عمده ترین نگرانی سیاستمداران قاجاریه در دوره ی اول حکومت آنان ( سال های 1210-1264 هـ ق/1848-1769م ) مقابله با نفوذ روزافزون روس و انگلیس در نواحی شمالی و شرقی ایران بود، که از آن به عنوان مسائل شمالی و شرق ایران در عصر قاجار نام برده می شود.
موقعیت بریتانیا درمسئله ی گوادر و چابهار
18 فروردين 1394 ساعت 20:48
عمده ترین نگرانی سیاستمداران قاجاریه در دوره ی اول حکومت آنان ( سال های 1210-1264 هـ ق/1848-1769م ) مقابله با نفوذ روزافزون روس و انگلیس در نواحی شمالی و شرقی ایران بود، که از آن به عنوان مسائل شمالی و شرق ایران در عصر قاجار نام برده می شود.
عمده ترین نگرانی سیاستمداران قاجاریه در دوره ی اول حکومت آنان ( سال های 1210-1264 هـ ق/1848-1769م ) مقابله با نفوذ روزافزون روس و انگلیس در نواحی شمالی و شرقی ایران بود، که از آن به عنوان مسائل شمالی و شرق ایران در عصر قاجار نام برده می شود. در همین زمان به دلیل کاستی حضور فعال ایران در منطقه، انگلستان به عنوان قدرت بزرگ استعماری در آب های خلیج فارس و دریای عمان خودنمایی می کند. در این میانه و در خصوص « مسقط » و « چابهار » نیز انگلستان بازیگر عمده ی داستان بوده است. اولین گزارش از حضور عوامل امام مسقط در کرانه های جنوب شرقی ایران مربوط به سید سلطان فرزند سید احمد بن سعید، امام مسقط در سال 1175 هـ ق/1762 م در چابهار است، که مصادف با نابسامانی کرانه های جنوب شرقی ایران و به طور خاص بندرعباسی است. با تداوم اوضاع نابسامان حاکم بر ایران در آغاز روی کارآمدن سلسله ی قاجاریه، بندرعباسی و سواحل و جزایر شرقی خلیج فارس تحت عنوان اجاره ی گمرکات، با تلّقی تبعه ی دولت ایران بودن، به امام مسقط، اجاره داده شد (3). نزدیکی بنادر « چابهار » و « گوادر » به مرزهای هند انگلیس، در مناسبات ایران و مسقط تنشی جدی ایجاد کرد و تجار و سیاستمداران دوره ی ناصری را متوجه خطر تداوم حضور امام مسقط در بنادر ایران، به ویژه بندرعباسی، چابهار و گوادر نمود، و همین مسئله منجر به تحول در نظام اداره ی بنادر جنوب گردید. روابط ایران و مسقط به عنوان یکی از مهم ترین مسایل خارجی مرتبط با خلیج فارس در این دوره از اهمیت بسیاری برخوردار شد. منابع انگلیسی گزارشات دقیق و منظمی از رویدادهای منطقه به دست داده اند. روی آوردن به این گزارشات بدون در نظر داشتن اسناد و مدارک داخلی ما را به نتایج مورد نظر انگلیسی ها هدایت می کند. این مقاله بر آن است که با تکیه بر اسناد داخلی به تبیین روابط ایران و مسقط در ارتباط با چابهار در دوره ی قاجاریه بپردازد و نقش مسقط و انگلیس را در جدایی گوادر از ایران آشکار نماید.
درآمد
مناسبات ایران و مسقط در دوره ی قاجاریه به دو بخش متمایز تقسیم می شود. بخش اول شامل ابتدای دوره ی قاجار تا دوره ی ناصری است که سیاست حکومت مرکزی نسبت به کرانه های جنوب غیرفعال است و مسقط با بهره مندی اقتصادی از بنادر جنوبی ایران به اوج شکوفایی و قدرت اقتصادی می رسد. در بخش دوم که تا اواخر دوره ی ناصری تداوم می یابد، سیاست ایران نسبت به کرانه های جنوبی فعال شده و نتایج قابل توجهی به همراه دارد. ذکر پاره ای جزئیات تاریخی می تواند ما را به ترسیم شرایط مورد بحث رهنمون گردد.
پیش از پرداختن به مبحث اصلی، لازم است چند نکته ی مهم در ارتباط با موضوع، مورد توجه قرار گیرد. روابط تاریخی ایران و مسقط یا به عبارتی ایران و عمان، بسیار نزدیک بوده و همانطور که در متن قرارداد اجاره ی گمرک بندرعباسی، برای اولین بار به دلیل مداخلات بریتانیا بر آن تأکید شده است، امام مسقط، از تابعین ایران بود و در هر نقطه از خاک ایران که حضور می یافت یا نماینده ای می گماشت، دولت ایران از آن اطلاع داشت و به واسطه ی اجاره ی گمرک و عوارض آن بود. بنابراین در جاهایی که عبارت تصرف و یا اهداء به کار رفته این موضوع باید مدنظر باشد. ضمن آنکه شیوه ی نگارش منابع آن عصر نیز در این باره مطرح است.
نکته ی دیگر آنکه منابع انگلیسی همان گونه که در این مقاله نشان داده شده، با هدف دورکردن ایران از مرزهای هندوستان، بدون آنکه به مالکیت ایران نسبت به بنادر و جزایر کرانه های جنوب شرقی اشاره ای داشته باشند، دایماً از حکومت امام مسقط بر این منطقه سخن رانده و اساساً کوچک ترین حضور حاکمیتی ایران را بر این خطه انکار می نمایند. پیرو این نکات در متن به عبارات تصرف و حکومت امام مسقط و یا عاملین او برمی خوریم و چون به صورت نقل قول و یا اقتباس از منابع استفاده شده، تغییر داده نشد، در حالی که مفهوم کنونی آن مدنظر نمی باشد. در انتها یادآور می شود، درباره ی مسئله بندرعباسی در دوره ی قاجار به کوشش استاد محترم، دکترمحمد باقر وثوقی، استاد محترم گروه تاریخ دانشگاه تهران، تحقیقات شایسته ای بر مبنای اسناد وزارت امور خارجه، صورت گرفته و به تبع آن مسئله ی گوادر و چابهار نیز در دوره ی قاجار تا حدودی از ابهام درآمده است؛ لیکن منابع انگلیسی چنان این اخبار را مخدوش کرده اند که منابع داخلی را نیز متأثر نموده اند. بنابراین در باب این موضوع تلاش بسیار لازم بوده و این مقاله همچون مدخلی است بر موضوع و بدون شک از عهده ی بررسی همه جانبه برنیامده است.
مطابق سوابق تاریخی، آن قسمت از بلوچستان که امروزه به نام بلوچستان پاکستان نامیده می شود، جزیی از خاک ایران بوده و پادشاهان ایران منطقه ی مزبور را از بقیه ی خاک ایران جدا نمی دانستند، بلکه حدود فرمانروایی خود را تا رودخانه ی « سند » به حساب می آوردند. چنانکه پس از فتح هندوستان، نادر مقرر داشت قسمت جنوب غربی سند جزء بلوچستان گردد و به همین نحو با محمد شاه گورکانی پیمان منعقد شد (4). در نتیجه ی سقوط صفویه، نواحی کلات در بلوچستان، ضمیمه ی قلمرو حسین خان غلیجایی، فرزند میرویس افغان شد؛ « خاران » در دست امرای خاران باقی ماند؛ غرب بلوچستان و سواحل مکران (5) تحت حکومت عبدالله خان بلوچ و پسرانش قرار گرفت. در این میان تنها محمدخان بلوچ تحت حکم صفویه و نادرشاه باقی ماند. او نیز در دوره ی نادرشاه سر به شورش برداشت.
نادرشاه بلوچستان و کرمان را به امیرمحبت خان سپرد و او را به « قصر قند »، محل استقلال و استقرارخود فرستاد (6). پس از مرگ نادرشاه اوضاع نابسامان کشور به سواحل مکران نیز سرایت کرد و تا دوران قاجاریه استمرار یافت. در همین اوضاع نابسامان بود که خاندان « بوسعیدی » عمان شکل گرفت.
سیدسلطان
فرزند سیداحمد بن سعید، امام مسقط، در سال 1175هـ ق/1762 م به چابهار فرستاده شد. او با خداداد خان بلوچ (7) طرح دوستی ریخت و خان کلات جهت مدد معاش سیدسلطان، « گوادر » را به او اهدا نمود (8). سید سلطان برای تصرف « گوادر » و « چابهار » نیرو فرستاد (9). نیروی او به رهبری سیف بن علی ابتدا عازم گوادر شد و پس از تصرف گوادر، قلعه ای در آنجا ساخت و سپس چابهار را تسخیر کرد (10). در چابهار شخصی به نام شفیع محمد از طایفه ی بلیدی (11) حاکم بود. شفیع محمد یک چهارم درآمد چابهار را به میرسبحان، حاکم دشتیاری « باهو » ( بین« کیج » و « چابهار » ) می داد و یک چهارم دیگر را به سلطان مسقط می پرداخت.
پس از مرگ سید سلطان در سال 1219هـ ق/1804 م مطابق با دوره ی پادشاهی فتحعلی شاه و درگیری ایران در جنگ با روس ها، برای مدتی چابهار از سلطه ی مسقط بیرون آمد ولی به فاصله ی کوتاهی مجدداً تصرف شد (12). سید سعید بن سلطان در سال 1808- 1809م/ 1223-1224 هـ ق پس از استقرار در مسقط سلطه ی خود را بر گوادر مسلم کرد. او بر حفظ چابهار تأکید داشت (13). درسال 1220 هـ ق /1850 م شاهد هجوم شیخ سلطان بن صقر (14) شیخ قاسمی رأس الخیمه به منطقه هستیم.
در سال 1255ق/1839 م نیز شیخ قاسم از طوایف « کیجکی » گوادر را تهدید کرد و موفق شد به مدت دو سال عایدات کیج ( در جنوب بلوچستان ) را از آن خود کند (15).
در پایان سال 1259-1260 هـ ق/ 1843-1844 م، در دوره ی محمدشاه، فتنه ی آقاخان محلاتی (16) رخ داد. او به سواحل جنوب شرقی رفت و تحت حمایت انگلستان به آشوب گری در مناطق چابهار و گوادر پرداخت. این فتنه با فرار او به هند پایان یافت (17). این جریان در پیشبرد اهداف انگلیس که از هرگونه آشفتگی و ناآرامی برای تثبیت و موقعیت خود در میان حاکمان محلی به عنوان تنها نیروی مقتدر منطقه سود می جست، مؤثر بود.
در سال 1263هـ ق/ 1847 م نایب کیج، فقیر محمد، گوادر را با نیروی هزار نفری محاصره کرد. هدف وی این بود که سیدثوینی را به پرداخت مالیاتی که دو سال معوق مانده بود وادار کند. این موضوع ثابت می کند امام مسقط در گوادر حاکم مستقلی نبوده است. ساکنان گوادر در برابر حملات فقیر محمد مقاومت کردند و آتش بس موقت برقرار شد. آنگاه نایب را با وعده های توخالی و احتمالاً با پرداخت مختصری رشوه سرگرم نمودند تا اینکه سپاه بزرگی شامل صد مرد در کشتی نصیری از سوی مسقط رسید و نایب مجبور به ترک محاصره شد.
بدین ترتیب دوره ی اول حضور امامان مسقط در منطقه ی چابهار و گوادر با اقدام متجاوزانه سید سلطان آغاز شد و نزدیک به یک قرن دوام یافت. شرایط سیاسی ایران و هرج و مرج پس از مرگ نادرشاه تا دوره ی ناصرالدین شاه موجب شد قبایل محلی قدرت یابند و به صورت نیمه مستقل به حکومت بپردازند و روابط این مناطق با مسقط به لحاظ سیاسی افزایش یابد، به گونه ای که بیش از آنکه از دولت مرکزی ایران تابعیت نماید، به سلطان نشین مسقط تمایل و وابستگی داشته باشند. در نیمه ی اول حکومت قاجار نیز گوادر و چابهار مانند دیگر بنادر جنوب تحت کنترل کامل حکومت مرکزی نبودند. در حالی که به سبب موقعیت مرزی، بیش از مناطق هم عرض خود در معرض خطر قرار داشتند و انگلیسی ها به خوبی بر این موضوع واقف بودند.
در منابع انگلیسی اشاره ای به حاکمیت دولت ایران بر گوادر وجود ندارد. انگلیسی ها حاکمان دست نشانده ی این مناطق را به رسمیت شناختند و در مواردی به صورت مستقل با آنان به گفتگو نشستند و به نوعی در جهت منافع خود اقدام به تاریخ سازی نمودند. ضمن آنکه به دلیل هم جواری این منطقه با هندوستان، در جهت جدایی آن از ایران تلاش می کردند تا بدین وسیله سرزمین حایلی تحت نفوذ خود، میان ایران و هند ایجاد کنند. حضور حکام مسقط در گوادر و چابهار از جمله مهره های برنده انگلیس برای عملی ساختن این هدف به شمار می رفت.
انتقال مرکز قدرت از جنوب به شمال کشور توسط قاجاریه بیشترین آسیب را به بنادر گوادر و چابهار وارد ساخت. در چنین موقعیتی کنترل اوضاع آشفته ی بنادر جنوب به دست حاکم فارس و کرمان ناممکن بود. از طرف دیگر موقعیت جغرافیایی منطقه و ضعف ارتباطات موجب بی خبری حکومت مرکزی از شرایط منطقه می شد و شرایط مناسبی برای جدایی این مناطق از خاک ایران فراهم می ساخت. در این رابطه مسئله هرات در دوره ی محمدشاه قاجار منجر به تشدید مواضع دفاعی انگلیس در این خطه گردید و انگلستان را بر آن داشت تا با حمایت از رؤسای محلی و امام مسقط به تقویت روحیه استقلال طلبی آن ها بپردازد و مقدمات تجزیه ی بخشی از این سرزمین را فراهم آورد. محمود محمود در این باره می نویسد: « انگلیسی ها مدعی می تراشند و به نام آن مدعی تصرف می کنند بعد خود مالک می شوند این نوع تصرفات در تاریخ توسعه ی ارضی بریتانیای کبیر فراوان است (18) ». این نظریه در مورد مسئله ی گوادر و چابهار در دوره ی قاجار نیز صادق است.
دوره ی ناصری
دوره ی دوم مناسبات ایارن و مسقط همزمان با آغاز پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار و صدارت امیرکبیر است. در این دوره به واسطه ی صدارت امیرکبیر به منطقه ی بلوچستان توجه ویژه صورت گرفت و این منطقه موقتاً از ناامنی و آشفتگی رها شد. با مقایسه ی نتایج سیاست های امیرکبیر در مورد کرانه ی شرقی نسبت به دوره ی اول حکومت قاجاریه می توان گفت دولت ایران به راهکار مناسب برای حفظ کرانه های شرقی نزدیک شد. همان طور که اشاره شد انگلستان مایل بود برای حفظ منافع خود در هند از هر راهی به اختلاف میان قبایل در نواحی ساحلی بلوچستان دامن بزند و هر چه بیشتر از کنترل حکومت مرکزی ایران بر منطقه بکاهد. تلاش انگلستان در این راستا، در دوره ی صدارت امیرکبیر بی نتیجه ماند.
امیرکبیر از نیروهای قدرتمند و سرکش بلوچ برای حفظ مرزهای بلوچستان استفاده کرد و اعتبار و احترام حکومت را به آنان بازگرداند (19).
او علی رغم میل انگلستان، در این منطقه آرامش برقرار کرد. در دوره ی او زراعت و تجارت در این منطقه رونق گرفت و مالیات های عقب افتاده وصول گردید. بدین ترتیب فرمان حاکمیت دولت در سراسر ایالت سیستان و بلوچستان تا مرز سند جاری بود (20).
موفقیت امیرکبیر در بلوچستان به طور خلاصه ناشی از عوامل زیر بود:
- برقراری نظم و امنیت و تحکیم حاکمیت و اقتدار دولت مرکزی؛
- بخشش و محترم داشتن رؤسای محلی؛
- اعتماد سازی متقابل و اعطای مسئولیت های کلیدی به بومیان؛
- رونق تجارت و زراعت.
توجه امیرکبیر به میزان اهمیت مرزهای آبی جنوب مقدمه ای برای توجهات بعدی گردید. امیرکبیر برای نخستین بار با استفاده از مفاد قرارداد تجاری 1257هـ ق/1841 م (21) که میان ایران و انگلیس منعقد شده بود اقدام به اعزام نماینده ی سیاسی از سوی ایران به بمبئی نمود. اهمیت این موضوع با توجه به اسناد داخلی که شامل مکاتبات میان کارپرداز ایران در بمبئی و وزارت امور خارجه است، روشن می گردد.
در ادامه ی اجرای سیاست امیرکبیر در رابطه با کرانه های جنوب شرقی در سال 1269 هـ ق/1853م نواب طهماسب میرزا مؤید الدوله مأمور سرکوب شورشیان در منطقه بلوچستان شد. حضور قدرتمند او موجب هزیمت خوانین منطقه و تسلیم آن ها گردید. طهماسب میرزا آن ها را بخشید و جمعی از بزرگانشان، از جمله محمدتقی خان ضابط « بمفهل » ( بمپور )، شهد دست خان و اعظم خان ضابط « قنوج » و سیف الدین حکمران « مکس » و رشیدخان و سالارمهدی خان را خلعت و اعتبار بخشید و مرخص کرد. سپس برای احتیاط در نواحی خاک بلوچستان و سرحدات گرمسیر کرمان قراول خانه ساخت و مستحفظ نشاند و علی مدد خان سرحدی متعهد شد غالب بزرگان بلوچستان را به خدمت حکومت آورد (22)
همان طور که گفته شد اولین حضور مسقط در کرانه های بلوچستان مربوط به حضور سید سلطان در چابهار و گوادر بود و بار دوم مربوط به زمان امارت سید سعید 1273-1219ه ق/1856-1804 م در مسقط بود. شیخ سیف خان نماینده ی سیدسعید در مدت کوتاهی بر نواحی « شمیل » و « میناب » و « تیاباد ابراهیمی » و « تخت سردره » تا « بندر گچی » و « کراچی » که سرحد بلوچستان و منتهای « کیج » و « مکران » است، مسلط و متصرف شد (23).
حضور مسقط در این خطه با حضور در بندرعباسی و مضافات آن تفاوت آشکاری داشت. بر اساس ماده ی نهم (24) قرارداد اجاره ی گمرکات بندرعباسی و توابع آن با امام مسقط به تاریخ 1272هـ ق/1856 م، انتظار امور کیج، مکران و بلوچستان برعهده ی حاکم فارس و کرمان بود و نماینده ی امام مسقط در این منطقه همچون دیگر اتباع و حکام ایرانی موظف به یاری آن ها بود. امام مسقط در بندر چابهار حضور تجاری فعال داشته و گهگاه به دلایل سیاسی از آن استفاده می کرد و چون به حفظ و نگه داری بندر عباسی و توابع آن بسیار مایل بود بنابراین تا مدت ها از ادعای علنی در باب مالکیت بنادر چابهار و گوادر پرهیز نمود.
پس از امیرکبیر، انگلیسی ها سیاست سلطه بر راه های نزدیک به هند را با جدیت بیشتری دنبال کردند. انگلیسی ها با ناوگان خود بر تنگه ی هرمز و سواحل مسقط کاملاً مسلط بودند و در این راستا خلیج چابهار از اهمیت سیاسی زیادی برخوردار بود، چرا که دسترسی مستقیم به اقیانوس ( آب های آزاد ) را در اختیار آن ها می گذاشت (25). شورش هند در سال 1273هـ ق/1857م، تحرکات روس ها در ایران و افغانستان و ناآرامی کرانه های جنوب شرقی خلیج فارس راهکارهای جدیدتری برای حفظ منافع در هند و خلیج فارس می طلبید. در این رابطه ضرورت سرعت در اطلاع رسانی، انگلیسی ها را به احداث تأسیسات تلگراف واداشت و بدین منظور کارنه های جنوب شرقی ایران، مورد توجه قرار گرفت. در چنین شرایطی بی ثباتی و ناامنی در کرانه های شرقی ایران، ادامه داشت.
نصیرخان دوم،
حاکم کلات در سال 1274 هـ ق/1857 م برای تصرف گوادر و خارج ساختن آن از دست نماینده ی امام مسقط حمله ای تدارک دید. او نیرویی تحت فرماندهی شاه قاضی ولی محمد به « کیج » اعزام کرد اما این حمله نیز توسط حاکم نماینده ی امام مسقط با رشوه مسکوت گذاشته شد. این رشوه شامل تعدادی برده و شمشیر و مقداری پول به حاکم کلات بود. حمله ی دیگری نیز بر ضد گوادر توسط خداداد خان تدارک دیده شد اما به دلیل شورش قبیله ی نوشیروانی ازمنطقه « خاران » بلوچستان به انجام نرسید (26).
به دنبال این قضایا وزارت امور خارجه ایران با آگاهی از شرایط کرانه های جنوبی، توجه دولت مرکزی را به بنادر گوادر و چابهار جلب کرد و بر توانایی حاکم کرمان برای کنترل اوضاع منطقه تأکید نمود: « بنادر گوادر و چابهار که در محاذات خاک کرمان و مسکن بلوچ است از کفایت و رسوم دولت خواهی مقرب الخاقان محمد اسمعیل خان وکیل الملک، پیشکار کرمان، دور نیست که آنجا را به دست داشته باشد که دیگران مداخله نتوانند بکنند » (27).
انگلیسی ها برای اجرای طرح تأسیسات تلگراف و بهره برداری از آن به برقراری امنیت و ثبات در منطقه نیاز داشتند. بنابراین به شیوه ی خود در این زمینه آغاز به کار کردند. نقشه ی آن ها این بود که یک خط کناره از سند، در امتداد ساحل مکران تا گوادر کشیده شود. تحقیق و بررسی این قسمت به عهده ی سرفردریک گلداسمید (28) محول شد. از همین رو بود که اطلاعات ذی قیمت او در این نواحی بعدها برای نقشه های استعماری انگلستان بسیارمؤثر واقع شد و دولت انگلیس او را به دلیل همین اطلاعات، در تعین حدود سرحدی این نواحی نماینده ی سیاسی خود معرفی کرد. او در جریان وقایع سال های 1289- 1287 هـ ق/1872- 1870 م در تقسیم سیستان و بلوچستان به نفع افغانستان و انگلستان یگانه عامل مهم به شمار می رود (29).
بر اساس منابع انگلیسی می توان گفت دولت ایران در دوره ی قاجاریه بدون توجه به مرزهای آبی جنوب و ساکنان آن، منطقه را به حال خود رها کرده و دغدغه ای برای حفظ آن نداشت. به همین سبب نمایندگان بریتانیایی به بهانه ی تأسیس خطوط تلگراف مستقیماً با خوانین بلوچ وارد مذاکره شده و با تطمیع با آن ها قرارداد امضا می کردند. در حالی که گزارشات کارگزار ایران در بمبئی حاکی از آن است که دولت مرکزی با حساسیت جریان را دنبال کرده و نسبت به آن آگاهی کامل داشته است (30).
در واقع انگلیسی ها ضمن اینکه مشغول مذاکره برای انتقال سیم تلگراف کناره از جاسک به کراچی بودند، همزمان، در تلاش بودند تا زمینه ی تشکیل دولتی جدید به نام « امارت کلات » را در سواحل شرقی خلیج فارس فراهم نمایند. در سال 1278هـ ق/1861 م فردریک گلداسمید مأمور شد برای دایر کردن خط سیم تلگراف از کراچی تا گوادر و از آنجا تا جاسک نقشه برداری کند. او مستقلاً با خان کلات و رؤسای قبایل سرحدی و ساحلی مکران قرارداد بست و در مقدمه ی قرارداد 1278 هـ ق/1861 م که با جام میرخان، عامل خان کلات یعنی خداداد خان منعقد کرد، به صراحت خداداد خان را فرمانروای دارالسلطنه ی کلات خطاب کرد. به همین ترتیب در 1279هـ ق/1862م با فقیر محمد، نایب « کیج » و مجدداً با خداداد خان در سال 1280هـ ق/1863 م و بزرگان قبایل « باهو » و دشتیاری قراردادهایی بسته شد و از سوی انگلیس مقرری برای آن ها تعیین گردید (31).
در این زمان کارگزار ایران در بمبئی که از این تحرکات اطلاع یافته بود، در چند نامه ی پیاپی با نگرانی گزارشات و نظرات خود را برای وزارت امور خارجه در تهران ارسال می کرد. در یکی از این مکاتبات آمده است: « به جناب خدایگان عالی پوشیده نیست که ضبط و بند امور دولت انگلیس در همه جا، به خصوص بندر بمبئی، به حدی است که کسی بتواند به آسانی تحصیل خبر و تفتیش کاری بکند و کمترین هم اگر با بعضی به طور خصوصیت حرکت نکند و از عمل آوردن پاره ی رسوم تقاعد ورزد گاهی به مقصود نخواهد رسید. پاره اخبار به خصوص کیفیت گوادر را از کسی تحقیق نموده که خود او از جمله متصدیان این قبیل امور است و به حسب ظاهر اعتماد به حرف او می توان کرد. دیگر خداوند از حقایق امور بهتر مطلع است و آنچه از کلمات و حرکات انگلیسی ها استنباط می شود در فکر این هستند که بالکل انکار ملکیت مکران را از برای دولت علیه ثابت نمایند و اگر بالفعل به جهت کثرت مخارج و قلت مداخل و به ملاحظات دیگر آن صفحه را به حیطه ی تصرف نیاورند ولی در خیال این هستند که کسی را از اهل آنجا شاخص قرار داده تا وقتی که اقتضا نماید از رعایت و حمایت او خودداری ننمایند و مکران را ملک مستقل او قرار بدهند و آن را در میان ملک سند و کرمان فاصله و سپر نمایند و امور او را بر وفق دستور العمل خود قرار دهند. این است که گاهی اهالی آن سمت را به بذل اموال خوشحال می سازند و وقتی به توپ و لشکر و جهاز جنگی خایف می دارند و ملک گوادر را از املاک سیدثوینی می شمارند.
تا وقتی که حضرات در آن صفحات ریشه ندوانیده اند، بهتر این است که مقرب الخاقان وکیل الملک به جهت اثبات حقیقت خود و سد راه خیال باطل خصم به تدبیرات عملی چنانکه در اجرای این نوع کارها لازم است نفوذ و استیلای خودشان را در آن سرزمین به جذب قلوب اهالی آن صفحه یا به طور دیگر به قدر پیشرفت ظاهر سازند و تقدم بر خصم بجویند. از برای دولت علیه مداخل انتظام آن اطراف اگر زیادتر از سایر امکنه نباشد، کمتر نخواهد بود (32) ».
این سند به وضوح از نیات انگلیسی ها پرده برداشته و دولت مرکزی را به ضرورت شتاب در پیشگیری از تحقق اهداف انگلیس آگاه می سازد. بند اول سند به مخفی کاری انگلیس در جهت پنهان ماندن نقشه های ایشان اشاره دارد. توجه انگلیسی ها به این موضوع و توسعه ی ارتباطات برای پوشش دادن اطلاعاتی سرزمین های مورد نظر در دوره ی قاجاریه با جدیت پی گیری می شود. سند فوق کلمه به کلمه با آنچه انگلیس در این سال ها به انجام رساند مطابقت دارد. امام مسقط به عنوان مدعی گوادر و چابهار برای تشدید تفرقه ( با توجه به سوابق حضور در منطقه و روابط نزدیک با ساکنین منطقه ) انتخاب مناسبی بود. در واقع حضور مسقط برای بالا بردن آستانه ی اختلافات به حدی که دخالت انگلیس به عنوان میانجی و صادرکننده ی رأی نهایی توجیه گردد، مؤثر بود.
در همین تاریخ نامه ی دیگری از سوی کارگزار ایران در بمبئی به وزارت امور خارجه درباره تلاش سید ثوینی، امام مسقط، مبنی بر پیشنهاد واگذاری گوادر به کارگزاران بمبئی ارسال گردیده است: « وقتی کمیسر کراچی از برای اعلان ساختن مکانی به جهت تلغراف خانه به مسقط رفته بود، امام از راه ملعنت و شیطنت و عدم استقلال و جلب منفعت، خاطر نشان او نموده بود که کارگزاران بمبئی را براین وادارد که بر مالیات گوادر که حال حاضر به امام می رسد چیزی زیاد نموده سالیانه به امام بدهند و گوادر را تصرف نموده استعداد لشکری در آنجا فراهم نموده کم کم آن اطراف و جوانب را فرا گیرند و تصرف گوادر را مایه ی استیلا به همه ی مکران بدانند و انکار حقوق مالکیت دولت علیه را در آن اراضی نمایند ». در پاسخ انگلیسی ها اعلام کردند فعلاً خیال تصاحب گوادر را ندارند و فقط مکانی برای تأسیسات تلگرافی می خواهند (33). این سند کاملاً گویا و روشن است و به خوبی از نیات امام مسقط در رابطه با جدایی کرانه های شرقی ایران از ایران پرده برمی دارد.
کلنل پلی(34)
در گزارشات خود تلویحاً به نقص « قرارداد اجاره گمرک بندرعباسی به امام مسقط » در مورد بندر چابهار و گوادر اشاره می کند و می نویسد: « بندرعباسی با نواحی هم جوارش در سمت شمال تا نقطه ای نزدیک لنگه و در سمت جنوب تا آن ناحیه که اوضاع سیاسی حکومت آن در چارچوب قرارداد منعقده روشن نمی باشد و تنها طرف ذینفع آن را به رسمیت می شناسد، در اجاره ی امام مسقط است (35) ». ابهام در حدود مرزی ایران از جمله نکاتی بود که انگلیسی ها به جدیت سعی در اثبات آن داشتند.
نگاهی به شرایط نامساعد مسقط پس از مرگ سید سعید اهمیت حفظ بنادر گوادر و چابهار را بیشتر می نمایاند. پس از عقد معاهده ی « کانینگ » در سال 1278 هـ ق/1861 م زنگبار از مسقط جدا شد و مسقط از بخش مهمی از درآمدهای خود محروم گردید (36). به دنبال آن، سیدثوینی در سال 1281 هـ ق/1864 م قرارداد مهمی با انگلیسی ها امضا کرد که بر اساس آن به انگلیسی ها اجازه داد در هر نقطه از نواحی مملکت مسقط و مضافات آن که بخواهند خطوط تلگراف دائر نمایند. در سال بعد نیز به انگلیس اجازه داد در مکران و متصرفات او در عربستان خط تلگراف تأسیس کند (37). این توافق ها که عایدات قابل توجهی برای مسقط به همراه داشت بر خلاف قرارداد 1272هـ ق/1856م میان ایران و مسقط بود و موجب اعتراض دولت ایران گردید (38). در این اعتراض ایران بر حق مالکیت خود بر منطقه ی مکران و جاسک و بندرعباسی تأکید کرد و محدوده ی امام مسقط را یادآور شد (39). با این وجود انگلستان در سال های 1281هـ ق/1864 م و 1282هـ ق/1865م به طور مستقل اقدام به انعقاد دو قرارداد در رابطه با تلگراف با حاکم مکران و سلطان مسقط نمود.
در سال 1281هـ ق/1864 م در ایام حکومت سیدثوینی حکومت چابهار از سوی مسقط به عهده ی رشید بن حمد بود و او دو تن از خوانین محلی به نام دین محمد دشتیاری و میرعبدالله را مأمور حفاظت از چابهار کرد. در سال 1283هـ ق/1866م، در پی قتل سیدثوینی توسط سیدسالم، در منطقه گوادر ترس و ناامنی گسترش یافت. در قرارداد تمدید اجاره ی گمرکات بندرعباسی که با اصرار سید سالم و وساطت انگلستان در سال 1285هـ ق/1868 م منعقد شد، بار دیگر در ماده ی نهم به وظیفه ی مسقط برای خدمت به حاکمان فارس و کرمان در جهت انتظام امور منطقه ی بلوچستان تأکید شده است (40).
در فاصله ی سال های 1285-1286هـ ق/1868-1869 م پس از اخراج سید سالم از مسقط، دین محمد دشتیاری، چابهار را تصرف کرد. در این هنگام دولت انگلیس برای آرامش اوضاع و حمایت از اتباع و منافع خود، از کراچی نیرو اعزام نمود (41). با وجود آنکه در این زمان امام مسقط کنترل چابهار را تقریباً از دست داده بود، انگلیس پرداخت مقرری از بابت تلگراف را قطع نکرد. در سال های 1281هـ ق/1864 م و 1285 هـ ق/1868 م و 1286ه ق/1869 م دولت ایران برای تنبیه شورشیان حملاتی به منطقه ی کلات صورت داد. این حملات منجر به تسریع انگلیس برای تشکیل کمیسیون تعیین مرز مشترک در منطقه ی تحت نفوذ انگلیس در بلوچستان شد.
در سال 1285هـ ق/1868 م عزان بن قیس، جانشین سید سالم شد و بلافاصله نماینده ای از سوی خود به گوادر اعزام کرد. این نماینده که سید سیف نام داشت از سوی مردم منطقه مورد حمایت قرار نگرفت و در سال 1286 هـ ق/1869 م سید نصیر (42) ( ناصر ) فرزند سلطان ثوینی که از دست مأموران عزان بن قیس در مسقط گریخته بود به گوادر پناهنده شد. ساکنین منطقه از او استقبال شایانی به عمل آورده و نماینده ی عزان بن قیس را تنها گذاشتند، نصیر( ناصر ) و عزان به قیس متقابلاً تلاش کردند نظر نمایندگان انگلیس را در گوادر و مسقط برای تصرف مناطق تحت سلطه و نفوذ یکدیگر جلب نمایند، ولی نمایندگان انگلیس، که در آن زمان بر هم خوردن آرامش خلیج فارس را به صلاح نمی دانستند، با اقدام آن دو مخالفت نمودند. با وجود نارضایتی انگلیسی ها از شرایط جدید مسقط و عدم تأیید عزان بن قیس به عنوان امام جدید، در سال 1286هـ ق/ 1869م بریتانیا پرداخت مقرری به مبلغ 1500 روپیه (43) در سال را به حاکم مسقط تصویب کرد. این مبلغ در ازای امتیاز در اختیار گذاشتن تأسیس تلگراف در چابهار و گوادر پرداخت شد (44). باید توجه داشت در این زمان امام مسقط از عایدات بندر عباسی و مضافات آن به دلیل فسخ قرارداد از سوی ایران محروم شده بود (45).
در رابطه با این وقایع، دستورالعملی از سوی وزارت امور خارجه برای کارگزاری بندرعباسی صادر شد: « تفصیلی از حالت سابق امام مسقط و پسر او سید ماجد نوشته بودید، مستحضر شدم. چون لازم است که اولیای دولت علیه از هرگونه اعمال آن ها در سواحل کیج و مکران خاک این طرف اعم از بندر گوادر و چابهار و سایر اطلاعات مستمره و متوالیه تحقیقی داشته باشند، علیهذا مؤکداً می نویسم که البته در این باب ها کمال دقت و مواظبت را داشته و از روی حقیقت، اطلاعات کافی و کامل تحصیل و با هر وسیله جهت اطلاع وزارت امور خارجه قلمی نمایند. چون مداخله و تعرض امام مسقط و منسوبان آن بدون اجازت دولت علیه به امور ملکی و حکومتی بنادر و سواحل مزبوره به هیچ وجه درست نیست، البته هرگونه دخل و تعرض از این مقوله از آن ها در محل مذکوره ملاحظه و مشاهده نمایید، فوراً مطابق واقع به وزارت امور خارجه اطلاع بدهید که تکالیف مقتضیه منظور شود و غفلتی واقع نگردد و ... (46) ».
در سال 1287هـ ق/1870 م مدعی جدیدی از خاندان آل بوسعید برای گوادر پیدا شد. اوسید عبدالعزیز فرزند سید سعید، امام سابق مسقط بود که در این سال وارد گوادر شد. او هنگام ورود توسط نصیر بن ثوینی بازداشت شد و به توصیه ی کلنل راس تحت نظر نماینده ی بریتانیا در بوشهر قرار گرفت. سال بعد بار دیگر عبدالعزیز راهی گوادر شد و به جای سید نصیر بن ثوینی که به زنگبار رفته بود، زمام امور را به دست گرفت. او پس از استقرار و تثبیت قدرت در گوادر، درصدد تسخیر چابهار برآمد. در این زمان چابهار در تصرف دین محمد دشتیاری بود (47) ».
در سال 1287هـ ق/1870م ژنرال گلداسمید مأموریت یافت در مورد مرزهای بلوچستان اقدام کند. در این رابطه وزیر امور خارجه ی حکومت هند در بخشی از نامه خطاب به گلداسمید پیشنهاد می کند که هیئت مرزی، اعراب مسقط را نیز در داوری در نظر گیرند، زیرا زمانی در گوادر و چابهار بوده اند. در حالی که حکومت هند به خوبی آگاه بود حضور مسقطیان در چابهار و گوادر به واسطه ی قرارداد رسمی با حکومت مرکزی ایران بوده است و این موضوع با حاکمیت ایران مغایرتی نداشت (48).
یک سال بعد، همزمان با جریان مذاکرات در 1288 هـ ق/1871 م که با حکمیت انگلیس در بلوچستان ایران تشکیل شد و بعدها به نام « بلوچستان انگلیس » موسوم شد، ابراهیم خان سعدالدوله بمی (49)، حاکم بلوچستان با سرسختی در برابر جدایی قسمت هایی از خاک کرمان ایستادگی کرد، تا جایی که خشم گلداسمید را برانگیخت. سعدالدوله پس از آن بدون اطلاع تهران اقدام به تسخیر دژ « کوهک »، مهم ترین دژ مرکز نظامی مرزهای جنوب شرقی نمود و بخشی از نقشه های انگلیس را نقش بر آب کرد (50). در سال 1288ه. ق/1871م سیدترکی، امام مسقط به همراه پسرش فیصل به گوادر عزیمت نمود. در گوادر از او استقبال شد و او حاکمی که قبلاً از سوی عزان بن قیس در آنجا حضور داشت را اخراج کرد و خود تا اواخر سال 1288هـ ق/1871م بر آنجا حاکم بود. عبدالعزیز در سال 1289هـ ق/1872م موفق به تسخیر چابهار شد ولی دین محمد ترتیبی داد که مالکیت چابهار برای مسقط و امام آن، سید ترکی باقی بماند (51).
در همین سال ایران احقاق حقوق سرزمینی خود را به چابهار محدود کرد، در حالی که سلطان عمان همچنان ادعای مالکیت چابهار را داشت (52). ادعای عمان موجب تجدیدنظر جدی دولت مرکزی ایران در مورد حضور آن ها در چابهار گردید. در واکنش به این ادعا ابراهیم خان وکیل الملک، حاکم وقت کرمان و بلوچستان نامه ای برای سید عبدالعزیز فرستاد و در آن اعلام کرد که چابهار متعلق به ایران است و او نیز بایستی مالکیت ایران را به رسمیت بشناسد. عبدالعزیز با کاپیتان مایلز، مقیم سیاسی بریتانیا در گوادر مشورت کرد. مایلز رسماً به ابراهیم خان اعلام کرد از نظر حکومت هند، چابهار همیشه متعلق به مسقط بوده است و موضوع چابهار ارتباطی به تعیین حدود مرزی ایران و کلات ندارد. در این اثنا پیش از آنکه تلاش های عبدالعزیز به ثمر برسد سپاهیان ابراهیم خان چابهار را تصرف کردند (53).
در سال 1289 هـ ق/1872 م اعراب مسقط که حدود هشتاد سال بندر چابهار را در اختیار داشتند به وسیله ی وکیل الملک ( سعدالدوله ) طرد شدند. پس از تجدید حاکمیت ایران بر بنادر « تیس » و چابهار، این بنادر تحت حکومت اداره جزایر و بنادر قرار نگرفتند بلکه زیرنظر حاکم کرمان و بلوچستان اداره می شدند و بعدها به عنوان بخشی از استان هشتم با نام کرمان و بلوچستان ثبت گردیدند (54). ابراهیم خان سعدالدوله پس از تصرف چابهار، از بمپور به سمت گوادر لشکر کشید. از طرف امام مسقط، سعید بن مسلم به یاری سیصد تن از سپاهیان انگلیسی به مقابله با ابراهیم خان شتافت. ابراهیم خان در نزدیکی گوادر از کمک انگلیس به مسقط باخبر شد و بازگشت (55). در شجاعت ابراهیم خان تردیدی وجود نداشت اما آنچه او را از ادامه ی نبرد گوادر بازداشت، حضور مستقیم انگلیس در مقابل سپاه ایران و احتمال از دست دادن بنادری بود که به تازگی از چنگ مدعیان خارج ساخته بود. بنابراین در این مقطع برای تثبیت حاکمیت ایران به زمان بیشتری نیاز داشت. بدین ترتیب بندر گوادر و توابع آن در دست سلطان مسقط باقی ماند (56). « بشاگرد » که تا سال 1291 هـ ق/1874 م در اختیار سیف الله خان تقریباً مستقل مانده بود، تسلیم گردید و تصرفات دیگری نیز در حدود رودخانه ی « ماشکید » صورت گرفت (57). از این به بعد گاهی شاهد حضور مدعیان مسقطی از جمله عبدالعزیز و سید ترکی و سید سالم (58) در گوادر هستیم (59). این اوضاع معلول شرایط سیاسی داخلی مسقط بود که در نیمه ی دوم قرن نوزدهم رو به افول سیاسی و اقتصادی می رفت.
انگلیسی ها اقدام سعدالدوله در بیرون راندن اعراب از چابهار را اشتباه بزرگی دانستند و اظهار داشتند: « این اقدام را ظالمانه دانسته و تصدیق نمی کنیم چون آن را مطابق عدل و انصاف نمی دانیم، ضمن آنکه صلاح دولت ایران نبود که چنین جمعیتی جدی را از آن جا بیرون کنند. دولت ایران ممکن بود از وجود آن ها استفاده مادی بکند و اجازه دهد آن ها در همان جا متوقف شده و به تجارت مشغول باشند (60) ».
در حالی که لرد کرزن در بخشی از سخنانش در رابطه با دخالت روس و فرانسه در امور مسقط در اواخر قرن نوزدهم به صراحت می گوید: « حکومت مسقط تحت اوامر دولت انگلستان است دولت انگلیس به آن مقرری می دهد و سیاست خارجی آن را دولت انگلیس معین می کند (61) ». اسناد داخلی نشان می دهند اقدام ایران در بیرون راندن امام مسقط کاملاً بجا بوده است و اهمال و سستی در این کار می توانست پیامدهای ناگوار و غیرقابل جبران دیگری برای کشور داشته باشد.
لرد کرزن با نگرشی خودخواهانه و حق به جانب می نویسد: « وقتی اداره ی تلگراف در سال 1286هـ ق/1869م در جاسک تأسیس شد، دماغه ی مزبور ناحیه ی شنی خشک و خالی بود و احدی به مالکیت آنجا اعتنا نداشت. حضور انگلستان موجب رونق منطقه و به دنبال آن توجه ایرانی ها گردید (62) ». در منطق استعمارگرانه ی انگلیسی لرد کرزن بی توجهی دولت ایران به بخشی از قلمرو خود، مجوزی برای انجام مقاصد توسعه طلبانه ی دولت انگلیس بوده است. هر چند دولت ایران به انگلیس اجازه ی دایر نمودن تأسیسات تلگراف را داد (63)، اما انگلستان به همین بهانه در ادامه دوره ناصری و پس از سید ثوینی همچنان به ایجاد تفرقه و ترغیب جدایی جزایر و سواحل شرقی و غربی از ایران ادامه داد (64). بنابراین دغدغه ی انگلیس تنها احداث خطوط اطلاع رسانی نبود و توجه مقامات ایران نسبت به خاک مملکت خود نیازی به دلیل نداشته است.
از جمله نظرات مخاطره آمیز رایج در غرب ( که در حدود سال های 1287-1276 هـ ق/1860-1870 م ظهور یافت )، این بود که بنیاد کشور بر اساس ملیت است. بر مبنای این نظریه اساس ایجاد یک کشور، ملت واحد بود (65). توجه به این نکته که ساکنین کرانه های جنوب شرقی به لحاظ مذهب و زبان با بخش مجاور در سرزمین پاکستان بیشترین اشتراک را دارند ما را نسبت به ابعاد خطرآفرین این نظریه بیشتر آگاه می سازد (66). ادعای استعماری لرد کرزن بر همین پایه استوار بود. او با گستاخی تمام پیشینه ی حاکمیت ایران بر بلوچستان را از زمان نادرشاه افشار می داند و شورش های مختلف اقوام و طوایف منطقه را تلاشی برای استقلال طلبی آن ها خوانده که همواره از سوی دولت مرکز ی ایران سرکوب شده و مانع از استقلال آن ها شده است (67)، در حالی که این جنبش ها در واقع کشمکش های داخلی بر سر کسب قدرت های محلی بوده است و از منظر تاریخی و جغرافیایی به عنوان رویدادهای تاریخی داخل سرزمین ایران باید ارزیابی شوند. اگرچه کرزن، روحیه ی استقلال طلبی طوایف ایرانی را به عنوان یک خصیصه ی مثبت در اینجا و در برابر قدرت مرکزی، می ستاید، اما همین روحیه ی بیگانه ستیزی بارها از نفوذ استعماری انگلستان به جنوب ایران جلوگیری نمود.
اهمیت اقتصادی بنادر چابهار و گوادر
به لحاظ تجاری بندر چابهار لنگرگاه بسیار مناسبی بود. سیدسعید در حفظ این بندر بسیار کوشید و عایدات آن را به مسقط اختصاص داد. در دوره ی او تمامی کرانه های جنوب شرقی ایران تا بندر « مهتابی» ( از توابع بندر عباسی ) و سواحل شرقی آفریقا و کرانه های جنوبی خلیج فارس تحت سیطره ی تجاری مسقط بود. گمرک بنادر « چابهار » و « گوادر » و « تیس » تا مدت ها تحت اجاره ی امام مسقط بود و امام مسقط خود را تابع دولت مرکزی ایران می دانست. بنابراین عایدات گوادر و چابهار تا مدت ها به امامان مسقط می رسید. عایدات چابهار در سال 1281هـ ق/1864م، 6000 روپیه بود که از این مبلغ 1000 روپیه به والی عرب ( نماینده ی امام مسقط ) یعنی رشید بن حمد داده می شد.
درآمد دیگر چابهار از سوی انگلستان تأمین می شد. انگلیسی ها بابت حفظ و نگهداری تأسیسات تلگراف سالی 500 روپیه به والی چابهار می پرداختند. این مبلغ در هیچ شرایطی قطع نمی شد و ارتباطی با ناآرامی های داخلی مسقط نداشت چنانکه در سال 1285-1286ق/1868-1869م همزمان با درگیری های جانشینی در مسقط نیز پرداخت شد (68). در اسناد و مکاتبات نمایندگان انگلیس با نمایندگان امام مسقط به کرّات بر لزوم حفظ تأسیسات تلگراف در گوادر و مسندم تأکید شده است (69).
برخلاف انتظار سرزمین بلوچستان بسیار مستعد کشت محصولاتی چون گندم، جو، پنبه، حنا، ماش، لوبیا، کنجد و سایر حبوبات بوده است. در ناحیه ی « قصرقند » تا مدت ها نیشکر کشت می شد.
سدیدالسلطنه
می نویسد: « تا زمانی که مسقطی ها بر بندرعباسی و مضافات آن حاکم بودند نیشکر کشت می شد و نیازی به واردات شکر نبود و پس از خارج شدن از ید امامان مسقط، کشت نیشکر از رونق افتاد (70) ».
گوادر از جمله بنادر معتبر تجاری بلوچستان بود و تجار آن بیشتر هندو و اهل « کچ (71) » و « مولتان (72) » بودند. تجارت عمده ی آنجا گوشت ماهی بود و ماهی نمک سود از آنجا به هند و سند صادر می شد.
از جمله منابع دیگر درآمد گوادر همان مبلغی بود که در رابطه با حفظ و نگهداری تأسیسات تلگراف به والی چابهار پرداخت می گردید. عایدات گمرکی آنجا سالی 14000 ریال، معادل 8000 تومان بود و به امام مسقط می رسید. در سال 1309هـ ق/1892م یک صاحب منصب روس برای تجارت نفت به بندر گوادر آمد و سید فیصل مخفیانه به او اجازه ی داشتن خانه و انبار را داد (73). در رابطه با تجارت گوادر در دوره ی ناصری آمار و ارقامی در دست نیست. این بندر در دوره ی قاجاریه از کنترل دولت مرکزی خارج بود و در دوره ناصری با اعمال قدرت انگلیس از قلمرو ایران خارج شد.
برآمد
اوضاع نابسامان کرانه های جنوبی ایران از اواخر دوره ی صفویه شرایط مناسبی را برای اتحاد سیاسی- اقتصادی ساکنین کرانه های جنوب شرقی ایران و بنادر شرقی عمان به وجود آورد و به رونق و شکوفایی عمان در ابتدای حاکمیت آل بوسعید کمک کرد. ارتباط عمان با طوایف بلوچ ساکن سواحل مکران، حد فاصل بندر چابهار تا بندرعباسی و حمایت گسترده ی امامان عمان از آنان، مهاجرت گسترده ی بلوچ ها به عمان و ورود آنان به دستگاه های نظامی و سیاسی عمانات را موجب گردید. این مهاجرت گسترده، خط ارتباطی خورفکان- جاسک را رونق بخشید. از سوی دیگر قبایل بلوچ به عنوان نیروی نظامی نیز در خدمت عمان قرار گرفتند. نیروهای عمده ی تدارکاتی عمان در اواخر عهد صفوی، بلوچ ها بودند. آن ها حملات مکرر و کوبنده ای را به بنادر کنگ، عباسی و چارک انجام دادند و مشکلات عمده ای برای تجارت دریایی ایران به وجود آوردند (74).
مجموعه رخدادهایی که قبایل بلوچ به گونه ای در آن نقش داشتند عبارتند بودند از:
1) سقوط سلسله ی صفویه؛
2) حملات مکرر به بنادر ایرانی، ایجاد ناامنی و افول اقتصادی آن ها به ویژه بندرعباسی؛
3) همکاری با نیروهای امامان مسقط و کمک به رشد اقتصادی- سیاسی مسقط؛
4) تقویت سیاسی و اقتصادی سیدسلطان، از طریق مداخل گوادر؛
5) عقد قرارداد گمرکی بندرعباسی و مضافات آن با امام مسقط به عنوان پیامد موارد 2 و 3.
با حضور فعال امیرکبیر در صحنه ی سیاسی ایران، صلح و امنیت در میان طوایف بلوچ برقرار گردید و استعدادهای سرزمین بلوچستان و قوم بلوچ در جهت آبادانی این مرز و بوم قرار گرفت. آنچه ما را در قضاوت درباره ی دوره ی مورد بحث به گمراهی می کشاند تکیه بر انبوه اطلاعات و گزارشات مأموران انگلیسی بدون درنظر گرفتن اسناد داخلی است. انتصاب کارگزار در بندر بمبئی از سوی امیرکبیر گام تعیین کننده ای در سرنوشت کرانه های جنوب شرقی ایران بود.
کارپرداز ایران با اطلاع رسانی دقیق توانست گزارشات کامل و شفافی از تحرکات انگلستان وامام مسقط در کرانه های شرقی ارسال نماید و زمینه های تغییر در نگرش قاجاریه نسبت به اوضاع سیاسی منطقه را فراهم سازد. این موضوع سبب شد انگلیس با وجود برنامه ریزی های طولانی مدت و داشتن مهره ای چون امام مسقط نتواند به طور کامل به هدف خود برسد. انگلیسی ها پیش از احداث خطوط تلگراف، اطلاعات وسیعی درباره ی جغرافیا و زندگی اجتماعی ساکنین جزایر وکرانه های شرقی خلیج فارس جمع آوری نمودند. آن ها دولت مرکزی را متهم به بی توجهی به کرانه های جنوب شرقی کرده و به ترغیب حاکمان محلی به جدایی و استقلال از زاد بوم اصلی خود پرداختند. قرادادهایی که برای حفظ خطوط تلگراف بسته می شد، نظیر قراردادهایی بود که با شیوخ قبایل عرب در سواح جنوبی خلیج فارس برای منع برده فروشی منعقد شده بودند (75).
تبعیت امام مسقط از سیاست های بریتانیا در نهایت منجر به افول قدرت سیاسی و اقتصادی عمان در اواخر قرن نوزده میلادی گشت. از دست دادن مداخل زنگبار و بندرعباسی از نتایج پیروی مسقط از سیاست های بریتانیا بود. همزمان با فعال شدن سیاست جدید انگلستان در کرانه های جنوب شرقی ایران، امام مسقط به منظور تثبیت موقعیت خود در این منطقه در موضع ادعای مالکیت بنادر گوادر و چابهار قرار گرفت. اطلاع رسانی کارگزار ایران در بمبئی و به تبع آن آگاهی حاکم کرمان از شرایط موجب شد اعراب مسقط از چابهار عقب نشینی کنند و با وجود پشتیبانی و حمایت بی دریغ انگلیسی ها، از مدعای خود دست بکشند. در نهایت امام مسقط توانست به کمک انگلیسی ها برای مدتی حاکمیت خود را در گوادر تثبیت کند.
پینوشتها:
1. کارشناس ارشد تاریخ- مطالعات خلیج فارس.
2. در این مقاله از نام « مسقط » به جای نام عمومی تر « عمان » استفاده شد. به دلیل آنکه در دوره ی « آل بوسعید » بندر « مسقط » از شکوفایی و رونق تجاری برخوردار گردید و چون آل بوسعید بر مسقط و بنادر عمان بیش از نواحی داخلی عمان سلطه ی سیاسی داشتند، در منابع از آن ها با عنوان « امام » یا « سلطان مسقط » یاد شده است، در حالی که تنها بندر مسقط مدنظر نبوده است و به لحاظ مفهومی، تمام سرزمین عمان مراد بوده است.
3. بنی عباسیان بستکی، محمداعظم:
تاریخ جهانگیریه و بنی عباسیان بستک، به کوشش عباس انجم روز، تهران: بی نا، 1339، ص 190-189( در سال 1205هـ ق/1791 م اولین قرارداد اجاره ی گمرکات بندرعباسی و توابع آن میان هادی خان بستکی، حاکم بستک و جهانگیریه و سیدسلطان، امام مسقط امضا شد و پس از آن در سال 1210 هـ ق/1796 م با تأیید آقامحمدخان قاجار تمدید گردید ).
4. افشار سیستانی، ایرج:
نگاهی به سیستان و بلوچستان ( سرزمین آزادگان سخت کوش )، تهران: امین خضرائی، 1363، ص 200. ( در سال 1947 م دولت انگلیس استقلال هند را به رسمیت شناخت )؛ لاندلن، شارل دو: تاریخ جهانی، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران: دانشگاه تهران، 1380، ص 431.
5. « مُکران » یا « مَکران » یا « مَکُران » نام پیشین ولایت ساحلی دریای عمان بود که از شمال محدود بود به سراوان و بمپور، از جنوب به دریای عمان، از مشرق به کلات و از مغرب به « بشاگرد »، قسمت مهم آن، که در ساحل بحر عمان قرار داشت، دشت شن زاری است دارای چندین رود خشک، قرای مهم مکران عبارت بودند از: « گِه »، « بنت »، « قصرقند »، « باهوکلات » ( دهخدا، علی اکبر: لغت نامه، تهران، روزنه، 1377، ص 21392، به نقل از جغرافیای سیاسی کیهان، ص 262-261 )؛ ( ساکنین زاهدان، تا حدود ایرانشهر را بلوچ سرحدی و از ایرانشهر به بعد را مکران می گویند )؛ برقعی، محمد: نظری به بلوچستان ( سفرنامه )، انتشارات سپید، 1351، ص 4.
6. سالار بهزادی، عبدالرضا:
بلوچستان در سال های 1307 تا 1317 هـ ق، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1372، ص 64- 63.
7. کبابی، سدیدالسلطنه:
تاریخ مسقط و عمان و بحرین و قطر ( برهان السدید فی احوال آل بوسعید )، تصحیح احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1370، ص 89، لوریمر می گوید: در این زمان نصیرخان حاکم کلات بود. او سیدسلطان را برای رسیدن به حکومت یاری کرد.
( Lorimer, John Gordon: Gazetteer of the persian Gulf, V.1, Historical, part, I. p. 602 )
7. کبابی، پیشین، ص 74-76 ( کلمه ی اهدا در اینجا به معنی مالکیت نمی باشد، بلکه منظور کمک مالی بوده که از طریق مداخل گوادر تأمین گردیده است ).
8. شامس السیابی، شیخ سالم بن محمود:
عمان عبرالتاریخ، جزء الرابع، سلطنه عمان، وزاره التراث القومی و الثقافه، 1415ق/ 1994م، ص 240؛
kelly, J. B: Britain and the Persian Gulf, Oxford, 1968, p. 13.
10. Miles, S. B: The Countries and Tribes of the Persian Gulf, London,1966, p. 286-287.
11. بلیدی ( Bulaidi ) از طوایف بلوچ ساکن در ناحیه ی « ماشکید » بود. نواحی مذکور به تدریج تحت نفوذ انگلستان قرار گرفت و به نام « بلوچستان انگلیس » مشهور شد. مهم ترین ناحیه ی این منطقه، « کلات » بود که شامل قسمت اعظم بلوچستان مرکزی و جنوبی و مشتمل بر نواحی کوهستانی کلات بود. ناحیه ی کلات شامل مناطق « سروان »، « جالوان »، « کچی »، « دمبکی »، « مکران »، « خاران »، « لس بیلا »، « مند »، « بلیده »، « پنجگور»، « ولدشت » و « ماشکید » است. در ناحیه ی ماشکید طوایف « نوشیروان »، « بلیدی »، « کیجکی » و « رئیسی » ساکن بودند ( ساسانی، خان ملک: « بلوچستان »، مجله یادگار، ج3، شماره ی 6، 1325، ص 34-39 ).
12. از سال 1804 تا 1807 به تصرف میردوستین، رییس طایفه ی « بلیدی » درآمد ( Lorimer, ibid, p. 603 ).
13. Calvin H. Allen, Jr: "The State of Mascat in the Gulf and East Africa",
International Journal of Middle East Studies, Vol.14, No. 2, 1982, published by Cambridge university press, p.121.
14. سلطان بن صقر
از سال 1218 هـ ق/1803 م تا 1283 هـ ق/1866 م به تناوب حاکم « شارجه » و « رأس الخیمه » بوده است ( العابد، صالح محمد: دورالقواسم فی الخلیج الفارسی، بغداد: مطبعه العانی، 1976، ص 348.
15. Lorimer, ibid, p. 604.
16. آقاخان محلاتی،
رییس فرقه ی اسماعیلیه و در دوره ی صدارت میرزا ابوالقاسم قائم مقام حاکم کرمان بود.
17. آدمیت، فریدون:
امیرکبیر و ایران، تهران:
انتشارات خوارزمی، 1378، ص 255-261.
18. محمود، محمود:
تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ج2، تهران: اقبال، 1353، ص 1513.
19. آدمیت، پیشین، فصل9.
20. افشار سیستانی، پیشین، ص 200.
21. متن فصل دوم قرارداد: « چون برای پرستاری تجار جانبین لازم است که از دولت وکیل التجاره به اماکن مشخصه تعیین شود، لهذا قرارداد شد هر نفری که وکیل التجاره از جانب دولت بهیه ی انگلیس در دارالخلافه ی تهران یا در دارالسلطنه ی تبریز اقامت داشته باشد، فقط مشروط بر این است که همان یک نفر که در دارالسلطنه ی تبریز مقیم خواهد شد بالانفراد به خصایص جنرال قنسولی سرافراز باشد لاغیر. چون سال هاست که بالیوزی از دولت بهیه ی انگلیس در بندر بوشهر متوقف است دولت علیه ی ایران اذن می دهد که بالیوز مزبور کماکان در آنجا اقامت نماید و کذالک دو نفر وکیل التجاره از جانب دولت علیه ی ایران در دارالخلافه ی لندن و در بندر مبارکه ی بمبئی سکنی نمایند، به همان مراتب و امتیازات که وکیل التجاره ی دولت بهیه ی انگلیس در مملکت ایران صانها الله عن الحدثان خواهد بود ( محمود، پیشین، ص 515- 517 ).
22. هدایت، رضاقلی خان:
روضه الصفای ناصری، تصحیح و تحشیه: جمشید کیان فر، ج10، تهران: اساطیر، 1380، ص 8603-8604.
23. هدایت، پیشین، ص 8687.
24. ماده ی نهم: « اگر برای حکام فارس یا کرمان به جهت مهمی لازم شود که قشون به صفحات کچ و مکران و بلوچستان بفرستند، مثل سایر حکام ولایات در لوازم خدمت و رسانیدن بلد و بدرقه و سیورسات و از این قبیل چیزها کوتاهی و اهمال نکرده خودداری ننماید » ( کبابی: پیشین، ص 120-124 ).
25. عیسوی، چارلز:
تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه ی یعقوب آژند، تهران: نشر گسترده، 1369، ص 287.
26. Lorimer, Ibid, p. 604.
27. حبیبی، حسن و وثوقی، محمدباقر:
بررسی تاریخی سیاسی و اجتماعی اسناد بندرعباس، تهران: بنیاد ایران شناسی، 1387، سند 48، مورخ 1276ق/1859-1860م.
28. Sir Fredric John Goldsmid.
29. محمود، پیشین، ص 787.
30. حبیبی و وثوقی، پیشین، اسناد 173، 104، 43.
31. محمود، پیشین، ص 804- 801.
32. حبیبی و وثوقی، پیشین، سند 93 مورخ 11 ربیع الثانی 1280هـ ق/ 1863م.
33. همان، سند شماره ی 94.
34. کلنل پلی ( pelly ): نماینده ی سیاسی انگلیس در خلیج فارس در سال های 1280هـ ق/1863م تا 1288 هـ ق/1871م؛ موسوعه عمان الوثائق السریه، المجلد الاول، اعداد و ترجمه محمد بن عبدالله بن حمدالحارثی، بیروت: مرکز دراسات الوحده العربیه، 2007، ص 233.
35. زنگنه، حسن
( گردآورنده ): جنوب ایران به روایت سفرنامه نویسان شیراز، نوید شیراز، 1380، ص 134-135.
36. کبابی، پیشین، ص 141-140.
37. کبابی، پیشین، ص 398، Wilson, Arnold, The Persian Gulf, London, 1923. p 235-236.
38. در ماده ی 14 قرارداد 1272 هـ ق/ 1856م آمده است: « جناب امام مسقط حق ندارد که بندرعباسی و ولایات مذکوره را اگرچه به شرایط مسطوره هم باشد به دیگری اعم از دول خارجه و غیره واگذار نماید مگر آنکه به موجب قرارداد به دست خود آن باشد و یک نفر از کسان و منسوبان او در بندرعباسی و آن ولایات مزبوره از جانب او دخل و تصرف کند لاغیر و به شرایط مرقومه عمل نماید ».
39. عقیل، مصطفی:
سیاسه ایران فی خلیج الع... عهد ناصرالدین شاه، کلیه الانسانیات جامعه قطر، 1986، ص 129.
40. این ماده تکرار ماده ی نهم در قرارداد سال 1272 هـ ق/1856 م است.
41. Lorimer, ibid, p. 607.
42. در شجرنامه ی آل بوسعید، مندرج در کتاب لوریمر، نام نصیر و ناصر هر دو ضبط گردیده است:
Lorimer, John Gordon: Gazetteer of the persian Gulf, historical, part 3, Tables- Maps.
43. روپیه، سکه ی دولت هند و انگلستان و معادل دو مثقال و نصف ایران یا سه مثقال نقره مسقط بود ( کبابی، پیشین، ص 50 ).
44. Lorimer, historical, part 1, Ibid, p. 607-608.
45. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: ابراهیمی نژاد، بدرجهان: روابط ایران و مسقط در دوره ناصری، پایان نامه ی کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1384، فصل دوم.
46. حبیبی و وثوقی، پیشین، سند 234، مورخ 8 جمادی الاول هـ ق/1869م.
47. Lorimer, historical, part1, Ibid, p. 608-609.
48. مجتهدزاده، پیروز:
سیاست های مرزی و مرزهای بین المللی ایران، ترجمه ی حمیدرضا ملک محمدی، تهران: سمت 1389، ص 298-297.
49. ابراهیم خان،
سرتیپ بمی ملقب به سعد الدوله از سال 1270 ق/1854 م تا 1301ق/1884م بیش از سی سال حکمران بم و بلوچستان بوده است. بلوچستان غالباً ضمیمه ی حکومت کرمان بوده است و معمولاً حکومت بلوچستان از طرف والی کرمان به حاکم بم سپرده می شد. بهزادی، پیشین، ص 57058.
50. ستاندیش، جان:
ایران و خلیج فارس، ترجمه ی عبدالرضا سالار بهزادی، تهران: نشرنی، 1383، ص 378 و 379.
51. Lorimer, ibid, p. 610.
52. ibid, p. 291.
53. ibid, p. 610-611.
54. در آبان ماه سال 1316 هجری شمسی، بلوچستان ایران ضمیمه ی ایالت کرمان شد و به نام استان هشتم ثبت گردید: ساسانی، پیشین، ص 49-34. ( در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: استان کرمان و مکران با نام استان هشتم شامل شهرستان های ایرانشهر، بم، بندرعباس، جیرفت، چابهار، رفسنجان، زابل، زاهدان، سراوان، سیرجان وکرمان ثبت گردید ). فرهنگ جغرافیایی ایران، ج8، کرمان و مکران، انتشارات سازمان جغرافیایی کشور، 1355.
55. کبابی، پیشین، ص 75.
56. ناحیه ی گوادر که اینک در خاک پاکستان قرار دارد، تا 1337ش/1958م در تملک سلطان نشین مسقط بود. در این سال به قلمرو پاکستان پیوست و سلطان در قبال این عمل سه میلیون لیره انگلیسی دریافت نمود: جناب محمدعلی: خلیج فارس و آشنایی با امارات آن، تهران: شریعت و شرق، 1349، ص 349.
57. کرزن، جرج:
ایران و قضیه ایران، ترجمه ی وحید مازندرانی، تهران: بنگاه نشر و ترجمه ی کتاب، 1350، ص 313.
58. عبدالعزیز بن سیدسعید امام
در 1871 گوادر را تصرف کرد و در 1872 گوادر را ترک کرد و مجدداً در اواخر همین سال به گوادر حمله کرد در 1873 به هند تبعید شد و در 1874 اجازه ی بازگشت به عمان گرفت در سال های 1875 و 1876 و 1878 بر ضد برادرش سید ترکی قیام کرد و بار دیگر به هند تبعید شد و در سال 1907 در بمبئی فوت کرد. سیدسالم بن ثوینی از 1866 تا 1868 سلطان مسقط بود. سیدترکی بن سید سعید از سال 1871 تا 1888 حاکم عمان بود: Lorimer, Tables- Maps
59. Lorimer, ibid, p. 612-614.
60. محمود، پیشین، ص 975.
61. همان، ص 425.
62. کرزن، پیشین، ص 515.
63. قرارداد امتداد خط تلگراف از گوادر تا میانه ی جاسک و بندرعباسی در 20 ذی الحجه 1284 ق برابر با 2 آوریل 1868 م میان ایران و انگلیس منعقد گردید ( لیتن، پیشین، ص 291-292 ).
64. برای اطلاع از مشروح حکمیت دولت انگلستان در بلوچستان و سیستان بنگرید به: محمود، پیشین، فصل 41.
65. پالمر، رابرت روزول:
تاریخ جهان نو، ترجمه ی ابوالقاسم طاهری، تهران امیرکبیر، 1383، ص 899-900.
66. نقشه ی 2 و 3 نمایانگر محدوده ی اقلیت قومی- زبانی و مذهبی ایران است.
67. کرزن، پیشین، ص 311.
68. Lorimer, ibid, p. 609.
69. موسوعه عمان الوثائق السریه، پیشین، ص 1018 و 1116 و 1119.
70. کبابی، سدیدالسلطنه:
بندرعباس و خلیج فارس ( اعلام الناس فی احوال بندرعباس )، تصحیح احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1363، ص 58.
71. « کچ »: لسترنج این مکان را در شرق « قصر قند » دانسته و نام های دیگری مانند « کیج »، « کیز »، « کج »، « کچ » و « کیج » را به آن نسبت می دهد ( لسترنج، گای: جغرافیای تاریخ سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه ی محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383، ص 353 ). نام این مکان را می توان با « کچو » در شرق خلیج چابهار مطابقت داد. در کتاب جغرافیای بلوچستان، آمده است: خرما و بعضی حبوب « قصرقند » به « جدکال » و « کیچ » و بندر چابهار و گوادر می رود ( وزیری، احمدعلی خان:
جغرافیای بلوچستان، تصحیح، تعلیق و توضیح و اضافات محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1386، ص34 ).
72. « مولتان » ( به زبان اردو: « ملتان » ): یکی از شهرهای استان پنجاب در کشور پاکستان و مرکز ناحیه مولتان است. این شهر در بخش جنوبی استان جای دارد و ششمین شهر بزرگ کشور پاکستان به شمار می آید. مولتان به عنوان شهر صوفیان بزرگ و زیارتگاه ها شناخته می شود ( ویکی پدیای فارسی ).
73. کبابی، سدیدالسلطنه:
سرزمین های شمالی پیرامون خلیج فارس و دریای عمان ( مغاص اللیالی و مناراللیالی )، تصحیح و تحشیه احمد اقتداری، تهران: جهان معاصر، 1371، ص 302-303.
74. وثوقی، محمدباقر،
تاریخ خلیج فارس و ممالک همجوار، تهران: سمت، 1384، ص 317.
75. محمود، محمود، پیشین، ص 906.
کتابنامه : 1. آدمیت، فریدون: امیرکبیر و ایران، تهران: انتشارات خوارزمی، 1378.
2. ابراهیمی نژاد، بدرجهان:
روابط ایران و مسقط در دوره ناصری، پایان نامه یکارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1384.
3. افشار سیستانی، ایرج:
نگاهی به سیستان و بلوچستان ( سرزمین آزادگان سخت کوش )، تهران: امین خضرائی، 1363.
4. برقعی، محمد:
نظری به بلوچستان ( سفرنامه )، انتشارات سپید، 1351.
5. بنی عباسیان بستکی، محمداعظم:
تاریخ جهانگیریه و بنی عباسیان بستک، به کوشش عباس انجم روز، تهران، 1339.
6.پالمر، رابرت روزول:
تاریخ جهان نو، ترجمه ی ابوالقاسم طاهری، تهران: امیرکبیر، 1383.
7. جناب، محمدعلی:
خلیج فارس و آشنایی با امارات آن، تهران: شریعت و شرق، 1349.
8. حافظ نیا، محمدرضا:
جغرافیای سیاسی ایران، تهران: سمت، 1383.
9. حبیبی، حسن و وثوقی، محمدباقر:
بررسی تاریخی سیاسی و اجتماعی اسناد بندرعباس، تهران: بنیاد ایران شناسی، 1387.
10. زنگنه، حسن
( گردآورنده ): جنوب ایران به روایت سفرنامه نویسان شیراز، نوید شیراز، 1380.
11. سازمان جغرافیایی کشور:
فرهنگ جغرافیایی ایران، کرمان و مکران، ج8، تهران: انتشارات سازمان جغرافیایی کشور، 1355.
12. ساسانی، خان ملک:
« بلوچستان »، مجله یادگار، ج3، شماره ی 6، 1325.
13. سالاربهزادی، عبدالرضا:
بلوچستان در سال های 1307 تا 1317 ق، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1372
14. ستاندیش، جان:
ایران و خلیج فارس، ترجمه ی عبدالرضا سالار بهزادی، تهران: نشر نی، 1383.
15. شامس السیابی، شیخ سالم بن محمود:
عمان عبرالتاریخ، جزء الرابع، سلطنه عمان، وزاره التراث القومی و الثقافه، 1415هـ ق/1994م.
16. صالح، محمدالعابد:
دورالقواسم فی الخلیج الفارسی، بغداد: مطبعه العانی، 1976.
17. عقیل، مصطفی:
سیاسه ایران فی خلیج الع... عهد ناصرالدین شاه، کلیه الانسانیات جامعه قطر، 1986.
18. عیسوی، چارلز:
تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه ی یعقوب آژند، تهران، نشر گستره، 1369.
19. کبابی، سدیدالسلطنه:
بندرعباس و خلیج فارس ( اعلام الناس فی احوال بندرعباس )، تصحیح احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1363.
20. کبابی، سدیدالسلطنه:
تاریخ مسقط و عمان بحرین و قطر ( برهان السدید فی احوال آل بوسعید )، تصحیح احمد اقتداری، تهران: دنیای کتاب، 1370.
21. کبابی، سدیدالسلطنه:
سرزمین های شمالی پیرامون خلیج فارس و دریای عمان ( مغاص اللیالی و مناراللیالی )، تصحیح و تحشیه احمد اقتداری، تهران: جهان معاصر، 1371.
22. کرزن، جرج:
ایران و قضیه ایران، ترجمه ی وحید مازندرانی، تهران: بنگاه نشر و ترجمه ی کتاب، 1350.
23. لاندلن، شارل دو:
تاریخ جهانی، ترجمه ی احمد بهمنش، تهران: دانشگاه تهران، 1380.
24. لسترنج، گای: جغرافیای تاریخ سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه ی محمود عرفان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.
25. لیتن، ویلهلم:
ایران از نفوذ مسالمت آمیز تا تحت الحمایگی، ترجمه ی مریم میراحمدی، 1367.
26. مجتهدزاده، پیروز:
سیاست های مرزی و مرزهای بین المللی ایران، ترجمه ی حمیدرضا ملک محمدی، تهران: سمت، 1389.
27. محمود، محمود:
تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، تهران: اقبال، 1353.
28. موسوعه عمان الوثائق السریه، المجلد الاول، اعداد و ترجمه محمد بن عبدالله بن حمد الحارثی، بیروت: مرکز دراسات الوحده العربیه، 2007.
29. هدایت، رضاقلی خان،
روضه الصفای ناصری، تصحیح و تحشیه از کیان فرد، تهران: اساطیر، 1380.
30. وثوقی، محمدباقر،
تاریخ خلیج فارس و ممالک همجوار، تهران: سمت، 1384.
31. وزیری، احمدعلی خان:
جغرافیای بلوچستان، تصحیح، تعلیق و توضیح واضافات محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1386.
32. Calvin H. Allen, Jr: "The State of Mascat in the [ Persian ] Gulf and East Africa",
International Journal of Middle East Studies, Vol.14, No. 2, 1982, published by Cambridge university press.
33.kelly, J. B: Britain and the persian Gulf, Oxford, 1968.
34. Lorimer, John Gordon: Gazetteer of the persian Gulf, V.1, Historical, part. 1.
35. Lorimer, John Gordon: Gazetteer of the persian Gulf Historical, part 3, Tables- Maps.
36. Miles, S. B: The countries and Tribes of the persian Gulf, London,1966.
37. Wilson, Arnold, The persian Gulf, London,1923.
کرانه های بلوچستان در اواخر دوره ناصری ( سالار بهزادی، عبدالرضا: بلوچستان در سال های 1307 تا 1317 ق، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1372 )
نقشه 2: الگوی فضایی ساختار قومی- زبانی ملت ایران و ارتباط آن با فضاهای انسانی مجاور ( حافظ نیا، محمد رضا، جغرافیای سیاسی ایران، تهران، سمت، 1388، ص 153 )
الگوی فضایی ساختار مذهبی ملت ایران و ارتباط آن با فضاهای انسانی مجاور ( حافظ نیا، محمد رضا: جغرافیای سیاسی ایران، تهران: سمت، 1388، ص 154 )
نقشه 4: مرزهای ایران و پاکستان ( بلوچستان انگلیس ) در سال های 1288 ه ق/ 1871 م ( مجتهد زاده، پیروز: سیاست های مرزی و مرزهای بین المللی ایران، ترجمه ی حمیدرضا ملک محمدی، تهران: سمت 1389، ص 305 )
منبع: راسخون
کد مطلب: 30012