استقرار نخبگان طرفدار سیاستهاى امریکا در دوره هویدا به اوج خود رسید. در سراسر دوره نخستوزیرى هویدا، تا مقطع تشکیل حزب رستاخیز در اسفند 1353، افراد و اعضاى حزب ایران نوین بیشتر در مواقع تظاهرات حزبى و یا تشریفاتى از این دست دور هم گرد مىآمدند ولى هیچ انگیزهاى در اعضا براى مشارکت در مراسم رسمى دیده نمىشد.
استقرار نخبگان طرفدار سیاستهاى امریکا در دوره هویدا به اوج خود رسید. در سراسر دوره نخستوزیرى هویدا، تا مقطع تشکیل حزب رستاخیز در اسفند 1353، افراد و اعضاى حزب ایران نوین بیشتر در مواقع تظاهرات حزبى و یا تشریفاتى از این دست دور هم گرد مىآمدند ولى هیچ انگیزهاى در اعضا براى مشارکت در مراسم رسمى دیده نمىشد. اعضاى معمولى حزب از بین سازمانهاى کارگرى، اعضاى شرکتهاى تعاونى و سازمانهاى صنعتى انتخاب مىشدند که به تبع مدیران ارشد خود به این حزب گرویده بودند؛ به عبارتى این افراد از مرام و مسلک و یا اهداف این حزب چیزى نمىدانستند و به اطاعت یا کراهت وارد این تشکیلات شده بودند. حتى بعدها اعضاى حزب در دوره هویدا تشویقهایى دریافت کردند و مشاغل متعددى براى بسیارى از اعضا تدارک دیده شد که هدف از آنها صرفا مشغول به کار کردن منسوبین بود وگرنه هیچ کار مفیدى از این افراد دیده نمىشد.
حزب ایران نوین در دوره هویدا از درآمدهاى کلانى برخوردار بود، این درآمدها از منابع زیر تأمین مىگردید: از طریق وزیران حزبى، وکلا مجلس، سناتورها، استانداران، مقامات مؤثر کشورى و اشخاصى که در حزب داراى موقعیت حساسى بودند.بسیارى از اعضا و مسئولین حزبى از بودجه عمومى دولت حقوق دریافت مىکردند، تمکن مالى اعضاى حزب آنقدر بالا بود که فقط حق عضویت آنها بین 000/5 تا 000/15 ریال مىشد که در آن شرایط اقتصادى که حقوق ماهیانه معلمان و کارمندان دولت پانصد تومان هم نمىشد، رقم قابل توجهى را تشکیل مىداد. دولت از طریق کمکهاى مالى از بودجه سرى نخستوزیرى هر سال مبلغ کلانى را براى مخارج حزب هزینه مىکرد، این بودجه رقم قابل ملاحظهاى را تشکیل مىداد. تعداد زیادى از اعضا و کادرهاى حزبى در سازمانها و ادارات دولتى مشغول به کار بودند و به فراخور موقعیت خود حقوقهاى گزافى دریافت مىکردند اما به ندرت در محل کار خود حاضر مىشدند و تمام وقت خود را در اختیار حزب قرار مىدادند. مثلاً رئیس خدمات حزب ایران نوین، کارمند وزارت کار و دبیر کمیته استان کرمانشاه کارمند وزارت بهدارى بود و به عنوان بازرس مقررى دریافت مىکرد ولى این فرد در محل کار خود حاضر نمىشد و تمام وقت را در حزب ایران نوین مىگذرانید. حزب ایران نوین حقیقتا یک حزب دولتى و فرمایشى به مفهوم دقیق کلمه بود، پارهاى از وزارتخانهها و سازمانهاى دولتى از بودجه جارى خود کمک هایى را در اختیار حزب قرار مىدادند؛ کما اینکه سازمان اوقاف یک قطعه زمین براى احداث دانشکده حزب در اختیار آن قرار داد. در هنگام انتخابات مجلسین حزب از هر یک از کاندیداهاى خود مبالغى به عنوان مخارج تبلیغاتى اخذ مىکرد و این وجوه، فوق وجوهى بود که در ایام انتخابات از کاندیداهاى مجلس سنا و شورا دریافت مىکردند و مبلغ آن معمولاً براى هر داوطلب بین یکصد هزار تا ده میلیون ریال مىشد، به واقع کاندیداها کرسىهاى مجلس را مىخریدند. بدیهى است که این مبالغ از طرف کاندیداها به حزب ایران نوین پرداخت مىشد و در عوض عدهاى به نام نماینده مردم وارد مجلس مىشدند و البته هزینه هایى را که متحمل شده بودند یک جا جبران مىکردند.
حزب ایران نوین مثل یک اداره به کارکنان خود از بودجه جارى دولت حقوق مىداد. حدود سیصد تن از این کارمندان در تهران بودند و بیش از دویست تن دیگر در شهرستانها اقامت داشتند و حقوق ماهیانه آنها بعلاوه اضافه حقوق و اقلام دیگرى که در عرف ادارى معمول است، رقم قابل توجهى را تشکیل مىداد. به بسیارى از کارمندان دولتى فوقالعاده حقوق پرداخت مىشد به این عنوان که این افراد در خدمت دستگاههاى ادارى هستند، لیکن این افراد عملاً در حزب ایران نوین به کار مشغول بودند و کار دولتى به مفهوم مصطلح کلمه نداشتند. به دبیران کمیتههاى حزبى و معاونین حزب هم مقررى پرداخت مىشد و سایر مقامات حزبى نیز از این خوان یغما منتفع مىشدند. حقوق ماهانه این افراد بین 000/60 الى000/200 ریال مىشد، در حالى که بسیارى از کارمندان دولت و بسیارى از مدیران کشور باید سى سال انتظار مىکشیدند تا مگر روزى داراى آپارتمانى یا اتومبیلى شوند. در همان زمان قشر فرهیختهاى که بانیان کانون مترقى و حزب ایران نوین از برترى شان دم مىزدند، با مبالغى ناچیز زندگى خود را مىگذرانیدند. اجاره بهاى مکانهاى حزب در تهران مشتمل بر تبلیغات و انتشارات، کمیته تحقیق، خانه کارگر، سازمان جوانان، کمیته تدارکات و سایر تشکیلات حزبى هزینههاى سرسام آورى داشت که همه و همه از بودجه جارى کشور تأمین مىشد. این ارقام را باید به کمیته شهرستانها نیز افزود و در کنار همه اینها هزینههاى تعمیر و نگهدارى و خرید لوازم ضرورى و وسائل تزیینى را باید اضافه کرد. در طول سال مراسم و جشن هایى برگزار مىشد که هزینه آن باز هم از طریق بودجه دولت تأمین مىگردید. پاداشهاى کلانى پرداخت مىشد و خلاصه اینکه غیر از این مبالغ وجوه زیاد دیگرى حیف و میل مىشد و مبالغى هم به عنوان پاداش به برخى از نزدیکان مقامات حزبى پرداخت مىگردید.
این در حالى بود که حزب در بین مردم هیچ گونه پایگاهى نداشت. حتى در جراید این دوره این مطلب به کرات مور تأکید قرار گرفته است که حزب در بین دانشگاهیان فاقد نفوذ کافى است و صرف نظر از عضویت تعداد قلیلى که از طریق حزب به مشاغلى دست یافتهاند، اکثریت دانشگاهیان و بالاخص استادان در حزب عضویت ندارند و اصلاً به فعالیت آن بدبین هستند. جامعه دانشجویى هم تعداد قلیلى را به حزب تقدیم داشته بود، تازه این افراد هم به منظور رسیدن به امیال و یا احراز شغلى و گرفتن مقررى به حزب روى آورده بودند و در ساختمان سازمان دانشجویان حزب گرد هم مىآمدند و البته هیچ کارى هم انجام نمىدادند و گر نه اکثریت مطلق دانشجویان نسبت به حزب مذکور فاقد علاقه و بلکه مخالف آن بودند. حزب ایران نوین در ابتداى دهه پنجاه مؤسسهاى تحت عنوان مؤسسه عالى علوم سیاسى و امور حزبى تشکیل داد؛ تعدادى از اعضاء حزب با ضوابطى که از طرف خود مسئولین تهیه مىشد و بدون اینکه کنکورى در کار باشد در این مؤسسه مشغول به تحصیل مىشدند و همین امر به خودى خود باعث ایجاد نفرت و انزجار در بین دانشجویان مىگردید. وضعیت جامعه روشنفکرى هم بر همین منوال بود؛ شعرا، نویسندگان، هنرمندان و گروه کثیر دیگرى از این دستهها با فعالیت سیاسى در چارچوبى که حزب ایران نوین توصیه مىکرد مخالف بودند. اما در بین این افراد هم بودند کسانى که از قِبَل فعالیت به نفع حزب به مناصب و مشاغلى رسیده بودند لیکن تعداد این افراد هم معدود بود و در عرف جامعه روشنفکرى ایران، این افراد را در زمره روشنفکران محسوب نمىکردند.
در بین دانشآموزان نیز این حزب فاقد پشتوانه بود، اما در بین کارگران وضع تا اندازهاى فرق مىکرد. کارگران به سازمانهاى صنعتى وابسته بودند و این سازمانها به طور کلى بنا به علل و شرایطى به حزب وابستگى داشتند. عضویت وزیر کار یعنى خسروانى در حزب ظاهرا باعث شده بود که کارگران به طور مصلحتى هم که شده خود را با سیاستهاى آن هماهنگ نشان دهند؛ ولى چنانچه نیات واقعى آنان مورد توجه واقع مىشد معلوم مىگردید که علاقه باطنى به این تشکیلات نداشتند. حزب با داشتن امکانات وسیع به ندرت توانسته بود در جهت منافع این طبقه آگاهانه گام بر دارد. کارگران بىپشتوانهترین طبقه در بین طبقات اجتماعى دوران پهلوى بودند، این تودههاى زحمتکش اگر مورد بغض و یا کینه و عداوت قرار مىگرفتند کسى نبود که از آنها حمایت کند. قانون کار فقط در روى کاغذ بود، مىشد خیلى آسان فردى را در محیطهاى کارگرى که جز تقاضاى صنفى چیزى را نمىطلبید، به کمونیسم و یا هرج و مرجطلبى متهم کرد. در چنین صورتى کارگران هستى خود را از دست مىدادند و احدى را یاراى آن نبود که از این طبقه ستم کشیده پشتیبانى نماید. در بین کشاورزان هم وضع به همین منوال بود. ظاهرا این طبقه نیز به سازمانهاى روستایى وابسته به حزب تعلق داشتند ولى عملاً حزب در میان این طبقه هم نفوذ اجتماعى نداشت.
به دلیل عضویت وزیر آموزش و پرورش دکتر فرخرو پارساى در این حزب، بسیارى از مسئولین این وزارتخانه در حزب عضویت داشتند. تعداد نسبتا قابل ملاحظهاى از فرهنگیان از روى اجبار در حزب قبول عضویت کرده بودند، اما در جلساتى که تشکیل مىشد بعضا انتقادات شدیدى از نحوه اداره وزارتخانه و طرح مشکلات معیشتى کارمندان و معلمان پیش مىآمد. واضح است که این جلسات در عوض اینکه در جهت حمایت از کابینه و برنامههاى دولت هویدا باشد در جهتى دقیقا خلاف آن راه مىپیمود. در سایر وزارتخانهها هم وضع به همین منوال بود، برخى از مسئولان وزارتخانهها به دلیل اینکه وزیر و یا معاونین و سایر مسئولین در حزب عضویت داشتند به آنها ملحق شده بودند تا از این طریق براى آینده خود فکرى کرده باشند، اما بنا به همان گزارشها این افراد نیز در قیاس با سایر کارمندان قشر بسیار کوچکى را تشکیل مىدادند.
بین دارندگان مشاغل آزاد هم وضع به همین منوال بود؛ این افراد به دولت وابستگى مالى نداشتند و به همین دلیل غیر از افرادى که براى رسیدن به امیال و آرزوهاى خود به حزب پیوسته بودند دیگران حداقل بىطرف بودند و سلبا و ایجابا در مسائل روزمره دخالتى نمىکردند. طبق گزارشهاى ساواک این حزب در بین فرق مذهبى نفوذى نداشت، یهودیان، ارامنه، آسوریان و زرتشتیان سرگرم فعالیتهاى مذهبى خود بودند. حتى بهاییان هم طبق این گزارشها، بر مبناى اعتقادات خود در سطوح پایین از فعالیتهاى سیاسى منع بودند، به عبارتى فعالیت سیاسى در سطوح عالى آنها مجاز بود. خلاصه اینکه این حزب در بین اقلیتهاى مذهبى نیز نفوذى نداشت. اکثریت بازاریان و بازرگانان رغبت کافى براى فعالیت در حزب ایران نوین نداشتند و صرفا رؤساى اصناف آن هم در مسیر منافع خود از این تشکیلات تا حدودى حمایت مىکردند. با تمام تلاشى که حزب براى یافتن پایگاهى در بین وکلاى دادگسترى و حقوق دانان انجام داده بود و با اینکه بارها تلاش کرده بود در انتخابات هیئت مدیره کانون وکلاى دادگسترى نفوذ کند، لیکن اقدامات طرفداران حزب در این زمینه هم به شکست انجامیده بود و علت اساسى این عدم موفقیت آن بود که وکلا استقلال رأى داشتند و مسئولان نمىتوانستند علیه آنها موفقیتى داشته باشند، زیرا این افراد با حقوق اساسى و مبانى آن آشنا بودند و دولت نمىتوانست از طریق ایراد حقوقى آنها را منکوب خود سازد.
سالها از تأسیس حزب ایران نوین مىگذشت، اما گردانندگان حزب کماکان از دوستان و همدورهاىهاى منصور بودند. این گروه عمدتا حول و حوش این افراد دور مىزد: امیرعباس هویدا، دکتر منوچهر کلالى، مهندس قاسم معینى، دکتر جواد سعید، دکتر نصیر عصار، دکتر ضیاءالدین شادمان و عدهاى دیگر. در طرف مقابل این گروه عطاءاللّه خسروانى قرار داشت که على رغم همه تلاشهایش براى اینکه موفقیتى در جهت احراز منصب نخستوزیرى به دست آورد ناکام بود. طرفداران او عمدتا از کارمندان وزارت کار بودند، این گروه هرگز نتوانستند در تصدى مناصب اجرایى سطح بالا در حزب کامیاب شوند. در حقیقت خسروانى رقیب هویدا براى تصدى پست نخستوزیرى به شمار مىرفت، اما با همه این اوصاف گروه خسروانى هیچ گاه نتوانست بر حریف پیشى گیرد و کلیه مناصب حزبى کماکان در دست منسوبین و یا وابستگان گروه فوق باقى ماند.
حزب ایران نوین امکانات فراوانى براى بهسازى امور جامعه و جذب طبقات مختلف اجتماعى در اختیار داشت لیکن به دو دلیل این امر ممکن نشد: نخست اینکه اعضاى حزب به ضرورت چنین چیزى بىاعتقاد بودند. از نظر بسیارى از آنها حزب جایى بود که باید از آن براى بر کشیدن خود به قدرت و ثروت استفاده کرد و دیگر اینکه در آن شرایط شاه به احدى اجازه ابراز وجود نمىداد. حزب گر چه امکانات زیادى در اختیار داشت، اما شخص نخستوزیر در امور عمده و تصمیم گیریهاى اساسى دخالت داده نمىشد. این گونه به نظر مىآمد که شاه، هویدا را نگه داشته است که ثابت کند در ایران تفکیک قوا و قوه مجریهاى هم وجود دارد وگرنه او هم در بسیارى از امور مهم کشور نه تنها هویدا را مشارکت نمىداد بلکه او را تحقیر هم مىکرد، این تحقیر به صورت بسیار زنندهاى از طرف اسداللّه علم وزیر دربار مقتدر شاه اعمال مىشد.
امکانات فرا روى حزب بسیار زیاد بود: شاه حداقل در مقام شعار و حرف از این حزب تعریف و تمجید مىکرد و به عبارتى حزب از حمایت معنوى وى برخوردار بود. دیگر اینکه کابینه و اکثر پستهاى حساس کشور را در اختیار داشت، در این راستا حزب همان طور که پیشتر گفتیم از امکانات دولتى براى پیشرفت کار خود استفاده فراوان به عمل مىآورد. تعداد قابل ملاحظهاى از سناتورها در این حزب عضو بودند و از این طریق امکانات فراوانى نصیب آنان مىشد. اکثریت نمایندگان مجلس شوراى ملى هم از اعضا و طرفداران این حزب بودند. به علاوه استانداران و مقامات مهم کشورى در اطراف و اکناف کشور به این حزب تعلق داشتند. انجمنهاى شهر، شهرستان و استان و شوراهاى منطقهاى آموزش و پرورش، رؤساى اصناف، مسئولان سندیکاهاى کارگرى و اعضاى مهم شرکتهاى تعاون روستایى که نزدیک به چند هزار شغل را تشکیل مىداد همه و همه در اختیار این حزب بود. از طرفى از بودجه محرمانه نخستوزیرى تا آنجا که ممکن بود استفاده مىشد و امکانات پارهاى از سازمانها در اختیار حزب قرار داشت. از دستگاههاى تبلیغاتى کشور نهایت استفاده به عمل مىآمد و از موقعیت جهانى ایران هم مىشد استفادههاى لازم را به عمل آورد؛ مثلاً احزاب و راجع بزرگ بینالمللى از مقامات ایران بارها و بارها در مراسم خود دعوت مىکردند، مدعوین هم طبیعتا از اعضا و یا وابستگان حزب ایران نوین بودند. با این همه سران حزب هیچ گاه نتوانستند از این موقعیتها براى تحکیم حزب در مجامع جهانى و توجیه حضور آن در صحنه سیاسى ایران استفاده ببرند. علت این بود که باورى به فعالیت حزبى وجود نداشت و دیگر اینکه مشاغل در حزب انحصارى بود و به قشر جوان اجاره دخالت در امور داده نمىشد. در تصدى مشاغل حزبى معیار و ضابطهاى وجود نداشت و به آسانى مىشد از طریق سالوس و تزویر به مقامات بالا رسید بدون اینکه صلاحیت لازم وجود داشته باشد. حزب در اداره امور خود ارادهاى نداشت ؛ آن کس که در درجه اول این اراده را در هم مىشکست شخص شاه بود و بعد از او مقامات عالیه کشورى و لشکرى قرار داشتند که هر کدام خارج از معیارها و ضوابط قانونى چیزى را مىطلبیدند و دولت هویدا هم که تجلى حزب ایران نوین بود باید به این تقاضاها، اعم از مشروع و نا مشروع پاسخ مىداد و در واقع تقاضاها را اجابت مىکرد.
یکى از دلایل ناکامى حزب در جذب مردم عدم بهرهبردارى از چهرههاى موجه و نیز استفاده از افراد ناموجه و منفور بود. از طرف دیگر براى اینکه کسانى را در زمینهاى مشغول کار نمایند ناچار بودند در حزب سازمانها و تشکیلات جدیدى به وجود آورند، این امر باعث مىشد که بدنه متورم و غیر ضرورى ادارى در حزب شکل گیرد که عملاً گرهى بر دست و پاى حزب بود. اگر از یک فرد حزبى پستى گرفته و به دیگرى داده مىشد این فرد در سلک ناراضیان در مىآمد و دیگر انگیزه فعالیتهاى حزبى را از دست مىداد. به عبارتى حزب تا زمانى معنا و مفهوم داشت که مىتوانست نردبان ترقى افراد باشد و در غیر این صورت کسى فعالیت در جهت مصالح آن را جدى تلقى نمىکرد. در بین اعضاى حزب نوعى بىاعتقادى شگفتانگیز دیده مىشد که آفت مهم کارهایى از این دست بود. توضیح اینکه اعضا خود هم نمىدانستند چرا در حزب ایران نوین کار مىکنند، تنها انگیزه آنها از ورود به این حزب دستیابى به موقعیتى اجتماعى و یا سیاسى بود که از طریق عادى به دست نمىآمد. از طرف دیگر با اینکه معمولاً عرف در احزاب سیاسى این است که امور با مشورت اکثریت اعضاى حزب جامه عمل بپوشد این روال در حزب ایران نوین اجرا نمىشد.
فراکسیون پارلمانى حزب در یکى از جلسات تصمیم گرفته بود مانع افزایش جرایم رانندگى شود؛ لیکن به علت موافقت تنها هشت تن از 170 عضو فراکسیون پارلمانى حزب با این موضوع، این امر مورد تصویب قرار گرفت، بدیهى است که این مسئله نه تنها باعث ایجاد نفرت در بین تودههاى مردم مىشد بلکه نخبگان قوم را هم از فعالیتهاى حزبى مىرماند. مقولاتى از این قبیل نشان مىداد که فعالیت حزبى در ایران افسانهاى بیش نیست.
با این قرائن و شواهد پیشبینى مىشد که حزب در برابر مشکلات آتى و نوسانهاى سیاسى آسیبپذیر بوده و چنانچه مقدورات و امکاناتى که فعلاً در اختیار داشت از آنها گرفته شود سرنوشتى بهتر از حزب ملیون پیدا نمىکرد. در واقع این دولت بود که حزب را سر پا نگه داشته بود و نه حزب دولت را. اگر روزى کمکهاى دولتى قطع مىشد، حداقل این بود که تعداد زیادى کارمند بیکار بر جاى مىماند، که خود به خود مشکلى اساسى در سلسله مراتب ادارى به شمار مىرفت.
حزب ایران نوین و تشکیلات آن با حمایت ایالات متحده امریکا و در راستاى تحکیم نفوذ این کشور بر ایران ایجاد شد و در بین تودههاى مردم پایگاهى نداشت و مقامات عالى رتبه حکومتى هم درگیر جنگ قدرت براى تحکیم موقعیت خود بودند و از حزبى که براى اصلاحات درست شده بود به عنوان سکویى براى به دست گرفتن مناصب اجرائى استفاده مىکردند و در این راه به منظور جلب حمایت سیا با آن از در همکارى گسترده در آمدند و حتى موقعیت سابق خود را به طور کلى از دست دادند. شرح یک ماجرا شاید بهتر به این موضوع و درک عمق آن کمک نماید: شاه وقتى از یکى از سفرهاى خارجى خود باز مىگشت با استقبال برخى از هواداران حزب ایران نوین مواجه شد. در مراسم استقبال عدهاى از کارگران همراه با زنان گودهاى جنوب شهر شرکت داشتند و این افراد با لباسهاى ژنده در مراسم استقبال شرکت کرده بودند. این افراد اجیر شده را در برابر دریافت اندکى پول به این مراسم آورده بودند. مهندس عبداللّه ریاضى که از شاهدان ماجرا بود، خانم شوکتالملک جهانبانى نماینده مجلس و از سران حزب ایران نوین را به دفتر کار خود خواند و به این امر عتراض کرد. او گفت این اقدام آنقدر زننده بوده است که مقامات ایرانى در انظار خارجىها شرمنده شدهاند و ادامه داد حزبى که ادعا مىکند حکومت را در دست دارد اگر نتواند دویست یا سیصد نفر بانوان تحصیل کرده و روشنفکر را در این قبیل مواقع جمع کند، پس چگونه مىتواند ادعا کند که از حمایت افکار عمومى برخوردار است؟ با وجود بسیج نیرویى که حزب ایران نوین انجام داده بود باز هم تعداد استقبال کنندگان از شاه رقمى قابل توجه را تشکیل نمىداد. این حقیقت را عباس شاهنده مدیر روزنامه فرمان در مذاکرهاى خصوصى افشا کرد. او گفت به دلیل این که هویدا مساعدت زیادى در انتشار روزنامه فرمان انجام مىدهد، طبق توصیهاى که از طرف نخستوزیر شده بود تعداد استقبال کنندگان حزب ایران نوین از شاه را صد هزار تن گزارش کرده، در حالى که حتى تعداد کل حاضرین یک دهم این رقم هم نبوده است تا چه رسد به شرکتکنندگان حزب. او گفت حزب حتى نتوانست از بین کارگران کارخانهها تعداد قابل توجهى افراد را براى استقبال از شاه فراهم کند. شاهنده مىگفت در برابر محبتهاى هویدا او هم ناچار است به گونهاى این محبتها را جبران کند و فعلاً به جز آنچه از طرف حزب به او دیکته مىشود تا در روزنامه چاپ کند، کار دیگرى از دست او ساخته نیست. در مراسم استقبالى هم که انجام گرفت از رهبران حزب رفتارى سر زد که باعث ناراحتى بسیارى افراد، حتى طرفداران این تشکیلات شد. توضیح اینکه در این مراسم رهبران حزب بر روى صندلىهایى که بر فرشهاى گران قیمت قرار داده شد جلوس کرده بودند و در حالى که صندلى خالى هم وجود داشت نمایندگان کارگران روى زمین در کنار خیابان نشسته و منتظر ورود شاه بودند. این منظره به گمان ناظران نمودارى از روحیات اشرافى کارگزاران حزب بود که على رغم شعارهاى داده شده از تعمیق شکاف طبقاتى زایدالوصفى در بین سران حزب و تودههاى حزبى حکایت داشت. این منظره مورد انتقاد شدید اعضاى حزب واقع شد و انزجار زیادى در بین بینندگان تولید کرد. زیرا از چهار صد صندلى موجود دویست و پنجاه تاى آن خالى بود و کارگران را اجازه نداده بودند روى این صندلىها بنشینند. تحلیلها نشان مىداد که اختلاف طبقاتى در درون حزب ضربه بسیار بزرگى به موقعیت آن در بین تودههاى مردم وارد ساخته است.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی