تعبیر رژیم پهلوی از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 بهعنوان «قیام ملی» یا «رستاخیز ملی» همان اندازه غیرواقعی و استهزاآمیز است که، «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت یا مردم» نامیدن اصلاحات دیکته شده و الزامآور آمریکاییان به حاکمیت، در اواخر دهه 1330 و آستانه دهه 1340؛ دلایل طرح و اجرای اصلاحات مذکور از گسترش دامنه رقابتهای آمریکا و بهطور کلی بلوک سرمایهداری غرب با بلوک شرق تحت رهبری اتحاد جماهیر شوروی، در راستای نفوذ و حضور سلطهجویانه در کشورهای اقماری، بعضاً موسوم بهجهان سوم و عقبمانده، نشئت میگرفت که پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد میان دو بلوک وارد مرحله جدیتر و بازگشتناپذیرتری شده بود.
در واقع این فرایند رقابتآمیز سلطهجویانه در ایران، از سالهای پایانی دهه 1320 وارد فاز جدیدی شده و همچنان که میدانیم، نهایتاً، آمریکاییان موضوع مشارکتشان در راهاندازی کودتا علیه دولت دکتر محمد مصدق را، عمدتاً، بهنگرانی از گسترش نفوذ و حضورسلطهجویانه حزب توده و کمونیستها و بالتبع شوروی در ایران پیوند زدند. در راستای همین هدف هم بود که بهدنبال کودتا، دور جدیدی از برخورد قهرآمیز و بهشدت سرکوبگرانه با حزب توده و گروههای چپ در ایران شکل گرفته و در همان حال، رژیم پهلوی در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ـ امنیتی و اطلاعاتی پیوندهای رو بهگسترشی بهویژه با آمریکا برقرار کرد. بخشی از مهمترین دلایل و تبعات سلطه تمام و کمال شرکتهای نفتی اروپایی و آمریکایی به سرپلهای نفتی ایران، عقد پیمان بغداد (سنتو بعدی)، امضای موافقتنامههای دفاعی و امنیتی دو جانبه و چند جانبه با آمریکا و برخی کشورهای اقماری غرب در منطقه، و نیز برخی اقدامات شبهدموکراتیک در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور (مانند تأسیس دو حزب مردم و ملیون در سالهای 1336- 1337) و در همان حال تشکیل سازمانهای اطلاعاتی کنترلکنندهای مانند ساواک و نظایر آن، همه و همه، در راستای همان تلاشهای سلطهجویانه آمریکا و جهان سرمایهداری غرب و جلوگیری از تقویت موقعیت رقبای سیاسی ـ ایدئولوژیکیشان در بلوک شرق صورت عملی بهخود میگرفت.
در مجموع، همچنان که کارشناسان و نظریهپردازان آمریکایی، که در رأس همه آنها والت وایتمن روستو اقتصاددان و مشاور امنیتی جان اف کندی جای داشت، نتایج تحلیل و ارزیابیهایشان را در موضوع کشورهای اقماری غرب صورتبندی کرده بودند، در راستای جلوگیری از نفوذ و سلطه کمونیسم و شوروی در کشورهای اقماری تحت سلطه و حمایت غرب و آمریکا که عموماً هم دارای نظامهای سیاسی استبدادگرا و سرکوبگری هم بودند، ضرورت داشت، بهسرعت، اصلاحاتی، از بالا، در زمینههای گوناگون اجتماعی، رفاهی، بهداشتی، فرهنگی و اقتصادی صورت پذیرد تا ضمن تقویت موقعیت حکومتهای وابسته، دامنه نارضایتیهای عمومی را بهحداقل کاهش دهد.
در این میان جان باولینگ کارشناس و تحلیلگر امور سیاسی ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، ضمن ارزیابی موقعیت شکننده رژیم پهلوی در برابر مخالفان سیاسی و خطراتی که موجودیت آن را تهدید میکرد، جهت مواجه با این وضعیت و تقویت موقعیت حکومت، طرحی 14 مادهای تنظیم و پیشنهاد نمود که شاه ایران را مقید بهاجرای تمام و کمال آن میکرد. همه این طرحها هم در چارچوب تز کلی «اتحاد برای پیشرفت» صورت عملی بهخود میگرفت که مقرر بود، جهت جلوگیری از نفود کمونیسم و وقوع انقلاب قهرآمیز در کشورهای اقماری، انجام اصلاحاتی بهاصطلاح از بالا بهپایین در دستور کار قرار گیرد. در روند مجرا داشته شدن همین هدف هم بود که دولت کندی نگران از تحولات و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و وضعیت نهچندان دلگرمکننده شاه در رأس قدرت، علی امینی را در اوایل دهه 1340 در مقام نخستوزیری ایران، بهحکومت تحمیل کرد بلکه بستر مناسبی برای پیاده شدن اصلاحات مورد نظر فراهم کند. اما، علی امینی که با مخالفتها و کارشکنیهای قابلتوجهی از سوی دربار و برخی جریانهای سیاسی و غیره مواجه بود، عملاً نتوانست در حد انتظار سیاستگذاران واشنگتن ظاهر شود و چنین بود که تصمیم گرفته شد برنامه مجراداشتن اصلاحات، تحت رهبری شخص شاه صورت عملی بهخود بگیرد. در راستای همین هدف بود که وقتی اسدالله علم نخستوزیر شد، طرح و مجرا ساختن اصلاحات مذکور که بعداً نام انقلاب سفید یا انقلاب شاه و ملت هم بهآن داده شد، در اولویت نخست برنامههای او قرار گرفت.
در چنین شرایطی بود که از اواسط سال 1341 و در حالی که کمتر از 3 ماه از آغاز نخستوزیری علم سپری میشد، اخبار و اطلاعاتی در ارتباط با تصمیم حکومت برای انجام پارهای اصلاحات در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بهنشریات و رسانهها راه یافت و در این میان طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و تغییری که مقرر بود در قانون انتخابات داده شود، بیش از سایر موارد اصلاحی حساسیتبرانگیز شده و بالاخص علما و اسلامگرایان خیلی زود به آن واکنش نشان داده و همچنان که میدانیم چالشی جدی میان حکومت و علما و روحانیون و حامیان پرشمار آنان در بخشهای مختلف بروز کرد، که فقط با عقبنشینی هرچند موقت دولت و حکومت اندکی فروکش کرد. اما، این پایان ماجرا نبود و موضوع اجرای اصلاحات یاد شده، طرح یا تصمیمی درونزا نبود که مثلاً حاکمیت بتواند برای مدتی طولانی اجرای آن را برعهده تعویق اندازد یا اساساً از دنبال کردن آن منصرف شود. همین چند ماه قبل، شاه فقط با وعده اجرای اصلاحات الزامآور مورد نظر آمریکاییها توانسته بود موجبات سقوط دولت امینی و تقویت موقعیت خود در رأس حاکمیت را فراهم آورد که در این میان البته از حمایتهای انگلیسیها هم برخوردار بود. بنابراین، آگاهان بهامور در آن روزگار تردیدی نداشتند که اصلاحات یا انقلاب بهاصطلاح شاه و ملت در آیندهای قابلپیشبینی ناگزیر دوباره در دستور کار حکومت قرار خواهد گرفت که چنین هم شد و اینبار با برنامهریزیها و پیشبینیهای امنیتی- انتظامی و تبلیغاتی انسجامیافتهتری شاه موضوع اصلاحات را پیگرفت و نهایتاً در دیماه 1341 برنامههای مذکور را در قالب «اصول ششگانه انقلاب سفید» اعلام و وعده داده شد بزودی موضوع اجرای این برنامهها بهرفراندوم یا بهاصطلاح تصویب ملی گذاشته خواهد شد.
چنین بود که به رغم تداوم مخالفتها، حکومت در فضایی امنیتی- پلیسی و در حالیکه شمار زیادی از مخالفان دستگیر و یا تحت فشار قرار داشتند، در روز 6 بهمن 1341 رفراندوم وعده داده شده را برگزار و اعلام شد که اکثریت قاطع رأی دهندگان آن را تأیید کردهاند. طی 5- 6 ماهه پیشرو تنشها میان حکومت و مخالفان گسترش بیسابقهای پیدا کرد. اما، این بار حکومت مصمم بود ولو با سرکوب شدید مخالفان برنامههای اصلاحی مذکور را بهمورد اجرا بگذارد. در راستای همین هدف هم بود که انتخابات فرمایشی دوره 21 در اواخر تابستان 1342 خیل گستردهای از حامیان سیاست آمریکا در ایران را روانه مجلس کرده و با تشکیل حزب ایران نوین، که آمریکاییان در تکوین و شکلگیری آن نقش کمی نداشتند، مقدمات زمامداری نسل جدیدی از دولتمردان غربگرای مورد عنایت آمریکاییان در ایران فراهم شد و با تشکیل دولت حسنعلی منصور و سپس هویدا، حزب ایران نوین که شاه از آن بهعنوان «حزب پاسدار انقلاب سفید» نام برد، عهدهدار اجرا و پیشبرد برنامههای انقلاب سفید شاه گردید.
اگر چه در راستای پیاده کردن اصلاحات مذکور اقدامات زیادی در بخشهای مختلف صورت گرفته و در همان حال، شاه بهتدریج رقم اصول انقلاب سفیدش را که در آغاز 6 مورد بود تا 19 عنوان افزایش داد؛ اما همچنان که تحولات و رخدادهای آتی کشور نشان میدهد این اصلاحات هیچگاه در راستای اهدافی که حکومت و حامیان خارجی آن پیشبینی کرده و انتظارش را داشتند پیش نرفت؛ و چه بسا فاصله میان حکومت و منتقدان و مخالفان سیاسی را افزایش کمسابقهای داد. ضمن آنکه تداوم سراسر گسترشیابنده شیوه استبدادی و سرکوبگرانه حکومت که در تمام سالهای دهه 1340 و تا اواسط دهه 1350 بیوقفه پی گرفته شد، مخالفت با حکومت را بهلایههای عمیقتر اجتماعی هم تسری روزافزونی داد.
همچنان که میدانیم مدتی کوتاهی پس از آغاز برنامههای اصلاحی مذکور بود که شاهد شکلگیری شیوه نوین و بیسابقهای در مقابله مخالفان سیاسی با حکومت هستیم و آن تکوین گروهها و سازمانهایی بود که با اصلاحناپذیر ارزیابی کردن حکومت، بههدف سرنگون ساختن آن، بهمبارزه مسلحانه و چریکی روی آوردند. و در همان حال، هیچ قرینهای وجود نداشت که نشان دهد اجرای این برنامههای اصلاحی حتی گروههای مخالفت و منتقد میانهروتر را نیز راضی کرده باشد. آنچه بود همه اقدامات بهاصطلاح اصلاحی مذکور تحتالشعاع شیوه خشن و سرکوبگرانه حکوم رژیم پهلوی قرار گرفته و در همان حال سیاستهای فرهنگی و اجتماعی آن در شئون مختلف بخشهای وسیعتری از مردم کشور را در زمره منتقدان و مخالفان آن جای داد. ضمن آنکه در همین برهه شاهد وابستگی روزافزون اقتصاد کشور (در عرصههای گوناگون کشاورزی و تولیدات روستایی، صنعت و خدمات؛ گسترش مصرفگرایی و غیره) بهجهان خارج هستیم که همه اینها نشان از آن داشت که برنامههای اصلاحی انقلاب سفید، در برههای که شاه آن را عصر انقلاب سفید مینامید، چهبسا موقعیت حاکمیت پهلوی و البته حامیان خارجی آن را در جامعه ایرانی آسیبپذیرتر هم کرده است. نظام استبداگرا، قانونگریز، مردمستیز و سلطهپذیر پهلوی لااقل از همان هنگام وقوع کودتای 28 مرداد 1332 بدینسو، گرفتار بحران گریزناپذیر فقدان مشروعیت و مقبولیت شده بود و البته که در شرایط تداوم وضعیت پیشامد کرده، که میدانیم روندی همواره فزایندهتر هم پیدا میکرد، انجام اصلاحاتی، ولو آنکه با نام انقلاب سفید یا انقلاب شاه و ملت عرضه میشد که شد، چاره فائق آمدن بر بحران نبود؛ نظام شاهنشاهی پهلوی محکوم بهناکامی و سقوط بود، حتی با اجرای «اصول انقلاب سفید شاه و ملت»!