فرشته، سومین فرزند و دومین دختر مهندس مهدی بازرگان است. دیگر فرزندان او به ترتیب سن، زهرا، عبدالعلی، فتانه و محمدنوید هستند. نخستین رئیس دولت انقلاب اسلامی ایران، در سال ١٢٨٦ زاده شد و ٢١ سال پیش در ٣٠ دیماه ١٣٧٣ چشم از جهان فرو بست. بازرگان علاوه بر اینکه یک مبارز و روشنفکر اسلامگرا به شمار میرفت، استاد دانشگاهی برجسته و مدتی رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. درباره زندگی سیاسی و رویکرد فکری بازرگان بسیار گفته و نوشتهاند، اما در گفتوگو با «فرشته بازرگان» تلاش کردهایم به وجه دیگری از شخصیت او بپردازیم؛ بازرگان در قامت یک همسر و پدر.
لطفا از پیشینه خانوادگی پدرتان بگویید.
پدر مهندس بازرگان، مرحوم حاج عباسقلی بازرگان، فرزند حاج کاظم آقای تبریزی و از تاجران متدین و خوشنام بودند. مادرشان صدیقه خانم بانویی مؤمن و مهربان و بسیار هوشمند بود. حاج عباسقلی آقا به تجارت اشتغال داشت. ایشان در سنین نوجوانی بههمراه پدر و مادر و خواهر و برادرهایشان از تبریز به تهران مهاجرت میکنند. پدربزرگ ما فردی باتقوا و درستکار و با دیانت بود. او در تربیت فرزندان، بهویژه پسران بسیار جدی و منضبط و تا حدی سختگیر بود.
این سختگیریشان بیشتر در امور مذهبی بود یا تربیتی؟
ایشان در رعایت اصول و ارزشهای دینی و عمل به آنها بسیار راسخ بودند، اما درعینحال فردی آزاداندیش و اهل بصیرت بوده و به تحمیل در دین و اجبار عقاید دینی عقیده نداشتند. خاطرهای در فامیل از ایشان نقل شده که یکی از پسرعمههای ما (از نوههای ایشان) در سنین جوانی تمایلات کمونیستی پیدا میکند و به عضویت حزب توده درمیآید. روزی همگی در منزل حاجآقا جمع بودند. وقت نماز میشود، حاجآقا طبق عادت معمول جلو میایستد و پسرها پشت سر ایشان اقامه نماز میکنند درحالیکه پسرعمو همچنان در کنار اتاق مینشیند و به جمع و نماز ملحق نمیشود. نماز که تمام میشود عموی بزرگ ما، پسرعمه را خطاب قرار میدهد و با تغیر به او میگوید: تو اگر اهل نماز هم نیستی میبایست به احترام حاجآقا بلند میشدی و به ایشان اقتدا میکردی. حاجآقا بلافاصله رو به فرزند خود میکند و با تندی به ایشان میگوید: هیچکس حق ندارد دیگری را بهاجبار وادار به ادای فرایض دینی کند. همینقدر که او حاضر نشده برخلاف عقیدهاش تظاهر و ریا کند، برای من ارزشمند و بااهمیت است. هر وقت باور قلبی داشت که باید در پیشگاه خدا بایستد و رو به او آورد، آنوقت باید نماز بخواند. نمازی که به تظاهر و به احترام من بخواند که ارزشی ندارد. بعدها پسرعمه میگفت حاجآقا آن روز درس بزرگی به من داد؛ البته ایشان پس از چندی دست از عقاید کمونیستیاش کشید.
مادر شما از چه خانوادهای بودند؟
مادر ما خانم ملک طباطبائی در خانوادهای روحانی متولد شدند و پدربزرگ ایشان از طرف مادری آیتالله شیخ مرتضی آشتیانی فرزند میرزای آشتیانی بودند. ایشان از مراجعی بود که در اواخر رمضان ١٣٢٣ هجری قمری، به امرشان مردم عمارت بانک وابسته به دولتهای خارجی را خراب کردند که این رخداد از مقدمات انقلاب مشروطیت بود. آیتالله سیدمحمد طباطبائی، پدر مادری مادر ما و عموی پدر ایشان از مراجع مشروطهخواه بودند.
پدربزرگ مادری شما باوجود اینکه روحانی سرشناسی بودند، به علت خارجرفتن پدر، با ازدواج ایشان مخالفت و سختگیری نکردند؟
خیر، اتفاقا موقعیت علمی و تحصیلی پدر، درعینحال دیانت و اصالت خانوادگی ایشان از نکات مثبت در تصمیمگیری خانواده مادرم در تأیید این ازدواج بوده است.
حجاب مادر شما با توجه به مذهبیبودن مهندس بازرگان چگونه بود؟
حجاب و پوشش ایشان چه قبل و چه بعد از انقلاب همین مانتو و روسری بوده است. همانطور که ذکر شد خانواده مادرم اکثرا از روحانیت بودند، عموی بزرگ ایشان آقامیرزااحمد آشتیانی از مراجع بزرگ تقلید بودند. خانمهای فامیل هرگاه به دیدن ایشان میرفتند چادر به سر میکردند. پدرم هم بهتازگی با مادرم ازدواج کرده بودند، روزی برای عرض تبریک عید نوروز بهاتفاق مادر به منزل آقای آشتیانی میروند در نزدیکی منزل مادرم چادری را که در کیف گذاشته بودند درمیآورند که قبل از ورود بر روی مانتو و روسری خود سر کنند. پدرم با این کار مخالفت میکند و میگوید: این کار شما نوعی ریا و تظاهر است بهتر است شما همانگونه که جاهای دیگر میروی، خدمت ایشان برسی. وقتیکه وارد مجلس میشوند میبینند همه دختران و زنان فامیل که بعضا اهل حجاب هم نبودند، همگی با چادر دور تا دور نشستهاند، مادرم نیز با حجاب همیشگی خود؛ یعنی مانتو و روسری در گوشهای مینشیند و احساس بدی به ایشان دست میدهد. وقت خداحافظی، آیتالله آشتیانی که برای پدرم احترام ویژهای قائل بودند ایشان را تا دم در مشایعت میکنند و هنگام خداحافظی به آهستگی به ایشان میگویند: آقای مهندس من خدمت شما خیلی ارادت دارم، ولی گلهای دارم که چرا فرزند مرا اینگونه نزد من آوردید، پدرم هم نگاهی به بقیه خانمها میاندازند و به آقا میگویند: بنده فرزند شما را همانگونه که همهجا میرود، خدمت شما آوردهام و با همین جمله اعتقاد خود را به صداقت و یکرنگی و کراهتشان را از تظاهر و ریا و توجه به تحمیلنکردن عقاید خود به دیگران به آقا که شخص بسیار فهیم و هوشمندی بودند، منتقل میکنند. این ویژگی پدر، منحصر و محدود به قبل و یا بعد از انقلاب نبود. ایشان همواره صداقت و یکرنگی را از ارزشهای والای انسانی میدانستند و قبل از هر عملی بر نیت خالص و رضایت خدا از آن موضوع تأکید میکردند و همیشه میگفتند هر عملی چنانچه با نیت خالص و اختیار و انتخاب آزادانه صورت نگیرد، در دنیا بیبرکت و در آخرت نیز باطل و عبث خواهد بود.
تحصیلات مادرتان در چه حدی است؟
مادرم طبق رسوم و سنت قدیم، خیلی زود ازدواج کردند و فرصت ادامه تحصیل نیافتند. ایشان تحصیلات ابتدایی و اولیه را قبل از ازدواج به انجام رساندند و پس از ازدواج نیز برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه تا مدتی به مدرسه ژاندارک میروند، بعد از آن هم که مشغول و گرفتار بچهداری و خانهداری میشوند. ایشان البته در زمینه شعر و ادبیات صاحب ذوق و استعداد هستند و اشعار بسیاری به مناسبتهای مختلف سرودهاند که انشاءالله در فرصتی باید گردآوری و چاپ شوند.
کیفیت مراسم عروسی پدر و مادرتان مفصل بود یا ساده؟
شرح چگونگی ازدواج ایشان با مادرم در کتاب «پدربزرگ من بازرگان» نوشته نازنین بنیاسدی بهتفصیل آمده است. مراسم عقد ایشان ساده و خصوصی در منزل آیتالله شیخ مرتضی آشتیانی (پدربزرگ مادرم) صورت میگیرد و سپس جشن ازدواج مفصلتری در منزل مادر برپا میکنند.
ارتباط پدر و مادرتان با یکدیگر چگونه بود؟
پدر و مادر ما نیز مانند اغلب زوجهای دیگر، پیشینه تربیتی و فرهنگی متفاوت و بعضا متضادی داشتند. پدر که سالهای جوانی را در فرانسه به تحصیل و مطالعه گذرانده بود البته صاحب تجربیات و بینش و بصیرت عمیقتری بود. با وجود اختلافات فرهنگی، تحصیلی و سنی که با هم داشتند اما در مجموع روابط خوب و صمیمانهای بینشان برقرار بود. پدرم علاقه و احترام خاصی برای مادرمان قائل بود و همیشه اولین کسی بودند که جلوی پای مادرم بلند میشدند و احترام میگذاشتند. در اختلافات و تفاوت نظرگاهها نیز با صبوری و ملایمت به ایشان توصیه و نصیحت میکردند و هیچگاه اهل زور و اجبار و تلخی و تندی نبودند، نهایتا نیز افراد را آنگونهکه بودند میپذیرفتند.
آیا پدر و مادرتان با وجود اینهمه تفاوت، هرگز از ازدواج با یکدیگر پشیمان نشدند؟
همین که تا آخر کنار یکدیگر باقی ماندند، یعنی خیر؛ پشیمان نشده بودند. شرایط ازدواج و زندگی مشترک و حالوهوای روزگاران گذشته را نمیتوان با وضعیت کنونی جامعه و ازدواجهای مدرن امروزی سنجید. انتظارات و مسئولیتها، مسائل و معضلات اجتماعی، زندگی زوجهای امروزی را بسیار سختتر و شکنندهتر کرده است. در گذشته ازدواج میکردند و با وجود همه ناملایمات و تفاوتها با هم میساختند و تا پایان عمر در کنار هم بودند. گذشت و فداکاریها و پایبندی به تعهدات که از ویژگی زوجهای دیروز بود، امروزه بسیار کمرنگتر و کمارزشتر شده است. پدرم همیشه به علایق و خواستههای مادر توجه خاص میکردند؛ مثلا مادرم به گل و گیاه علاقه زیادی داشتند، پدر نیز با توجه به این نکته، اغلب با دستهگل زیبایی که در راه بازگشت به خانه تهیه کرده بودند، وارد منزل میشدند و فضا و حس زیبا و لطیفی را به وجود میآوردند. گاهی نیز برای تنوع و تغییر، با مادر دوبهدو به رستوران میرفتند. هیچگاه در بدو ورود به منزل نمیپرسیدند غذا چه داریم! همیشه میگفتند هرچه میل شما باشد، من هم همان را میخورم.
پدرتان، مادر را چگونه صدا میکردند؟
ایشان را «خانمزاده» صدا میکردند.
مادر هم از لحاظ عاطفی به پدرتان وابسته بودند؟
بله؛ مادرم سالهای سختی را به دلیل زندان و تبعید و محدودیتهای سیاسی و شغلی پدر تحمل کردند، سالهایی که باید بهتنهایی بار مسئولیت نگهداری و تربیت پنج فرزند را بر عهده میگرفتند. مسلما چنانچه علاقه، انس و وابستگی عاطفی نبود، تحمل این مشکلات و مصائب بسیار سختتر میشد.
آیا مادر در مبارزات سیاسی و اجتماعی با پدر همراهی میکرد؟
اینکه در کنار ایشان حضور فعال داشته باشند خیر؛ مادرم همیشه راه و روش و عقاید پدر را در مبارزات سیاسی و اجتماعی تأیید میکردند.
زمانی که پدر در زندان بودند، مادرتان چند وقت یک بار به ملاقات ایشان میرفتند؟
اکثر خانوادههای زندانیان سیاسی قبل از انقلاب هفتهای یکی، دو بار ملاقات خانوادگی داشتند. این ملاقات بیشتر حضوری و در حیاط زندان صورت میگرفت. مأموران زندان نیز آنقدرها مزاحمت و دخالت نمیکردند. علاوه بر این هفتهای دو بار و بهنوبت از طرف خانوادهها برای زندانیان از منزل، غذا برده میشد.
در زمان نخستوزیری مهندس بازرگان، آیا مادرتان در سفرها ایشان را همراهی میکردند؟
خیر. پدرم در مدت ٩ ماه نخستوزیری، فرصت چندانی برای سفر پیدا نمیکردند. در چند سفر استانی و سفر الجزیره نیز هیچیک از افراد خانواده ایشان را همراهی نکردند.
ارتباط خانواده شما با سایر خانوادههای سیاسی چگونه بود؟
با برخی از آنان ارتباط خانوادگی داشتیم. خانواده دکتر سحابی که خب، نسبت قوموخویشی هم با ایشان پیدا کردیم. خانوادههای اعضای نهضت آزادی و بعضی از دوستان جبهه ملی مثل مهندس حسیبی و خانواده مرحوم آیتالله طالقانی که در ملاقات زندان ایشان را بیشتر میدیدیم.
پدرتان در دوران نخستوزیری کجا اقامت داشتند؟
منزل مسکونی پدر در آن زمان، آپارتمانی در ساختمان یاد واقع در خیابان غزالی در محدوده میدان فردوسی بود. در ماههای اولیه انقلاب، به دلیل مسائل امنیتی و هرجومرج حاکم بر جامعه، ایشان بهاتفاق مادرم مدتی به یک طبقه در یکی از کاخهای خیابان پاستور منتقل شدند. قبل از استقرار در آن مکان نیز ترتیبی داده بودند که همه اشیای زینتی و عتیقهجات و فرشهای گرانبها را جمعآوری کنند و مکان را بهصورت سادهای درآورند. ایشان چندماهی در آن دو، سه اتاق زندگی و کار میکردند. همزمان شهید چمران و همسر ایشان نیز در طبقه اول همان مکان زندگی میکردند.
مهندس بازرگان در زمان نخستوزیری محافظ نیز داشتند؟
بله، تا مدتی شخصی به نام حاجآقا شفیق محافظت ایشان را برعهده گرفته بود، رانندهای هم از کارکنان سابق دولت، به نام آقای اسماعیلزاده تا مدتها رانندگی ایشان را برعهده داشت.
آیا مادرتان نیز مانند پدر به مطالعه علاقهمند هستند؟
بله، ایشان همیشه علاقه زیادی به شعر و ادبیات و مطالعه داستانها و ادبیات کلاسیک دارند، به مجموعه اشعار و داستانهای کوتاه نیز علاقهمندند.
مهندس بازرگان دردوران نخستوزیری با آنهمه درگیری و گرفتاری، بازهم برای خانواده وقتی میگذاشتند؟
بله، ایشان هیچگاه از احوالات افراد خانواده غافل نبودند. در اوج مشغولیت و گرفتاریهایشان همواره بهنوعی پیگیر اوضاعواحوال فرزندان و نوهها بودند در روزهای جمعه حتما قراری میگذاشتند که ظهر همه یکجا جمع شوند و گردهمآیی خانوادگی داشته باشیم. صبحهای جمعه را هم که اغلب به اتفاق پسران و دامادهایشان به راهپیمایی در اطراف شهر و طبیعت و گفتوگو درباره مسائل جاری و تبادلنظر میپرداختند. پدرم بهویژه به بچههای کوچک و نوههایشان علاقه خاصی داشتند، در جلسات خانوادگی بیشتر وقتشان را صرف گفتوگو و توجه به آنها میکردند و البته این علاقه و صمیمیت کاملا متقابل و دوطرفه بود. پدر حتی برای هر یک از فرزندان و نوههایشان نام خاصی برگزیده بودند و آنها را به نام انتخابی خودشان صدا میکردند.
در تربیت فرزندان بیشتر پدر نقش اصلی را به عهده داشتند یا مادر؟
مسلما کیفیت تربیت و نحوه رفتار فرزندان همواره هم از پدر و هم مادر تأثیر میپذیرد؛ درعینحال هریک از طرفین که نقش فعالتر و مسئولانهتری را برعهده میگیرد، قطعا تأثیر عمیقتر و ماندگارتری از خود به جای خواهد گذاشت. تأثیر تربیتی پدر بر ما بیشتر از طریق رفتارها و عملکردشان در موقعیتهای مختلف زندگی بوده است. باوجود دوری فیزیکی ایشان در سالهای دور از خانه و تبعید و زندان، ایشان همواره ارتباط منظم و مستمر خود را چه با ملاقات و چه با نوشتن نامههای هفتگی برای هر یک از ما حفظ کرده و زنده نگه میداشتند ما نیز موظف بودیم هر هفته نامههای ایشان را پاسخ دهیم و از شرح حال و اوضاع خانه و مدرسه و اتفاقات کوچک و بزرگی که برایمان میافتاد، بنویسیم و ایشان را در جریان کلیه مسائل و مشکلات و برنامههایمان قرار دهیم. توصیهها و رهنمودهای ایشان در پاسخ به نامههایمان همیشه جالب و خواندنی بود.
مهندس بازرگان عادت خاصی هم داشت؟
واقعیت این است که رفتار و شخصیت و حتی سرنوشت ما انسانها را عادات خوب یا بد ما میسازند. تکرار هر رفتار و ویژگی خاص در ما، بهتدریج تبدیل به عادت میشود. عملی که تبدیل به عادت شود دیگر برای هر بار انجام آن نیازی به سعی و تلاش مجدد نداریم. شاید به همین علت بود که پدر اکثر خصوصیات مثبت و مفید را با تمرین و تکرار در خود نهادینه و تبدیل به عادت کرده بودند. یکی از عادات ایشان سحرخیزی بود. حتی روزهای جمعه و تعطیل نیز ما را برای راهپیمایی در طبیعت یا کوهپیمایی صبح زود از خواب بیدار میکردند. عادت به فعالیت بدنی، یعنی ورزش نیز جزء لاینفک زندگی ایشان بود. حتی در پرکارترین روزها نیز حتما زمانی را برای نرمش یا پیادهروی در نظر میگرفتند. از دیگر ویژگیهای ایشان سادهزیستی و بیاعتنایی به تشریفات و تجملات بود. در میهمانیهای فامیلی و دوستانه همیشه توصیه به تهیه یک نوع غذا و دوری از تشریفات اضافی میکردند. پدرم به آنچه باور داشت و دربارهاش توصیه و تأکید میکرد، خود پیش و بیش از دیگران به آن عمل میکرد و پایبند بود. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان عادت به مطالعه بود. همیشه کتابی به همراه خود داشتند و از هر فرصتی برای خواندن استفاده میکردند در تاکسی، ماشین و یا در اتاق انتظار مطب پزشک همواره به دنبال یادگیری بودند. وقتشان را تلف نمیکردند. پدر روحیه شاد و پرنشاطی داشتند و از کلیه مواهب زندگی لذت میبردند، یک غذای ساده و خوشطعم، یک پیادهروی در طبیعت، نگاه به بوتهای که در باغچه خانه بهگلنشسته بود یا وقتگذرانی و بازی با نوهها و هر اتفاق از نظر ما سادهای، مثل اینها، ایشان را به وجد و نشاط میآورد.
رعایت نظم و ترتیب یکی دیگر از عادات و ویژگیهای ایشان بود. به یاد نمیآورم که هیچکس جز خود ایشان مسئولیت نظم و نظافت اتاق کارشان را به عهده داشته باشد. همهچیز با نظمی دقیق و مهندسی در سرجای خود قرارگرفته بود، جای هر وسیلهای روی میز کارشان مشخص بود، چیدمان کتابها در کتابخانه، لباسها، وسایل شخصی در قفسه و کشوها از نظم چشمگیر صاحب اتاق حکایت میکرد. ایشان دفترچهای داشتند که در آن مراحل رشد ویژگیهای هر یک از فرزندان را از بدو تولد تا سالها یادداشت میکردند در این دفتر نکات مثبت یا منفی و خصوصیات خلقی و رفتاری بچهها را ثبت میکردند. شاید یکی از برجستهترین ویژگیهای پدر توانایی مدیریت زمان و ایجاد تعادل میان ابعاد مختلف زندگیشان بود. حفظ تعادل میان اوقاتی که به کار، تفریح، وظایف اجتماعی، عبادی، خانوادگی و فامیلی اختصاص میدادند. این یکی از مهارتهایی است که در دنیای امروز بهکارگیری آن امری مشکل به نظر میرسد.
مرحوم مهندس بازرگان زمانی که به اولین زندان خود رفتند چه شغلی داشتند؟
ایشان در سال ١٣٣٣ به دلیل امضای نامهای در اعتراض به قرارداد کنسرسیوم که در دولت زاهدی منعقد شده بود، منتظر خدمت و از دانشگاه تهران اخراج شدند اما پس از شش ماه مجددا به دانشگاه بازمیگردند. در سال ١٣٤٢ که به ١٠ سال زندان محکوم میشوند کلیه حقوق و مزایای سالهای استادی ایشان نیز قطع میشود. پس از پیروزی انقلاب و انتخاب ایشان به سمت نخستوزیری، چون پدر در این پست هیچگونه حقوق و مزایایی دریافت نمیکردند، پرداخت حقوق بازنشستگی پدر به جریان افتاد. ایشان و مادرم تا قبل از فوت پدر با همان حقوق مختصر بازنشستگی زندگی میکردند. پس از فوت ایشان نیز زندگی مادرم از طریق همان مقرری دانشگاه میگذرد و هیچگونه حقوق و مزایا و امتیاز ویژهای به مناسبت مشاغل پس از انقلاب پدر مثل نخستوزیری یا نمایندگی مجلس به ایشان تعلق نگرفته است.
مرحوم مهندس چند خواهر و برادر داشتند؟
پدرم پنج خواهر و پنج برادر داشتند که هیچیک اکنون در قید حیات نیستند و همگی به رحمت خدا رفتهاند.
منبع : روزنامه شرق