بعد از اعلام فاز نظامى و حرکت مسلحانه ناکام مجاهدین خلق، مهمترین اقدام سازمان، خارج کردن ابوالحسن بنىصدر و مسعود رجوى از کشور بود. سازمان در این حرکت سه هدف اساسى را دنبال مىکرد:
1ـ هماهنگى مستقیم و نزدیک با غرب در جهت مقابله با نظام جمهورى اسلامى؛
2ـ حفاظت از مرکزیت سازمان و فرار از تیررس و تعقیب مأمورین امنیتى نظام؛
3ـ تبلیغ و جا انداختن خود در خارج از کشور.
پس از تشکیل شوراى ملى مقاومت، در خارج از کشور، سه هدف مشخص در ارتباطات با دولتها و محافل غربى و تبلیغ در خارج، پىگیرى مىشد:
الف) آلترناتیو معرفى شدن شورا؛
ب) جلب کمکهاى تبلیغاتى و مالى کشورها و نیروهاى خارجى؛
ج) تضعیف اعتبار و تخریب چهره جمهورى اسلامى در صحنه بینالملل.
براى رسیدن به این اهداف، شورا و در رأس آن سازمان با آشکار شدن و افزایش پیوندها با قدرتهاى غربى مىبایست به توجیه اعمال خود مىپرداخت. از این رو، در برابر سؤالات پدید آمده نسبت به چرخش علنى و عدول از شعارهاى ضدامپریالیستى سازمان در سالهاى قبل و بعد از پیروزى انقلاب، تلاش مىگردید تا با طرح توهم تبدیل شدن سازمان به یک تشکیلات فراگیر و سراسرى که ناگزیر در روابط بینالمللى قرار مىگیرد و قصد دگرگونى در این سطح را دارد، از سازمان و شورا دفاع شود:
همچنین در جهت مشروعیت بخشیدن به ارتباطات وابستهگرایانه با قدرتهاى غربى، تبلیغات سازمان و شورا، موضوع را در قالب روابط و معادلات «دیپلماتیک» گنجانده و با تکرار اصطلاحات و مفاهیم مربوط به روابط خارجى «دولتها» با یکدیگر، سازمان در چهره یک «شبه دولت» که تا کسب قدرت فاصله چندانى نداشت، تصویر مىگشت: ... شوراى ملى مقاومت با تکیه بر پتانسیل انقلابى مردم و پایبندى به مصالح میهنى از طریق استحکام بخشیدن به پایه اجتماعى و قدرت رزمندگى در معادلات پیچیده دیپلماتیک وارد مىشود.
بدین ترتیب سازمان با دورى جستن از سابقه شعاردهى در باب اهداف ضدامپریالیستى مىکوشید حمایت کامل اردوگاه امپریالیسم را حاصل کند. هرچند سازمان این کار را از ابتدا، یعنى حتى قبل از شروع فاز نظامى به صورت غیر آشکار انجام مىداده در قالب شورا این مسئله به این صورت توجیه گردید:
... استفاده از امکانات و فضاى مساعد بین المللى به هیچ وجه نامشروع و غیرمجاز نیست و اصولاً هیچ انقلابى بدون بهرهگیرى از شرایط متناسب بین الملل به نتیجه مطلوب دست نیافته است.
ارتباطات آشکار خارجى سازمان چه در هویت شورا و چه به عنوان سازمان را مىتوان در چهار دوره بررسى نمود:
دوره اول (64ـ1360)
با حضور بیشتر نیروهاى سازمان در خارج از کشور و شکستهاى پى در پى در داخل، فعالیت سیاسى بین المللى براى سازمان عمده شد. در آن شرایط چون جمهورى اسلامى نوپاى ایران به دلیل تکیه بر اسلام و پافشارى بر استقلال و نفى امپریالیسم، با واکنش خصمانه قدرتهاى غربى مواجه بود، همّ و غم سرویسهاى اطلاعاتى غرب، سرنگونى نظام انقلابى ایران بود.
در این دوره، از طرفى به دلیل قرار گرفتن جمهورى اسلامى ایران در محاصره سیاسى غرب و از طرف دیگر عدم توانایى گروههاى سلطنتطلب در به دست آوردن قدرت، و افزایش شانس شوراى ملى مقاومت که عملاً در سیاست براندازى تروریستى شکست خورده بود فعالیت تبلیغاتى و شبه دیپلماتیک در معادلات جهانى، محوریت یافت. مهمترین حرکتهاى سازمان در این دوره، دیدار با ملک حسین پادشاه اردن، طارق عزیز نایب نخست وزیر عراق و کلود شیسون وزیر خارجه فرانسه بودند.
اهداف اعلام شده سازمان در این مرحله، حول این محورها بود:
1ـ طرح اتهام نقض حقوق بشر در ایران؛
2ـ معرفى سازمان به عنوان تنها آلترناتیو؛
3ـ جلب حمایتهاى بین المللى.
از فعالیتهاى تبلیغاتى سازمان، در باب ترتیب دادن مصاحبهها و ارسال پیام به مراکز مختلف مىتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ ماهنامه «هرالد»، چاپ پاکستان؛
ـ روزنامه «تانئا»، چاپ یونان؛
ـ روزنامه «آستودنت»، چاپ یوگسلاوى؛
ـ مجله «گرافیا»، چاپ سوئد؛
ـ مجله «الدستور»، چاپ کویت؛
ـ روزنامه «لس آنجلس هرالد اگزمینر»؛
ـ پیام به سومین کنگره حزب کمونیست ایران؛
ـ تلگرام مسعود رجوى به سران جبهه پایدارى؛
ـ نامه مسئول شوراى ملى مقاومت به رییس اجلاس کمیسیون حقوقبشر ملل متحد؛
ـ تلگرام مسئول شورا به خانم گاندى، رییس هفتمین کنفرانس سران کشورهاى غیرمتعهد؛
ـ نامه مسعود رجوى به شصت و نهمین کنفرانس سازمان بینالمللى کار در ژنو؛
ـ تلگرام مسئول شورا به دبیرکل سازمان ملل متحد.
در این دوره به علت افزایش اختلافات درونى شوراى ملى مقاومت از یک طرف و پیروزىهاى نظامى ایران در جبهههاى جنگ و تثبیت نظام جمهورى اسلامى از طرف دیگر، برخلاف محاسبات و برنامه ریزى هاى قدرتهاى غربى شرایطى پدید آمد که حتى بسیارى از محافل سیاسى غرب نتوانستند استقبال خوبى از شورا به نمایش بگذارند.
دوره دوم: (66ـ1364)
در این دوره با تحول سیاست فرانسه که در پى اوجگیرى اعتبار و نفوذ بین المللى و تحرکات دیپلماتیک جمهورى اسلامى ایران صورت مىگیرد، فعالیت ارتباطى ـ تبلیغى سازمان در اروپا رو به افول مىگذارد، تا آنجا که به اخراج رجوى و سایر کادرها از فرانسه مىانجامد.
در این مقطع، شورا با خروج مهمترین اعضاى غیروابسته به سازمان، از هم گسسته مىشود. به دلیل همین اختلافها و تشدید دیکتاتورى و خودمحورى مسعود رجوى فعالیتهاى شورا در این دوره به مسائل داخلى و توجیه عملکردهاى خود در خروج افراد و گروههاى تشکیل دهنده شورا معطوف مىشود. در این مقطع، شورا که عملاً به چهره دیگر سازمان تبدیل شده بود، در طرح آمریکا براى محکومیت جمهورى اسلامى ایران ـ به دلیل نقض حقوق بشر ـ در مجمع عمومى سازمان ملل مشارکت فعال داشت. در انگلستان که از ابتدا یک پایگاه اصلى حمایت از سازمان محسوب مىشد، در همین مقطع چند اقدام تبلیغاتى و سیاسى براى تقویت شوراى رو به زوال صورت پذیرفت که مهمترین آنها عبارت بودند از:
اعلام حمایت از طرح صلح شورا از سوى کنگره سالانه حزب لیبرال و حزب کارگر انگلستان. در این دوران طرح صلح شورا که با همکارى رژیم بعثى صدام به عنوان یک اهرم فشار تبلیغاتى ارائه مىشد، از طرف تعدادى از فعالان سیاسى کشورهاى مختلف مورد حمایت قرار مىگیرد. در حالى که اغلب آنان یا به دلیل الزامات حزبى و متأثر از نوع روابط دولتهاى متبوع خود با ایران، و یا بدون اطلاع از ماهیت تروریستى سازمان و شورا، صرفا به عنوان اقدامى در جهت ایجاد صلح در جنگ ایران و عراق، به درخواست حمایت از این طرح تبلیغاتى و غیررسمى پاسخ مثبت داده بودند.
دوره سوم (68 ـ 1366)
فعالیت تبلیغات خارجى سازمان در این دوره زیاد مىشود؛ چرا که با حمایت عراق و برخى کشورهاى غربى در بعضى از جبههها توانست دو عملیات ایذایى موسوم به آفتاب و چلچراغ را در مناطق مهران و فکه به انجام برساند. در این مرحله، در طى 3 روز اشغال شهر مرزى مهران که در طول جنگ چند بار توسط ارتش متجاوز صدام اشغال و مجددا آزاد شده و در آن تاریخ خالى از سکنه بود و همواره زیر آتش شدید توپخانه عراق قرار داشت، سازمان با دعوت از خبرنگاران غربى تبلیغات زیادى مبنى بر آلترناتیو بودن سازمان راه انداخت که در نهایت به سخنرانى و اعلام حمایت «مروین دایملى» عضو کنگره آمریکا منجر شد. شورا، با توجه به تغییر شرایط جنگ به زیان ایران در آن زمان و افزایش حمایتهاى علنى برخى از سیاستمداران غربى از آلترناتیوى سازمان، فعالیتهاى سیاسى خود را در زمینه ارسال پیام به مقامات طراز اول سیاسى بین المللى گسترش داد. در دو سال 66 و 67 بیش از 7 نامه و تلگرام به دبیرکل سازمان ملل و چند نامه به رؤساى سازمانهاى بین المللى مانند صلیب سرخ و نامه هایى به سران فرانسه، پاکستان، کویت، ترکیه و سازمان آزادىبخش فلسطین از سوى شورا ارسال گردید. این تماسها در دو محور انجام مىشد: یکى اینکه شورا اوضاع سیاسى دنیا را با توجه به ضعف موقت موقعیت نظامى و بین المللى جمهورى اسلامى ایران، کاملاً مساعد براى افزایش حملات به نظام ایران مىدید و از طرف دیگر، این فرصتى بود براى سازمان و شورا تا با جلب حمایت بیشتر کشورهاى غربى و مجامع بینالمللى و همراهى آنان براى سرنگونى نظام، به اهداف خود برسد. اما استحکام نظام جمهورى اسلامى و پشتوانه مردمى آن به گونهاى بود که به سرعت شرایط سیاسى و نظامى و موقعیت جهانى ایران بهبود یافت و به افزایش اقتدار داخلى و خارجى آن انجامید، تا آنجا که حتى برخى از سازمانها و مقامات غربى که دشمنى و عداوتى دیرینه با انقلاب اسلامى داشتند، به میزان اندک و محدودى و با احتیاط و گاه چند پهلو به حمایت از شورا پرداختند.
پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران و بنبست استراتژى سازمان مبتنى بر عدم امکان پایان جنگ، با پشتیبانى و هدایت ارتش بعثى صدام، سازمان دست به انجام عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» زد که با شکستى فجیع روبرو شد. یأس و سرخوردگى و از هم پاشیدگى ناشى از این شکست، سازمان را کاملاً وارد شرایط متفاوتى ساخت که به تبع آن شورا را نیز دربر مىگرفت.
پیشینه همکارى با ایادى روسها در افغانستان
در اواخر شهریور ماه 1366 دفتر فرماندهى منطقه 8 سپاه پاسداران انقلاب اسلامى طى گزارشى مستند به دفتر فرماندهى کل سپاه اعلام نمود که سازمان مجاهدین خلق در صدد ایجاد پایگاهى در استان «فراه» افغانستان است تا از این منطقه اقداماتى را علیه جمهورى اسلامى ایران آغاز کند. بر اساس این گزارش، «نجیب اللّه» رئیس جمهور وقت افغانستان و دست نشانده شوروى سابق، قول همکارى به این گروه داده بود. «نجیب اللّه» در دیدار ماه ژوئن 1987 از عراق، با وساطت طرف عراقى، قراردادى را با مجاهدین خلق منعقد نمود که در جهت این همکارى تنظیم شده بود.
دوره چهارم (از 1368 به بعد)
بعد از شکست عملیات فروغ (مرصاد)، سازمان نه به لحاظ نظامى و نه به لحاظ سیاسى توان انجام عملیات دیگرى را نداشت. از این رو رحلت حضرت امام (ره) را به عنوان شرط اصلى براى انجام هرگونه عملیات مطرح مىکرد. بعد از ارتحال امام نیز از نظر سازمان هفت شرط دیگر وجود داشت که با تحقق آنها شرایط عملیات در مرز فراهم مىگردید. از جمله این شرایط، اوضاع مساعد بین المللى عنوان گردید، که دیگر هیچگاه فراهم نشد.
بعد از ارتحال امام، قدرتهاى غربى با جمع بندى طرحهاى ناکام قبلى، چشم امید به تحولات تدریجى در آینده دوختند و این سیاست با طرح براندازى نظامى مشترک رژیم صدام و سازمان، کاملاً متفاوت بود. از این رو، فعالیت در جهت جلب توجه افکار عمومى و ایفاى نقش متناسب با سیاست قدرتهاى غربى، در اولویت سازمان قرار گرفت. در این مقطع که در واقع سازمان و شورا صرفا به یک گروه فشار تبلیغاتى در دست قدرتهاى غربى و به ویژه آمریکا تبدیل شد، کماکان اینگونه اعلام و تظاهر مىشد که سازمان این مقاصد را دنبال مىکند:
1ـ متقاعد کردن افکار عمومى جهان مبنى بر آلترناتیو بودن سازمان؛
2ـ سلب مشروعیت از جمهورى اسلامى ایران؛
3ـ تلاش در جهت نفى نظریه رفرمپذیرى نظام که مبنى بر میانهرو شدن جمهورى اسلامى در دیدگاه رسانه هاى غربى بود؛
4ـ جلب حمایتهاى بین المللى براى برخورد قهرآمیز با جمهورى اسلامى ایران.
اما در چارچوب مواجهه آمریکا و غرب با ایران، اقدامات سازمان فقط در حدّ نمایش تهدید و به قصد اعمال فشار براى وادار کردن جمهورى اسلامى به عقبنشینى، مفهوم و کاربرد مىیافت. شورا و سازمان در این دوران رسما و کاملاً به زائده تبلیغاتى و عامل جنگ روانى در موارد مورد نیاز آمریکا تبدیل شده بودند که دیگر حتى در مطبوعات غربى نیز کسى داعیه آلترناتیوى آنها را جدى نمىگرفت. اعلام حمایتهاى «غیردولتى» و یا فاقد تأثیر عملى در دولتها از شورا یا سازمان، توسط اعضاى پارلمانهاى اروپایى و آمریکا صورت مىپذیرفت و عمدتا کارکرد تبلیغى داشتند. که از جمله آنها مىتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ اعلام حمایت دهها تن از اعضاى پارلمان اروپا؛
ـ اعلام حمایت چندین تن از اعضاى کنگره آمریکا؛
ـ اعلام حمایت تعداد زیادى از نمایندگان پارلمان ایتالیا؛
ـ نامه نمایندگان چند کشور به دبیرکل سازمان ملل متحد، جهت محکوم کردن جمهورى اسلامى و حمایت از شوراى ملى مقاومت؛
ـ درخواست اخراج جمهورى اسلامى ایران از سازمان ملل متحد، توسط نیل کیناک، رهبر حزب کار انگلستان؛
ـ درخواست 114 تن از نمایندگان پارلمان 626 نفرى اروپا، براى اخراج جمهورى اسلامى ایران از سازمان ملل متحد و به رسمیت شناختن شوراى ملى مقاومت؛
ـ درخواست 7 تن از نمایندگان مجلس عوام انگستان براى به رسمیت شناختن شوراى ملى مقاومت. روند فعالیت سیاسى این دوره، حول جا انداختن شورا در سطح بینالمللى دور مىزد که این جریان پس از ارتحال امام خمینى(ره) به امید ایجاد بحران در ایران ـ از دید سیاستمداران غربى ـ به اوج رسید. حوادثى که پس از خرداد 1368، در پهنه سیاسى ـ اجتماعى جامعه ایران رخ داد، ناکامى سازمان ـ و پوشش سیاسى آن، «شورا» ـ را به دنبال داشت.
جنگ خلیج فارس و شرایط و عوارض همراه با آن، عامل مؤثر مهمى در فعالیتهاى سیاسى شورا بود. بحرانى بودن منطقه، فعالیتهاى سازمان و شورا را کاملاً محدود مىنمود؛ بنابراین وجود این وضع و مواضع ضد و نقیض جریان رجوى (سازمان یا شورا)، حمایتهاى راست و دروغ شخصیتهاى سیاسى غرب را از شورا و سازمان تنزل داد. پس از خاموش شدن جنگ خلیجفارس و ویرانى عراق، شورا، نزدیکى به آمریکا، و حمایت علنى آمریکا از سازمان و شورا را تنها راه ادامه حیات و حفظ امید به آینده برآورد کرد. تبریک رجوى به بیل کلینتون و پاسخ محبتآمیز رییسجمهور آمریکا، نشانه تحقق این خواست بود:
آقاى بیل کلینتون رییس جمهور منتخب آمریکا - با خوشوقتى بسیار از سوى مقاومت عادلانه مردم ایران براى صلح و آزادى که علیه دیکتاتورى تروریستى ـ مذهبى حاکم بر ایران مبارزه مىکند، پیروزى شما را که برحسب آرمانها و اهداف اعلام شدهتان یک پیروزى براى دموکراسى و حقوق بشر در دنیاى امروز به شمار مىرود، تبریک مىگویم. از آنجا که طى مبارزات انتخاباتى مستمرّاً بر روى دموکراسى و حقوقبشر در نقاط مختلف دنیا تأکید نمودهاید، بسیار طبیعى است که امروز تمام نیروهاى دموکراتیک و مدافعان و مبارزان حقوق بشر از پیروزى شما خرسند شده و در آن احساس اشتراک کنند. با بهترین آرزوها و با ایمان به آزادى میهن اسیرم - مسعود رجوى - مسئول شوراى ملى مقاومت ایران - 13 آبان 1371
پاسخ رییس جمهور آمریکا
مسعود رجوى2 / دسامبر / 1992
شوراى ملى مقاومت
مسعود عزیز! سیاست خارجى ایالات متحده نمىتواند از اصول اخلاقى مورد اشتراک اکثر مردم آمریکا جدا باشد. ما نمىتوانیم نحوه رفتار سایر دولتها با مردم خودشان را نادیده بگیریم. دموکراسىها طرف حسابهاى قابل اتکاترى در قیاس با دیکتاتورها هستند. آنها به حفاظت از محیط زیست و تبعیت از حقوق بینالملل علاقهمندتر هستند. ما باید به اختصاص کمک بیشتر براى یارى دموکراتیک، به عنوان بخش مشروعى از بودجه امنیت ملى خود بنگریم. من به عنوان رییسجمهور به مردم امپراتورى شوروى سابق کمک خواهم کرد تا از نظامىگرایى خارج شده و نهادهاى آزاد سیاسى و اقتصادى بنا کنند. نهایتاً من از تشکیل یک سپاه دموکراسى براى اعزام هزاران داوطلب بااستعداد آمریکایى به کشورهایى که نیاز به تخصصهاى حقوقى، مادى و سیاسى داشته باشند، حمایت مىنمایم. از علاقه شما نسبت به طرحهایم براى اولویت دادن به مردم و به جلو راندن کشورمان قدردانى مىکنم. در حالى که من و اَلگور براى رویارو شدن با چالشهایى که پیش روى داریم اقدام مىنماییم، از نظریات شما استقبال مىکنیم. از نامه تبریک شما تشکر مىکنم. ارادتمند - بیل کلینتون
سازمان و شورا در رؤیاى این چشمانداز به سر مىبردند که با حمایت آمریکا توسط سایر دولتها و افکار عمومى جهان به رسمیت شناخته شوند.
توافقنامه طالبان و رجوى
در تاریخ هفتم ژوئن 1998/17 خرداد 1377 روزنامه عرب زبان الحیات خبر داد که عدهاى از عناصر سازمان مجاهدین خلق، که براى انجام عملیات خرابکارانه به ایران اعزام گشته اند، از طریق مرز عراق و جمعى نیز از طریق مرز افغانستان وارد ایران شدهاند. بنا به نوشته این روزنامه، طالبان و مجاهدین خلق، یک سال پیش از عملیات خرابکارانه تهران، توافق نام هاى براى هماهنگى و همکارى مادى و لجستیکى براساس خصومت ورزى با نظام جمهورى اسلامى امضا کردند. بر اساس این توافقنامه، طالبان به مجاهدین خلق اجازه مى دهد که با سلاحهاى خود، از طریق مرز افغانستان، به درون ایران نفوذ کنند.
سیطره رجوى بر «شورا» و جدایىها
شوراى ملى مقاومت، که آلترناتیو بودن خویش را ـ در مراحل اولیه ـ مستلزم وحدت صورى و نزدیک شدن به دیگر گروهها مى دانست، پس از علامت هایى که از قدرت هاى غربى دریافت کرد، دیگر نیازى به این نزدیکى و هماوایى ـ حتى صورى ـ نمى دید.
حسن ماسالى عضو جدا شده شورا مى گوید:
مجاهدین که پایه هاى تشکیلاتى خود را در داخل کشور از دست داده بودند و در شکلگیرى اتحاد ملى [با سایر گروهها] نیز ناکام شده بودند، به قدرتهاى خارجى روى آوردند تا از این طریق به قدرت برسند. تماس آنها با قدرتهاى بزرگ این توهم را در آنها تقویت کرد «که دیگر کار تمام شده است و نیازى به متحدین ایرانى ندارند.» اما آمریکا و فرانسه ابتدا از آنها به عنوان عامل فشار علیه جمهورى اسلامى استفاده کردند و...
منصور فرهنگ نماینده سابق شورا در آمریکا چنین گفته است:
حقیقت امر این است که شوراى ملى مقاومت از بدو تأسیس حربهاى در اختیار مجاهدین بود و هیچ هویت مستقلى نداشت... سازمان مجاهدین خلق تشکیلاتى لنینیستى (هر فرد را تابع بىچون و چراى مافوق قرار دادن) است... همان طورى که لنین خداى حزب کمونیست شوروى بود و انتقاد از او گناه کبیره و غیرقابل برگشت محسوب مىشد، مسعود رجوى نیز خداى سازمان مجاهدین خلق است...
هدف سازمان از آوردن گروهها و افراد به داخل شورا، تفوق تشکیلاتى سازمان و شخص رجوى، و مطرح شدن «آلترناتیوى» سازمان بود. به تعبیر خان بابا تهرانى:
آنها از روز نخست، شورا یا جبهه متحد را به مفهوم اخص کلمه نمى خواستند، بلکه در پى تشکیلاتى به عنوان دنبالچه سازمان خود بودند؛ یعنى شرکت کنندگان در شورا نقش میهمان و اجارهنشین را داشتند، که این تصور و برداشت دقیقاً کپىبردارى از الگوى سازمان الفتح فلسطین است، منتها به صورت کاریکاتور.
على اصغر حاج سیدجوادى از متحدان و حامیان سابق سازمان و شورا مىگوید:
شوراى ملى مقاومت ساخته و پرداخته آقاى رجوى، عملى بر اساس شکست سیاسى و نظامى سازمان مجاهدین در مبارزه با آخوندها بود نه محصول احساس ضرورت در تداوم مبارزه و مقاومت در چارچوب نظام شورایى... رجوى و رفقاى او در تشکیل شوراى ملى مقاومت... نه تنها سهم بیشتر را در مدیریت و مسئولیت شورا نصیب خود کردند، بلکه در نیت و قصد نهایى خود هدفى جز تبدیل شوراى ملى مقاومت به صورت ابزار و وسیلهاى در خدمت سازمان مجاهدین خلق (بخوانید در انحصار قدرت رجوى) نداشتند.
خروج بنى صدر
تبدیل شدن شوراى ملى مقاومت به عنوان آلت دست سازمان از یک طرف، رفتار دیکتاتورمآبانه رجوى از طرف دیگر، موجب افزایش اختلافهاى داخلى شورا و در نتیجه کناره گیرى بعضى گروهها و اعضاى اصلى از قبیل بنىصدر و اطرافیانش، حزب دمکرات کردستان، و دیگر گروهها شد. عمده دلایل این تشتّت و انشعاب ها، عبارتند از:
الف) ملاقات رجوى با طارق عزیز و عزیمت سازمان و شورا به داخل خاک عراق؛
ب) مذاکرات حزب دمکرات کردستان با جمهورى اسلامى ایران؛
ج) انقلاب ایدئولوژیک در سازمان (ازدواج مسعود رجوى و مریم ابریشمچى)؛
د) ایجاد دیکتاتورى رسمى و آشکار توسط رجوى در شورا.
موارد، دلایل و مستندات مربوط به اختلافات بهوجود آمده در شوراى ملى مقاومت را ـ به اجمال ـ بررسى مىکنیم.
یکى از مسائل اصلى در اختلافاتى که مابین بنى صدر و رجوى پیش آمد، انتقال پایگاه سازمان و شوراى ملى مقاومت به خاک عراق بود. البته از دیدگاه بنىصدر، بى نتیجه بودن جلب حمایت عراق و بدنامى ناشى از همکارى علنى با رژیم صدام دلایل اصلى این مخالفت بود. همانگونه که بعدها در نامهاش به سازمان چنین تصریح کرد:
... مسئله همکارى با عراق براى سرنگون کردن رژیم... از این راه رژیم [امام] خمینى سرنگون نمىشود، با کمال تأسف تثبیت مى شود.
نحوه ملاقات رجوى با طارق عزیز و زمینهسازى انتقال به عراق از مهمترین مواردى بود که باعث بروز اختلاف در شورا گردید، این ملاقات در 19 دى 1361، با اینکه از قبل در شورا هماهنگىهایى روى آن انجام گرفته بود، مخالفتهایى را از طرف بعضى اعضاى شورا از جمله بنىصدر برانگیخت. از موضعگیرىهاى اعضاى شورا در قبال این رویداد برمىآید که رجوى به جز شخص بنىصدر، آنان را از ملاقاتى قریبالوقوع با یکى از مقامات عراقى قبلاً مطلع نساخته بود. مسعود رجوى طى جلسهاى که پس از این ماجرا توسط شورا جهت پاسخگویى برپا مىشود، توجیهاتى عرضه مىکند.
به ادعاى رجوى یکى از دیپلماتهاى وزارت امور خارجه فرانسه به او تلفن کرده و گفته بود «طارق عزیز براى دیدارى دیپلماتیک با مقامات فرانسوى به فرانسه آمده و علاقمند است با شما ملاقات کند و من به همراه ایشان براى ملاقات شما به اوور خواهم آمد و به این ترتیب ما را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند.»
خانبابا تهرانى اعتقاد دارد که رجوى تلاش کرد تا نشان دهد که شورا براى اولین بار از سوى وزیر خارجه کشورى، بهطور رسمى مورد شناسایى قرار گرفته و این یک گام بزرگ دیپلماتیک به شمار مىآید:
رجوى توضیح داد، براى رفع نقیصهاى که پیش آمده است، اعضاى شورا مىتوانند تمام گفتگوى میان او و هیئت نمایندگى دولت عراق را که ضبط شده است، گوش کنند. سپس رو به مهدى ابریشمچى کرد و گفت: «نوارها را بیاورید و پخش کنید» متن نوارهایى که ما به آن گوش دادیم چیز عجیب و غریبى نبود. مقدارى همهمه خبرنگاران و سپس سخنرانى کوتاه طارق عزیز را در پست ریاست جمهورى یا نخستوزیرى ایران ملاقات کنم». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. آقاى طارق عزیز درست در زمانى که بنىصدر خود را رییسجمهور منتخب مردم دانسته و در اتاق بغلى به عنوان رییسجمهور نشسته بود، این حرف را مىزد. معنى این حرف این بود که رجوى را منهاى بنىصدر هم قبول دارند، و این سنگ بناى یک دیپلماسى جدیدى بود که از این طریق در شورا، توسط دیپلماتهاى بزرگتر از رجوى گذاشته شده و سیم برق اتصال آن را با شورا وصل کردند. به خاطر دارم وقتى این جمله از نوار پخش مىشد، رجوى چندین بار به مهدى ابریشمچى گفت: «این قسمت از نوار روشن نیست. لطفاً دوباره آن را پخش کن» و این قسمت از نوار سه بار تکرار شد.
با توجه به رواشناسى بنىصدر و کیش شخصیت او و اینکه شورا در ابتدا با محوریت وى و بهره بردارى از ارتباطات قبلى او با غربى ها و عنوان رییس جمهور سابق ایران شکل گرفت و شناخته شد، به نظر مىرسد یکى از علل مخالفت بعدى بنى صدر با ارتباط شخصى و علنى رجوى و عراقىها، بیشتر از این موضوع نیز ناشى مىشد که عملاً این امر به مفهوم کنار زدن بنىصدر و زمینه سازى سلطه مطلق رجوى بر شورا محسوب مى گردید.
مسعود رجوى بعدها در مورد نظر بنىصدر درباره ملاقات با طارق عزیز چنین گفت:
او [بنى صدر] صد در صد با این دیدار موافق بود. چند روز قبل از ملاقات، از او (بنى صدر) خواستم که اگر چنین دیدارى محقق شود خود او هم شرکت کند ولى او به تأکید گفت که شما بروید از طرف من هم صحبت کنید... دو شب قبل از ملاقات، بنىصدر به من اطلاع داد که از او نیز تقاضاى ملاقات شده اما او باز هم به من احاله داده است... بنىصدر در گفتگوى فیمابین مشخصا به من اظهار کرد که اگر اصل بر مذاکره کردن است، اصرار بیش از حد بر علنى بودن ملاقات و اینکه حتما در محل اقامت ما باشد، چندان ضرورى نیست...
بنىصدر به رغم موافقت پشت پرده و حمایت تبلیغاتى آشکار از روابط شورا و عراق و طرح صلح مصوب آن، به گونهاى پیچیده با موضعگیرى هاى متناقض و رفتارهاى دوگانه تلاش مى کرد از آسیب هاى تبلیغاتى این موضوع، حتى الامکان خود را برکنار نگاه دارد و امکان مانور و توجیه را براى خویش فراهم سازد.
در همان هنگام و بعد از جدایى از شورا، ابوالحسن بنىصدر در مخالفت با این دیدار و طرح صلح، به ویژه در سال 63 مواردى را در مصاحبه ها و روزنامه خود مطرح کرد.
نشریه انقلاب اسلامى چاپ پاریس متعلق به بنىصدر پس از ملاقات رجوى و طارق عزیز، گزارش آن را بدون اظهارنظر خاصى در انتقاد از آن به چاپ رساند ولى در همان شماره براى دور ماندن از ننگ آشکار همکارى با رژیم متجاوز بعث، طى مقالهاى مواضع خود را در مورد متجاوز بودن عراق و تأکید بر ضرورت خاتمه جنگ در آن شرایط نابرابر و صلح با رژیم صدام اعلام کرد که البته همین اعلام نظر و مواضع دوگانه بعدى بنىصدر موجب برانگیختن واکنش سازمان در جلسه خصوصى با وى گردید.
بنىصدر در شرایطى که تلاش مى کرد در این ماجرا نقش خود را نشان دهد و از رجوى عقب نیفتد، در یک ژست تبلیغاتى موافقت خود را با این ملاقات مشروط مىکند به اینکه طارق عزیز به متجاوز بودن عراق در جنگ اعتراف نماید:
ابوالحسن بنى صدر، رییس جمهور معزول ایران اعلام کرد که وى با دیدار طارق عزیز نایب نخست وزیر عراق و مسعود رجوى رهبر سازمان اپوزیسیون مجاهدین موافقت نمى کند، مگر اینکه عزیز اعتراف کند که عراق تجاوزگر است و در جنگ شکست خواهد خورد. بنىصدر در بیانیه صادره در پاریس توضیح داد که تجاوز عراق به ایران به منظور تجاوز به آزادىها محسوب مىگردد...
پس از پخش گزارش و تفسیر مواضع بنى صدر در تاریخ 30/11/61 از رادیو بى. بى. سى و واکنش سازمان در این مورد، اطلاعیهاى از طرف بنى صدر در تکذیب خبر بى. بى. سى منتشر شد. در این تکذیبنامه چنین آمده بود:
بخش فارسى بى بى سى در برنامه پنجشنبه 30 دى ماه [61] تفسیرى درباره آمدن آقاى طارق عزیز به دیدار آقاى مسعود رجوى، منتشر کرده و در آن مطالبى از قول آقاى بنى صدر را عنوان نموده است که نادرست بوده...
مسعود رجوى ماجراى جلسه با بنىصدر و ارائه تکذیبنامه مزبور را بعدها چنین تشریح نمود:
آقاى بنى صدر کمى پس از وقوف بر آنچه بى بى سى بر روى دایره ریخته بود با من تماس گرفت و ضمن ابراز تأسف و ناراحتى، از تفتین مربوطه به شدت انتقاد کرد و به من اطمینان داد که همین الآن به آنها (بى بى سى) تلفن خواهد زد و تفرقهاندازى و اکاذیبشان را به باد انتقاد خواهد گرفت. فردا صبح با برادران مجاهد مهدى ابریشمچى و محمدعلى جابرزاده براى یک سره کردن کارمان با بنى صدر و اطرافیانش به سراغ او رفتیم. لدىالورود نوار صحبت تلفنى خود با بى بى سى را برایمان گذاشت. تکذیبیه کتبى را هم که با امضاى دفتر رییس جمهور آماده نموده [بود]... به ما نشان داد... کوتاه آمدیم و نسخهاى از تکذیبیه او را گرفتیم و رفتیم... به توصیه خود بنىصدر یکى از نوارهاى مصاحبهاش با خبرنگاران عرب را... به ما دادند تا ابعاد کدورت ما افزایش پیدا نکند... آقاى بنىصدر... تصریح مىنمود که گرچه نفس ملاقات بلامانع است اما به او مربوط نیست و او تقاضاى ملاقات آقاى طارق عزیز را نپذیرفته و به نظرش «استقلال اولویت اولویتهاست و ماهیت رژیم ها مسئله اى ثانویست. بنى صدر مى افزود که با توجه به موضعش... و با توجه به [سابقه] موضعگیرىهایش در قبال عراق نمى توانسته است نایب نخستوزیر عراق را بپذیرد.
از فحواى آنچه که نقل شد برمىآید که سازمان نیز در ابتدا نوعى تقسیم نقش و تفاوت موضعگیرى توسط بنىصدر را پذیرفته بوده و اظهارات کنترل شده وى در «پذیرش مشروط ملاقات» و تظاهر به تأکید بر «استقلال خواهى» را عاملى در کاهش آثار منفى ارتباط با رژیم عراق محسوب مىکرده است؛ زیرا موضعگی رىهاى بنى صدر با عناوین خودخوانده «رییس جمهور منتخب ملت ایران» و یا رییس جمهور شوراى ملى مقاومت صورت مى گرفت و در واقع در نقش مکمل اقدامات و مواضع رجوى و سازمان عمل مى کرد. اعتراض خصوصى سازمان به وى هم غالبا در خصوص بهرهبردارى تبلیغاتى برخى از رسانهها در تضعیف موقعیت شورا و یا زیاده روى در نحوه بیان مواضع دوگانه بوده است. یک دلیل آشکار این امر، تداوم همکارى بنىصدر با شورا و سازمان به مدت بیش از یک سال پس از ملاقات مزبور است. حمایت از طرح صلح شورا در ادامه ارتباط با دولت عراق و در پى ملاقات با طارق عزیز نیز شاهد دیگرى بر همراهى و همکارى بنىصدر با سازمان بود. رجوى، خود در سال 63 با ارائه اسناد و مدارک در این باره چنین گفت:
... در اواخر سال 61، طرح صلح شورا به اتفاق آرا به تصویب و امضا رسید. صرفنظر از بگو مگوهاى جزئى که در همین رابطه با آقاى بنى صدر پیش آمد، با چند تصحیح جزئى (به پیشنهاد آقاى بنى صدر) آن را امضا و در نشریه اش نیز منتشر نمود. بدین وسیله او بر پاى ملاقات و بیانیه مشترک (که در مقدمه طرح از آن نام برده شده بود) نیز رسما صحه مىگذاشت و سوءتفاهمات فیمابین به خیر و خوشى پایان مى یافت... اول فروردین 1362 دولت عراق که طرح صلح شورا را دریافت کرده بود، رسما به موضعگیرى پرداخت و از طرح صلح شورا به عنوان مبناى قابل قبولى براى آغاز مذاکرات صلح استقبال نمود.
همچنین نشریه سازمان تصویر دستخط بنى صدر مبنى بر تصویب طرح مزبور در پىنوشت نامه رجوى را بعدها منتشر ساخت. بنابراین در شرایطى که ملاقات رجوى با طارق عزیز با موافقت پنهانى بنىصدر در همان مکانى صورت گرفت که محل اقامت وى نیز بود و گزارش این ملاقات و آثار و ابعاد سیاسى و خبرى آن و طرح صلح مبتنى بر این ملاقات و مصوب خود وى در نشریه انقلاب اسلامى هم به چاپ مىرسید، سایر مواضع و انتقادات ملایم او در آن زمان را مىتوان این گونه نیز تفسیر نمود که بنىصدر با فاصلهگیرى اندک از موضوع، در انتظار نتایج آن بوده است و در صورت موفقیت از ثمرات آن بهرهمند مىگشت ولى با شکست سیاسى و تبلیغاتى این پروژه، به تدریج مدعى مخالفت اساسى و قبلى گردید تا آن که به جدایى وى از شورا در زمستان 62 و بهار 63 انجامید.
پشت صحنه تأکید بعدى بنىصدر بر مسئله عراق و هژمونى سازمان در شورا به عنوان علل اصلى جدایى وى، با واکنشهاى رجوى بیشتر آشکار گردید. به ویژه آن که در 4 فروردین 1363 پس از دو سال و نه ماه پیوند رسمى، ابتدا این جدایى از سوى شوراى ملى مقاومت، رسما اعلام گردید و بنىصدر در این مورد نه تنها پیشدستى نکرد بلکه به نظر مىرسید که در صورت امکانِ تداومِ موضعگیرىهاى چندگانه، کماکان مایل بود که از منافع سیاسى و تبلیغاتى همراهى با شورا بهرهمند شود و همزمان از تبعات منفى مواضع و اقدامات آن خود را دور نگاه دارد. به قول رجوى:
البته آقاى بنىصدر همچنان که در مندرجات اخیر روزنامهاش نیز آمده است (= 31 شهریور1363) به غایت خواستار آن بود که در عین تعهدناپذیرى خودش و برخوردارى از آزادى کامل... همچنان رییس جمهور همین شوراى ناشورا! و همین مجاهدین کذا و کذا باشد.»
«... مشکل اصلى بنىصدر این نبود که شورا آلت دست مجاهدین است والاّ فعالانه در مباحث آن و در حل مسائل آن شرکت مىکرد و نمى گذاشت آلت دست مجاهدین شود... درد اصلى بنى صدر این بود که مجاهدین آلت دست و نردبان قدرت او نمى شدند.
بنى صدر هم همانگونه که اشاره شد تأکید داشت:
آقاى رجوى... هر سه اصل میثاق [ = آزادى و استقلال و عدم هژمونى] را نقض کرد... امروز دیگر هیچ ارزش و حق جهانشمولى نمانده است که زیرپا نگذاشته و نقض نکرده باشد...
همچنین هم بنى صدر و هم رجوى در دعاوى متقابل، یکدیگر را به دروغگویى متهم ساختند و کوشیدند تا تبیین دقیق و درست ماجرا را براى سایرین دشوار سازند. بنى صدر در نشریه خود رهبرى مجاهدین را «معتاد قدرت پرستى» و «دچار انحطاطى که حد نمى شناسد» و «در دروغ پردازى گوى سبقت ربوده» توصیف کرده و شخص رجوى را بسیار گستاخ، دروغگو، زورمدار و داراى اخلاق منحط سیاسى خواند. رجوى نیز بنىصدر را «فاقد شهامت»، «پریشانحال و درمانده»، «داعیهدار کذب و تناقض»، «گوینده اباطیل»، «بسیار بىانصاف و گزافهگو» که «در سپاسمندى از خودش حد و مرز نمىشناسد و در جعل آشکار و در تفسیر کج و معوج از روشنترین و سادهترین قضایا، بسا دستِ باز دارد. فىالواقع پدیده غریبى است که از این جوانب در ردیف نوادر است.» ، «خائن»، «کاسه لیس»، «لاف زن»، «داراى ماهیت لیبرال ـ ارتجاعى» و داراى صفاتى از این دست، برشمرد. رجوى که از حیث تنوع و تعدد فحاشى، بر بنىصدر برترى محسوسى داشت در مورد رابطه با عراق تأکید کرد:
... دعاوى بنىصدر درباره مواضع خودش در قبال مسئله عراق و در قبال مذاکرات و پیشنهادات داخلى شورا و آنچه را مدعى است به خود من و به اجلاس شورا در این رابطه گفته، کاملاً ناصادقانه و آکنده از دروغ است.
خانبابا تهرانى که در آن زمان هنوز عضو شورا بود به دو تن دیگر از اعضا چنین گفت:
مسئله به این سادگى ها نیست و هر دو طرف اصل و حقیقت مطلب را آشکارا به ما نمىگویند.
از سوى دیگر، مجید شریف که در آن زمان در پاریس به سر مىبرد و از وابستگان سازمان و شورا بود، طى مقالهاى در نشریه سازمان با تمجید و دفاع بسیار از رجوى به تحلیل و ردّ مواضع بنى صدر اقدام نمود و چنین نوشت:
نیروهاى واپسگرا یا عقبمانده، زمانى که خود را با نیرویى پیشرو روبرو دیده اند که... جاى را ظاهرا بر آنان تنگ نموده است... پاى مسائلى از قبیل «انحصارطلبى»، «وابستگى به خارج» و... رابه میان کشیدهاند که اتفاقا در مورد خودشان بیشتر صدق مىکرده است... و امروز نیز نوبت مجاهدین است... آقاى بنىصدر نیز... به گونهاى دیگر از «توتالیتاریسم» مجاهدین سخن مىگویند... افراد و نیروهایى که حد و جایگاه خویش را فراموش کنند و خود را در موقعیتى برتر از آنچه هستند تصور نمایند و حقى بیش از آنچه شایستگى دارند طلب کنند، هر مقدار عقب بودن را از آنچه براى خویش آرزو تصور مىکنند به حساب «بداخلاقى»، «انحصارطلبى»، «توتالیتاریسم» و... نیروى پیشتاز مىگذارند... نمونه آقاى بنىصدر باید درس عبرت و هشدارى باشد براى همه ما...
رجوى هم در این زمینه با اشاره به توهم بنىصدر درباره آنچه که مشروعیت سازمان مى نامید، و در واقع خود آن هم جز توهم چیزى نبود، چنین نوشت:
... آقاى بنى صدر و اطرافیان (به رغم التزامات و امضاهاى مکرر پیشین در پاى برنامه دولت موقت [شورا] و برخى اسناد دیگر و در پاى التزامنامه اطرافیانش به برنامه دولت موقت به هنگام اعلام پیوستگى به شورا) بر این عقیده بودند که گوئیا مجاهدین مشروعیت خود را از ایشان گرفتهاند. در ثانى، در دنیاى توهم، آقاى بنىصدر و اطرافیان بر آن بودند که گوئیا زمینهها و قواى ذخیره بسیار در داخل کشور دارند و حالا شورا و علىالخصوص مجاهدین مىخواهند نامردى بکنند و زیر چتر سیاسى آقاى بنىصدر، قدرت را براى خودشان قبضه نمایند.
مهمترین موردى که بنىصدر فرصت یافت تا امکان گریز از ماجرا پیدا کند، موضوع انتقال سازمان و شورا به داخل خاک عراق تحت کنترل رژیم صدام بود. پرویز یعقوبى از اعضاى پیشین کادر مرکزى سازمان در این باره چنین گفته است:
... سازمان در اثر یورش ها و تهاجمات رژیم و در آخر با اشغال منطقه آزاد شده «آلان» در کردستان تقریباً تمامى پایگاههاى خود را در داخل از دست داده بود، لذا مرکزیت به خاطر خروج از بنبستى که بدان دچار شده بود رفتن به عراق و تغییر کیفى در استفاده از امکانات آن را به عنوان تنها راه نجات و حفظ موقعیت خود و رسیدن به حاکمیت تشخیص داد. تصمیم مىگیرد و به اجرا درمى آورد و براى اینکه در این ماجرا تنها نباشد تصمیم مىگیرد که براى شریک کردن شورا در این جریان مسئله را در شورا مطرح و تأییدیه آن را کسب نماید که بعد از طرح مسئله با مخالفت بنىصدر مواجه مىشود.
البته رجوى گزارش دیگرى از نظر بنىصدر در مورد رفتن شورا و سازمان به داخل عراق داده است:
در جلسه 12 و 13 دى ماه [62] نیز با حضور خود بنىصدر مفصل بحث کردیم و با توافق خود او قرار شد مجاهدین بروند و در مورد این ایده و شرایط ملازم با آن تحقیق کنند و حتى طرح بیاورند. خلاصه کلام، جوهر و پیام نظر او اگر چه آن را با چاشنى به اصطلاح استقلالطلبى قاطى مىنمود، این بود که اگر طرح موفق باشد و به سرنگونى [امام] خمینى منجر شود «مشروع» است و هیچکس «برنده» و «پیروز» را به زیر علامت سؤال نخواهد کشید که چطور پیروز شد. اما در عین حال عمیقا حواسش جمع بود که خود هیچ ریسکى نپذیرد و مسئولیتى نداشته باشد و همه ریسکها و مسئولیتها برعهده مجاهدین و شخص من باشد... هدف او از این نحوه برخورد دوگانه این بود که راه اما و اگر کردن و راه محکوم نمودن احتمالى ما را براى استفادههاى ضرورى! در آینده نبندد و باز نگهدارد و در عین حال منافع احتمالى را نیز از دست ندهد... در مشروع بودن ایده و طرح [رفتن به عراق] نیز حرفى و مخالفتى نداشت... در آغاز، عمده نگرانىهاى بنىصدر درباره ایده جدید، نه بر سر مشروعیت یا عدم مشروعیت آن و مسئله استقلال یا عدم استقلال ما (مجاهدین و شورا)، بلکه اکیدا بر سر خطرات اجرایى و عملى آن بود... [بنىصدر] روى تضمینهاى سیاسى و امنیتى تأکید مىکرد...گاه مىگفت خیلى خطرناک است، مثل خودکشى است، ممکن است شما را بسوزاند...
بنىصدر بعدها در سال 1377، همچون گذشته، یکى از دلایل متلاشى شدن شورا را رفتن سازمان در سال 65 به داخل خاک عراق تحت حکومت صدام برشمرد و این واقعیت را براى بهرهبردارى خویش این گونه اذعان نمود:
نقض اصل استقلال با رفتن به عراق و به خدمت جنایتکارترین و فاسدترین رژیمها [ = رژیم صدام] درآمدن، در جامعه ایران، این گروه [ = سازمان مجاهدین] را ضدایرانیت، ضدانسانیت، ضدعاطفه ملى گردانده و محکوم به انزوا کرده است.
اما مسعود رجوى در یک دیدار محرمانه با رییس سازمان اطلاعات رژیم صدام در سال 1999، در مورد اهمیت پیوند سازمان و عراق چنین گفته بود:
... این روزنامه واشنگتن تایمز عکس سیدالرئیس [صدام] را با من چاپ کرده و نوشته اند که آنها [مجاهدین] ورقهایى در دست صدام حسین هستند... این روزنامه هاى ارتجاع و استعمار حرف روشنى دارند، یک حرف مىزنند و آن هم این است که از عراق دور شوید، فاصله بگیرید از عراق. ما مىگوییم مگر مىشود؟ مىخواهیم از مرز عراق کشورمان را آزاد کنیم... ما انتخابمان مرز عراق است. به یاد مىآوریم که در سال 1982 وقتى که طارق عزیز به منزل ما در پاریس آمد، با همدیگر قرارداد صلح امضا کردیم و من جلوى خبرنگاران گفتم... که [امام] خمینى شکست مىخورد و این مقاومت [ = سازمان] و مردم و عراق هستند که پیروزمندانه از این جنگ خارج خواهند شد...
سازمان با تأکید بر اهمیت مسئله رفتن به عراق شکاف بین خود و بنىصدر را تا به آنجا گسترش داد که نهایتاً به بیرون راندن بنىصدر از شورا انجامید. اما در قبال جریان اختلاف و جدایى بنىصدر و رجوى تحلیلهاى موجود را مىتوان به این صورت دستهبندى و ذکر کرد:
الف) اختلافات بنى صدر و شورا از دید هواداران بنى صدر
براى آگاهى از موضع و دیدگاه هواداران بنىصدر نسبت به این جریان بهتر است اشارهاى شود به مطلبى از نشریه انقلاب اسلامى (چاپ پاریس) که تحت عنوان «چرایى جدایى مجاهدین از بنىصدر» منتشر شد:
1ـ تنها مجاهدین بودند که از بنىصدر جدا شدند و اعضاى شورا هنوز همپیمان با بنىصدر مىباشند.
2ـ شورا وجود خارجى ندارد، و اگر چیزى به این نام وجود داشته باشد، آلت دست سازمان است.
با این تحلیل و موضعگیرىِ هوادارانِ بنىصدر، آشکار بود که وى هنوز گوشهچشمى به شورا داشت و در صورتى که امکانپذیر مىبود، در قالب همان شورا یا ائتلافى دیگر مایل بود که سایر اعضاء را بر محور رهبرى خود گرد آورد. همچنین به نظر مىرسید که بنىصدر این موضع را از روى ناچارى و به دلیل ضعف در رقابت با سازمان بیان کرده است. چرا که این امر کاملاً روشن بود که بنىصدر نه مخالف ماهوى شورا بود و نه مخالف واقعى استراتژى سازمان مجاهدین.
ب) اختلاف میان بنى صدر و شورا از دید سازمان
همچنین سازمان تحلیل ها و دلایلى را در خصوص نهایى شدن جدایى از بنىصدر ذکر مىکند که اهمّ آنها را از نظر مىگذرانیم:
... گام کیفى جدیدى که روزنامه ناشر افکار آقاى بنىصدر علیه مجاهدین برداشته... و بالمآل بویى جز یک گام به سوى خداحافظى با ما و شوراى ملى مقاومت نمى داد... آقاى بنى صدر در بهمن ماه سال گذشته [سال 62] در مصاحبهاش با ارگان حزب سوسیالیست فرانسه ضمن مخالفت با قیام عمومى که به زعم بنىصدر، حیات مملکت را به خطر مىافکند، در قبال رژیم... از راهحل «هضم کردن» سخن گفته بود. در همین حوالى به مناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتى در یک مصاحبه با روزنامه «کوتیدین دوپارى» عنوان نموده بود که «چریک ها در ایران انقلاب نخواهند کرد» که معلوم بود منظورش عمدتاً مجاهدین هستند. ... چند هفته پس از قطع موقت (یک هفتهاى) بمباران شهرها [اسفند 62]... توسط دولت عراق که به درخواست مسئول شورا صورت گرفته بود، روزنامه ناشر افکار بنىصدر به بهانه «دروغهاى طارق عزیز»، به ناگهان قدم جدیدى برداشت و آقاى بنىصدر بدان وسیله با شورا و بالاخص با مجاهدین، فصل نوینى باز گشود... هدف بنىصدر و روزنامه ناشر افکارش قبل از هر چیز، مشخصاً خالى کردن زیر پاى مجاهدین و شخص مسئول شورا بود... [بنىصدر] 4 ماه بعد، کتباً از [امام] خمینى تقاضاى تشکیل یک دولت لایق و نجات اسلام و ایران را نمود. پس ما، به عکس، مى باید خودمان را... نجات مىدادیم و دیگر در آن نقطه عذر آقاى بنىصدر را هرچه زودتر مىخواستیم.
رجوى در گزارش خود از جریان پیوند و جدایى بنىصدر چند بار تأکید مىکند که سازمان از ائتلاف و اتحاد سیاسى با وى متأسف و پشیمان نیست:
«... ما به هیچ وجه از ائتلاف با بنى صدر پشیمان نیستیم. یعنى اگر بتوان نوار زمان را تکرار نمود، ما باز هم با همان «بنىصدر فرداى 30 خرداد» مؤتلف و متحد مىشویم. منتها با هوشیارى و محکم کارى بیشتر... اگر چه باید تأکید نمود که... براى خود او فوق العاده متأسفیم ... ما از اتحاد سیاسى با بنىصدر در چارچوب شوراى ملى مقاومت به هیچ وجه متأسف و پشیمان نیستیم... مادر شرایط مشخص داخلى و بین المللى... به تأسیس شورا و ائتلاف با آقاى بنى صدر همت گماشتیم و 2 سال و 9 ماه نیز در رابطه با بنىصدر با سعه صدر کامل آزمایش پس دادیم...»
رجوى همچنین یادآورى مىکند که:
... وقتى بنىصدر به تازگى رییسجمهور شده بود با برادر مجاهدمان عباس داورى به دیدارش رفتیم و تبریک گفتیم... بنىصدر در پاسخ گفت مىدانم که شما [ = سازمان] نیروى آینده اید...
ج) اختلاف میان بنى صدر و رجوى از دید یک عضو شورا
خان بابا تهرانى، نماینده شوراى متحد چپ در شورا، درباره اختلافات بنى صدر و رجوى مطالبى را بیان کرده است که در اینجا بخشى از آن را مى آوریم:
[...] پس از رفتن به «اوور سور اوواز» و تشکیل جلسه، رجوى شروع به صحبت کرد و گفت: «رفقا و برادران، سازمان مجاهدین خلق به تصمیم جدیدى رسیده است... ما دیگر نمىتوانیم به همکارى با آقاى بنىصدر ادامه بدهیم، و این امر را دیشب، آخر وقت، طى یک نامه به ایشان ابلاغ کردهایم. اکنون این متن نامه ما به آقاى بنىصدر و این هم جوابیه ایشان به نامه ما...... در نامه مجاهدین دلایلى مبنى بر عدم امکان همکارى با بنى صدر آمده بود. بنىصدر هم در پاسخ، نامه کوتاهى به عنوان جوابیه نوشته بود که در آن آمده بود: «من با شما در یک منزل و در زیر یک سقف زندگى مىکنم، اما از امورى که در اینجا مى گذرد، کمتر از مردم کوچه و بازار اطلاع دارم. چندماه پیش، از ایران به من اطلاع رسید که در تهران شایع است مجاهدین بزودى رابطهشان را با بنىصدر قطع خواهند کرد، چون قصد وحدت با فدایى ها را دارند.» بنىصدر سپس اضافه کرده بود: «من مىدانم تمامى موارد دیگرى را که براى عدم همکارى با من ذکر کردهاید بهانه پوچى بیش نیست. دلیل اصلى این است که شما قصد دارید به عراق نزدیک شوید و من با این موضوع مخالف هستم و به چنین رابطه اى تن نمىدهم.»......مسئله به این سادگىها نیست، و هر دو طرف اصل و حقیقت مطلب را آشکارا به ما نمىگویند، آنچه را هم که مىگویند حرفها و ادعاهایى است که ظاهر جریان است. اختلاف بر سر یک اصل اساسى است. به عقیده من داماد آقاى بنى صدر مىخواهد از این باغ بیرون برود و سید [ = بنى صدر] مچ پاى او را گرفته و مىگوید: «نمىگذارم دَدَر بروى»... به باور من رجوى سفر دورى را در پیش دارد. بزودى در عراق کنفرانس وزراى خارجه کشورهاى اسلامى برگزار مىشود و مجاهدین قصد دارند به عنوان یک مانور دیپلماتیک در این کنفرانس شرکت کنند. عراقىها هم مىخواهند با دعوت رجوى به این کنفرانس و استقبال نمایشى از او در بغداد به عنوان نماینده مشروع مردم ایران و رییس دولت موقت از یک سو راه کشاندنش به عراق راهموار کرده و از سوى دیگر با این مانور دیپلماتیک در عرصه جهانى... ضربه اى وارد کنند.
برآیند کل مباحثى که درباره جدایى بنى صدر و سازمان مجاهدین طرح شده است مى تواند ما را به این سمت سوق دهد که اختلاف بین این دو عمدتا از جهت قدرت طلبى طرفین بوده و دلیل اخراج شدن بنىصدر از شورا مىتواند این باشد که او رقیبى در مقابل سازمان بود و از طرفى هم او دیگر براى شورا بهرهدهى لازم را نداشت. و بالاخره شورا طى بیانیهاى علناً جدایى بنىصدر را اعلام کرد:
... از آنجا که در شرایط کنونى عملاً همکارى میان آقاى بنى صدر و شوراى ملى مقاومت در چارچوب این شورا نامیسر مى نماید. مصلحت بر این قرار گرفت که به ائتلاف سیاسى فىمابین در شکل کنونى خاتمه داده شود. آقاى ابوالحسن بنىصدر و شوراى ملى مقاومت امیدوارند همچنانکه همکارى و اتحاد آنها طى دو سال و هشت ماه گذشته سنت نیکویى... بوده است، پایان محترمانه و دوستانه آن نیز سنت حسنه دیگرى در تاریخ ائتلافهاى سیاسى میهن ما باشد. بدیهى است آقاى بنىصدر و شوراى ملى مقاومت ضمن قدرشناسى متقابل از اقدامات و مبارزات گذشته یکدیگر... دستاوردهاى مشترک فعالیت ائتلافى گذشته خود... را مورد تأیید قرار داده و آنها را بسیار ثمربخش مىدانند. شوراى ملى مقاومت ـ 4 / فروردین / 1363
اما این لحن محترمانه جز اندک مدتى دوام نیاورد و در بیانیههاى بعدى و اظهارات متقابل رجوى و بنىصدر که آکنده از انواع زشتگویى و خشونت کلامى بود، سالها تداوم داشت و هیچ نشانى از سنت حسنه ادعایى بیانیه، جز همین چند سطر تعارف گذرا، مصداق واقعى دیگرى نیافت.
خروج حزب دموکرات
با اینکه رجوى ائتلاف مجاهدین با بنىصدر و حزب دمکرات را اتئلافى بىسابقه در طول تاریخ خوانده بود و به آینده اقدامات این شورا امیدوار بود، عمر این ائتلاف دیرى نپایید؛ چرا که با رفتن بنىصدر، تزلزل شورا شدت گرفت و روند اختلافات به اینجا ختم نشد. چند ماه بعد زمزمه دیگرى از درون شورا شنیده شد و آن جدایى حزب دمکرات کردستان بود. شورا پس از بنىصدر با از دست دادن حزب دمکرات، «یکى دیگر از سه پایه مهم آن ائتلاف» عملاً تک پایه شد و حتى ظاهر شورایى خود را از دست داد. اولین واکنشهاى مخالفت سازمان با حزب دمکرات، پس از اعلام رسمى حزب دمکرات در شهریور 63 مبنى بر وجود تماس هایى با مقامات دولت ایران و آمادگى براى مذاکره درباره خودمختارى، آغاز مىشود:
... [سازمان] هیچگاه هیچ مذاکره و گفتگوى سیاسى با این رژیم را روا نداشته و با آن مخالفت ورزیده و خواهیم ورزید... تا هر زمان که آتش سلاحهاى حزب دمکرات کردستان ایران... برقرار و پابرجاست، ما (مجاهدین) در چارچوب شوراى ملى مقاومت بر التزامات مشترک... استوار خواهیم ماند و به اتحاد خود با حزب همپیمانمان ادامه خواهیم داد.
مىتوان اهمّ تحلیل هایى را که بر ماجراى مذاکره حزب دمکرات کردستان با نظام جمهورى اسلامى شده است، در دو بخش، به صورت زیر بررسى نمود:
1ـ با توجه به شرایط ثبات سیاسى نظام در آن دوران و موفقیتهاى مکرر در جبهه هاى دفاع در برابر تجاوز عراق، نظام توانایى ایجاد تفرقه و شکاف در شورا را داشت.
2ـ شرایط شکستها و تضعیف مستمر حزب دمکرات کردستان پس از درگیرى مسلّحانه با نظام از سال 58 به بعد، موجب بریدن رو به تزاید افراد از حزب و پیوستن به جمهورى اسلامى شده بود. علاوه بر این، مسائلى از قبیل قدرتطلبى رجوى، عدم کارایى حزب و ایجاد تفرقه بین حزب و سایر گروهاى چپ، چون کومله و فداییان به دلیل پیوستن حزب دمکرات به شوراى ملى مقاومت، شرایطى را پدید آوردند که آمادگى حزب دمکرات کردستان را براى مذاکره با جمهورى اسلامى ایران به قصد تقویت موقعیت و کسب امتیاز فراهم مىنمود.
قاسملو، رهبر حزب، در باب مذاکره با مقامات جمهورى اسلامى چنین اعلام کرده بود:
... تاکنون، چند بار از سوى مقامات رژیم تماسهایى گرفته شده و تقاضاى مذاکره و گفتگو شده است. رفقاى حزبى در منطقه مهاباد، ابتدا چند نماینده رژیم را ملاقات نمودند، سپس در اوایل سال 63 از طرف دفتر حزب، هیئتى براى مذاکره اعزام شد... اگر دولت رسماً اعلام کند که حاضر به مذاکره به منظور اعطاى خودمختارى است حزب نمىتواند آن را رد کند.
قاسملو با بیان این مطالب از سویى قصد تحکیم موقعیت خویش را داشت، و از سویى براى رهایى از اعتراضات سازمان و اعضاى شورا و توجیه مشکلات بهوجود آمده در خود حزب، ناچار بود که چنین موضعى را اختیار کند. به گفته رجوى، در پاییز و زمستان 63 «شورا» پس از سه جلسه بحث، در جلسه مورخ 17 دى 63 به استثناى خود حزب، «مذاکره سیاسى با رژیم [ امام] خمینى را محکوم و آن را خلاف التزامات امضا شده شورایى» اعلام کرد.
خانبابا تهرانى ماجراى شورا را این گونه گزارش کرده است:
در آن روزها حزب دمکرات پیشنهادى مبنى بر گسترش شورا ارائه داده بود. موضوع گرفتن فرستنده رادیویى از عراق نیز در میان بود... مجاهدین موضوع گسترش شورا و رادیو را از دستور جلسه خارج کرده و مسئله ملاقات هیئت نمایندگى حزب دمکرات کردستان با جمهورى اسلامى را پیش کشیدند و اعلام کردند «شورا» مىبایست در این مورد به بحث پرداخته و موضع بگیرد... قاسملو مىگفت: «... ما چنین حقى را به هیچ کس تفویض نمىکنیم و به شورا هم نخواهیم داد. همانگونه که حق مذاکره براى سازمان شما [ = مجاهدین خلق] وجود دارد و با عراق به مذاکره پرداختهاید، ما نیز حق مذاکره داریم...» مجاهدین معتقد بودند که تنها مرجع تعیین کننده حق مذاکره، شوراى ملى مقاومت است و حزب دمکرات یا هر سازمان دیگرى داراى چنین حق جداگانهاى نیست و باید متعهد شود که از آن پس مذاکرهاى نخواهد کرد. در غیر این صورت مىبایست تکلیف خود را با شورا، روشن کند.
در 5 بهمن 63 دفتر سیاسى حزب دمکرات طى یک نامه رسمى به امضاى قاسملو در پاسخ به مصوبه شورا، بر «حفظ حق مذاکره» تأکید کرد و از پذیرش درخواست سازمان و شورا خوددارى نمود.
همچنین قاسملو در پاسخگویى خود چنین نیز اظهار داشت:
... حزب دمکرات کردستان حق دارد در هر مذاکرهاى که مایل باشد شرکت کند و این به هدف حزب برمىگردد و آقاى رجوى باید بداند که در حالى که هدف سازمان مجاهدین سرنگون کردن رژیم کنونى است، هدف حزب، خودمختارى در خاک ایران است.
با مطرح شدن این مباحث زمینه خروج حزب دمکرات از شورا قوّت گرفت. رجوى از مسئله مذاکره حزب با جمهورى اسلامى به عنوان تنها دلیل خروج حزب از شورا یاد مىکرد، اما حزب دمکرات علاوه بر آن به دلایل دیگرى نیز اشاره داشت:
قاسملو بیان مىدارد که موضوع اختلاف او با شوراى ملى مقاومت و مجاهدین، دمکراتیک نبودن روابط درونى شورا است.
قاسملو، پس از خروج از شورا، عامل اصلى درگیرى با سازمان و مسعود رجوى را چنین مطرح کرد:
[...] ما متوجه شدیم که در آن شورا، مجاهدین سعى مىکنند که به هر قیمتى سایر نیروها را تحت هژمونى خود درآورند و زمانى که متقاعد شدیم که دیگر شورا در بعد دمکراتیک قابل ترمیم نیست از آن خارج شدیم... رجوى... اعلام مىکند که براى اعمال خود تنها در برابر خدا مسئولیت دارد، ما نمىتوانستیم چنین چیزهایى را قبول کنیم و از این رو از شورا جدا شدیم.
قاسملو با طرح مسئله اعمال دیکتاتورى سازمان و دمکراتیک نبودن روابط درونى شورا، تأکید داشت که دلایل رجوى براى القاى جدا شدن حزب دمکرات از شورا، بهانه هستند و بلکه عامل اصلى جدایى، نظریات حزب دمکرات بوده است مبنى بر اینکه مىبایست درهاى شوراى ملى مقاومت به روى دیگر اشخاص و گروههاى اپوزیسیون باز باشد تا از حالت آلت دست بودن سازمان مجاهدین خارج شود.
خانبابا تهرانى هم معتقد است که ماجراى مذاکره یا بهانه گیرى سازمان علیه حزب دمکرات بود:
به باور من این مسئله نوعى بهانهجویى از طرف مجاهدین بود... پس از بیرون رفتن بنىصدر دیگر نوبت به حزب دمکرات رسیده بود که مىبایست یا به مجاهدین تمکین مىکرد و یا به سرنوشت بنىصدر دچار مىشد... اعتراض آنها به ماجراى مذاکره با رژیم جمهورى اسلامى، در واقع بهانه مجاهدین براى دامن زدن به اختلاف با حزب دمکرات جهت تثبیت هژمونى و اتوریته مطلق در شورا بود.
رجوى، در بیانیه بهمن 63 در مقابل ادعاهاى حزب دمکرات کردستان چنین اعلام کرد:
... مجاهدین پیوسته با متحدین سیاسى خود در منتهاى احترام و انعطاف برخورد نموده... اما از ماهها پیش ما مشخصاً اعلام کردیم که دست یازیدن به مذاکره با این رژیم... خلاف اصول مبارزاتى و انقلابى و التزامات شورایى بوده و براى ما مطلقاً قابل قبول نیست و هریک از متحدینمان نیز که چنین خطى داشته باشد، ناگزیر آن را به مثابه خداحافظى از اتحاد فىمابین تلقى مىکنیم.
مسعود رجوى، با ردّ ادعاى حزب دمکرات مبنى بر رفتار دیکتاتورى سازمان در شورا، بر دمکراتیک بودن عمل شوراى ملى مقاومت تأکید مىکند؛ اما در عین حال با عنوان کردن مضامینى چون «مذاکره با رژیم» آزادى اعضاى شورا را زیر سؤال مى برد:
... یا ماندن در شورا، و یا مذاکره سیاسى با رژیم... هر سازمان و حزبى که به مذاکره با رژیم دست یازد، خودبخود از چارچوب وحدت با ما خارج شده است.
سرانجام، شورا طى یک مصوبه بدون حضور نماینده حزب دمکرات و چند عضو دیگر، در تاریخ20/1/64، حزب دموکرات را در مقام انتخاب قرار داد تا اینکه یا مذاکره با جمهورى اسلامى را انتخاب کند یا از شوراى ملى مقاومت کنار بکشد. حزب نیز در 28 فروردین با صدور اطلاعیهاى این قطعنامه را رد نمود و خواستار تشکیل شورا گردید. اما با بىاعتنایى رجوى و اوجگیرى تبلیغات سازمان علیه حزب، در دهم اردیبهشت 64 حزب دمکرات با صدور اطلاعیه اى رسما خروج خود را از شورا اعلام کرد و به همکارى با سازمان و شوراى آلت دست آن پایان داد.
تأثیر «انقلاب ایدئولوژیک» بر «شورا»
در خرداد 1364، ماجراى طلاق اجبارى همسر ابریشمچى و ازدواج، غیرشرعى رجوى با وى و بهرهبردارى او از آن براى سرکوب مخالفان و تغییر در مرکزیت و ساختار سازمان و جار و جنجالهاى بىسابقه حول و حوش این موضوع، در ادبیات سازمانى «انقلاب ایدئولوژیک» نام گرفت و سرپوش شکستهاى قبلى و استراتژى وابستگى آشکار به عراق، شد. رجوى در مراحل اولیه انقلاب ایدئولوژیک، آن را به صورت یک حرکت سمبلیک معرفى مىکرد و با بزرگنمایى در قالب ادبیات خاص سازمان، هدف آن را برداشتن قدم اول براى «بستن بار ده سال آینده»ى سازمان بیان مىکرد.
... مىخواهیم بار ده سال آینده را ببندیم، اگر توانستیم پیروزیم، در آن حالت حلقات مفقوده عقیدتى پیدا و مجاهدین، مجاهدین مىشوند. در قدم اول همردیفى مریم، آزاد شدن زنها مدّنظر بود، اما بدون اینکه قصد و غرضى از پیش در کار باشد به تارک ایدئولوژیکى جدیدى رهنمود گشت.
رجوى با ترفندهاى تبلیغاتى، تشکیلاتى و جنجالآفرینى مبتذل، سعى کرد این حرکت را به عنوان یک «تحول» و «راه عبور از جهل» و «رسیدن به تابش نور عقیدتى»، وانمود سازد. ولى آثار منفى این حادثه در داخل و خارج از سازمان گسترش وسیعى یافت.
همان گونه که دو تن از اعضاى اولیه سازمان و دوستان قبلى رجوى نوشتند: مسئله انقلاب ایدئولوژیک از آن جهت اهمیت دارد که بیانگر عمق فجایع فکرى و نظرى در سازمان مجاهدین است. و نمود اصلى این انحطاط در درک نظرى سازمان از مفاهیمى که خودشان در بیانیهها روى آنها تأکید بسیارى کردهاند مشهود است؛ مفاهیمى چون:
ـ رهبرى و رهبرى نوین
ـ انقلاب دمکراتیک نوین خلقهاى قهرمان ایران
ـ رهایى و اعاده حقوق زن
ـ جهش عظیم ایدئولوژیک و انقلاب ایدئولوژیک.
این ماجراى شبه رمانتیک موسوم به انقلاب ایدئولوژیک، رسوایى بزرگى را براى سازمان به بار آورد. بهطورى که حتى بسیارى از گروههاى ضدنظام جمهورى اسلامى از طیف چپ و راست در خارج کشور نیز نسبت به این حرکت اعتراض کردند؛ اما تنها جوابى که رجوى به آنها داد این بود:
... حالا اگر توانستید بفهمید، وگرنه صبر کنید، نمىدانم یک سال یا پنج سال دیگر خواهید فهمید.
برخوردهاى بعدى سایر اعضاى مرکزیت سازمان با این موضوع و فشار متراکم تبلیغات تشکیلاتى نیز نشان مىداد که او مىخواست به نحوى مسئله را ختم کند تا دیگر کسى از اعضاى شورا، کادرها و هواداران سؤالى را در این مورد مطرح نکنند. ابریشمچى که همسرش را براى تحقق این انقلاب ایدئولوژیک صمیمانه تقدیم دوست و رهبر خود کرده بود «در یکى از سخنرانىهایش در رابطه با انقلاب [ ایدئولوژیک ]سال 64 مىگفت بعد از دست یافتن به این رهبرى، مسئولیت همه ما با مسعود [رجوى] است «و مسئول مسعود فقط خداست.» یعنى مسعود از ما حسابرسى مىکند و حساب مسعود با خداست.» آخرالامر این «حرکت انقلابى» سازمان به گسترش شکاف و اختلاف در شورا و حتى خود سازمان منتهى شد؛ پیش و پس از کنار زدن بنىصدر و حزب دمکرات کردستان از شورا، گروه هایى چون جنبش دمکراتیک زحمتکشان، حزب کار، جنبش متحد چپ و چند عضو انفرادى از سوى دیگر، با خروج خود موجبات اضمحلال عملى شوراى ملى مقاومت را فراهم کردند. از مراحل اولیه تشکیل شورا، رجوى سعى بر تثبیت دیکتاتورى خودش بر شورا داشت، بهطورى که براى به کرسى نشاندن حرف خود، گاهى حتى به قهر کردن از شورا و تعطیل نمودن چند ماهه آن متوسل مىشد. رفته رفته براى تمامى اعضاى شورا این موضوع جا افتاده بود که مسائل طرح شده از سوى رجوى مىبایست که مورد قبول همه افراد واقع شود.
خان بابا تهرانى در این باره چنین مىگوید:
این هم یکى از خصوصیات جالب شورا بود که هویت مستقل نداشت و وقتى مجاهدین نمىخواستند تعطیل مىشد؛ چرا که میهماندار و صاحبخانه آنها بودند و همهچیز در اختیارشان بود... اساسا سیستم شورا را به حضور شخص یک نفر، یعنى مسعود رجوى بند کرده بودند. این نشانه وضعیت واقعى شورا بود.
رجوى با ایجاد دیکتاتورى و قدرت بىچون و چرا سعى در پوشاندن ضعفهاى سازمان و ناتوانى شورا در هرگونه اقدام عملى و مؤثر در داخل کشور را داشت تا در راه جلب حمایت قدرتهاى غربى موفق شود، از این رو، هرگونه انتقاد به این شیوه را به مثابه مانعى در رسیدن به هدف خود که همانا آلترناتیوى شورا بود، مىدانست. مهدى خانبابا تهرانى در این باره چنین مىگوید:
... شورایى که خود را آلترناتیو آینده کشور مىدانست، تحمل یک نشریه 1200 نسخهاى ایرانشهر یا فردى که عمرى را در اپوزیسیون سپرى کرده و مثلاً حرفش این بود که «شورا آلترناتیو نیست» را نداشت.
بدین ترتیب مهرههایى که از نظر رجوى، دیگر فایدهاى براى اهداف شورا نداشتند، کنار گذاشته شدند. در دلایل مطرح شده از سوى هر یک از اعضا و گروههاى جدا شده از شورا، براى جدا شدن، مشترکا بر غیردمکراتیک بودن شورا تأکید بسیار شده است. این در حالى است که هریک از آنان، در بدو تأسیس، با امید رسیدن به حاکمیت در ایران، اقدام به شرکت در شورا کرده بودند؛ امّا حالا در مقابل رویه رجوى عرصه را براى خویش تنگ مىدیدند و از رسیدن به اهداف خویش در شورا مأیوس مىشدند.
خان بابا تهرانى در مورد سرنوشت شورا این گونه سخن گفته است:
واقعیت این بود که با خروج بنىصدر از شورا و در پى آن شوراى متحد چپ و حزب دمکرات کردستان و برخى از شخصیتهاى عضو و ماجراى انقلاب ایدئولوژیک در سازمان مجاهدین به مناسبت ازدواج رجوى با مریم عضدانلو، چراغ حیات واقعى شورا... خاموش شد. آنها زمانى که درگیر تضادهاى درون سازمان خود و شورا بودند، ناگهان تحت عنوان «انقلاب ایدئولوژیک» و برگزیدگى مسعود و مریم به عنوان رهبرى نوین انقلاب ایران، خود را رهبر بلامنازع انقلاب ایران معرفى کرده و با چنین روشى هر نوع تفکر سیاسى را به ریشخند گرفتند... آنها در ادامه چنین روشى، با استقرار در خاک عراق تیرخلاص را به شانس تاریخى خود شلیک کردند. البته هنوز اینجا و آنجا به نام شوراى ملى مقاومت سخن مىگویند؛ اما همه مىدانند که چنین پدیدهاى وجود مستقل و واقعى نداشته و از میان رفته است.
در مقابل تمامى این مسائل، رجوى همچنان بر ادعاى وجود شورا و تحکیم موضع و موقعیت خودش و سازمان در آن اصرار مى ورزید:
این ما بودیم که بنىصدر را از دست رژیم رهانیدیم، شورا را برپا کردیم و به آن قوام بخشیدیم، در بُعد دیپلماسى آن را شکوفا نمودیم؛ پس چه کسى جز ما بر رهبرى آن شایسته است؟ و آیا این درست است که چنین محصول رسیدهاى را در اختیار هر رهگذرى قرار بدهیم؟
حال آنکه به نوشته کتاب «مجاهدین خلق در آئینه تاریخ»:
از سال 1365 یعنى سال ورود رجوى به خاک عراق تا 24 مهرماه 1370 شورا عملاً هیچگونه وجود خارجى نداشت... سازمان که شورا را کنار گذاشته بود... بعد از شکست... و ناامید شدن از سرنگونى رژیم، دوباره به شورا روى آورد... گسترش شورا از درون روابط سازمان و از میان اعضاى سازمان آغاز شد... در تاریخ 24 مهرماه 1370، شورا در پاریس اعلام کرد که با عضویت 11 عضو جدید موافقت کرده است... یعنى در حقیقت هواداران و اعضاى سازمان به عضویت شورا درآمدند.
و به این ترتیب به طور رسمى و ظاهرى هم از آن پس شورا به عنوان یک بخش کاملاً وابسته «سازمان» موجودیت جدید تبلیغاتى یافت. «در شرایط کنونى و در کشورهاى غربى سازمان مجاهدین خلق، عمده فعالیتهاى سیاسى، دیپلماتیک، مالى و تبلیغى خود را تحت پوشش شوراى ملى مقاومت انجام مىدهد. شورایى که وجود خارجى ندارد.
تحلیلى از شکست «شورا»
نگاهى دیگر به ناکامى و شکست «شوراى ملى مقاومت»، تحلیلى است که «یرواند آبراهامیان» نویسنده چپگراى مقیم آمریکا ارائه مىدهد. خلاصهاى از تحلیل مزبور در پى مىآید. وى در پژوهش مستقل خود درباره سازمان، این شکست را به چهار عامل اصلىِ مرتبط به هم، نسبت مىدهد:
اول ـ بسیارى از افراد و گروههایى که براى پیوستن به شورا، در پاییز 1981 / 1360، شتاب ورزیدند، در لحظهاى این کار را انجام دادند که به سقوط فورى رژیم تهران خوشبین بودند. با روشن شدن این امر که سقوط وعده داده شده در دسترس نیست، بسیارى از پیوستگان به شورا اتحاد خود را بازنگرى کردند و در این بازنگرى، به اختلافات بنیادین خود با مجاهدین خلق توجّه بیشترى نشان دادند.
دوم ـ نیروهاى پیوسته به این اتّحاد، به زودى دریافتند که شیوه رأى گیرى در شورا به گونهاى است که کنترل کامل بر تصمیمات مهم را تنها مجاهدین خلق و نیروها و افرادى که به هژمونى طلبى رجوى تمکین کردهاند، در اختیار دارند. آنها بودند که مشخص مىکردند چه کسانى مىتوانند به شورا بپیوندند؛ چه کسى ارزش داشتن حقّ کامل رأى به عنوان «شخصیت سرشناس ملّى» را دارد؛ و چه کسانى مىتوانند نمایندگى شورا را در جلسات بین المللى بر عهده گیرند. رجوى، به عنوان مسئول شورا، نقش سخنگوى اصلى آن را نیز به عهده داشت.
سوّم ـ تمایل جسورانه سازمان در همسویى علنى با رژیم عراق، در جنگ علیه ایران، برخى از متّحدان آنها را ناراضى کرد. این موضوع در ژانویه 1982 / دى ماه 1361، در بحبوحه نبردهاى شدید در جبهه جنگ، پس از ملاقات پر سروصداى رجوى و طارق عزیز ـ معاون نخستوزیر عراق ـ علنى شد. اعتقاد بسیارى از ناظران این بود که مخارج سرسامآور برنامههاى سازمان توسط دلارهاى عراق تأمین مىشود: نیروهاى در حال جنگ، پایگاهها، ایستگاه رادیویى در مرز عراق، شبکه زیرزمینى ارتباطى سازمان که از ایران به ترکیه و تا اروپا امتداد داشت و نیز دفاتر سازمان در پاریس، بغداد، کراچى، لندن، برلین و واشنگتن؛ منازل وسیع و بزرگ مخصوص آنها در دهلى، کراچى و بیشتر پایتختهاى اروپایى؛ هیئتهاى اعزامى آنها به کنفرانسهاى بینالمللى در اروپا، آمریکاى شمالى و آسیا؛ نشریه فارسى آنها ـ مجاهد ـ که مرتّب بیرون داده مىشد و در بعضى موارد بیش از 70 صفحه حجم داشت؛ هفتهنامه انگلیسى زبانشان به نام ایران لیبراسیون که آن هم مرتب انتشار مىیافت؛ نشر کتابهایى به زبانهاى انگلیسى و فرانسوى (و گاه عربى) درباره جنگ مسلحانه با جمهورى اسلامى و انعکاس حمایتهاى بینالمللى از سازمان و شورا، همه در ظاهرى مناسب. آرى، براى برخى از منتقدان مجاهدین خلق، مسلّم بود که مخارج این برنامههاى گسترده توسط آن کشور خارجى تأمین مىشود که بخشهاى وسیعى از خاک ایران را مورد تجاوز قرار داده و تخریب کرده است.
چهارم ـ یعنى آخرین ـ و چهبسا مهمترین ـ عامل عدم موفقیت «شوراى ملّى مقاومت»، تغییراتى بود که در درون خود سازمان مجاهدین خلق رخ داده بود. طى دو سال اول تشکیل شورا، سازمان با فرض قریب الوقوع بودن «انقلاب نوین» علیه جمهورى اسلامى، موضوعات کلّى و مورد اتفاقى مثل صلح و دموکراسى سیاسى و آزادىهاى فردى را زمینه یک ائتلاف فراگیر در شورا قرار داد.
پس از اینکه سازمان دریافت که انقلاب مورد نظرش در دسترس نیست، این جهتگیرى متوقف شد؛ و جنگجویى و مبارزهطلبى سازمانى بر مصلحت سیاسى مقدّم گشت. از اینجا بود که سازمان با اغلب متّحدین خود، به مثابه نیروهاى بالقوّه دشمن برخورد کرد. نقطهنظر برجسته این مرحله، مخالف دیدن آنهایى بود که به صورت تمام عیار از مجاهدین خلق حمایت و تبعیت نمى کردند.
سازمان براى تحمیل هژمونى ایدئولوژیک خود بر دیگران، حتى از سمبلهاى مشخص نیز بهره جست. به عنوان مثال، الزام کرد که تصویر بزرگ مسعود رجوى در محلّ جلسات علنى شورا به نمایش گذارده شود تا شرکتکنندگان حضور ایدئولوژیک «مسئول کبیر» را ـ آگاهانه ـ احساس کنند. اینگونه رفتار، بىتردید مىتوانست متحّدان و طرفداران مدعى و تسلیم نشده را از شورا و سازمان بیگانه و دور سازد. این تغییرات، زندگى روزمره اعضا را نیز تحتتأثیر قرار داده بود. بیشتر اعضاى سازمان، به صورت «کمونى» در خانههایى که «پایگاه» خوانده مىشد، زندگى مىکردند. این افراد موظّف بودند گزارشهاى کاملى از فعالیتهاى روزانه خود و دیگران را به مسئولانشان بدهند. حقّ تماس و ارتباطى بیرون از چارچوب تشکیلاتى را نداشتند. از خواندن کتابها، نشریات و آثارى که بیرون از سازمان منتشر شود، ممنوع بودند.
مجاهدین خلق از یک جنبش تودهاى ـ که مىخواستند بدان برسند ـ به یک «فرقه» درونگرا که در بسیارى از جنبه ها مشابه گروه هاى شبه مذهبى موجود در سراسر جهان است، تبدیل شد.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی