امام جمعه یزد گفت: حدود یک سال و نیم و در بدترین شرایط ممکن، در زندان بودم. در این فاصله کسی از من خبر نداشت و حتی شایع کرده بودند اعدام شدهام تا بالاخره پدرم باخبر شد که زندهام
خاطرات آیتالله ناصری از زندان عربستان
12 مهر 1394 ساعت 18:55
امام جمعه یزد گفت: حدود یک سال و نیم و در بدترین شرایط ممکن، در زندان بودم. در این فاصله کسی از من خبر نداشت و حتی شایع کرده بودند اعدام شدهام تا بالاخره پدرم باخبر شد که زندهام
آیت الله حاج شیخ محمدرضا ناصری یزدی،امام جمعه کنونی یزد،از یاران کوشای امام خمینی در دوران مبارزات ایشان در تبعید به شمار می رود.در این باره اشاره به همین نکته کافی است که او به دلیل انتشار بیانیه امام در مکه،2سال تمام در زندان های ایران و عربستان به سربرد و شکنجه های گوناگون و دشواری های فراوان را تجربه کرد.
در سالروز هجرت تاریخی امام خمینی از عراق به سوی پاریس،با ایشان در باره زمینه ها و پیامدهای این تصمیم گفت و شنودی انجام داده ایم که نتیجه آن را پیش روی دارید.
*حضرتعالی در زمره معدود کسانی هستید که در جریان تصمیمگیری حضرت امام برای هجرت تاریخی به کویت و سپس پاریس هستید. ابتدا قدری درباره شرایط دشوار مبارزه امام در عراق،مطالبی را بیان بفرمایید؟
در دورهای که رابطه رژیم بعث عراق با رژیم شاه خوب نبود، اگر حضرت امام مبارزهای علیه رژیم ایران انجام میدادند، رژیم بعث عراق استقبال میکرد، اما امام همواره مراقب بودند به شکلی مبارزه کنند که اختلاف ایشان با شاه، با اختلاف رژیم بعث با شاه تلاقی نکند و اینطو تصور نشود که اگر امام با رژیم پهلوی مخالف هستند به معنی طرفداری از رژیم بعث عراق است.امام بسیار بر این امر تأکید داشتند و مراقب بودند. البته در فاصلهای که ایران و عراق با هم اختلاف داشتند، از موقعیت نهایت استفاده را کردیم، اما هوشمندی امام در این بود که اجازه نداد رژیم بعث عراق، ایشان و پیروانشان را به نفع خود مصادره کند.
*رفتار امام در این دوران با سران دولت عراق چگونه بود؟
هر وقت یکی از مقامات عراق وقت ملاقات میخواست، اجازه میدادند بیاید و با ایشان صحبت کند، اما هرگز راضی به مذاکره خصوصی و پشت درهای بسته نشدند. امام هرگز به کسی اجازه ملاقات خصوصی نمیدادند و اگر آنها خیلی اصرار میکردند، حداقل دو سه نفر از ما باید حضور میداشتیم. علت هم این بود که میفرمودند: حرفها باید در حضور مردم مطرح شوند تا همه در جریان باشند، ما کاری پنهان از مردم نداریم.
*هدف شاه از تبعید امام به نجف این بود که به دلیل حضور مراجع بزرگ در آنجا، امام در سایه قرار بگیرند و با حوزه نجف و مراجع آن و پیروانشان، دچار چالش شوند. سیاست امام در این دوره چه بود؟ از جمله پس از رحلت آیتالله حکیم به پیروان خود چه دستوراتی میدادند؟
امام دستور دادند پس از فوت آیتالله حکیم، در جهت جا انداختن مرجعیت ایشان و جایگزینی امام به جای آن مرحوم، از سوی ما هیچ اقدامی صورت نگیرد، در حالی که شرایط کاملاً مهیا بود و میتوانستیم کاری کنیم که مرجعیت امام جهانی شود. حتی این امکان وجود داشت که با افراد مختلفی در استانهای ایران و حتی عراق و کشورهای دیگر صحبت کنیم و مرجعیت امام را بیش از پیش جا بیندازیم، اما امام از همان ابتدا ما را منع کردند و خود را کاملاً کنار کشیدند.
*به نظر شما علت چه بود؟
اخلاص، تقوا، زهد و دوری از مناصب و عناوین دنیوی، که در ایشان به تمامی تجلی داشت. ایشان هرگز در طول عمر شریفشان به دنبال ریاست بر حوزه نجف یا قم نبودند. این روحیه امام انصافاً بینظیر و یگانه بود. امام اساساً به دنبال جمع کردن مقلد نبودند.
*به مصادیقی هم اشاره میفرمایید؟
پس از فوت آقای حکیم، در نجف غوغایی به راه افتاد و در همه جا مجالس ترحیم برگزار شد، از جمله خود امام هم مجلس فاتحهای گرفتند. در آن مقطع چشم همه به سوی امام بود که خلاء مرجعیت را پر کنند. عده زیادی از مقلدین آقای حکیم به امام مراجعه میکردند و مایل بودند مقلد ایشان شوند. یک بار که نزد امام رفتم، یکی از علمای بصره خدمت ایشان بود و اصرار داشت از تقلید مرجع دیگری خارج و مقلد ایشان شود. امام فرمودند: بر همان تقلید باقی بمانید! ایشان به هیچ وجه تمایل نداشتند مقلدین سایر مراجع را به سمت تقلید از خود سوق بدهند.
*فعالیتهای علمی و مبارزاتی امام چگونه اداره میشدند؟
کارهای خارج از دفتر، مسائل سیاسی و امور انقلاب، چاپ، تکثیر و برنامهریزی برای پخش آنها را گروهی از ما انجام میدادیم و معمولاً هم این کار را در خانههای خود میکردیم. چند نفری هم کارکنان دفتر امام بودیم، هر چند ما هم کارها را بیرون از دفتر سر و سامان میدادیم. کارهای دفتر عمدتاً به عهده بنده، مرحوم فردوسیپور و آقای محتشمیپور بود. ده نفر هم اعضای روحانیون خارج از کشور بودند، از جمله آقای دعایی، سید حمید روحانی، شیخ سیفالله قاسمپور، شیخ مرتضی نیکنام، شیخ حسن ثقفی، سید باقر موسوی، شیخ ابراهیم فاضل، سید محمد سجادی، سید رضا برقعی، شیخ محمد طاووسی، محمدحسین شریعتی، شیخ محمد منتظری و شیخ محمدحسین املایی که عدهای از آنها به رحمت خدا رفتهاند. هر کسی مسئولیتی داشت. آقای دعایی کارهای مربوط به رادیوی نهضت و ارتباطات بغداد و حکومت را انجام میداد. عدهای از دوستان هم در جلسات عمومی شرکت میکردند و هر یک به تناسب امکانات و تواناییهایشان کارهایی را به عهده میگرفتند. در طول دو سالی هم که در زندان عربستان بودم، آقای رضوانی کارهایم را انجام میدادند.
*جنابعالی در باره فعالیتهای امام در نجف یک بار هم توسط رژیم عربستان سعودی دستگیر و زندانی شدید. ماجرا از چه قرار بود؟
پس از برگزاری جشنهای 2500 ساله توسط شاه و هزینههای سنگینی که بر ملت تحمیل شد، امام اعلامیه بسیار تندی نوشتند و ما هم آن را در 20 هزار نسخه فارسی و عربی چاپ کردیم. قرار شد با کمک دوستان این اعلامیهها را ببریم و در ایام حج بین زائران پخش کنیم. ما یک سری صندوق آبیرنگ را که وسط آنها چوبپنبه بود خالی کردیم و اعلامیهها را در آنها جای دادیم و آنها را به عنوان فلاسک آب در ماشینهایی که به مکه میرفتند، جای دادیم. سپس به مکه رفتیم و صندوقها را تحویل گرفتیم و به خانهای که اجاره کرده بودیم انتقال دادیم و اعلامیهها را بیرون آوردیم.
کار دیگری که کردیم این بود که از نجف یک اتوبوس گرفتیم و عکس بزرگی از امام را جلوی آن زدیم. در مکه ایرانیها از دیدن عکس امام حیرت میکردند و بعضیها هم دنبال ماشین میآمدند. راننده میگفت: نصفه شب و سحر ایرانیها گروه گروه میآمدند و از او عکس و رساله امام را میخواستند.
برنامه ما این بود که در صحرای عرفات، اعلامیههای فارسی را بین حجاج ایرانی و اعلامیههای عربی را بین مسلمانان سایر کشورها پخش کنیم و بعد هم موفق شدیم همین کار را در منا هم انجام بدهیم.ساواک از برنامههای ما باخبر شده بود و کسی از ترس آنها به ما کمک نمیکرد. فقط آقای حاج سید مهدی طباطبایی که از خویشاوندان شهید آیتالله سعیدی و مدیر یک کاروان بود، قبول کرد اعلامیهها را پخش کند.
شیوه کار ما این بود که شبها اعلامیهها را در ساکی به داخل کاروانها یا محلهای دیگر که سخنرانی بود میبردیم و پای منبر واعظ مینشستیم و وسط سخنرانی ساک را جا میگذاشتیم و میرفتیم. مردم موقعی که متوجه ساک میشدند، در آن را باز میکردند که ببینند مال کیست و اعلامیههای امام را میدیدند و هر کدام چند تا برمیداشتند و به این ترتیب آنها را پخش میکردند.
ساواک حسابی حساس شده بود که ببیند این چه کسی است که به این ترتیب شبها اعلامیهها را در کاروانها پخش میکند.
روز دوازدهم که مراسم منا داشت تمام میشد، دیدیم هنوز حدود هفت هشت هزار اعلامیه باقی مانده است. همراه با چند نفر، از جمله آقای شوشتری ـ که بعدها وزیر دادگستری شد ـ در خیابانها راه افتادیم و اعلامیهها را پخش کردیم. مشغول پخش اعلامیه بودیم که چند مأمور امنیتی به ما مشکوک شدند و ما را به ساختمانی بردند. دو هفتهای در عربستان زندانی بودیم و بعد ما را به ایران فرستادند و دو هفته هم در قزلقلعه تحت بازجوییهای شدیدی بودیم.در این مدت به سختی مانع شدند که ما خبر بدهیم در ایران زندانی هستیم. بالاخره به هر طریقی که بود به اطلاع مبارزان رساندیم که در قزلقلعه هستیم. پس از بازجوییهای متعدد ما را به عربستان برگرداندند. خدا هم عنایت کرد و چیزی را لو ندادیم. قصههای غیر واقعی زیادی را برایشان سر هم دادم و حتی اسم خود را هم محمد غنی اعلام کردم.
وقتی به عربستان تحویل داده شدم، حدود یک سال و نیم و در بدترین شرایط ممکن، در زندان بودم. در این فاصله کسی از من خبر نداشت و حتی شایع کرده بودند اعدام شدهام تا بالاخره پدرم باخبر شد و به مکه آمد و به هر شکلی که بود پیش ملک فیصل رفت و با سماجت اجازه ملاقات با مرا گرفت.
وقتی مطلع شدم از شدت خوشحالی خوابم نمیبرد. مرا به زندان جده منتقل کردند و در آنجا با دایی و پدرم ملاقات کردم. پدرم که از زنده بودنم قطع امید کرده بود همین که میدید زنده هستم، راضی بود. بعد هم جریان را به امام خبر دادند که زنده و در زندان عربستان هستم. دردسرتان ندهم. دو سال و چند ماه در زندانهای عمومی و سیاسی عربستان بودم و بعد آزاد شدم و به نجف برگشتم.
*پس ازآزادی، امام در نجف با شما چه برخوردی کردند؟
برخورد امام همان برخورد مبتنی بر توحید و خدامحوری ایشان بود که در تمام رفتار، گفتار و زندگی امام در طول عمرشان جاری و ساری بود. امام در هر موقعیتی نگاه را به سمت خدا هدایت میکردند. تصور میکردم وقتی بدانند به خاطر پخش اعلامیههای ایشان سالها در زندان عربستان زجر کشیدهام از من فراوان تقدیر خواهند کرد، ولی ایشان به روال همیشگی ذهن مرا هم تربیت کردند که اگر مشکلات و مصائب در راه خدا و برای رضای او تحمل شدهاند که اجر انسان با خدا و اگر برای جلب رضایت کسی غیر از خداست که انسان بر باطل حرکت کرده است، شاید این شیوه برخورد در ابتدای امر برای انسان دشوار باشد، اما اگر به عمق آن بنگرد خواهد فهمید راه سعادت واقعی را یافته است. امام در طول زندگی جز برای رضای حق نگفتند، ننوشتند و رفتار نکردند و همواره کوشیدند مردم را نیز متوجه این آموزه انسانساز کنند که آدمی به خودی خود صاحب چیزی نیست و اگر حرکت مثبتی هم انجام میدهد از خداست و باید همواره به درگاه او شکر کند.
موضوع جالب دیگری که باز برایم درس بزرگی بود این بود که اندکی بعد از ماجرای آزادی،قصد داشتم ازدواج کنم و پولی نداشتم و تصور میکردم به خاطر این خدمتی که کردهام، امام توجه خاصی به من خواهند داشت، اما ایشان همانگونه که با دیگران رفتار کردند فرمودند: به من مبلغی وام داده شود و در موعد مقرر هم قرضم را ادا کنم. امام در مصرف وجوهات فوقالعاده دقیق بودند و تحت هیچ شرایطی آن را برای مواردی غیر از آنچه که ضروری میدانستند خرج نمیکردند. لذا نهتنها در مورد من، بلکه در مورد حتی نزدیکترین اطرافیان خود هم به همین شکل رفتار میکردند.
*در فضای غیر سیاسی نجف، تدریس درس «ولایت فقیه» توسط امام یک تصمیم معمولی نیست. به نظر شما دلیل این کار امام چه بود؟
به نظر من امام از همان ابتدای مخالفت با شاه، حکومت بر مبنای ولایت فقیه در ذهنشان بود و اعتراض به رفتارهای شاه و اطرافیان او و حتی پیشنهاد قانون اساسی که امام از ابتدا انجام میدادند، در چهارچوب اصل ولایت فقیه معنا پیدا میکرد. از آثار امام از جمله «کشفالاسرار» هم برمیآید که امام در پی تأسیس حکومتی دینی با رهبری ولیفقیه بودند و بر همین اساس هم برنامهریزی میکردند، ولی چون در ابتدای امر هنوز مردم ابعاد این قضیه را نمیشناختند و ممکن بود با مخالفتهای خود این تفکر را از بین ببرند، امام ترجیح دادند نظریه ولایت فقیه را مرحله به مرحله مطرح کنند.
*از هجرت امام از نجف بگوئید؟چه چیزهایی زمینه ساز این هجرت بود؟
بله، پس از اینکه حاج احمد آقا اعلام کرد امام تصمیم دارند از عراق بروند، فکرهایمان را روی هم گذاشتیم که چه باید بکنیم؟ کشورهای غربی که برای این کار مناسب نبودند، لذا تصمیم گرفتیم روی کشورهای اسلامی فکر کنیم. بعد دیدیم اکثر این کشورها گوش به فرمان امریکا و به تبع او شاه هستند و از آنها حساب میبرند. بنابراین اگر امام به این کشورها بروند، لاجرم دچار تضییقات بیشتری میشوند. یک گزینه بیشتر پیش رویمان نبود آن هم سوریه بود. بعد دیدیم ارتباط سوریه و عراق با هم قطع و مرزهای آنها به روی هم بسته است، لذا نمیشود مستقیماً از عراق به سوریه رفت و باید از کویت عبور کرد و وارد سوریه شد.
در آن مقطع رابطه عراق و کویت خوب بود، در نتیجه میتوانستیم راحت ویزای کویت را بگیریم و از آن طریق خود را به سوریه برسانیم. قرار شد احمد آقا مطلب را به امام بگویند و نتیجه را به اطلاع ما برسانند. ظاهراً امام این طرح را پسندیده و گفته بودند: هر جور صلاح میدانید اقدام کنید.
مرحوم آقای حاج سید عباس مهری نماینده امام در کویت بود و یکی از پسرهایش در اداره گذرنامه کویت کار میکرد. گذرنامهها را به کویت فرستادیم. شناسنامه امام به نام روحالله مصطفوی بود و حساسیتی را برنمیانگیخت و اگر کسی به عکس دقت نمیکرد، ایشان میتوانستند بدون دردسر از کویت عبور کنند. ابتدا تصمیم داشتیم هوایی سفر کنیم، ولی بعد به این نتیجه رسیدیم که زمینی بهتر است. امام هم اجازه دادند زمینی سفر کنیم.
حدود یک هفتهای طول کشید تا مقدمات سفر آماده شود. از آنجا که قصد داشتیم این سفر کاملاً محرمانه صورت بگیرد، از دوستان و همراهان خواستیم این خبر را حتی به خانوادههایشان هم ندهند.
*اگر این سفر تا این حد محرمانه بود، دکتر یزدی چگونه خبردار شد و آمد؟
این برای خود ما هم عجیب بود! ما بعد از نماز صبح دنبال امام و حاج احمد آقا رفتیم که دیدیم دکتر یزدی هم هست! ماندن او را در نجف صلاح ندانستیم و ایشان را همراه بردیم. در هر حال با تلاشی که کرده بودیم، دستگاه امنیت عراق متوجه شد و دو ماشین را همراه ما فرستاد.
بعد از حرکت امام به طرف مرز کویت، ارتباط تلفنی با کویت برقرار شد و هماهنگیهایی صورت گرفت. مأموران مرزی ابتدا مشکوک نشدند و به امام و همراهان اجازه دادند از مرز عراق و کویت عبور کنند، اما یکی از مأموران اداره گذرنامه شک میکند و موضوع را پیگیر میشود. با اطلاع مقامات بالای کویت از حضور امام، پس از چهار پنج ساعت معطلی آنها را برمیگردانند و میگویند آقای خمینی حق ورود به کویت را ندارند. دوستان هر قدر تلاش کردند موضوع را به نوعی حل و فصل کنند نشد. آقای مهری هم برای استقبال به لب مرز آمده بود، اما تلاشهای او هم بینتیجه ماند و امام بهناچار بازگشتند. شب را در بصره ماندند تا استراحت کنند، چون فاصله تا بغداد زیاد بود و امام خسته شده بودند. ایشان شب احمد آقا را صدا میزنند و میگویند به فرانسه میرویم!
و ادامه سفر آن شد که همگان دانند و میدانید. رسیدن پیام امام به همه دنیا، رهبری انقلاب از فرانسه و نهایتاً بازگشت باشکوه و بینظیر امام به کشور و پیروزی انقلاب.
منبع: فارس
کد مطلب: 31756