طارقعزیز از جانب «صدام حسین» از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد. رادیو ضدانقلاب صدای ایران نیز دو روز بعد عینی در روز 21 دیماه سال1361 در گزارشی با اشاره به قصد رجوی برای انتقال ستاد تبلیغاتی خود از پاریس به بغداد، اعلام کرد که رجوی در این دیدار خواستار افزایش کمکهای مالی عراق به سازمان مجاهدین خلق شده است.
آذر ماه سال 1389 بود که «طبان التکریتی» برادر صدام که دهها منصب نظامی بر عهده داشت، رئیس زندانهای مخوف برادرش بود، در دادگاهی از ملت عراق عذرخواهی کرد و گفت: «مهندس کشتار و شکنجه در عراق، شخص طارق عزیز دست نشانده بیگانگان در عراق بود.» این بعثی جنایتکار همه سیاستهای سرکوب در عراق را به طارق عزیز، وزیر امور خارجه صدام نسبت داد و در سخنانش ضمن عذرخواهی از ملت عراق اظهار کرد که من و برادرم صدام،همانند مردم عراق از گرسنگی رنج بردیم و برخلاف طارق عزیز که همیشه به مسافرتهای خارج از کشور میرفت و در مراکز تفریح سیگار برگ میکشید، در عراق ماندیم و به مردم خدمت کردیم و اگر اجازه دهید همچنان در خدمت مردم خواهم بود!
دود جنگ به چشم طارق عزیز رفت
با توجه به مرگ طارق عزیز وزیر خارجه صدام، نگاهی کوتاه به زندگی او و و افشای لایههای پنهان رابطه سازمان مجاهدین به رهبری «مسعود رجوی» با وزیر امور خارجه صدام در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در راستای خدمت به صدام خواهیم پرداخت.
طارق عزیز که بود؟
طارق عزیز با نام اصلی «میخائیل یوحنا» سیاستمدار عراقی و از اعضای رده بالای حزب بعث بود که بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱ وزیر امورخارجه و از ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳ معاون نخستوزیر و از مشاوران نزدیک صدام حسین بود. آشنایی او با صدام به دهه ۱۹۵۰ برمیگشت که هر دو در حزب ممنوعه بعث فعال بودند و برای سرنگونی حکومت سلطنتی مورد حمایت بریتانیا، در این کشور فعالیت میکردند.
طارق عزیز با اینکه یک ناسیونالیست عربی بود اما در واقع به خانوادهای از قوم آشوری (کلدانی) و پیرو کلیسای کاتولیک کلدانی از شهر «تلکیف» در نزدیکی موصل تعلق داشت. او پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ بازداشت شد. دادگاه عالی عراق در چهارم آبان ۱۳۸۹ طارق عزیز را به اتهام مشارکت در قتلعام شیعیان عراق در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) به مرگ محکوم کرد. اما «جلال طالبانی» رئیس جمهور عراق این حکم را امضا نکرد. وی سرانجام در پنجم ژوئن ۲۰۱۵ (۱۵ خرداد ۱۳۹۴) در 79 سالگی در زندان شهر «ناصریه» به دلیل سکته قلبی درگذشت.
پیشبینی طارق عزیز چهار ماه پیش از آغاز جنگ تحمیلی
او چهار ماه قبل از آغاز رسمی تهاجم عراق به ایران، در مقالهای که در روزنامهی کویتی «الوطن» به چاپ رسید، وضعیت حاکم بر ایران را چنین ترسیم کرد:
1- تشتت نیروهای نظامی.
2- تعدد مراکز تصمیمگیری و وجود اختلاف میان رهبران سیاسی و مذهبی که هر کدام به یک دیگر اتهاماتی نسبت میدهند.
3- کشمکشهای میان اقلیتها و رهبران حاکم و عدم توانایی در حل مشکلات آنها.
4- وجود هرج و مرج و ناامنی.
5- توقف فعالیت کارخانههای تولیدی، تزلزل اقتصادی، افزایش افراد بی کار و نبودن بسیاری از مواد غذایی در بازار.
6- آشفتگی سیاست خارجی ایران در روابط خود با کشورهای منطقه و جهان.
بر کسی پوشیده نیست که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، از جمله دلایلی که موجب شده بود تا چهار مورد نخست پیشبینی طارق عزیز بر مبنای آنها بیان شود تحرک و خیانت عناصر سازمان منافقین به رهبری مسعود رجوی بوده است.
پس از اینکه چهره حقیقی سرکردگان و رهبران سازمان مجاهدین خلق بر مردم آشکار شد، این سازمان از ۳۰ خرداد۱۳۶۰ رسماً وارد دورهی جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شد که سازمان آن را «فاز نظامی» مینامید. در واقع نظریهپردازان سازمان معتقد بودند که در پیش گرفتن فاز نظامی در نهایت به پیروزی سازمان و سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد انجامید. این افراد بر این باور بودند که سازمان منافقین ضمن داشتن درکی واقعبینانه از نظام جمهوری اسلامی و ماهیت آشتیناپذیر آن، استراتژی مبارزه مسلحانه و وارد آوردن ضربات تعیین کننده با هدف سرنگونی نظام و در نهایت تشکیل آلترناتیو(جایگزین) را در دستور کار خود قرار داده است.
مسعود رجوی در تابستان 1361 سلسله مصاحبههایی با نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان در خارج از کشور انجام داد که با عنوان «جمعبندی یکساله مقاومت» در قالب کتابی چاپ و منتشر شد. او در این کتاب به توضیح کامل این امر میپردازد که مجاهدین حتی قبل از ورود حضرت امام خمینی به ایران میدانستهاند که در نهایت با وی کنار نخواهند آمد و کار به جنگ مسلحانه خواهد کشید.
تأثیر پیروزیهای پی در پی ایران در جبهههای جنگ
گفتنی است در جبهههای جنگ عراق علیه ایران در این مقطع تحولاتی رخ داد که برجستهترین آن را میتوان پیروزیهای پیدرپی نیروهای ایرانی در بازپسگیری مناطق اشغالی از طریق یک سلسله عملیاتهای پیروزمندانه دانست که با عملیات «ثامنالائمه» آغاز شد و در نهایت با عملیات «الیبیتالمقدس» به آزادسازی خرمشهر انجامید.
پس از فرار «بنیصدر خائن» و مسعود رجوی به پاریس، شورایی موسوم به «شورای ملی مقاومت» با شرکت شماری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی همانند حزب «دمکرات کُردستان»، «جبهه دمکراتیک ملی ایران»، «شورای متعهد چپ»، «سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران»، «سازمان اتحاد برای آزادی کار»، «کانون توحیدی اصناف»، «سازمان اقامه» و بعدها «حزب کار ایران»، «جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران»، «اتحادیهی کمونیستهای ایران» و «سازمان چریکهای فدایی خلق» تشکیل شد.
بنی صدر و رجوی بعد از فرار
طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنیصدر رئیسجمهور و رجوی نخستوزیر نظام جمهوری دمکراتیک اسلامی معرفی شدند. البته شماری از گروههای چپ عضو شورا به لفظ اسلامی در عنوان این نظام اعتراض کردند. ولی سازمان این وعده را داد که طی دو سه ماه، جمهوری اسلامی به سرعت سرنگون خواهد شد و گروههای معترض میتوانند اعتراضات خود را در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح کنند. البته با توجه به تعداد اندک اعضا و ضعف تشکیلاتی و سازمانی بیشتر این گروهها، در واقع شورای ملی مقاومت تا حدود زیادی تحت سیطرهی سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته بود و به همین دلیل رهبری سازمان، شورا را زیر مجموعهیی از سازمان میدانست، به گونهیی که این امر در عملکرد آن هم کاملاً مشهود بود.
دیدار مسعود رجوی با طارق عزیز/ انتقال ستاد تبلیغاتی منافقین
نکتهی بسیار مهم دیگر در تحولات این دوره سازمان که تبعات بسیار عظیمی نیز در پی داشت،دیدار مسعود رجوی با «طارقعزیز» معاون نخستوزیر عراق، در پاریس بود که بنیصدر خائن مقدمات آن را فراهم کرده بود. در این دیدار که به گزارش رادیو بغداد، در روز یکشنبه 9 ژانویه 1983 (19دی1361) انجام شده است، دو طرف بر لزوم حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور تأکید کردند و در مورد به اصطلاح صلح به توافق رسیدند.
دست دادن رجوی به طارق عزیز در مقابل صدام
رجوی در این دیدار، ایران را مسئول تداوم جنگ معرفی کرد. همچنین، طارقعزیز از جانب «صدام» از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد. رادیو ضد انقلاب صدای ایران نیز دو روز بعد یعنی در روز 21 دی ماه سال1361 طی گزارشی با اشاره به قصد رجوی برای انتقال ستاد تبلیغاتی خود از پاریس به بغداد، اعلام کرد که رجوی در این دیدار خواستار افزایش کمکهای مالی عراق به سازمان مجاهدین خلق شده است.
آغاز سیر جداییها از شورای ملی مقاومت
بیتردید دیدار مسعود رجوی با یکی از مقامات عالیرتبهی حکومت متجاوز بعثی عراق همچون طارق عزیز، در داخل شورای ملی مقاومت که گروههای عضو آن لااقل داعیهی میهنپرستی داشتند، واکنشهایی را در پی داشت. به همین دلیل به تدریج سیر جدایی گروههای مختلف از شورای ملی مقاومت آغاز شد که مهمترین مورد آن جدایی بنیصدر در فروردین 1363 بود. بسیاری از گروههای جداشده از شورا، اقتدار مطلق سازمان و رجوی را مهمترین عامل خروج یا به بیانی دیگر اخراج خود از این شورا اعلام کردند و بنابراین، در واقع شورای به اصطلاح ملی مقاومت در عمل به بنبست رسید و به فرجام نامیمونی مبتلا شد و کار آن در نهایت، به تشتت و انشعاب گروههای مختلف از آن انجامید.
گفته میشود که رجوی بدون اطلاع دادن به اعضای شورا به جز بنیصدر با طارق عزیز دیدار کرده است.به هر حال بنیصدر با وجود موافقت پشت پرده با روابط شورا و عراق، میکوشید تا خود را از ننگ همکاری با دشمن متجاوز دور نگه دارد و همین امر موجب بروز تناقضات عجیبی در عملکرد وی شد.
به هر حال بنیصدر با وجود موافقت پشت پرده با روابط شورا و عراق، میکوشید تا خود را از ننگ همکاری با دشمن متجاوز دور نگه دارد و همین امر موجب بروز تناقضات عجیبی در عملکرد وی شد.
بنیصدر به ویژه در سال1363 در چندین مصاحبهای، مخالفت خود را با این اقدام مسعود رجوی اعلام کرد. سرانجام با بالا گرفتن اختلافات و جنگ قدرت در داخل شورا، بنیصدر در زمستان 1362 و بهار 1363 از شورای ملی مقاومت جدا شد. به طور کلی برای ناکامی و در نهایت جدایی گروههای مختلف از شورای ملی مقاومت دلایل گوناگونی مطرح شده است از جمله: ملاقات رجوی با طارق عزیز و زمینهسازی برای انتقال شورا به عراق، مذاکرات حزب دمکرات کُردستان با ایران، انقلاب ایدئولوژیک در سازمان و اقتدار مطلق و دیکتاتوری رجوی در سازمان.
دلیل همکاری رجوی با حکومت بعث و رهبری مریم قجر عضدانلو
یکی از مهمترین دلایل همکاری علنی رجوی با حکومت بعث عراق را میتوان تمایل وی برای به رسمیت شناخته شدن در عرصهی دیپلماتیک دانست. در این دوران و پس از اقدامات خرابکارانه و تروریستی سازمان در ایران، رجوی پایگاهی در داخل کشور نداشت به همین دلیل با توجه به خوی قدرتطلبی وی، از هر طریق ممکن، نزدیک شدن به یک دولت بیگانه که ابرقدرتها نیز از آن حمایت میکردند و مذاکره با آن در واقع نوعی رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت و رجوی در عرصهی منطقهای و بینالمللی به شمار میآمد و رجوی تصور میکرد که از این رهگذر سریعتر میتواند به امیال قدرتطلبانهی خود دست یابد.
مسعود و مریم رجوی
انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان، یکی دیگر از رویدادهای مهم این دوره است. مسعود رجوی 7 بهمن 1363 در اطلاعیهیی «مریم قجر عضدانلو» (همسر مهدی ابریشمچی) را به عنوان همردیف مسئول اول سازمان (یعنی مسعود رجوی) معرفی کرد. به دنبال این خبر، سازمان با صدور اطلاعیهای از ازدواج مریم و مسعود خبر داد. پس از آن «علی زرکش» و «محمود عطایی» کادرهای شماره 2 و 3 نامههایی نوشته و اعلام کردند که چون یکی از زنان سازمان به مرحلهی رهبری رسیده است پس وی بر هر فرد دیگری جز شخص رهبر سازمان حرام است.متعاقباً رادیوی سازمان در روز 27 اسفند1363 خبر طلاق مریم رجوی از ابریشمچی و ازدواج وی با مسعود رجوی را به عنوان «دستاورد عظیم شگرف ایدئولوژیکی و ایثار و ازخودگذشتگی»اعلام کرد.
ارتقای رجوی به مقامی لازمالاطاعه و فوقالعاده، رسمیت بخشیدن به تغییر شیوهی هدایت سازمان از رهبری شورایی به رهبری تمامیتخواهانه و خودکامه، سرپوش گذاشتن بر ناکامیهای سازمان از طریق مرتبط دانستن آن با فقدان رهبری مشخص و فردی در سازمان از جمله اهداف به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک به شمار میآید.
علاوه بر این موارد، شاید رجوی اهداف نهان مهمتری را نیز دنبال میکرد. در یک بازاندیشی در این رویداد و تحولات پس از آن، شاید بتوان آن را نوعی زمینهسازی برای سلطهی مطلق و به ویژه استیلای فکری و ایدئولوژیک مسعود رجوی بر تمامیت سازمان مجاهدین دانست و چنان که در ادامه خواهد آمد، پذیرش این نوع رفتارِ آشکارا خلاف شرع اسلامی از جانب اعضای سازمان، راه را برای پذیرش دیگر خواستههای مسعود رجوی که بارزترین آن تصمیم وی برای انتقال مرکزیت سازمان به داخل کشور عراق میباشد، هموار میکند.
مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 با این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است (دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل توجه نکردن به قوانین داخلی و امنیتی فرانسه، از این کشور اخراج کرد.) و به دنبال امضای معاهدهای در پاریس با طارق عزیز، به بغداد رفت. پس از ورود وی، نیروهای سازمان در قرارگاههای تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شده و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیاتهایی را در طول جبهههای شمالی جنگ اجرا کردند.
نتیجه گیری شورای ملی مقاومت پس از انتقال به عراق
هنگام ورود رجوی به خاک عراق، شورای ملی مقاومت در بیانهای از نشست ۲۳ اردیبهشت 1365 خود چنین نتیجهگیری کرد:
برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخگویی به الزامهای مرحلهی جدید تدارک قیام از سوی دیگر،محل اقامت آقای مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن میداند.
پس از اعلام رسمی حضور کامل سازمان در عراق از سال 1365 که مقدمات آن در ملاقات طارق عزیز معاون نخستوزیر عراق و مسعود رجوی در دی1361 به طور علنی فراهم شده بود سازمان خدمت به ارتش عراق را در بالاترین سطح ممکن انجام داد.
اهداف سران سازمان منافقین و صدام از همکاری با یکدیگر
سران سازمان از همکاری با حکومت بعث عراق این اهداف را دنبال میکردند: از آنجا که عراق مرزهای زمینی طولانیای با ایران دارد، پس بهترین و آسانترین راه برای نفوذ عناصر سازمان به ایران به شمار میآمد، علاوه بر این سازمان میتوانست با استفاده از کمکهای مالی و تسلیحاتی فراوان عراق توان مبارزاتی خود در برابر جمهوری اسلامی را تا حد زیادی افزایش دهد. ناگفته پیداست که دولت عراق نیز به خوبی میدانست که میتواند با استفاده از عناصر و هواداران سازمان در ایران، اقدام به اجرای عملیاتهای خرابکارانه، کسب اطلاع از اوضاع داخلی ایران و ترور شخصیتهای تأثیرگذار بکند و در نهایت اراده، پشتیبانی و مشارکت عمومی در جنگ را در بین ایرانیان تضعیف کند. این امر به خودی خود میتواند دلیلی بسیار مناسب برای حمایت همهجانبهی صدام حسین از حضور مجاهدین در عراق و عملیاتهای ضد ایرانی آنان باشد.
در واقع استقرار مرکزیت سازمان در عراق و تلاش صدام برای بهرهبرداری مستقیم از قابلیتهای نیروهای سازمان، مصادف با دورانی بود که توازن جنگ به نفع ایران تغییر کرده بود بنابراین، حمایتهای بیدریغ صدام از اقدامات سازمان به خوبی در این چارچوب معنا پیدا میکند. چند ماه قبل از ورود رجوی به عراق، نیروهای ایرانی توانسته بودند در عملیات والفجر8 (شروع20 بهمن1364)، و پس از 75 روز نبرد شدید، شبهجزیرهی فاو در 90 کیلومتری جنوب شرقی بصره را به تصرف خود درآورند.
با اجرای این عملیات که علاوه بر نمایاندن ناتوانی دفاعی عراق، نشاندهنده توانمندیهای نیروهای ایرانی در امر تهاجم و پدافند بود، برتری نظامی عراق، از میان رفت و توازن نظامی به سود ایران تغییر یافت. البته این پیروزی، موجبات افزایش فشارهای بینالمللی بر ایران و افزایش حمایتهای منطقهای از صدام را نیز فراهم ساخت. در این میان سازمان مجاهدین خلق میتوانست در قالب نیرویی کمکی، تاحدودی برطرفکنندهی ضعفهای نظامی عراق در آن مقطع باشد و از این دیدگاه نیز میتوان دلایل استقبال سردمداران بعثی از ورود و استقرار رجوی در عراق و حمایتهای مادی و نظامی صدام از تحرکات ضد ایرانی سازمان را مورد بررسی قرار داد.
البته واضح است که دستگاههای اطلاعاتی عراق، به خوبی از پیشینهی تاریخی و مبارزات سازمان با حکومت پهلوی، توان تشکیلاتی، تجربهی رزمی و همچنین فراوانی تعداد اعضای فعال سازمان در مقایسه با دیگر گروههای مخالف ایرانی آگاهی داشتند و بر همین اساس، صدام سازمان را مهرهای قابل اعتماد و کارآمد برای دستیابی به اهداف ماشین جنگی خود میپنداشتند. افزون بر این دور از ذهن نیست که حکومت صدام بهرهبرداری تبلیغاتی از نام سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی را نیز مدنظر خود قرار داده باشد. با وجود این شاید مهمترین عاملی که موجب شد سازمان سرنوشت خود را با حکومت عراق پیوند دهد این بود که سران سازمان تصور میکردند سرنوشت نظام جمهوری اسلامی با جنگ گره خورده است و با توجه به تمایل نداشتن ابرقدرتها به پیروزی ایران، در نهایت حکومت صدام در این جنگ بازنده نخواهد بود.
بنابراین، سازمان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی که آن را هدف اصلی میدانست، به طور رسمی و علنی در کنار صدام قرار گفت. رجوی تأکید داشت که از طریق مرزهای عراق به دنبال آزادسازی کشور خود یعنی ایران است. در واقع سازمان در این مقطع، با اتخاذ استراتژی جنگ جبههای یا آزادیبخش درصدد بود تا ضمن کسب حمایت خارجی و استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، زمینههای دستیابی سریع خود به قدرت را فراهم کند. در این مقطع نیز سازمان، در تحلیل خود دچار اشتباه شد و تمایل نداشتن ابرقدرتها به بازنده شدن عراق را به حتمی بودن شکست جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن تعبیر کرد.
مسعود رجوی و صدام
پس از ورود رجوی به عراق،نیروهای نظامی سازمان سلسله عملیاتهایی «آفتاب» و «چلچراغ»، را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند فکه، سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. بر اساس آمار، این عملیاتها برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی حکومت صدام سیر صعودی داشت.
اقدامات منافقین علیه رزمندگان و مردم ایران
سازمان به ویژه پس از استقرار مرکزیت آن در عراق،به شیوههای گوناگون دولت بعثی عراق را برای دستیابی به اهدافش یاری میکرد که از جمله فعالیتها و خدمات سازمان به عراق میتوان به این موارد اشاره کرد: اجرای عملیاتهای خرابکاری و ترور در داخل ایران به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران، جاسوسی از فعالیتهای نظامی ایران، به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضدایرانی از طریق رادیوی این سازمان در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهههای نبرد، شنود مکالمات بیسیمی و تلفنی نیروهای ایرانی، ارائهی اطلاعات ارزشمند درباره تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمانهای اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهههای جنگ.