در اواخر دسامبر 1978 (اوائل دی 1357) ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران برای انجام ماموریتی به کاخ نیاوران رفت. او می بایست به رئیس کشوری که نزد او اعزام شده بود بگوید که باید کشورش را ترک نماید. اما طی ماههای اخیر روابط آنها به قدری نزدیک شده بود که حتی این توصیه به نظر سولیوان عجیب و غیر منتظره نبود.
شاه با دقت و آرامش به سخنان سفیر آمریکا گوش میداد. سپس دستهایش را التماس کنان به سوی او دراز کرد و گفت : « بسیار خوب، اما به کجا بروم؟» سولیوان بعدها ادعا کرد که در مورد مقصد شاه دستورالعملی به او نداده بودند. اما به خاطر آورد که شاه خانه ای در سوئیس دارد. سالیان متمادی بود که هر زمستان مطبوعات مصور و پر خواننده اروپا عکسهای رنگی شاه و همسر و چهار فرزندشان را در پیستهای اسکی سوئیس چاپ میکردند. پس از اسکی نیز نیمی از وزیران دارائی اروپا یا حتی روسای دولتهای اروپایی عادت کرده بودند برای امضای قرارداد یا دریافت وام و یا هرچیز دیگری که بتوان پولهای نفت ایران را به اروپا بازگرداند به دیدار شاه بروند. پس از آن نیز همیشه یک زن زیبای موطلایی از موسسه مشهور مادام کلود در پاریس برای ملاقات با شاه به سوئیس پرواز میکرد.
اما اکنون شاه رفتن به سوئیس را نپذیرفت و گفت اوضاع در سوئیس از نظر امنیتی خوب نیست. وی افزود : « ما در انگلستان هم خانه ای داریم ولی هوای آنجا خیلی بد است.» می توانست همانطور که در موارد متعدد گفته بود بگوید که هرچند همیشه از انگلیسیها توصیه و نظر مشورتی طلبیده ولی بی اندازه نسبت به آنها بی اعتماد است. به جای همه اینها با نگاهی که سولیوان آن را «نگاهی پر احساس» مینامد به سفیر آمریکا خیره شد.
در این حال سولیوان پرسید «اعلیحضرتا ، آیا میل دارید برای ارسال دعوت نامه ای از ایالات متحده برایتان اقدام کنم؟
در این هنگام شاه به جلو خم شد و با هیجانی شبیه به حرکات یک کودک خردسال که به موضوعی علاقه مند شده باشد گفت : «وای این کار را برای من میکنید؟ واقعاً این کار را میکنید؟»
روایت شاه از این ملاقات تا حدودی متفاوت است. پس از اینکه سولیوان کاخ را ترک کرد شاه با تعدادی از مقامات ایرانی که به دیدارش آمده بودند به گفت و گو پرداخت و با حیرت به آنان گفت : «آیا میدانید سولیوان به من چه گفت؟ گفت باید کشور را ترک کنم»
امیر اصلان افشار رئیس کل تشریفات بعدها گفت : «او نمیخواست برود. من این را میدانم. من نزدیکترین شخص به او بودم. بیست و چهار ساعت شبانه روز را با او میگذراندم و هر لحظه مرا احضار می کرد. در اوائل ژانویه تصمیم گرفت برای دو ماه به آمریکا برود و سپس به ایران برگردد. به من گفت : «خودت را برای یک سفر دو ماهه آماده کن» من جامه دان هایم را به کاخ فرستادم. از اداره کل تشریفات چند هدیه کوچک و قالی و اشیایی از این قبیل برداشتم. یک هواپیما پر از اساس را پیشاپیش خود به آمریکا فرستادیم.»
افشار میگوید :«شاه میخواست به آمریکا برود زیرا نمیدانست سولیوان چه گزارشهایی میفرستد و نمیدانست در ایالات متحده چه میگذرد. میخواست با کارتر و اعضای مجلس سنا و سیا گفت و گو کند. میگفت میخواهم امنیت ایران را برای آمریکا و خطر افتادن آن به دست افراطیون را برایشان تشریح کنم.»
در عرض 24 ساعت واشنگتن به سولیوان جواب داد که ورود شاه را به ایالات متحده را با خوشوقتی میپذیرد و شاه میتواند در پالم اسپرینگز کالیفرنیا در خانه متعلق به والتر آننبرگ ناشر روزنامه، میلیونر، دوست ریچاردنیکسون، دوست شاه، سفیر سابق آمریکا در انگلستان اقامت کند. سولیوان دستور داشتشاه را از طرف رئیس جمهور آمریکا دعوت کندو در ضمن تعداد همراهان او را جویا شود و به واشنگتن اطلاع بدهد. در این هنگام آیت الله خمینی اعلام کرد هر کشوری که شاه را از ایران خارج کند به انقلاب کمک خواهد کرد. بنابراین سولیوان گمان میکرد با اعزام شاه به آمریکا خواه توانست نزد مخالفان که اکنون در آستانه پیروزی بودند برای کشور متبوعش امتیازی هم به دست آورد.
در 12 ژانویه سولیوان مجددا به دیدار شاه رفت. بر اساس روایت بعدی شاه «فضای گرفته ای بود. سولیوان گفت دیگر عزیمت من مساله چند روز نیست بلکه چند ساعت است» شاه میگفت سولیوان نگاههای معنی داری به ساعتش میکرد.
سولیوان این ملاقاتها را به نحو متفاوتی به یاد می آورد. در واقع در سرتاسر ماجرای سال آخر شاه، خاطرات باهم فرق میکنند. هیچ روایتی، هیچ مقصدی، هیچ وحدت نظر یا هدفی نیست که همه در مورد آن توافق داشته باشند. نمیتوانست هم چنین باشد. زیرا انقلابی بود که در آن وفاداری ها دائما در نوسان بود، عقاید تغییر میکرد، آینده نامعلوم ناگهان به حساب میآمد، و مجازاتهای پیش بینی نشدنی نیز مبدل به تهدیدهای وحشتناک میشد. محاسبه ها به ناچار عوض میشد.
تا جایی که سولیوان به یاد دارد شاه از دعوت به آمریکا آسوده خاطر شده و پیشنهاد کرد که باید وارد پایگاه هوایی آندروز در حومه واشنگتن بشود. معمولا میهمانان رسمی در این محل فرود میآیند و سولیوان گمان میکرد که شاه امیدوار است در این صورت مورد استقبال رسمی پرزیدنت کارتر یا دیگر مقامات بلندپایه آمریکایی قرار گیرد. سوابق زیادی در این خصوص وجود داشت. شاه طی 30 سال اخیر سلطنت خود چند بار به آمریکا سفر کرده و هربار با احترامات کامل نه تنها به عنوان رئیس کشور بلکه یک متحد حیاتی مورد استقبال کلیه روسای جمهور از پرزیدنت ترومن به بعد قرار گرفته بود.
اما سولیوان تصور نمیکرد در حال حاضر چنین مرایم استقبال مفصلی مناسب باشد. فراهم کردن وسایل خروج شاه از ایران یک مطلب بود و استقبال رسمی در بدو ورودش به واشنگتن مطلبی دیگر. واشنگتن خواستار روابط حسنه با زمامداران جدید ایران بود. زیرا ایران از نظر استراتژیکی برای آمریکا حیاتی به شمار میرفت. بنابراین رئیس جمهوری میبایست از شاه فاصله بگیرد نه اینکه او را تشویق کند.
این بود که سولیوان پیشنهاد کرد که شاه از طریق یک پایگاه هوایی گمنام در ایالت مین یا کارولینای جنوبی وارد آمریکا شود و بهتر است که ورود او شبانه صورت گیرد از آنجا میتواند به پایگاه هوایی تراویس در کالیفرنیا پرواز کند و سپس با هلیکوپتر به آننبرگ برود. به عبارت دیگر او میبایست از در عقبی به درون کشور بلغزد بی آنکه کسی او را ببیند یا سخنی در باره اش بشنود و یا مورد ستایش قرارش دهد.
سولیوان چنین استنباط میکرد که شاه با با پیشنهادش موافق است. اما شاه خرسند نبود. بعدها در خاطراتش گفته یکی از ژنرالهای خود را نقل کرد که در برابر دادگاه انقلاب و جوخه اعدام گفته بود «آمریکایی ها شاه را مثل یک موش مرده از کشور بیرون انداختند»
این بود که شاه در آخرین لحظه تصمیم گرفت به جای پرواز مستقیم به ایالات متحده دعوت رسمی انورسادات رئیس جمهور مصر را بپذیرد. در 16 ژانویه شاه و شهبانو فرح دیبا برای آخرین بار کاخ نیاوران را ترک گفتند .....
منبع:ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، تهران، 1370، ص 28 تا 33
منبع: دوران