در دهة چهل خورشیدی، شاه بارها ضمن حمایت زبانی از احزاب، به اهمیت و نقش آنان در جامعه پرداخت. او در کتاب «مأموریت برای وطنم» در خصوص این که باید در کشورش حزب باشد، نوشت:
«من چون شاه کشور مشروطه هستم، دلیلی نمیبینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها از یک حزب دست نشانده خود پشتیبانی کنم. » (1)
شاه در ادامة نوشتهاش به شبهات و سؤالات احتمالی که در ذهن بعضی از مردم دربارة فلسفه و کارکرد احزاب دست نشانده در آن زمان (ملیون و مردم) به وجود آمده است، پاسخ میدهد. او مینویسد:
«بعضی از افـراد، از احزاب مـا انتقاد میکنند بـا این عـنوان که این دو حـزب(2)، از طرف مردم بـنیانگذاری نـشده و از طرف مـقامات عــالیه کشور تــحمیل گشتهاند. حتـی برخی از بدبینان مدعـیانـد که این احزاب دست نشـاندة مقام سلطنـت و دولت هستند ... اولا افراد باید بدانند که هر گاه افراد احزاب اراده نمایند، میتوانند بدون هیچ مانـعی مؤسـسین اولیة حزب را بر کـنار ساخته و حزب را طبق مـنویات خویش مجددا تشکیل دهند و رهبران دیگری انتخاب نمایند.»(3)
حضور و استمرار دوحزب عمدة حکومتی، تا پیش از افزایش بهای نفت و کمی پس از آن در جامعة سیاسی کشورمان ادامه یافت، با این تفاوت که حزب ملیون، جای خود را به حزب ایران نوین سپرد. چندی قبل از افزایش بهای نفت (پائیز 1352)، شاه بر سر عقیدة خود (مبتنی بر ادامه حیات دوحزب در کشور) پافشاری نمود. وی در مصاحبه با نمایندگان مطبوعات اعلام کرد که کشور ایران بر اساس سیستم تک حزبی که معمولاً به دیکتاتوری منجر میشود، اداره نخواهد شد.(4) البته نباید این موضوع را از نظر دور داشت که شاه، بارها به زمامداران و مقامات بلند پایه سیاسی جهان گفته بود که مردم ایران، آمادگی پذیرش دموکراسی واقعی را ندارند و چنان که این حق به آنها داده شود، مملکت را به بینظمی و نابودی میکشانند.(5) شاه تا پیش از افزایش بهای نفت، اجازه داده بود که یک دموکراسی نیمبندی (ولو صوری ونمایشی) وجود داشته باشد، ولی سرازیر شدن دلارهای نفتی و افزایش توان شاه، آنچنان وی را قدرتمند کرد که همة احزاب را منحل نمود و حزبی تازه (که متناسب با وضع جدید وی و حکومتش بود) بر پا ساخت. با توجه به این موضوع، وی ناگهان به ادغام حزب ایران نوین (به رهبری هویدا) ومردم (به ریاست دوست مورد اعتماد خود، علم) در حزب واحد رستاخیز تصمیم گرفت. استدلال غیر طبیعی شاه در توجیه این حرکت نا بهنگام این بود که از همة قشرهای جامعه و همة گروههای فکری در یک حزب واحد حضور داشته باشند تا این حزب، بتواند به عنوان یک مکتب بزرگ سیاسی و عقیدتی عمل کند. وی در لزوم تشکیل حزب رستاخیز چنین گفت:
«ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و کسانی که اعتقاد ندارند. به آنهایی که دارند من امروز پیشنهاد میکنم که برای این که رودربایستی در بین نباشد ... ما امروز یک تشکیلات جدید سیاسی را پایه گذاری کنیم و اسمش را هم بد نیست بگذاریم رستاخیز ایران.» (6)
البته شاه، منکر قابلیتهای دو حزب ملیون و مردم که در گذشته آنها را بهترین نمودهای تبلور مشارکت مردم در امور خودشان دانسته بود، نشد ولی معتقد بود این احزاب، دیگر کارایی لازم را (یعنی آن چه که او میخواست) نداشتند:
«تمام احزابی که در این اواخر فعالـیت داشتهاند، صد در صد نسبـت به کشور وفادار بودهاند احزاب وفادار نیازی به منحل شــدن ندارند منتها شـکل و فرم آنها دیگر کارایی نداشت زیرا حزبی که به قدرت میرسید از ثمرات پیشرفت برخوردار میشد و احزاب اقلیت صد در صد بازنده بودند، اما اکنون با ایجاد حزب جدید سیاستمداران اقلیت نیز امکان آن را دارند که با دولت به همکاری بپردازند.»(7)
به گفته شاه در حزب جدیدی که به تازگی ابداع شده بود، راه برای نضج گرفتن سلیقهها و اندیشههای مختلف و تشکیل آنها در جناحهای مختلف حزبی البته در زیر لوای سه رکن بنیادی و تغییرناپذیر حزب یعنی نظام شاهنشاهی و قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت کاملاً فراهم گردیده است.(8) از آنجا که قرار بود حزب رستاخیز حزبی فراگیر باشد، در اولین قدم همه کارمندان دولت مجبور شدند به صورت اجباری در آن حزب عضوگردند.(9)
همچنین، برای تبلیغات بیشتر در خصوص شناساندن رستاخیز، پنج روزنامه: رستاخیز یومیه، رستاخیزکارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوانان و اندیشه رستاخیز، ارگان حزب گردیدند که در جهت تبلیغ منافع رستاخیز و اقدامات شاهنشاه گام بر میداشتند.(10)
از طرفی برای پاسخ به فرمایشی بودن حزب و این که مردم نپندارند که حزب از بالا می باشد، برای حزب دو جناح محافظهکار و ترقیخواه ایجاد گردید که هوشنگ انصاری و جمشید آموزگار رهبران دو جناح مذکور بودند.
میتوان گفت حزب رستاخیز در عمل مانند همه سیستمهای تکحزبی تحت رژیمهای خودکامه، فقط دنبالة اجرایی صورت حاکم گردید. این حزب که به گفته علم «حزب شاه میباشد »(11) به صورتی کاملاً منفعلانه شروع به کار نمود، آن هم در راستای آن چه اعلی حضرت عنوان نموده بود. علم در خاطرات10 اردیبهشت 1354 خود مینویسد:
«به دستور شاه در نخستین کنگرهی حزب جدید به نام رستاخیز، حضور یافتم. در حدود 4400 نماینده از سراسر کشور شرکت کرده و آماده بحث دربارهی اساسنامه موقت حزب بودند. همه مراسم، خوب کارگردانی شده بود، اما توخالی بود. به کلی تو خالی و ساختگی.» (12)
شاه در نظر داشت که با تأسیس حزب رستاخیز، یک دموکراسی هدایت شده را (آن چنان که خود میخواست) در سراسر کشور برقرار نماید. به عبارتی هدف شاه این بود که مردم در امور خود مشارکت داشته و به این طریق نمونهای از دموکراسی متجلی گردد، ولی مشارکتی که مردم در آن حضور نداشته باشند.
با توجه به آن چه گذشت بسیار طبیعی بود که مردم در حزب رستاخیز هیچگونه مشارکتی نداشتند و آن دسته از مردم که اسم خود را در حزب به ثبت رسانیده بودند، فقط اسمشان عضو حزب بود، تصمیم از بالا اعمال میشد و آنان فقط گوش به فرمان بودند.
حزب رستاخیز که فقط به گسترش و نقش بیشتر شاه در کشور کمک میکرد،(13) مردم کشور را از ایفای نقش فعال در جامعه سیاسی کشور محروم مینمود. طبق آماری که محسن دها (یکی از مسئولین حزب رستاخیز) ارایه میدهد، تا پایان سال 1354 دو میلیون و چهارصد هزار نفر به عضویت کانونهای حزبی در آمده بودند.(14) رقم مذکور در یک سال بعد (1355) به 4/5 میلیون عضو رسید.(15) به نظر می رسید که تنها هدف حزب بالا بردن کمیت اعضای آن بود و عملاً نمیتوانست گامی در جهت حضور واقعی مردم در صحنههای سیاسی بردارد.
آخرین سفیر شاه در انگلیس در خاطرات خود مینویسد:
«گر چه فقط در عرض چند ماه، عدهی زیادی ظاهراً به عضویت رستاخیز در آمدند، اما گفتنی است که رستاخیز، علـیرغم تـعداد کثیر اعضایش از کـمترین حمـایت مردمی برخوردار بود. در حقیقت حالت انجمن فرصتطلبان سیـاسی را داشت کـه در آن، عدهای دور هم مینشستند و کاری جز تدوین وظایف حزب و ستایش از اعمال شاه انجام نمیدادند.» (16)
در واقع میتوان گفت نقش حزب این بود که هیچ نقشی در تصمیمگیریها نداشته باشد. نقش حزب چنین بود که دستورات را از مراجع بالا (در رأس آن شاه) میگرفت و به اعضای خود اعمال مینمود. راجی، خاطرهای جالب در این زمینه نقل میکند:
«امروز با سرگرد بهرامی ناهار خوردیم. او گفت: در کنگره اخیر حزب رستاخیز نمایندگانی از سراسر کشور در تهران گــرد آمدند و به همه آنها نیز اطمینان داده شد که با برخورداری از آزادی کامل مـیتوانند فـرد دیگری را به جــای جمشید آموزگــار، به عـنوان دبــیر کل حزب انتـخاب نمایند. ولــی هنوز 3 روز به پایان کـنگره و انجام انتخابات برای گزینش دبیرکلی باقی نمانده بود که شاهنشاه طی نطقی اعلام داشـت: دو مقام دبـــیر کلی حزب رستاخیز و نخست وزیری از هم قابل تفکیک نیست و حالا شما بــیاعتنایی و ســرخوردگی 1500 نفر را مجسم کنید کــه پس از 3 روز بـحث و تبادل نظر برای انـتخاب دبـیر کـل جدید چـگونه کوشش خود را به کلی بیفایده دیده و موظف به اجرای تصمیمی شدند که اصلاً در آغــاز آن دخالتی نداشتهاند.» (17)
گرچه در داخل و خارج، نظام تکحزبی شاه منتقدینی را به دنبال خود آورد ولی شاه به این موضوع بیتوجه ماند.(18) از دید شاه موضع خود او و ملتش در نتیجه وجود نفت و رهبری موفقیتآمیزش آنچنان نیرومند بود که هر گونه انتقاد از سیاستهایش یا سرکوب میشد و یا بینتیجه میماند.
با توجه به آنچه عنوان شد میتوان گفت که مردم ایران متوجه گردیدند که حضورشان در صحنه مشارکت سیاسی نقش کاملاً فرمایشی داشته و آنها تابع متغیری از خواستهها و تمایلات نفسانی شاه تازه به دوران رسیده در قالب یک حزب نمایشی به نام رستاخیز هستند که این حزب فقط رهنمودهای شاهانه را اجرا کرده و هیچگونه نقشی را به آنان واگذار نمینماید.
پی نوشت :
1 . پهلوی، محمدرضا؛ مأموریت برای وطنم؛ ص 336.
2 . منظور احزاب فرمایشی ملیون و مردم هستند.
3 . همان، ص 337.
4 . مجموعه سخنان شاه، جلد هشتم، ص 6809.
5 . نفت، سیاست و کودتا در خاورمیانه، از جنگ اکتبر تا سقوط پهلوی، ص 358 .
6 . نظامهای تکحزبی و رستاخیز ملت ایران، ص 133.
7 . مجموعه سخنان شاه، جلد نهم، ص 6- 8256 .
8 . به سوی تمدن بزرگ، ص 2-4.
9 . امام خمینی که در آن هنگام در خارج از کشور تبعید بودند در خصوص حزب شاه چنین گفتند: نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران شرکت در آن بر عموم حرام و کمک به ظلم ... و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است. (ر.ک: به ایران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی؛ و، صحیفه نور؛ تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی؛ 1370؛ ج 1؛ ص 358).
10 . تارخ 25 ساله، جلد اول؛ ص 496.
11 . نظامهای تکحزبی و رستاخیز ملت ایران، صفحه 130.
12 . گفتگوهای من با شاه، جلد دوم، صفحه 130.
13 . دانشجویان پیرو خط امام؛ از ظهور تا سقوط، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1366؛ جلد اول، صفحه 207. سفارت آمریکا در تهران، در 19 تیر 1354 به وزارت خارجه آن کشور در مورد حزب تازه تأسیس شاه مینویسد: مهمترین جنبه ایجاد حزب رستاخیز این است که نشانه تغییر سیاست شاه است، یعنی میخواهد بیش از پیش در سیاستهای روزمرة ایران دخیل و فعال باشد. (پیشین؛ صفحه 242).
14 . رستاخیز، 12 اسفند 1354؛ شماره 254؛ صفحه 9.
15 . دانشجویان پیرو خط امام؛ از ظهور تا سقوط؛ جلد اول؛ صفحه 227.
16 . خدمتگزار تخت طاووس، صفحه 205.
17 . خدمتگزار تخت طاووس، صفحه 159.
18 . البته در داخل با توجه به دستگاه سرکوبگری چون ساواک مردم کمتر علنا به مخالفت با حزب مذکور میپرداختند، ولی غالبا از عملکرد شاه ناراضی بودند.
منبع:مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی