نبود یا ضعف حافظهی جمعی و تاریخی در میان افراد یک ملت یا یک گروه، عمدتاً با عنوان فراموشی تاریخی مورد اشاره قرار میگیرد. موضوعی که در جامعهی ایرانی نیز از آن سخن به میان میآید و بسیاری از محققان و صاحبنظران بر این باورند که جامعهی ایرانی از گذشتههای دور، با مشکلی به نام فراموشی تاریخی دستوپنجه نرم میکند
.هستی موسوی؛ انقلاب اسلامی بدون شک بزرگترین انقلاب نیمهی دوم قرن بیستم بود که با خود، سیلی از تغییرات را در محیط منطقهای و حتی بینالمللی ایجاد کرد. انقلابی که در سطح داخلی نیز تغییراتی بنیادین را به دنبال داشت و چهرهی ایران را نسبت به دوران پهلوی در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تغییر داد. انقلابی متکی بر ارزشهای دینی و شاخصههای بارز فرهنگی که آن را از بسیاری دیگر از انقلابها متمایز میساخت. با این همه و بهرغم ویژگیهای منحصربهفرد انقلاب و تاریخ آن، در سالهای اخیر شاهد تحریف تاریخ انقلاب اسلامی از سوی افراد و گروههای مختلف هستیم. این تحریف تاریخی اغلب عامدانه رخ داده و گاه نیز بدون قصد و نیت سوء. با این همه، این تحریف تاریخ انقلاب و تغییر یا نادیده گرفتن بخشهایی از آن، چه عامدانه صورت گرفته باشد و چه از سر ناآگاهی، در آینده میتواند آسیبهای فراوانی را به دنبال داشته باشد. به همین دلیل است که بررسی دلایل چنین رخدادی میباید در مرکز توجه قرار گیرد. در مجموع و از منظری آسیبشناسانه، میتوان گفت دو دسته عوامل داخلی و خارجی در تحریف تاریخ انقلاب نقش دارند که بررسی هریک میتواند حائز اهمیت فراوان باشد.
به تعبیری و از منظر نظریهپردازان تحلیل گفتمان با گرایشهای پستمدرنیستی، دو رهیافت را در آسیبشناسی ملاحظه میکنیم، درونگفتمانی و برونگفتمانی؛ یعنی یکبار از درون آسیبها را مینگریم و یکبار از بیرون. نگرش از درون تبدیل به یک آسیب میشود، اما وقتی از بیرون به مسئله نگاه میشود، بحث پیامدها مطرح میشود.[1] در خصوص عوامل و مؤلفههای داخلی میتوان به فراموشی تاریخی ایرانیان و ایجاد شکاف نسلی، همچنین اختلال در روند جامعهپذیری اشاره کرد و در بُعد خارجی نیز میباید به تلاش دشمنان انقلاب برای تحریف تاریخ انقلاب و ارائهی چهرهای متفاوت از انقلاب اسلامی با تکیه بر ابزارهای فرهنگی و رسانهای اشاره کرد که از آن با عنوان تهاجم فرهنگی و در سالهای اخیر جنگ نرم یاد شده است. در این نوشته تلاش شده تا از منظری داخلی به آسیبشناسی انحراف تاریخ انقلاب اسلامی پرداخته شود. به همین دلیل، مواردی همچون فراموشی تاریخی و شکاف و انقطاع نسلی مورد توجه قرار گرفته است.
1. فراموشی تاریخی جامعهی ایرانی و تحریف تاریخ انقلاب اسلامی
تاریخ در تکوین هویت و شکلگیری نظام باورهای جامعه نسبت به ماهیت رویدادهای تاریخی، تأثیر بنیادین دارد، زیرا رفتارهای تاریخی نیاکان هر جامعهای، الگویی است که خودآگاه یا ناخودآگاه در رفتار سیاسی جمعی امروز آن جامعه هویدا میشود. هر فرد و جامعهای برای خود تاریخ و سرگذشتی دارد که بازاندیشی آن برای تعیین و تثبیت هویت و ادامهی حیات آن، اجتنابناپذیر است. جوامع و گروههای اجتماعی برای اثبات هویت خود، به گذشته نیاز دارند؛ گذشتهای که سرشار از قهرمانیها و اسطورههاست. [2]این گذشتهی تاریخی عمدتاً با عنوان حافظهی تاریخی یا جمعی مورد اشاره قرار میگیرد. حافظهی جمعی یا تاریخی به بازنمایی گذشته توسط یک گروه گفته میشود (گذشتهای که اعضای آن گروه عموماً در آن سهیماند و بهطور جمعی آن را یادآوری میکنند) و هویت گروه شرایط حال و نگرش به آیندهاش را موجه میسازد.[3]
نبود یا ضعف این حافظهی جمعی و تاریخی در میان افراد یک ملت یا یک گروه، عمدتاً با عنوان فراموشی تاریخی مورد اشاره قرار میگیرد. موضوعی که در جامعهی ایرانی نیز از آن سخن به میان میآید و بسیاری از محققان و صاحبنظران بر این باورند که جامعهی ایرانی از گذشتههای دور با مشکلی به نام فراموشی تاریخی دستوپنجه نرم میکند. برای مثال، محمدعلی همایون کاتوزیان با اشاره به فراموشی تاریخی در میان ایرانیان، از جامعهی ایرانی بهعنوان «جامعهای کوتاهمدت» و بهاصطلاح خودش «کلنگی» یاد میکند. بنابراین اگر تاریخ را همانگونه که ای اچ. کار معتقد است، گفتوگوی بین اکنون و گذشته تعریف کنیم، به نظر میرسد ما امروز در گفتوگو با گذشته، دچار خلل شدهایم؛ آن هم در شرایطی که حفظ تاریخ تحولات بزرگی مانند انقلاب و جنگ در تمام دنیا بهعنوان یک دارایی بزرگ، محترم شمرده میشود و جوامع مختلف سعی میکنند تا از نشستن غبار فراموشی بر روی آن جلوگیری کنند. این موضوع از همان ابتدا مورد تأکید رهبر کبیر انقلاب اسلامی و چهرههای مطرح انقلاب هم قرار داشت تا با حفظ جنبههای مختلف تاریخ انقلاب اسلامی، از تحریف آن و پیامدهای منفیاش در سالهای بعد جلوگیری شود. بهعنوان مثال، امام خمینی (ره) در این زمینه تأکید داشتند: «روشن شدن مبارزات اصیل اسلامی در ایران از ابتدای انعقاد نطفهاش تاکنون و رویدادهایی که در آینده اتفاق میافتد، از مسائل مهمی است که باید نویسندگان و علمای متفکر و متعهد بدان بپردازند. درست آنچه را امروز برای ما روشن و واضح است، برای نسلهای آینده مبهم میباشد و تاریخ، روشنگر نسلهای آینده است و امروز قلمهای مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند. باید نویسندگان امین این قلمها را بشکنند.»[4]
شهید مطهری نیز در این زمینه معتقد بودند: «حوادث و قضایای تاریخی از یک طرف علل و انگیزهها و از طرف دیگر منظور و هدفهایی دارند. تحریف یک حادثهی تاریخی این است که یا علل و انگیزههایی آن حادثه را بهگونهای غیر از آنچه که بوده است بگوییم یا هدف و منظور آن را بهگونهای غیر از آنچه که بوده است تفسیر کنیم.»[5] با این حال و با وجود این توصیهها، به نظر میرسد تاریخ انقلاب اسلامی در سالهای اخیر، گرفتار تحریف شده است؛ موضوعی که یکی از علل آن را باید در ضعف تاریخ مکتوب و تکیه بر تاریخ شفاهی در ایران جستوجو کرد. این امر موجب نادیده گرفتن بسیاری از زوایا و تغییر بسیاری دیگر از جنبههای تاریخ انقلاب اسلامی شده است.
شناخت تاریخ انقلاب اسلامی و زوایای گوناگون آن، برای حفظ انقلاب و آیندهی آن، اهمیتی بسزا دارد. با این همه و بهرغم هشدارهایی که رهبر انقلاب اسلامی در خصوص لزوم شناخت انقلاب به نسلهای بعدی و جلوگیری از تحریف آن داشتند، تاریخ انقلاب اسلامی امروز در معرض تحریفهای گوناگون قرار گرفته است.
ضعف حافظهی جمعی یا تاریخی البته خود میتواند متأثر از عاملی دیگر، یعنی شکاف نسلی نیز باشد. ورود به عرصهی حافظهی جمعی یا تاریخی را میتوان از منظر ارتباطات نسلی نیز بررسی کرد. حافظهی تاریخی رویدادهای گذشته در جریان اجتماعی شدن و فرهنگپذیری و در روندی تعاملی از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا میکند و تحت تأثیر عوامل متعدد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، بهشکلی متفاوت تفسیر میشود و در نهایت، به عنصری برای بیان احساس جمعی، همان احساس مشترک در میان یک نسل یا گروه، تبدیل میشود.[6]
2. شکاف نسلی و تحریف تاریخ انقلاب اسلامی
اصولاً واژهی نسل با جامعهشناسی سیاسی، که رفتار سیاسی را با نسل در ارتباط میداند، پیوند دارد، زیرا نسل برای بیان اختلافات فردی و گروهی و نیز توضیح فرهنگ و منافع و رفتار، به اندازهی طبقهی اجتماعی اهمیت دارد. منظور از واژهی نسل، فاصلهی بین تولد والدین و تولد فرزندان است که معمولاً سی سال گرفته میشود؛ یعنی سه نسل در صد سال یا یک قرن[7] از نظر برخی، شکاف نسلی پدیدهای طبیعی است و این موضوع در بسیاری از جوامع دیده میشود. بهعنوان مثال، برخی معتقدند از دیدگاه روانشناختی و جامعهشناختی، بین بینشها، منشها و خواستههای دو نسل، تفاوت وجود دارد. بهصورت طبیعی، هیچ نسلی آینهی تمامنمای آرمانهای نسل قبل و بهویژه انعکاسدهندهی خصلتها و منشهای آنها نیست. هر نسلی شرایط و خصوصیات روانی-اجتماعی خاص خودش را دارد که قطعاً جنبههای مثبت و منفی را در بر میگیرد. تحول اقتضا دارد که نسل جدید در منش، خصلت و بینش، تابلوی نسل قبل نباشد؛ خصوصاً با توجه به اینکه سرعت تحولات در تمامی عرصههای زندگی بشری، شتاب فزاینده و رو به تزایدی پیدا کرده است و لذا تفاوت نسلها، بیشتر از گذشته احساس میشود.[8] از این منظر، هر نسلی اشخاص، ابژههای نسلی، رویدادهای و چیزهایی را برمیگزیند که برای هویت آن نسل دارای معنایی خاص هستند. ابژههای هر نسلی همچنین بهطور بالقوه، برای نسلی دیگر واجد اهمیتاند، اما این ابژههای نسلی معمولاً معنایی متفاوت مییابند.[9]
در خصوص علل ایجاد شکاف نسلی، به موارد متعددی اشاره شده است. از جمله مواردی مانند ازخودبیگانگی، گسست عاطفی در زمینهسازی گسست فکری، اشتغال روزافزون والدین، بلوغ دشوار و نوجوانی پُررنج، فقر فرهنگی، نبود هویت اجتماعی، نفوذ فرهنگ بیگانه، ناتوانی از همدلی با نسل آینده و در نهایت، نبود الزام معنوی.[10] اما شکاف نسلی را پدیدهای طبیعی در نظر بگیریم یا غیرطبیعی و علت آن هرچه باشد، این شکاف در نهایت میتواند پیامدهای منفی بسیاری را بههمراه داشته باشد؛ از جمله میتوان به نقش آن در فراموشی تاریخی و گسست نسل جدید از نسلهای گذشته و نظام ارزشی و معنایی آن اشاره کرد.
این موضوع به نوبهی خود، یکی از عواملی است که میتواند موجب پذیرش دیدگاههای تحریفشده از تاریخ انقلاب از سوی نسل جدید و ایجاد تاریخی جدید و تا حدود زیادی خلاف واقع از انقلاب اسلامی شود. اما شکاف نسلی خود تا حدود زیادی ناشی از اختلال در روند جامعهپذیری سیاسی و عملکرد ضعیف در این بخش است، زیرا شکاف نسلی یا به عبارتی، گسست نسلی، از نگاه بسیاری از صاحبنظران، به معنای اختلال و بحران در توالی فرهنگی نسلهاست. از این نگاه، انقطاع نسلها به مفهوم اختلال و بحران در امر توالی فرهنگی نسلها، به تضاد ارزشها و هنجارهای اجداد، والدین و فرزندان اطلاق میشود که فیالواقع ماهیت آن اختلال در عملکرد نهادهایی است که مسئلهی انتقال ارزشها، هنجارها و الگوهای تفکر و عمل را در حوزهی فرهنگ به نسلهای بعدی برعهده دارند.[11]
2-1. جامعهپذیری سیاسی و تحریف تاریخ انقلاب اسلامی
برخی معتقدند که گسست نسلی، محصول انقطاع فرهنگی-اجتماعی است و منظور از انقطاع فرهنگی-اجتماعی، شکلگیری شکاف بنیادی بهلحاظ فرهنگی (عدم توافق معنایی و شناختی) و اجتماعی (عدم وفاق در ارزشها و هنجارهای اجتماعی) است که به رفتارهای همجهت منجر خواهد شد. در این صورت، افراد جامعه در قالب گروههای فرهنگی-اجتماعی متفاوت، به تفاسیر متضاد و متفاوت از زندگی، آینده و تاریخ خود پرداخته و از الگوهای رفتاری متفاوت تبعیت میکنند.[12] این همان چیزی است که باید از آن تحت عنوان اختلال در روند جامعهپذیری سیاسی یاد کرد. به تعبیر باتامور، استمرار یک جامعه بهوسیلهی فرایند جامعهپذیری که سنت اجتماعی نسلهای پیشین را به نسلهای جدید انتقال میدهد، تأمین میشود. در زمان ما، این خصایص به علت تغییرات عمومی که بر محیط اثر میگذارد و به سبب تنوع فراوانی هنجارها و ارزشها که به نسل جدید امکان میدهد تا حدی بین راههای مختلف زندگی به انتخاب بپردازد و یا عناصر گوناگون فرهنگ را از نو در افکار جدید ترکیب کند، بارزتر میشود.[13]
تأکید بر اصل جامعهپذیری تا حدود زیادی ریشه در نظریهی ساختاری-کارکردی و دیدگاههای تالکوت پارسونز دارد. به عقیدهی پارسونز، هر جامعهای برای بقا و تداوم حیات خود، ناگزیر از انجام دادن چهار کارکرد مختلف است که شرط اساسی تداوم نظام محسوب میشود. چهار کارکرد مورد نظر پارسونز، عبارتاند از: حفظ و نگاهداری الگو، دستیابی به هدف، تطبیق یا سازواری و یکپارچگی. ارتباط این نظریه با جامعهپذیری سیاسی در کارکرد حفظ و نگاهداری روشن میشود؛ یعنی هر جامعهای میکوشد تا از طریق جامعهپذیری فرهنگی، گرایشها، اعتقادات، ارزشها و معیارهای اجتماعی و فرهنگی را بهمنظور حفظ و نگهداری کل نظام اجتماعی، به نسلهای بعد منتقل سازد.[14]
به تعبیر باتامور، استمرار یک جامعه بهوسیلهی فرایند جامعهپذیری، تأمین میشود. در زمان ما، این خصایص به علت تغییرات عمومی که بر محیط اثر میگذارد و به سبب تنوع فراوانی هنجارها و ارزشها که به نسل جدید امکان میدهد تا حدی بین راههای مختلف زندگی به انتخاب بپردازد ، بارزتر میشود.
به اعتقاد پارسونز، ما در جامعه با مسئلهای به نام انتقال ارزشهای اساسی به افراد روبهرو هستیم و این ارزشها هستند که کیفیت عمل افراد را تعیین میکنند و در بقای نظام مهماند. از این دیدگاه، هنجارها نمودار عملی و تفصیلی اهدافی هستند که توسط ارزشهای جامعه مشخص شدهاند.[15] با این همه، از سالهای گذشته، نهادهایی که باید در زمینهی انتقال تاریخ انقلاب و ارزشهای مورد نظر انقلاب به نسل جدید جامعه، با جدیت عمل کنند، نتوانستهاند در این زمینه عملکرد قابل توجهی ارائه دهند. در واقع در سالهای اخیر، نهادهایی همچون نظام آموزشی، خانواده، رسانهها و نهادهای مدنی نتوانستهاند واقعیتهای تاریخ انقلاب را در ابعاد مختلف همراه با نظام ارزشی متناسب با ارزشهای انقلاب، به نسلهای بعدی انتقال دهند.
این موضوع بهویژه در سالهای بعد از جنگ تحمیلی تشدید شد. در مرحلهی سازندگی، بیشتر تلاش مسئولان صرف سازندگی اقتصادی کشور شد و اولویتهای فرهنگی و سیاسی در درجات بعدی قرار گرفت. رویکرد اقتصادی وقفهای در جامعهپذیری سیاسی و فرهنگی نسل جوان پدید آورد. این وقفه موجب شد تا نسل جوان از بسیاری ارزشهای انقلاب اسلامی بیخبر مانده و آن ارزشها به وی منتقل نگردد.[16] همین عامل موجب شده است تا نسل جدید، آشنایی کمتری با تاریخ انقلاب اسلامی و نظام ارزشی و اعتقادی آن داشته باشد و به همین دلیل، موارد تحریفشده در تاریخ انقلاب اسلامی را بهآسانی بپذیرد و حتی در مرتبهای بالاتر، خود ناآگاهانه موجبات تحریف تاریخ انقلاب اسلامی را فراهم کند.
نتیجهگیری
شناخت تاریخ انقلاب اسلامی و زوایای گوناگون آن، برای حفظ انقلاب و آیندهی آن اهمیتی بسزا دارد. با این همه و بهرغم هشدارهایی که رهبر انقلاب اسلامی در خصوص لزوم شناخت انقلاب به نسلهای بعدی و جلوگیری از تحریف آن داشتند، تاریخ انقلاب اسلامی امروز در معرض تحریفهای گوناگون قرار گرفته است. در این میان، ضعف حافظهی تاریخی و به تعبیری، فراموشی تاریخی جامعهی ایرانی و شکاف نسلی در این زمینه، نقش بسیار مهمی داشته است. موضوعی که میباید از سوی متولیان فرهنگی بهعنوان یک نگرانی جدی مطرح شود و مورد توجه قرار گیرد تا با اتخاذ راهکارهایی همچون تلاش برای تقویت تاریخ مکتوب انقلاب و اکتفا نکردن به تاریخ شفاهی، تحکیم نهاد خانواده، تقویت بُعد فرهنگی نظام آموزشی و بازنگری در محتوای دروس با هدف شناساندن دقیقتر و گستردهتر ابعاد انقلاب اسلامی، بتوان از تشدید این موضوع، جلوگیری کرد. در این میان، بدون شک نباید نقش جامعهی علمی و بهویژه مورخان تاریخ انقلاب اسلامی را نادیده گرفته شود.(*)
پینوشتها:
[1]. فارسی، جلالالدین و هرمیداس، باوند و قادری، حاتم (1380)، آسیبشناسی انقلاب اسلامی، مجلة اندیشة انقلاب اسلامی، ص 143.
[2]. برگر، پیتر و لاکمن (1378)، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمة فریبرز مجیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 236.
[3]. میزتال (2005) در: توسلی، غلامعباس و ادهمی، جمال (1391)، حافظة تاریخی، هوست قومی و جهانی شدن: پژوهش بیننسلی در شهر سنندج، مسائل اجتماعی ایران، سال سوم، شمارة 2، ص 8.
[4]. [امام] خمینی، روحالله (1378)، صحیفة امام، جلد سوم، ص 434.
[5]. مطهری، مرتضی (1379)، حماسة حسینی، ج 1، ص 67-70.
[6]. توسلی، غلامعباس و ادهمی، جمال، همان، ص 8.
[7]. آقابخشی، علی (1383)، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، انتشارات چاپار، ص 267.
[8]. کاکو جویباری، علیاصغر (1383)، مفاهمة بیننسلی، بازتاب، دوم شهریور.
[9]. غلامرضا کاشی، محمدجواد و گودرزی، محسن (1384)، نقش شکافانداز تجربیات نسلی در ایران، پژوشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص 254.
[10]. علیخانی، علیاکبر (1382)، نگاهی به پدیدة گسست نسلها، تهران، پژوهشکدة علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص 115.
[11]. بیات، بهرام (1382)، «شکاف نسلها»، مجموعه مقالات گسست نسلی در ایران، تهران، پژوهشکدة علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص 329.
[12]. آزاد ارمکی، تقی (1382)، «مبانی نظری انقطاع نسلی»، مجموعه مقالات گسست نسلی در ایران، تهران، پژوهشکدة علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص 132.
[13]. باتامور (1371)، «جامعهشناسی»، ترجمة سید حسن منصور و سید حسن حسینی کلجاهی، تهران، انتشارات جامعه و اقتصاد، ص 243.
[14]. خواجهسروی، غلامرضا (1378)، جامعهپذیری سیاسی نسل جوان و ثبات سیاسی در ایران، مجلة مطالعات راهبردی، شمارة 5 و 6، ص 293.
[15]. تاجیک، محمدرضا (1381)، «جامعة ایرانی و شکاف میان نسلها»، فصلنامة راهبرد، شمارة 62، مرکز تحقیقات استراتژیک، ص 274.
[16]. خواجهسروی، همان، ص 297.
منبع: برهان