کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

تاریخ پهلوی را خود پهلوی ها نوشته اند

7 خرداد 1394 ساعت 18:00

دکتر یعقوب توکلی استاد تاریخ ،گفت: در دوره 16 ساله رضاشاه ما با پادشاهی روبرو هستیم که خود را شاه ایران می‌داند و هویت گذشته اش را در شاهان باستان می‌بیند. این مسئله دغدغه تنها خود شاه نبود. ما در این جا با جریان روشنفکری طرف هستیم که قبل از رضاشاه و قبل از جریان مشروطه به دنبال احیای ایران باستان و اندیشه‌های مربوط به ایران پیش از اسلام است.


اولین جلسه از سلسله نشست‌های سوژه‌یابی تاریخ معاصر با موضوع رضاخان پهلوی، در سالن امیرحسین فردی حوزه هنری با سخنرانی دکتر یعقوب توکلی استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ معاصر  برگزار گردید.

منابع تاریخ نگاری درباره پهلوی متعلق به پهلوی هاست
توکلی در ابتدا با بیان چرایی توجه دوباره به این برهه از تاریخ معاصر گفت: در سال های اخیر شاهد گسنرش بازخوانی عصر پهلوی هستیم و عده ای در این مسیر تلاش بسیاری می کنند. ضمن این که ما هم معتقدیم که باید درباره این دوره بازخوانی جدی صورت بگیرد. چرا که منابعی که ما درباره این دوره داریم عمدتا توسط پهلوی ها نوشته شده و کمتر این موارد نقادی شده است.





4 دوره تاریخ نگار پهلوی
وی افزود: پهلوی ها چهار دوره تاریخ نگاری دارند. دوره اول تاریخ نگاری پهلوی ها دوره تلاش های گسترده آن ها برای اثبات پیوندهای فرضی و خیالی با پادشاهان باستانی هخامنشی و ساسانی  پیش از اسلام است. لذا در این دوره همه استنادات و ارجاعات به ایران باستان است. اگر به نطق محمد علی فروغی در تاجگذاری رضاشاه دقت کنیم می-بینیم که وی به رضاشاه می فهماند که شما از نسل کوروش و داریوش و پادشاهان ساسانی هستید. جالب است که این هزار و چهارصد سال مابین دوره باستان و معاصر را دارای نسبتی با رضاخان نمی بیند. کتاب های این دوره هم در دانشگاه ها و مراکز علمی به ایران باستان می پردازند و مستشرقانی هم که در دوره پهلوی به ایران آمدند مثل رومن گریشمن و سن کریستین هم به این باور کمک کردند. تا آن جا که می بینیم در دهه 1350 تاریخ ایران از هجری شمسی به شاهنشاهی تغییر می کند. آثار شاخص این دوره مثل ایران باستان پیرنیا تا نوشته های پورداوود و تقی زاده بر مبنای نگاه باستان گرایانه است.
توکلی ادامه داد: دوره دوم تاریخ نگاری پهلوی ها بعد از تحولات افزایش قیمت نفت و اصلاحات ارضی است. در این دوره پهلوی ها وارد ادبیات تمجیدی می شوند و تلاش می کنند تا یک نقش بسیار شکوهمند برای خود در فرایند تاریخ ایران منظور کنند. شما در این دوره شاهد آثار فراوانی مثل پیش به سوی دروازه های بزرگ تمدن، عظمت بازیافته و ماموریت برای وطنم بر می خورید. که بسیار تمجید آمیز است و با واقعیت های همان زمان هم مطابقت ندارد.

وی افزود: دوره سوم تاریخ نگاری پهلوی ها دوره ای است که پس از شکست و فرار از کشور، آن ها در صدد پاسخگویی برآمدند و تلاش کردند تا اتفاقی را که در ایران افتاد فاجعه نمایی بکنند. در آثار این دوره انقلاب اسلامی به عنوان یک فاجعه بزرگ نمایانده شده و برای این فاجعه بزرگ به دنبال مقصر هستند.





این پژوهشگر تاریخ معاصر در ادامه گفت: با مطالعه منابع، من حدود ده مقصر مختلف را در این آثار پیدا کردم. مثلا شاه در کتاب پاسخ به تاریخ می گوید که دشمنان مردم ایران، اشرف میگوید که آمریکایی ها، فریدون هویدا می گوید که شخص خود شاه مقصر بودو خود هویدا در محاکمه اش سیستم را مقصر معرفی می کند یا جهانگیر تفضلی که اطرافیان شاه را فاسد معرفی می کند که باعث سقوط شاه شدند. شروع تاریخ نویسی بعد از انقلاب پهلوی ها با کتاب پاسخ به تاریخ است و کتاب های این دوره چه به صورت تحقیق یا خاطره یا مقاله می خواهد بگوید که ما در وقوع انقلاب اسلامی مقصر نبودیم. اما جالب این است که در این کتاب ها اساسا پدیده ای به نام مردم دیده نمی شود و مردم ایران نقشی در آن چه که واقع شد ندارند. و معتقدند که یک دست توطئه گر خارجی این حوادث را بوجود آورد.

وی ادامه داد: دوره چهارم تاریخ نویسی پهلوی ها طی سال های اخیر آغاز شده. این دوره با پیوند بین نویسندگان چپ (مارکسیست های سابق) و پهلوی ها شروع می شود. در این دوره ادبیات پهلوی ها بگونه ای طلبکارانه تغییر شکل پیدا می کند. مثل کتاب قوام السلطنه حمید شوکت یا کتاب معمای هویدا عباس میلانی. یا مثلا مستند انقلاب 57 که این نگاه را جدی تر عرضه می کند.
در سال های اخیر جریانی مردم را بخاطر وقوع انقلاب محاکمه می کند

توکلی افزود: تنها جریانی که به صورت جدی منتقد پهلوی ها بوده، جریان تاریخ نگاری معتقد به انقلاب اسلامی است. در آثار تاریخی چپ ها و ملی گرایان در بعد از انقلاب ما انتقاد جدی را به حکومت پهلوی نمی بینیم. اما آن چه که تا بحال بیشتر مستند شده و مورد اشاره قرار گرفته از زبان خود پهلوی ها روایت شده. در سال های اخیر نیز جریانی آمده که تلاش می کند مردم را به خاطر وقوع انقلاب  به بهانه های مختلف محاکمه کنند و زیر سوال ببرند.

وی با بیان این که برای این بحث باید به ایران بعد از مشروطه و همچنین به برشی از دوره قاجار و مواجهه تمدنی مان با غرب هم بپردازیم، گفت: در اوایل قاجار ما شکست های سنگینی از غرب خوردیم که علتش هم عقب ماندگی داخلی و هم عقب ماندگی نظامی، سیاسی و علمی و پیشرفتی بود که در غرب صورت گرفت و به واسطه این پیشرفت ها ما شکست خوردیم. بعد از شکست در جنگ های ایران و روس، انگلیسی ها هم به همان صورت با ما رفتار کردند و با فشارهای دیپلماتیک و ارعاب و فریب بخشهایی، از ایران را جدا کردند. ما در دوره قاجار شکست های بسیار داشتیم و بخاطر این شکست ها روحیه عمومی ایرانیان درهم شکست. و بعد در پی آن قراردادهای اقتصادی متعدد می آید.

توکلی ادامه داد: در شرایط انقلاب مشروطه ما با سوالی جدی هم روبرو بودیم. این که ما چرا عقب ماندیم و راز عقب ماندگی ما چه بود؟ اینجا دو پاسخ عمده مطرح می شد. یک پاسخ از طرف جریانی است که قدرت و تمدن غرب را باور کرده و می خواهد در مسیر تبعیت از تمدن غرب گام بردارد. حرف اساسی این گروه این است که علت عقب ماندگی ما مسلمانی ماست و قواعد و احکام دینی دست و پای ما را بسته است.

وی افزود: طیف دیگری که مخالف این جریان بود دلیل عقب ماندگی را نه بخاطر مسلمانی بلکه به این خاطر می دانست که ما از اسلام فاصله گرفتیم. می گفتند که اسلام تاکید بر جهاد و علم و نظافت می کند و ما همه این ها را رها کردیم. نفی استعمار هم در اینجا به طور جدی معنا پیدا می‌کند. برخلاف طیف اول که معتقد به  تبعیت از الگوی غرب در داخل است این گروه قائل به الگوهای داخلی و بومی سازی است. البته نه به معنای این که مزایای تمدنی رانادیده بگیرند.

ایجاد دولت های محلی بجای دولت های تحت الحمایه سیاست انگلیس بعد از جنگ اول بود

این پژوهشگر تاریخ معاصر ادامه داد: بعد از تحولات مشروطه، حکومت قاجار ضعیف می‌شود. نیروی نظامی هم که در مملکت وجود نداشت و قزاق ها هم تحت نفوذ روسیه بودند. در پی این تحولات کشور عملا بی‌صاحب می‌شود. این دوره مصادف است با قدرت گیری حداکثری بریتانیا در جهان. در این زمان جنگ جهانی اول باعث می‌شود که امپراتوری عثمانی از هم بپاشد. در پی انقلاب روسیه و فروپاشی عثمانی در جنگ دوم منطقه بلاصاحب ماند و انگلستان به عنوان پیروز جنگ که هزینه بسیار سنگینی نیز برای پیروزی پرداخته بود باید به فکر اداره این سرزمین ها می بود. اولین کار دستگاه سیاست خارجی بریتانیا اجرای قرارداد تحت‌الحمایگی (1919) است. این قرارداد ابتدا در عراق اجرا می‌شود. اما اجرای این قرارداد در ایران و عراق هزینه سالانه سنگینی بر دوش بریتانیا می‌گذاشت و انگلستان پس از جنگ توان پرداخت آن را نداشت. بنابراین یک راه حل جایگزین پیش‌بینی کردند که بجای ایجاد دولت‌های تحت‌الحمایه که همیشه در نزد ملت‌های خود منفورند، دولت های محلی ایجاد کنند که از راه‌هایی بغیر از شیوه‌های معمول به قدرت رسیدن بر سرکار آمده باشند. ضمن این که این دولت‌ها در کشور خود پایگاه نظامی و سیاسی محکمی نداشته باشند و اتکایشان به ما باشد. در ایران رضاخانی بر سر کار آمد که هیچ پشتوانه خانوادگی و ایلی و پایه اجتماعی نداشت.

رضاخان قبل از سلطنت در جلسات مخفی گروه های بابی شرکت داشت

وی افزود: فرایند روی کار آوردن رضاخان هم جالب توجه است.وی که از پانزده سالگی وارد خدمت قزاقخانه شد، هم در محاصره تبریز در دوره استبداد صغیر به عنوان تیربارچی حضور داشت و هم در اکثر جنگ‌های آن دوره شرکت داشت. در تهران و در زمان دسته بندی های سیاسی در جلسات مخفی گروه‌های بابی شرکت دارد. لذا در فرایند انتخاب او شاهد پیدا شدن شخصی به نام عین‌الملک هویدا هستیم که هم در فلسطین با انگلیسی‌ها ارتباط دارد و هم مسئول دفتر و همه کاره عباس افندی، رهبر بهائیان است. بنابراین در بهائی بودن عین الممالک تردیدی نیست. کسی که رضاخان را به اردشیر جی معرفی می‌کند عین‌الملک هویدا پدر امیرعباس هویداست. سپس رضاشاه توسط اردشیر جی به ژنرال آیرونساید معرفی می‌شود. اینجا ما با ظهور شخصیتی به عنوان رضاخان سردار سپه مواجه می‌شویم. با اعتراض قزاق‌ها به دلیل عدم دریافت حقوق و آمدن شان به تهران کودتای 1299 بوقع پیوست. با وقع کودتا جمعی از سران سیاسی را در تهران دستگیر کردند و به زندان فرستادند. سیاستمداران آن دوره خطر رضاخان را متوجه شدند و تلاش بسیاری صورت گرفت تا قدرت او شکل نگیرد. اما پادشاه در آن زمان جوانی است که همه از او عدم دخالت در حکومت یعنی پادشاه مشروطه می خواهند. از طرف دیگر شاه به علت بیماری توان درگیری با این چهره جدید که قوای نظامی را نیز در دست دارد ندارد.

هدف انگلیس مبنی برتجمیع قدرت در ایران با رضاخان شکل می گیرد

وی افزود: در اینجا آن هدف انگلستان مبنی بر تجمیع قدرت در ایران، آرام آرام توسط رضاخان شکل می‌گیرد. پلیس جنوب و قوای چریکی شرق و قزاق ها که تابحال از بریتانیا حقوق می گرفتند در ساختار قوای متحدالشکل جدید قرار می‌گیرند و هزینه¬ی آن‌ها بر دوش ایران قرار می‌گیرد، در حالی که وظیفه اش حفاظت از چاه ها و لوله های نفت ایران برای انتقال به بریتانیاست. در سال های 1299 تا 1304 قدرت رضاخان شکل می گیرد. در طی این مدت انگلستان بسیار حساب شده عمل می‌کند. یکی از موفقیت های بریتانیایی ها شکست مدرس و رحیم زاده خوئی و شیخ خزعل در بازگرداندن احمد‌شاه است.

توکلی ادامه داد: مسئله ای که پس از ورود انگلیسی ها به خلیج فارس در رقابت با پرتغالی‌ها همیشه وجود داشت این بود که آن‌ها اجازه تشکیل نیروی دریایی به ما را نمی‌دادند. حتی در زمان رضاشاه نیز نیروی دریایی ما ایتالیایی بود. بعد فرمانده نیرویی دریایی، بایندر چندین جزیره متروکه خلیج فارس را پرچم میزند که چند نامه تند از رضاشاه دریافت میکند که علت آن اعتراض انگلستان است و در آغاز جنگ دوم جهانی بایندر در دریا حضور ندارد و او را در خشکی به تله می‌اندازند و می کشند.
پیوند رضاشاه با شاهان باستان کار روشنفکران برای حذف اسلام از تاریخ ایران بود

این استاد تاریخ در ادامه گفت: در دوره 16 ساله رضاشاه ما با پادشاهی روبرو هستیم که خود را شاه ایران می‌داند و هویت گذشته اش را در شاهان باستان می‌بیند. این مسئله دغدغه تنها خود شاه نبود. ما در این جا با جریان روشنفکری طرف هستیم که قبل از رضاشاه و قبل از جریان مشروطه به دنبال احیای ایران باستان و اندیشه‌های مربوط به ایران پیش از اسلام است. این رویه هم در نوشته‌های آقاخان کرمانی است و هم در نوشته‌های ملکم خان آمده و هم جریان روشنفکری به صورت جدی به دنبال این مسئله است. چون با این پرسش روبرو هستند که وقتی اسلام را از ایران حذف کردند چه چیزی را باید جایگزینش کنند. پاسخ ایران باستان و توجه دادن به آیین‌های باستانی است. لذا در این دوره عناصر فکری و کلامی زرتشتی به صورت جدی مطرح می‌شود و ما با نشانه های زرتشتی بسیاری در این دوره برخورد می‌کنیم. لذا وقتی رضا خان به قدرت رسید متوجه شد عناصر روشنفکری که او را به قدرت رساندند، مانند فروغی وتیمورتاش و اعضای کمیته آهن، این افراد معتقد به حذف اسلام هستند پس شما می‌بینید که رضاشاه هیچ نشانه ای از این که بر ایرانی حکومت می کند که مساله سرزمینی‌اش در اینجا پدیده‌ای به نام اسلام و تشیع است بروز نمی دهد. در حالی که از زمان صفویان تا پایان قاجار پادشاه مظهر حمایت از کشور شیعه است و سمبل حفاظت از دین و مذهب کشور. اما رضاشاه فراموش می‌کند که حافظ مرزهای کشور است هم در برابر کفر و هم در برابر افراطی گری مذهبی و مردم این مطالبه را از او دارند. هرچند محمدرضا در اواخر به یادش آمد و در آخرین سفری که به مشهد می‌کند به آقایانی که به دیدنش آمدند گفت که اگر سلطنت برود مذهب تشیع هم می‌رود. اما در اینجا رضاخان خود را نماینده چنین جریانی نمی‌داند. وی بعد از تثبیت قدرت به سمت تسویه حساب‌های سیاسی رفت. عموم مخالفینش را یا تبعید کرد یا خانه نشین.

کارهایی را که به رضاشاه نسبت می دهند مانند تأسیس مدارس جدید و ... تصویب مجلس قبل از رضاشاه بود

وی افزود: بحث جدی دیگر در زمان رضاشاه پیشنهاداتی است که اجرایی می‌شود. بسیاری تصور می‌کنند که اینها ایده رضاشاه بود. کتابی هست با عنوان قانون ادوار مجلس. در این کتاب قوانین تصویب شده در ادوار مختلف مجلس آمده. در این کتاب ما شاهد این هستیم که قانون تشکیل قشون متحدالشکل، قانون تبدیل لباس، قانون تاسیس دانشگاه، قانون تاسیس مدارس جدید و همه آن چه که به عنوان مجموعه تلاش‌های رضاشاه در کشور ما تلقی می‌شود در مجلس سوم یا چهارم توسط اجتماعیون عامیون  و قبل از روی کار آمدن رضاشاه تصویب می‌شود و مجموعه این ایده ها هیچ ارتباطی با رضاشاه ندارد. اما بخش زیادی از این ایده ها در زمان رضاشاه اجرا شد.
توکلی ادامه داد: یکی از این ایده ها که اجرا شد بحث تغییر لباس است. جریانی که گفت ما باید برویم به سمت غرب و از آن ها تبعیت کنیم و مثل سخن تقی‌زاده که گفت ما باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شویم اعتقادش این بود که حجاب در جامعه هم باعث شده که ما هم یکسری هزینه های اضافی به خانواده ها تحمیل کنیم و هم اینکه وقتی شما وارد جامعه می شوید خیمه سیاه متحرک می بینید ولی وقتی شما به اروپا می‌روید هم میزان لباس خانم‌ها کمتر است و وضعیتی است که نشاط در جامعه حاصل می‌شود. این را تنها روشنفکرها هم نگفتند بلکه فمنیست‌ها هم آمدند و این را گفتند و عناصر اشرافیت قاجار هم به این مسئله کمک کردند. بعد مدارس مسیحی که در ایران شکل گرفتند مثل مدارس آلیانس.

قشون متحد الشکل هم از زمان رضاشاه آغاز بود

وی گفت: یکی از اقدامات رضاشاه تشکیل قشون متحدالشکل بود. که در مجالس قبل تصویب شده بود. بحث دیگر ساختن مدارس است که البته جریان مدرسه سازی هم از زمان رضاشاه آغاز نشد. از قبل از مشروطه و در زمان مشروطه و بعد از آن جریان‌های مختلفی شروع به مدرسه سازی کردند و مدارس پسرانه و دخترانه ساختند. جریان دیگر ساخت زیرساخت‌های اقتصادی است که عمده آن‌ها هم توسط آلمانی‌ها ساخته می‌شود. تجربه تاریخی ثابت کرد که انگلیسی ها در تمام مناطقی که سیطره داشتند تقریبا چیزی نساختند. یعنی مثلا شما یک بنای عام‌المنفعه در ایران ندارید، در کشورهای دیگرهم ندارید جز چیزهایی که نیاز خودشان بوده. در این دوره بناهایی ساخته شد. اما ما باید ببینیم که هزینه ساخت از طرف دولت بوده یا مردم هم مشارکت داشته اند.

در دوره رضاشاه حتی بخشی از وظیفه قوه قضائیه به ارتش سپرده شد

توکلی ادامه داد: مسئله دیگری که ما در این دوره با آن مواجه هستیم بحث نوسازی ارتش است. ارتش در این دوره با ادغام نیروهای مختلف به صورت متحدالشکل درآمد و همه در نیروی زمینی قرار گرفتند. بعد یک نیروی هوایی کوچکی تاسیس شد. بعد قرار بر تاسیس نیروی دریایی شد که انگلیسی‌ها راضی نبودند و نیروها را به ایتالیا فرستادند برای آموزش و نیروی دریایی ایران با افسرانی که سابقه شرکت در نیروی زمینی دارند تشکیل شد. اتفاقی که در اینجا افتاد این بود که آمدند و ارتش را که در همه جا وظیفه اش دفاع از سرزمین در برابر بیگانگان بود را وظیفه ای به آن اضافه کردند و آن دفاع از امنیت داخلی بود. با افزوده شدن این وظیفه، ارتش به عنوان ابزار حکومت در درگیری‌های داخلی مورد استفاده قرار گرفت. در کنار این کار، بخشی از وظایف قوه قضائیه را نیز به ارتش دادند. لذا مخالفین و فعالین سیاسی را به ارتش سپردند و نتیجه اش قضایایی مثل کشتار مسجد گوهرشاد بود. پس در اینجا وظیفه ای به ارتش داده شد که این خود باعث شد که به ضدش تبدیل شود. از این زمان ارتش در تمام مسائل و مناقشات داخلی شرکت داده شدو این تا سال 57 ادامه داشت. یعنی تا سال 57 هر مخالف سیاسی که باید به دادگستری سپرده می شد حواله شد به دادگاه نظامی. و شرایط دادرسی نظامی بر او حاکم می شد.

ارتش ایران در دوره رضاخان حافظ منافع انگلیس شد
وی گفت: شما در این دوره شاهدید که تمام کارهایی را که بریتانیا برای حفظ امنیت تاسیسات نفتی ذیل قرارداد 1919 می خواست و با تشکیل پلیس جنوب و تصرف قوای قزاق انجام داده بود حالا توسط ارتش ایران انجام می‌شود، اما این بار با پول و بودجه دولت ایران.

توکلی ادامه داد: اتفاق مهم دیگر در این دوره بحث راه‌آهن است. بحث راه‌آهن در ایران از زمان قرارداد رویتر در ایران مطرح بوده. یعنی چیزی حدود 60- 70 سال از طرح قضیه راه‌آهن در ایران می گذشت و این ایده شکل گرفته بود. در ایران هم ما حدود چهارده قطعه راه‌آهن کوتاه داشتیم. مثلا در بوشهر یا محمودآباد به آمل و در مناطق دیگر. در دوره قاجار هم این مساله بسیار مورد بحث بوده. از طرفی راهآهن در این زمان به عنوان یک وسیله استراتژیک در حوزه نظامی مطرح بود. لذا مثلا وقتی که بحث راه‌آهن برلین- بغداد مطرح می شود بلافاصله همه دولت‌های اروپایی بر علیه‌اش موضع می‌گیرند.

راه آهنی که در زمان رضاشاه کشیده شد مصدق سالها قبل تأسیس آن را خائنانه می دانست

وی افزود: در جریان جنگ اول جهانی، نقل و انتقال نیرو برای انگلستان بسیار مشکل بود و هنگامی که خواستند به روسهای سفید کمک بکنند امکان دسترسی به آسانی میسر نبود. اما در اینجا دو بحث بسیار جدی در مورد راه‌آهن وجود دارد. یکی این که راه‌آهن ما شرقی- غربی باشد یعنی زاهدان را به خانقین متصل کند. نتیجه این بود که جمعیت عظیم چین و هند به بازار اروپا وصل می شد و ترانزیت عظیمی در اینجا اتفاق می‌افتاد. این کار منافع اقتصادی عظیمی برای ایران داشت و می توانست اروپا را به آسیا وصل بکند. در سال 1307 دکتر مصدق در موافقت با راه‌آهن شرقی- غربی در مجلس سخنرانی می‌کند. وی به صراحت می گوید که هر کس به راه‌آهن شمال به جنوب رای بدهد به کشور خیانت کرده. اما راهآهن شمال به جنوب تحت فشار رضاشاه تصویب می شود و به اجرا درمی‌آید. راه‌آهن ساخته شد و نقل و انتقال کالا از طریق آن روزانه 150 تن بود. اما با اشغال ایران در طی جنگ دوم جهانی برای رساندن کالا به روسیه این نقل و انتقال ناگهان به 6000 تن می رسد! انگلیسی‌ها با ایران قرارداد می‌بندند که هرچقدر شما پیش از جنگ از راه‌آهن درآمد داشتید ما به شما می دهیم و در آمد می شود یک سوم قبل از جنگ لذا در نهایت این راه‌آهن بجای این که وسیله‌ای بشود برای حل مشکلات ما، هزینه ای می شود که نهایتا انگلیسی هادر شرایط خاص از آن استفاده کردند. بنادر جنوب وصل می شود به بندر ترکمن که بند ترکمن الان هم یک شهر کوچک است. اهمیت اقتصادی ندارد جز این که دسترسی به مرز‌های روسیه رافراهم می‌کند.

4400 پارچه از زمین های بسیار وسیع به نام رضاشاه سند خورده بود

وی افزود: گام مثبتی که در دوره رضاشاه می‌توان دید بحث امنیت است. تردیدی وجود ندارد که در زمان رضاشاه این امنیت شکل گرفت. با سرکوبی افراد مختلف در کشور یک اقتدار مرکزی در کشور شکل گرفت. امنیت ولو این که قاهرانه باشد می تواند آسایش را برای مردم شکل بدهد. بعد از یک دوره طولانی مدت ناامنی این امنیت شکل گرفت.

توکلی گفت: صرف نظر از مسائل مربوط به کودتا، شاهد این واقعیت هستیم که مشروعیت نظام سیاسی در این زمان به درستی واقع نشد. انتقال حاکمیت با زور انجام شد و این نوع انتقال با سنت جابجایی قدرت سیاسی در ایران هم معمول نبود. بلکه این انتقال قدرت با حمایت قدرت خارجی بوده است و این در حالی بود که سیاست مداران آن روز ما متوجه این واقعیت بودند. پس یک بحث مسئلهمشروعیت است. مسئله دیگری که متوجه رضاشاه است مسئله تصاحب اموال است. شما از شرق کشور تا غرب کشور هر جا که می‌روید می بینید که یک بخش وسیعی به نام اعلی حضرت سند خورده. 4400 پارچه سند به نام رضاشاه وجود دارد و خیال نکنید که این ها زمین های چندصد متری و یا 1000 یا 2000 متری هست. بلکه مثلا یک نمونه اش در منطقه روستای فیروزکلای آمل، پنج شش روستای اطراف است. وقتی به ناصرالدین شاه گفتند ما به شما زمین بدهیم گفت همه جای ایران مال من است من زمین می‌خواهم چه کنم؟ درواقع پادشاه مملکت آمد به مالی که در دست مردم بود طمع ورزید. بعد این که نیروی نظامی و ارتش در خدمت این طمع مرزی شاه قرار گرفته و یک حجم بی حد و مرزی از مظالم بر جامعه ایران رفت که اصلا معقول هم نبود که پادشاه بخواهد به مردم ظلم کند.

وی افزود: داستان دیگری که در زمان رضاشاه اتفاق افتاد داستان مصادره اوقاف است. تا آن زمان تنها پادشاهی در ایران که احترام زمین‌های وقفی را نگه نداشت نادر شاه بود. در زمان رضاشاه قانون گذرانده بودند که اداره املاک شاهنشاهی بتواند این املاک وقفی را مصادره بکند.

یکجا نشین کردن عشایر در زمان رضاشاه اقتصاد ما را ناتوان کرد

این استاد دانشگاه ادامه داد: مسئله دیگری که در این دوره لطمه بسیاری به ایران زد و واقعا ما را در اقتصاد ناتوان کرد و در جنگ دوم جهانی باعث مرگ و میر بسیار مردم ایران شد سیاست تخت قاپو کردن (یکجا نشین کردن) عشایر بود. جامعه ما دو اقتصاد شبانی و کشاورزی داشت. کشاورزی هم با ابزار آن دوره و شخم زنی با احشام بسیار مشکل بود. کشاورزان هم باید تحت نظام ارباب رعیتی کشت می‌کردند که در نهایت یک درآمد بخور و نمیری داشتند. جریان دیگری که آزادتر بود و می‌توانست بهتر زندگی کند عشایر بودند. مزیت برای گله دار علفی است که بر روی زمین می‌روید و او به دنبال این علف گله خود را حرکت می‌دهد. ما در ابتدای دوره رضا شاه چندین میلیو ن راس دام در ایران داریم. چون عشایر جابه‌جا می شدند توسط ساختارهای سیاسی و نظامی قابل کنترل نبودند. برای کنترل کردن این‌ها را تخت قاپو کردند. تخت قاپو کردن از زمان گذشته یک نوع مجازات بود. یکجا نشینی عشایر که گله دار بودند باعث می‌شد که گله که وابسته به علف بود با کمبود آن پس از مدتی مواجه شود و کم‌کم بر اثر بی غذایی مجبور می‌شدند دام خود را ارزان بفروشند یا بکشند یا این که تلف می‌شد. بعد از مدتی دست عشایر که وابسته به این دام‌ها بودند خالی می شد. در واقع سخت ترین مجازات یک قبیله تخت قاپو کردن بود. اگر قبیله ای شورش میکرد پادشاه با تخت قاپو کردن آرام آرام آن قبیله را نابود می‌کرد.  نتیجه اش این که یکی از دلایل قحطی در ایران در زمان جنگ دوم جهانی همین تخته قاپو کردن عشایر است که دام‌ها به چیزی حدود هفتصد تا هشتصد هزار راس کاهش پیدا کرده بود.


پول نفت در دوره رضاشاه به حساب شخص وی واریز می شد
وی گفت: بحث بعدی در زمان حکومت رضاشاه مسئله انتقال پول نفت است به حساب شخصی رضاشاه. طبق قرارداد دارسی یک دوازدهم پول نفت به ما داده می شد. بعد و در جریان قرارداد 1933 (1312) که این تمدید شد، سهم نفتی ما به یک شانزدهم تقلیل پیدا کرد. به علاوه این که قرارداد تا سال 1372 تمدید شد و مهمتر این که در قرارداد تصویب شد که ایران باید تمام تاسیساتی را که شرکت نفت انگلیس ساخته و طبق قرارداد دارسی به ایران می رسید را باید از شرکت بخرد. این بند هم اضافه شد که نیروی دریایی سلطنتی حق دارد از نفت ایران سهمیه خود را ببرد. در واقع نیروی دریایی انگلستان از نفت ایران مجانی استفاده می کرد. سهمیه ایران به داخل نیامد بلکه چیزی حدود 60 میلیون دلار از سال هایی که سهم ایران بود در بانک های انگلستان جمع شد و در جریان جنگ دوم جهانی انگلیسی ها پیشنهاد کرد که این مبلغ را به آمریکا منتقل کنید. این پول که تبدیل به شمش طلا شده بود به یک کشتی منتقل شد و بعد انگلیسی‌ها گفتند که این کشتی را هم آلمان‌ها زدند و این مبلغ هم از بین رفت.

باج گیری نظامیان از مردم از اتفاقات ناگوار دوره رضاشاه است

توکلی گفت: مورد دیگر در این دوره این است که ما شاهد تصرف اموال مردم توسط نظامیان هستیم. وقتی نظامیان می‌آمدند و از رضاشاه تقاضای بودجه می‌کردند به آن‌ها می گفت که مگر در منطقه شما افراد ثروتمند نیستند که شما از من بودجه می‌خواهید. این حق را دادند به نظامیان که بتوانند از مردم در مناطق مختلف پول بگیرند و باج‌خواهی بکنند. چون در ادامه نظامیان در انتخابات دخالت کردند و لیست‌های انتخاباتی مورد نظر را تنظیم می‌کردند و در مرکز یکی از افرادی که توسط نظامیان معرفی شده بود انتخاب می‌گردید، این ماجرا  به یک فرصت دیگر برای نظامیانی شد که بیشتر می توانستند باج بگیرند در نتیجه نظامیان ارشد ثروتمندتر شدند مثلا سپهبد امیر احمدی که مشهور به سپهبد کنتوری است 700 عدد قبض کنتور برایش می‌آمد.

جریان روشنفکری و رضاشاه در مسائل فرهنگی همراه هم بودند

وی افزود: در زمینه فرهنگی ما مواجه با چند مسئله عمده هستیم. یک مسئله بسیار مهم سیاست‌های حذف اسلام در ایران هست. زمان کشف حجاب برمی‌گردد به ضعف مرجعیت در قم. چرا که در آن زمان حوزه‌ها را بسیار محدود کرده بودند. کشف حجاب زمانی اتقاق می افتد که حوزه‌ها و روحانیت شیعه قدرت خود را از دست داده بود. مثلا وقتی در مشهد یک مرجعی مثل حاج‌آقا حسین قمی به بحث تغییر لباس اعتراض می‌کند او را تبعید می کنند و تقریبا هیچ اتفاقی نمی افتد و بعد مسئله کشتار گوهرشاد اتفاق افتاد که باعث رعب و وحشت گسترده شد. البته جریان روشنفکری هم در مسیر غلبه بر  علیه اسلام و سنت های مردمی بسیار تلاش کرد و بسیار تعصب داشت و بعد ما با جریان بابیه و بهائیه مواجه‌‌ایم که یکی از مدعاهایشان بحث حقوق زنان بود. و گروه‌های فمنیستی و مدارسی که توسط مسیحیان تبشیری در ایران ایجاد شد.

نماینده رضاشاه برای اعتراض به تخریب بقیع یک بهایی بود!

توکلی ادامه داد: یکی دیگر از مسائل دوره رضاشاه که فوق العاده اهمیت دارد مبارزه وی با جریان عزاداری امام حسین (ع) است. لذا اینجا است که من معتقدم رضاشاه بهایی و یا حداقل بابی است. صرف نظر از این که اسناد رفت و آمد رضاشاه به محافل بابیه به صورت محدود بدست آمده. وقتی سیاست مجازات و تعقیب در برابر عزاداری سیدالشهدا در داخل کشور به اجرا در می‌آید این جا بحث سیاست حذف اسلام به طور جدی معنا پیدا می‌کند. شاهد دیگر ماجرای تخریب بقعه های قبرستان بقیع است. قبل از بقیع وهابی‌ها قبر حضرت ابوطالب و خدیجه را در مکه تخریب کردند. پس از این حادثه علمای شیعه و سنی اعتراض کردند. چون اعتراضات جدی شد قرار شد که ایران هم اعتراض بکند. نماینده اعزامی از ایران که برای مخالفت با تخریب قبور فرستاده شد، عین الملک هویدا است. پدر امیرعباس هویدا و رئیس دفتر عباس افندی. که بهائی بودن او مسجل است. مرحوم آیت الله صاحب فصول در خاطراتش می‌گوید: ملک عبدالعزیز می گوید که نماینده ایران بیش از ما و وهابی ها اصرار داشت این قبور تخریب شود و اطمینان داد که علمای ایران نمی‌توانند کاری انجام دهند.

این نشست ها این هفته دوشنبه 4 خرداد با ادامه مباحث مربوط به رضاشاه و آغاز بحث محمدرضا شاه پیگیری خواهد شد.

سلسله نشست های سوژه یابی از تاریخ پهلوی اول، دوم و فرح پهلوی به همت مرکز مستند سوره حوزه هنری از  28 اردیبهشت آغاز و به مدت 3 هفته در روزهای دوشنبه از ساعت 16 الی 20 در سالن امیرحسین فردی حوزه هنری واقع در انتهای خیابان سمیه برگزار خواهد شد.

منبع: فردانیوز


کد مطلب: 30505

آدرس مطلب :
https://www.cafetarikh.com/news/30505/تاریخ-پهلوی-خود-نوشته-اند

کافه تاریخ
  https://www.cafetarikh.com