سیدجمال، اواخر عمر خود را در عثمانی سپری کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراطور عثمانی قرار داشت.
رهبر «حرکت تجدید در اسلام» چه کسی است؟
20 اسفند 1393 ساعت 13:57
سیدجمال، اواخر عمر خود را در عثمانی سپری کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراطور عثمانی قرار داشت.
روز 19 اسفند 1275 خورشیدی سید جمال الدین اسد آبادی بر اثر عارضه مسمومیت در شهر استانبول درگذشت.
سید جمالالدین اسدآبادی، در سال 1217 شمسی در اسدآباد همدان متولد شد. از پنج سالگی به فراگیری دانش نزد پدر خود پرداخت و بخاطر استعداد و نبوغ خود، بزودی با تفسیر قرآن آشنا شد. برای ادامه تحصیل به قزوین و سپس تهران مهاجرت کرد و سپس در 1228 عازم نجف شد و از محضر دو مرجع تقلید بزرگ زمان، شیخ مرتضی انصاری و ملاحسینقلی در جزینی همدانی بهره برد.
سید جمال در 1232، بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید سعی کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند. اما به دلیل سلطه همه جانبه انگلیسیها پس از یک سال و نیم آنجا را ترک و عازم عثمانی شد و چون با حسادت علمای درباری آنجا مواجه شد به مصر مهاجرت نمود. سید جمالالدین اسدآبادی در مصر توانست یک نهضت فکری ضد استعماری و ضد انگلیسی را پایه گذاری کند و تشکیلاتی به نام انجمن مخفی را به وجود آورد اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. حرکت سید جمال، توسط شاگردانش ازجمله شیخ محمدعبده دنبال و در سالهای بعد زمینه ساز قیام مردم مصر علیه استعمار انگلستان شد.
سید جمال پس از ترک مصر، مدتی در هند اقامت نموده و سپس راهی اروپا شد. در پاریس با همکاری محمد عبده اقدام به انتشار روزنامه "عروه الوثقی" نمود و به پاسخگویی به "ارنست رنان" که مقالاتی علیه اسلام در یکی از روزنامههای پاریس، مینوشت، پرداخت. سید جمال بعدها به دعوت ناصرالدین شاه، به ایران آمد و گمان میکرد که میتواند با نزدیکی به شاه، اندیشههای اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد، اما چون ماهیت و طبع شاهانه با هیچ اصلاحی موافق نبود و سید نیز، شاه را آشکارا عامل بدبختی مردم معرفی میکرد، از ایران اخراج شد.
سید جمال وقتی برای دومین بار به ایران آمد، به آستانه حضرت عبدالعظیم در شهر ری تبعید شد و در آنجا علیرغم کنترل ماموران، مردم را به قیام علیه بیدادگری شاه تشویق میکرد؛ لذا ناصرالدین شاه دستور اخراج او را در حالیکه بشدت بیمار بود صادر کرد. سید جمال پس از اخراج از ایران وارد بصره شد و با سید علیاکبر شیرازی نامهای به آیتالله العظمی سید حسن شیرازی مینویسد و به ظلم های فراوان شاه به مردم ایران اشاره میکند. عدهای معتقدند که این نامه در صدور فتوای مشهور تحریم تنباکو از جانب آیتالله میرزای شیرازی و جنبش تنباکو در نتیجه آن، تاثیر بسزایی داشته است.
حضور سیدجمالالدین اسدآبادی در طی سالهای 71-1270 در عراق تاثیر بسزایی در حیات فکری، سیاسی واسلامی شهرهای شیعه نشین و گسترش تبلیغ و دعوت در جامعه اسلامی گذاشت؛ به طوریکه همگان او را بعنوان رهبر حرکت «تجدید در اسلام» میشناختند. سیدجمال الدین اسدآبادی منادی بیداری مسلمانان و بازگشت به اسلام و بدعت زدایی بود و اتحاد اسلام و پرهیز از تفرقه بین مذاهب اسلامی را تبلیغ میکرد و در آخر هم جان خود را در همین راه از دست داد.
سیدجمال، اواخر عمر خود را در عثمانی سپری کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید، امپراطور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، از شاگردان سید جمال، به اسلامبول رسید، سلطان عبدالحمید، به هراس افتاد و دستور قتل سید جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک سپردند. در سال 1324، فیض محمدخان، سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا، موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید بدست آورد بقایای جسد سید جمالالدین اسدآبادی را در تابوتی به کابل انتقال دادند.
سید جمال از دیدگاه شهید مطهری
شهید مطهری در کتاب بررسی نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر می گوید: «بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله ی اخیر، سید جمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد... نهضت سید جمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه ی مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها... سید جمال در نتیجه ی تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی – که داعیه ی علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد.
سید جمال مهمترین و مزمن ترین درد جامعه ی اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه ی مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته ی مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته ی آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده ی مسلمانان، فوری و حیاتی می دانست. بدعت زدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت می شمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ می کرد و دست های مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیر مذهبی می دید و رو می کرد.» سید جمال مهمترین دردهای جامعه ی اسلامی را این موارد تشخیص داده بود:
1- استبداد حکام.
2- جهالت و بی خبری توده ی مسلمانان و عقب ماندن از کاروان علم و تمدن.
3- نفوذ عقاید خرافی در اندیشه ی مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستین.
4- جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیر مذهبی.
5- نفوذ استعمار غربی.
سید چاره ی این دردها را در امور زیر می دانست:
1- مبارزه با خودکامگی مستبدان.
2- مجهز شدن به علوم و فنون جدید.
3- بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافه ها و پیرایه هایی که به اسلام بسته شده است.
4- ایمان و اعتماد به مکتب.
5- مبارزه با استعمار خارجی.
6- اتحاد اسلام.
7- دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه ی اسلامی.
8- مبارزه با خودباختگی در برابر غرب.
دو خصوصیت برجسته سید جمال الدین اسدآبادی
1- احترام به روحانیت تشیع - یکی از خصوصیات برجسته سید جمال الدین اسدآبادی این است که در اثر آشنایی نزدیک با جامعه شیعه و سنی، تفاوت و دوگانگی وضع روحانیت شیعه را با روحانیت سنی به خوبی درک کرده بود. او می دانست که روحانیت سنی یک نهاد مستقل ملی نیست و در مقابل قدرت های استبدادی و استعماری قدرتی به شمار نمی رود. روحانیت سنی وابسته به حکومت هایی است که خود قرن ها آن را به عنوان "اولوالامر" به جامعه معرفی کرده است. لهذا در جامعه سنی به سراغ علما نمی رفت، مستقیما به سراغ خود مردم می رفت. از نظر او علمای دینی سنی از جهت اینکه بشود به عنوان پایگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست، امتیاز خاصی ندارند و مانند سایر طبقاتند. ولی روحانیت شیعه چنین نیست. روحانیت شیعه یک نهاد مستقل است، یک قدرت ملی است، همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه شیعه، اول به سراغ طبقه علما رفت و به آگاه سازی آنها پرداخت. این طبقه را بهترین پایگاه برای مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد. از مضمون و محتوای نامه هایی که سید به علمای شیعه، خصوصا نامه اش به زعیم بزرگ مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی و نامه دیگرش که صورت بخشنامه دارد به سران علمای معروف و برجسته شیعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و شیراز و غیره نوشته است این مدعا کاملا پیدا است.
سید جمال الدین اسدآبادی تشخیص داده بود که در روحانیت شیعه اگر احیانا افرادی رابطه نزدیک با مستبدان زمان خود داشته اند، وابستگی خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ کرده اند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنی "استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم" پیروی کرده اند، و اگر احیانا افرادی هم بوده اند -که البته بوده اند- که واقعا وابسته بوده اند، جنبه استثنایی داشته اند و لهذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسسته اند. روش سید جمال در قبال روحانیت شیعه، تأثیر فراوانی داشت هم در جنبش تنباکو که منحصرا به وسیله علما صورت گرفت و مشتی آهنین بود بر دهان استبداد داخلی و استعمار خارجی، و هم در نهضت مشروطیت که به رهبری و تأیید علما صورت گرفت. در تاریخ سید جمال به عنوان یک شخصیت مسلمان انقلابی آگاه هرگز دیده نشده است که روحانیت شیعه را بکوبد یا تضعیف نماید، با آنکه شخصا در اثر برخی نا آگاهی ها صدمات و آزارهایی هم دیده است.
آقای محیط طباطبایی می نویسد:
«سید در سفر اول خود به اروپا که "عروة الوثقی" را انتشار می داد متوجه اهمیت نفوذ روحانیان برای انجام اصلاحات شده بود و در نامه ای که همان اوان در اروپا به یکی از ایرانیان مقیم مصر (که او هم برای نجات از دست مأمورین ایران، خود را "داغستانی" نامیده بود) نوشته است که علمای ایران در انجام وظایف خود کوتاهی نکرده اند و این مأمورین دولت ایران بوده اند که همواره اسباب زحمت و درماندگی و عقب افتادگی مردم و کشور را فراهم کرده اند. موقعی که در تهران می زیست، به هیچ وجه تظاهری مخالف مذاق روحانیون از او سر نزد بلکه بر عکس پیوسته می کوشید با علما حسن تفاهم داشته باشد. رساله نیچریه او که هنگام ورود به ایران تازه در بیروت به عربی ترجمه شده و انتشار یافته بود، نسخه هایی از آن به دست آورده و به طلاب و فضلا اهدا می کرد و در مجلس ملاقات با مدرسین معقول و منقول سعی می کرد سخنی که از آن حس غرور و خودپسندی شنیده بشود، گفته نشود. چنانچه به مرحوم "جلوه" در ملاقات اول که از سید پرسیده بود "شنیدم شما در مصر کلمات شیخ را تدریس می کرده اید" برای اینکه خفض جناحی کرده باشد، جواب مناسبی داده بود که مرحوم جلوه را بر ضد خود نیانگیزد.
و هم ایشان می گویند:
سید جمال الدین با تیغ زبان و نوک قلم خود زمینه سازی کرد و شالوده اصلی قبول حکومت مشروطه جدید را در ذهن علمای روحانی مملکت فراهم آورد. در روزی که علمای بزرگ تهران و عتبات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند معلوم شد حسن ظن و حدس صائب سید جمال الدین درباره عنصر مشروطه ساز ایران به خطا نرفته بود و از حرکت تمرد تنباکو تا مهاجرت به قم و پشتیبانی علما از مشروطه خواهان در برابر کودتای باغشاه همه جا روح او راهنمای کسانی بود که هر یک در مقام مقتدی الانامی قرار دارند.»
2- مقابله با تجددگرایی دینی و جهان بینی غربی - امتیاز دیگر سید جمال اینست که با اینکه به اصطلاح مردی تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جدیده و اقتباس تمدن غربی می خواند و با بی سوادی و بی خبری و عجز فنی و صنعتی مسلمانان به پیکار برخاسته بود، متوجه خطرهای تجدد گرایی های افراطی بود. او می خواست مسلمانان علوم و صنایع غربی را فرا گیرند، اما با اینکه اصول تفکر مسلمانان یعنی جهان بینی آنها جهان بینی غربی گردد و جهان را با همان عینک ببینند که غرب می بیند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت می کرد که علوم غربی را بگیرند اما از اینکه به مکتب های غربی بپیوندند آنها را برحذر می داشت. سید جمال همانگونه که با استعمار سیاسی غرب پیکار می کرد با استعمار فرهنگی نیز در ستیزه بود. با متجددانی که جهان را و احیانا قرآن کریم و مفاهیم اسلامی را می خواستند از دیدگاه غربی تفسیر کنند مبارزه می کرد. توجیه و تأویل مفاهیم ماوراء الطبیعی قرآن و تطبیق آنها را به امور حسی و مادی جایز نمی شمرد.
سید جمال هنگامی که از مصر به هند رفت و با افکار "سر سید احمدخان هندی" که زمانی قهرمان اسلامی اصلاح در هند به شمار می رفت آشنا شد و دید او سعی دارد مسائل ماوراء الطبیعی را به نام و بهانه علم، توجیه طبیعی کند، غیب و معقول را تعبیر محسوس و مشهود نماید، معجزات را که در قرآن نص و صریح است به شکلی رنگ عادی و طبیعی دهد، مفاهیم آسمانی قرآن را زمینی کند، سخت ایستادگی کرد.
یکی از نویسندگان معاصر در مورد سفر سید به هند و موضعش در برابر سید احمدخان می نویسد: اگر سید احمد از اصلاح دین سخن می گفت، سید جمال مسلمانان را از فریبکاری برخی مصلحان و خطرات افراط در اصلاح بر حذر می داشت. اگر سید احمد ضرورت فرا گرفتن اندیشه های نو را برای مسلمانان تأکید می کرد، سید جمال بر این موضوع اصرار داشت که اعتقادات دینی بیش از هر عامل دیگر افراد انسان را به رفتار درست رهنمون می شود و اگر سید احمد مسلمانان را به پیروی از شیوه های نو در تربیت تشویق می کرد، سید جمال این شیوه ها را طبعا برای دین و قومیت مردم هند زیان آور می دانست. بدین سان سید جمال که تا آن زمان به جانبداری از اندیشه ها و دانش های نو نامبردار شده بود، به هنگام اقامت در هند، در برابر متفکر نو خواهی چون سید احمد ناگزیر به پاسداری از عقاید و سنن قدیمی مسلمانان شهرت یافت. با این وصف در این دوره نیز از رأی پیشین خود درباره ضرورت تحرک فکر دینی روی بر نتافت.
دائره المعارف طهور ، مرتضی مطهری- نهضت های اسلامی در صد سال اخیر ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
کد مطلب: 29784