ماجرای 28 مرداد 32، جدا از آنکه از روزهای سرنوشتساز تاریخ ایران بوده، از آن رو دارای اهمیت است که بسیاری از وقایع و مناسبتهای دیگر تاریخ ایران را نیز متأثر ساخته است. اعدام حسین فاطمی یکی از این وقایع است. پس از موفقیت کودتای 28 مرداد، دستگیریهای وسیعی روی داد؛ بهطوریکه بسیاری از مخالفان شاه، چه نیروهای ملی، چه مخالفان مذهبی و چه اعضای جریانهای چپ دستگیر شدند. عدهای زیادی از دستگیرشدگان اعدام شدند، از جمله کسانی که در سازمان نظامی افسران حزب توده حضور داشتند. اما در میان ملیگرایان تنها یک نفر به اعدام محکوم شد. حتی خود مصدق که رهبری جبههی ملی را بهعهده داشت و فرمان نخستوزیری زاهدی را زیر پا گذاشت نیز تنها به سه سال حبس محکوم شد. تنها کسی که حکم اعدام دریافت نمود، حسین فاطمی بود. دکتر حسین فاطمی چند ماه پس از دستگیری اعدام شد. چرا؟ دلیل این احکام متفاوت چیست؟ چه دلیلی برای صدور حکم متفاوت مصدق و فاطمی وجود داشت؟
امروزه به نظر مسلم میرسد که محمدرضاشاه مستبد، صدور این احکام را به یک دادگاه بیطرف نسپرده بود. بهخصوص آنکه جرم ملیگرایی نه حبس بود و نه اعدام. این احکام بیش از آنکه حکم یک قاضی مستقل باشد، خواست شاه بود. بنابراین باید دید نگاه شاه و نظام پهلوی و پهلویدوستان نسبت به این دو سیاستمدار جبههی ملی چه بود که دو رأی تا این حد متفاوت برای آنان صادر شد؟ چرا فاطمی بهمحض رخداد 28 مرداد و موفقیتآمیز بودن کودتا گریخت، اما مصدق چنین نکرد؟ مطلب حاضر با تأکید بر دلایل اعدام دکتر حسین فاطمی، در تلاش است تا بهنوعی به مقایسهی چرایی این دو حکم متفاوت بپردازد.
مصدق و حکم زندان
جبههی ملی در دو سال و چهار ماه حکومت خود، دو هدف عمده را دنبال نمود. اگر بخواهیم بهاختصار به این دو هدف بپردازیم، میبایست آنان را تحت عناوین ملی کردن صنعت نفت و تغییر و به عبارتی اصلاح قانون انتخابات مورد اشاره قرار دهیم. واقعیت این است که این مهم را میتوان تحت دو ایدهی آرمانی که در طول تاریخ ایران از زمان مشروطه دنبال میشد، طبقهبندی کرد: رویارویی با استعمار و استبداد.
مصدق بهعنوان رهبر جبههی ملی در دو دورهی صدارت نخستوزیری خود، این دو هدف را دنبال نمود. اما واقعیت این است که در اندیشهی او، مبارزه با استعمار بیش از استبداد مورد توجه بود. او اگرچه در دورهی دوم نخستوزیری خود، سخن از به دست گرفتن وزارت جنگ به میان آورد و خواست تا طبق قانون اساسی مشروطه اختیارات شاه را به سلطنت محدود کند، اما مبارزهی همهجانبه با شاه را دنبال نکرد و از قضا در آن فرصت طلایی که میشد ملت ایران برای همیشه از شر سلطنت خلاص شوند، سیاست مماشات را در پیش گرفت و به شاه اطمینان خاطر داد که قدرت او سلطنت شاه را خدشهدار نمیکند، در حالی که پس از قیام سی تیر و به خیابان آمدن مردم تحت رهبری آیتالله کاشانی و تظاهرات حزب توده، این فرصت مهیا شده بود. این روایت مشهور است که مصدق قرآن امضا نمود و به شاه تضمین داد که او به فکر انحلال سلطنت در ایران نیست. بنابراین شاه اگرچه نگران بود، اما در عین حال، تا حدی مطمئن بود که مصدق سلطنت او را تهدید نمیکند.
این رویکرد مصدق با شخصیت وی منطبق است. با توجه به دادههای تاریخی موجود، مصدق بارها در مقابل شاهدوستان با تسامح برخورد نموده بود. نمونهی بسیار واضح این مسئله رویکرد مصدق نسبت به زاهدی بود. زاهدی، عامل مهم داخلی کودتا، با اینکه بارها در زمانهی کودتا دست به آشوب زد، ایل بختیاری را برای شورش تحریک نمود، در چینش کودتا و کمک به بیگانگان نقش اساسی داشت، اما تا 25 مرداد با او برخورد جدی صورت نگرفت. بسیاری این مسئله را ناشی از روحیات مصدق و شخصیت سازشکار و اهل مماشات مصدق میدانند. جالب اینکه امام (ره) نیز در همان بحبوحهی انقلاب، با بیان فرصت پیشآمده در زمان مصدق برای سرنگونی شاه، ضمن تأکید بر خدمات مصدق، به بیان این نقطهی ضعف مصدق میپردازد:
«قدرت دست دکتر مصدق آمد، لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت میخواست خدمت بکند، لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آن وقتی که قدرت دستش آمد، این را [محمدرضاشاه] خفهاش نکرد که تمام کند قضیه را. این کاری برای او نداشت آن وقت، هیچ کاری برای او نداشت، برای اینکه ارتش دست او بود، همهی قدرتها دست او بود و این هم این ارزش نداشت آن وقت. آن وقت اینطور نبود که این یک آدم قدرتمندی باشد... مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود، لکن غفلتی شد.»[1]
همچنین امام تلویحاً به این نکته نیز اشاره میکند که شاه بهنوعی تاجوتخت خود را مدیون اشتباهات مصدق است. مهمترین این اشتباهات به غیر از اندیشهی مماشات مصدق، انحلال مجلس به دست اوست؛ امری که شاه را به بازی بازگرداند:
«مجلس را ایشان منحل کرد و یکییکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتی استعفا دادند، یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخستوزیر با شاه است. شاه تعیین کرد نخستوزیر را. این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد و دنبال آن این مرد را دوباره برگرداندند به ایران.»[2]
بنابراین شاه بهنوعی و بهشکلی معکوس مدیون مصدق بود. به علاوه اینکه مصدق به او قول داده بود که تاج و تختش را تهدید نکند. بنا بر آنچه گفته شده، طبیعی بود که مصدق نمیبایست به اعدام محکوم میشد. او در دادگاه شاه به سه سال حبس محکوم شد. اگرچه برای همیشه از دنیای سیاست کنار گذاشته شد، با همهی این احوال، داستان حسین فاطمی چیزی دیگر بود.
حکم اعدام برای حسین فاطمی
حسین فاطمی در دادگاه شاهنشاهی به اعدام محکوم شد؛ آن هم نه یک اعدام صرف. پیش از اعدام، او ضربات چاقوی شعبان بیمخ را چشید و تا مرگ پیش رفت. در واقع حکم او، مرگ همراه با عذاب تدریجی بود. شاه دلایلی متعددی برای اعمال این حکم دربارهی فاطمی داشت. دلایل تنفر شاه از دکتر حسین فاطمی متعدد بود.
فاطمی، بانی ملی شدن نفت و از مخالفان انگلیس
برخلاف تصور عموم، ارائهدهندهی طرح ملی شدن صنعت نفت، مصدق نبود. یکی از بانیان این طرح، دکتر فاطمی بود.[3] اما بهطور کلی وی بهشدت مخالف استعمار انگلیس بود. در نقطهی مقابل، انگلیسیها نیز از وزیر خارجهی ایران متنفر بودند. قطعاً آنان از اعدام حسین فاطمی خشنود بودند، زیرا این امر باعث میشد تا در عرصهی سیاست ایران و شاید فراتر از آن در عرصهی جهانی، سیاستمداران ضدانگلیسی سزای مقابله و مخالفت با سیاستهای انگلیسی و هزینهی احتمالی آن را دریابند. فاطمی مخالف حضور بیگانگان در خاک ایران بود و هزینهی این اندیشهی خود را نیز پرداخت. فاطمی دیدگاه تند خود نسبت به انگلیسیها را در سرمقالههای «باختر امروز» منتشر مینمود. این مسئله در عمل سیاسی فاطمی (بهعنوان وزیر خارجه) نیز شکلی خصمانه به خود میگرفت. بهخصوص که وی به دلیل تلاش دولت انگلیس در ایجاد اختلافات فیمابین و تأکید بر حمایت بیوقفه از شرکت نفت ایران و انگلیس و همچنین ایجاد اختلال در نظم و امنیت ایران، به قطع روابط میان دو کشور، آن هم پس از 93 سال، اقدام نمود و سفارت انگلستان در تهران و همچنین کلیهی کنسولگریهای این کشور در شهرستانها را تعطیل نمود. این اقدام فاطمی از سوی انگلیسیها غیرقابل بخشش بود. همانطور که گفته شد، این مسئله میتوانست الگویی برای کشورهای دیگری باشد که در قیدوبند استعمار انگلیس گرفتار بودند.[4]
روزنامهی باختر و مقابله با سلطنت
دکتر فاطمی پیش از اینکه یک عضو جبههی ملی و یا وزیر امور خارجهی ایران در دولت مصدق باشد، یک روزنامهنگار بود. سابقهی روزنامهنگاری او به بیش از یک دهه و اواخر سلطنت رضاشاه میرسید. او روزنامهنگاری حرفهای بود که در تقابل با استبداد و در جستوجوی آزادی، قلمفرسایی مینمود. دغدغههای روزنامهنگاری و دفاع از آزادی بود که باعث شد تا وی روزنامهی «باختر امروز» را بنیان نهد؛ روزنامهای که بهعنوان ارگان جبههی ملی درآمد.
دکتر فاطمی پس از شکست اولیهی طرح کودتا در 25 مرداد، صراحتاً به تقابل با کودتاچیان پرداخت. او شاه را به خیانت به کشور محکوم نمود و با صراحت تمام خواستار پایان دادن به نظام سلطنتی ایران شد. این شاید مهمترین گناه دکتر فاطمی از منظر محمدرضاشاه بود. گناهی نابخشودنی که تنها با حذف فیزیکی حسین فاطمی جبران میشد. او پس از کودتای نافرجام 25 مرداد در روزنامهی خود نوشت:
«من همیشه گفتهام که حق این بود پیش از بستن کنسولگریها در شهرستانها و سفارت فخیمه در تهران، آن مرکز ننگ و رسوایی که انگلستان را خالق خود میداند و ساختهوپرداختهشدهی آیرون ساید، کلنل انگلیسی و هاروارد معروف است، کوبیده شود و درب این خانهی مجری ارادهی اجنبیها را گل بگیرند.»[5]
این اتهامات را خاندان پهلوی چگونه میتوانست ببخشد؟ حتی خود رضاشاه در تمام دورهی حیات سیاسی خود، در تلاش بود که نشان دهد که مهرهی انگلیس نیست و حال فاطمی انگلیسی بودن را حتی به محمدرضاشاه نیز تعمیم میداد. مسئله آنجا بغرنجتر میشد که بنا بر برخی اسناد، وی حتی اقدام به «گل گرفتن» کاخ سلطنتی نیز نمود. او به همراه تنی چند از نزدیکانش، به کاخ سلطنتی رفت و دستور مهروموم نمودن اتاقهای آن را صادر نمود. برخی مدعیاند حتی سقوط مجسمههای شاه در سطح شهر تهران با اشارهی دکتر حسین فاطمی انجام شد. خیابانهایی که به نام پهلویها بودند تغییر نام یافتند و حتی سفارتخانهها دستورالعمل لغو آیین شاهنشاهی را دریافت نمودند.[6] با در نظر گرفتن این مصادیق میتوان دریافت تنفر شاه از او به چه دلیل است و چرا اشرف تأکید بر اعدام او داشت.
فرجام کار حسین فاطمی
دستگیری دکتر فاطمی از اولویتهای کودتاچیان بود. به همین دلیل نیز به محض آغاز کودتای 25 مرداد، او دستگیر شد. اگرچه این کودتا نافرجام ماند و او آزاد شد و صریحتر از پیش به بیان عقاید خود پرداخت، اما به محض شروع مرحلهی دوم کودتا او مجبور به گریز شد. فاطمی توانست بیش از هفت ماه مخفی بماند، اما سرانجام در اسفند سال 32 دستگیر شد. کینهی شاه و مقامات کودتا از او چنان بود که در جریان دادگاه فرمایشی، یک بار مورد هجوم چاقوکشان شاه به رهبری شعبان بیمخ قرار گرفت. حملهای که به جراحت شدید او انجامید. گویی خاندان پهلوی میخواست مرگ تدریجی او را ببیند تا عقدههایش از زبان برندهی او فرونشیند.
حکم او از مدتها پیش از دستگیری مشخص شده بود. آنچنانکه روزولت مأمور کودتا در ایران بیان میدارد، زمانی که کودتا بهشکل موفقیتآمیز به پایان رسید، شاه به او گفته بود که مصدق در دادگاه به سه سال حبس محکوم خواهد شد، اما فاطمی اعدام میشود. اتفاقی که به واقعیت پیوست. بنابراین سرانجام در 19 آبان 1333 حکم اعدام دکتر فاطمی انجام شد. نکته اینکه حتی دادگاه تجدیدنظر نیز حکم او را کاهش نداد تا او در شرایط تب و بیماری به میدان تیر لشکر 2 زرهی برده شود و با رگبار اسلحه، نتیجهی رویارویی خود با سلطنت پهلوی را ببیند.
نوشتار حاضر درصدد تأیید و یا رد کامل دکتر مصدق و دکتر حسین فاطمی نبود و تنها به دنبال بررسی این مهم بود که چرا احکام نخستوزیر و وزیر امور خارجهی دولت جبههی ملی تا بدین حد متفاوت درآمد و یکی به سه سال حبس و دیگری به اعدام محکوم شد. تلاش نمودیم تا نشان دهیم شاه از بابت اینکه مصدق به دنبال تاجوتخت او نیست تا حدی خاطر جمع بود، در حالی که حسین فاطمی را بهعنوان فردی میشناخت که به دنبال الغای سلطنت و بنیانگذاری حکومت جمهوری در ایران است. بهعلاوه رویکرد ضداستعماری فاطمی حامیان خارجی شاه را نیز از او بیزار کرده بود.(*)
پی نوشت ها:
[1]. صحیفهی امام خمینی (ره)، جلد چهارم، ص 371.
[2]. همان.
[3]. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=7646
[4]. باقر عاقلی به نقل از: نرگس کلالی، بررسی زندگی دکتر فاطمی، رشد آموزش تاریخ، زمستان 90، شمارهی 45، ص 56.
[5]. روزنامهی باختر امروز، سرمقاله، شمارهی 1173، 26 مرداد 32.
[6]. عاقلی به نقل از نرگس کلالی، همان، ص 57.
منبع: برهان