آنها از من(امام خمینی) وحشت داشتند. (به همین دلیل) یک فولکس واگنی را به صورت خاموش آوردند داخل کوچه، کماندو و غیرکماندو و افسرهای گارد همه جمع بودند
داستان دستگیری امام از زبان امام
16 خرداد 1394 ساعت 19:05
آنها از من(امام خمینی) وحشت داشتند. (به همین دلیل) یک فولکس واگنی را به صورت خاموش آوردند داخل کوچه، کماندو و غیرکماندو و افسرهای گارد همه جمع بودند
. در کتاب «دیدار نوفللوشاتو» خاطرات ابولفضل توکلی بینا آمده است.
در یکی از دیدارهایی که در منزل حضرت امام بعد از آزادی ایشان داشتیم، ایشان ماجرای دستگیری خودشان را برای ما تعریف کردند و فرمودند: آنها از من وحشت داشتند. (به همین دلیل) یک فولکس واگنی را به صورت خاموش آوردند داخل کوچه، کماندو و غیرکماندو و افسرهای گارد همه جمع بودند.
وقتی میآیند داخل کوچه از دیوار بالا میروند و وارد خانه میشوند. مشهدی حسین میخواهند که مرا نشان دهد، او هم ممانعت میکند و شروع میکنند به اذیت کردن ایشان. از اینجا به بعد را بنده به نقل از کسانی که نزدیک به ماجرای آن شب بودند این گونه شنیدم که امام را توی فولکس واگن میگذارند و بدون اینکه کسی بفهمد ماشین را بدون اینکه روشن کنند هل میدهند که سر و صدا نکند و ایشان را میآورند.
جلوی بیمارستان فاطمی و داخل ماشین دیگری قرار میدهند و به سرعت حرکت میکنند. امام نماز صبحشان را نخوانده بودند. در همان دیدار خودشان فرمودند: من دیدم اینها وحشتزده هستند. گفتم: من نماز صبح نخواندهام نگه دارید تا من وضو بگیرم.
اینها میترسیدند. من به آنها دلداری دادم و گفتم: در این بیابان کسی نیست که شما وحشت داشته باشید. سرانجام موافقت میکنند.
اتومبیل را نگه میدارند ایشان هم با خاک زمین همانطور که در ماشین نشسته بودند تیمم میکنند. مأمورین هم به سرعت به طرف تهران حرکت میکنند.
امام در اتومبیل نماز صبح را میخوانند و هنوز ساعت پنج صبح نشده وی را به باشگاه افسران میبرند. حضرت امام آن روز را در آنجا گذرانده بودند.
در غروب روز 15 خرداد ایشان را به پادگان قصر منتقل میکنند و تا تاریخ 4 تیر ماه 1342 در این زندان به سر میبرند و سپس به پادگان عشرتآباد منتقل میشوند.
منیع: فارس
کد مطلب: 30609