداری به شاه و رژیم از امام استفتا کردند.[17] امام نیز فرمودند: «قسم برای حفظ قدرت طاغوتی صحیح نیست و مخالفت با آن واجب است و کسانی که به این نحو قسم خوردهاند، باید برخلاف آن عمل کنند.»[18] فتوای امام و دیگر علما تأثیر بسزایی در ترک خدمت نظامیان داشت.
فرار سربازان و درجهداران از پادگانها و کلانتریها، روحیهی افسران ردهبالا و دیگر نظامیان را تضعیف کرد و آنها را در مقابله با انقلاب مستأصل نمود. براساس گزارشهای موجود در اداره یکم ستاد ارتش، شمار فراریان از خدمت روزانه به هزار نفر و در روزهای پایانی به 1200 نفر میرسید.
خنثیسازی ارتش و ناتوانی برای انجام کودتا
با فتوای امام و دیگر علما و بحرانی شدن اوضاع، نظامیان و سربازان فوجفوج پادگانها و محلهای خدمت خود را ترک کردند و به انقلاب پیوستند. فرار سربازان و درجهداران از پادگانها و کلانتریها، روحیهی افسران ردهبالا و دیگر نظامیان را تضعیف کرد و آنها را در مقابله با انقلاب مستأصل نمود. براساس گزارشهای موجود در اداره یکم ستاد ارتش، شمار فراریان از خدمت روزانه به هزار نفر و در روزهای پایانی به 1200 نفر میرسید.[19]
هرچند نیروهای مسلح در ماههای پایانی عمر رژیم همواره وضعیتی بحرانی را تجربه میکردند، اما ضربهی نهایی بر پیکر ارتش بیمار آن روز، با خروج شاه از کشور در 26 دیماه 57 وارد شد. خروج شاه روحیهی ارتش را بیش از پیش تضعیف کرد و آن را به مرز فروپاشی کشاند؛ چراکه ارتش طی پنجاه سال حکومت پهلویها، فرمانده اصلی خود را شخص شاه میدانست و وفاداری به وی، مهمترین ایدئولوژی آن بهشمار میرفت. با رفتن شاه نوعی سردرگمی در ارتش به وجود آمد. عدهای از فرماندهان عالی معتقد بودند باید با تمام توان به مقابله با راهپیمایان پرداخت و عدهای هم میگفتند این کار بیحاصل است و ارتش را با خطر روبهرو میسازد.[20]
بسیاری از افسران ارشد به دنبال شاه گروهگروه کشور را ترک کردند. آنها که باقی ماندند از اطاعت یکدیگر سر باز زدند و گروهی نیز با انقلابیون تماس برقرار کردند.[21] از طرفی آمادهباشهای پیاپی توان عملیاتی پلیس و کلانتریها را بهتدریج به حداقل ممکن کاهش داد.[22] بسیاری در داخل و خارج کشور گمان میکردند ارتش در اولین فرصت مناسب در حمایت از شاه کودتا خواهد کرد و وی را به کشور بازخواهد گرداند. حتی خود شاه نیز از ارتش چنین انتظاری داشت.
عوامل مختلف از جمله ماهیت وفاداری شخصی ارتش به شاه، فقدان فرماندهان کارآمد و محبوب و مورد اعتماد افسران پاییندست (به دلیل ترس شاه از ظهور فرماندهان قدرتمند و برکناری و تصفیهی افراد لایق)،[23] عدم یکپارچگی و هماهنگی بین بخشهای مختلف ارتش، مشروعیتزدایی امام از رژیم، مردمی بودن بدنهی اصلی ارتش و پیوندهای عاطفی و ملی با مردم، پیوند میان ماهیت مذهبی انقلاب و وجود ریشههای مذهبی در نظامیان و نیز پانزده ماه درگیری فرسایشی و از دست رفتن روحیهی ارتش، موجب شده بود ارتش یا بهتر بگوییم فرماندهان آن نتوانند به فکر اجرای یک کودتای موفقیتآمیز باشند. وضعیت ارتش در آن روزها بهگونهای بود که حتی هایزر فرستادهی آمریکا که برای بررسی روحیهی ارتش و کارایی آن علیه انقلاب به ایران آمده بود نیز نتوانست کاری از پیش ببرد.
موج پیوستن نظامیان به انقلاب با ورود امام به ایران بالا گرفت و روز 19 بهمن مقارن با ملاقات نیروی هوایی ارتش با امام، نقطهی اوج همبستگی نظامیان با انقلاب بود. اقدام همافران در حمایت از امام و انقلاب، احتمال کودتا را از بین برد و تأثیر عمیقی بر دیگر بخشهای ارتش گذاشت.[24] روزهای 19، 20 و 21 بهمن بسیاری از نظامیان سر کارشان حضور نیافتند و حتی به میان مردم رفته و به تظاهرات پرداختند. سران ارتش که جدایی بدنهی ارتش از خود را مشاهده میکردند، راهی جز اعلام بیطرفی نیافتند. از این رو، در روز 22 بهمن ساعت 1:30 بعدازظهر، ارتش اعلامیهی بیطرفی خود را صادر کرد[25] و بساط نظام شاهنشاهی در ایران برای همیشه برچیده شد.
پینوشتها
[1]. ایمانی، علی، لبخند سبز: تحلیلی بر علل مشارکت نیروهای مسلح در انقلاب اسلامی ایران، تهران، سازمان عقیدتی سیاسی ارتش ج.ا.ا، 1383، ص 56.
[2]. امری که امام خمینی پیش از همه با هوشیاری آن را درک کرده و بر آن تأکید کرد.
[3]. ایمانی، همان، ص 50.
[4]. ایمانی، همان، ص 42 و نیز قرهباغی، عباس، اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، چاپ ششم، تهران، نشر نی، 1365، ص 99.
[5]. نجفپور، مجید، تاریخ شفاهی نقش نیروی هوایی در انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 62
[6]. ایمانی، پیشین، ص 20.
[7]. ایمانی، پیشین، ص 43.
[8]. عزیزی، حشمتالله، تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 36.
[9]. عزیزی، همان، ص 32.
[10]. ایمانی، پیشین، ص 12.
[11]. ایمانی، پیشین، ص 43.
[12]. عزیزی، پیشین، ص 37 و 38.
[13]. عزیزی، پیشین، ص 46.
[14]. عزیزی، پیشین، ص 101 تا 111.
[15]. برای آشنایی بیشتر بنگرید به: لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 365 تا 370 و نیز نجفپور، پیشین، ص 48 تا 50.
[16]. قرهباغی، پیشین، ص 104.
[17]. عزیزی، پیشین، ص 60.
[18]. نجفپور، پیشین، ص 51.
[19]. قرهباغی، پیشین، ص 271.
[20]. فوران، جان، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمهی احمد تدین، تهران، انتشارات رسا، 1382، ص 579.
[21]. لطفیان، پیشین، ص 217 و 218.
[22]. عزیزی، پیشین، ص 93.
[23] - ایمانی، پیشین، ص 21
[24]. لطفیان، پیشین، ص 262 تا 264.
[25]. برای آگاهی از متن اعلامیهی بیطرفی ارتش بنگرید به: لطفیان، پیشین، ص 277.
منبع: پژوهشگر تاریخ معاصر ایران