پس از پیروزی انقلاب اسلامی٬ مسئله دستگیری و محاکمه سران رژیم پهلوی به خصوص مقامات نظامی و امنیتی بلافاصله در 22بهمن 1357 در دستور کار سران انقلاب قرار گرفت.
در درگیریهای روزهای منتهی به پیروزی انقلاب و بعد از آن تعدادی از سران رژیم دستگیر شده بودند. هویدا نخست وزیر 13 ساله رژیم پهلوی و نعمتالله نصیری رئیس سابق ساواک از مهمترین افراد دستگیرشده بودند. از 24 نفر سران رژیمی که دستگیر شدند٬ با تائید امام٬ 4 نفر در شامگاه 23 بهمن اعدام شدند.
با اضافه شدن تعداد دستگیر شدگان٬ شورای انقلاب تصمیم میگیرد تا دادستان انقلاب و قاضی دادگاه انقلاب را تعیین کند. با حکم امام (ره)٬ سید رضا زوارهای دادستان انقلاب میشود. ممانعت دادستان انقلاب از نفوذ مجاهدین در دادستانی٬ زمینه نارضایتی مهدی بازرگان و نهضت آزادی را فراهم می کند. اما اعدام ناصر آخرین رئیس سازمان ساواک٬ مهمترین دلیل برای مخالفت بازرگان با زوارهای میشود. زوارهای در خاطراتش در اینباره میگوید:«مهندس بازرگان نامه ای خطاب به من نوشته بود و مرا قسم جلاله داده بود که هر زمان خواستند سپهبد مقدم رئیس ساواک را بازجویی و محاکمه کنند، به ایشان خبر دهم تا بیایند و شهادت بدهند که مقدم چه خدماتی به مملکت کرده است».
اما ناصر مقدم که بود که بازرگان به خاطر اعدام او به مخالفت علنی با زوارهای پرداخت؟
با فروپاشی نظام شاهنشاهی اولین جایگاهی که مورد توجه انقلابیون قرار گرفت، سازمان اطلاعات رژیم پهلوی، ساواک بود. در خرداد ماه 1357، ناصر مقدم با حکم محمدرضا پهلوی به عنوان رئیس ساواک انتخاب شد و نعمتالله نصیری رئیس ساواک به مدت 15 سال و پرویز ثابتی مدیرکل ادارهی سوم و نفر دوم ساواک معروف به «مقام امنیتی» با ورود مقدم، خلع ید شدند. مقدم که خود در دههی 40 مدیرکل اداره سوم بود، در دهه 50 ریاست اداره دوم ارتش را به عهده داشت. او از زمانی که از اداره سوم ساواک به اداره دوم ارتش رفت، رابطه خوبی با پرویز ثابتی نداشت و از سوی دیگر میکوشید روابطش را با رهبران جبههی ملی و نهضت آزادی ترمیم کند، بنابراین در اولین فرصت پرویز ثابتی و دیگر مدیرکلهای ساواک را برکنار کرد. البته مقامات وقت ساواک معتقد بودند که حضور مقدم در ساواک پروژهای آمریکایی برای تقویت جبهه ملی و دیگر نیروهای نزدیک به دموکراتهای آمریکایی بوده است.
منوچهر هاشمی مدیرکل وقت اداره هشتم ساواک در این باره میگوید:«سپهبد مقدم چند ماه قبل از اینکه به مقام ریاست ساواک برسد، به امریکا دعوت شد و در آنجا آموزشهای لازم را دید. وقتی ارتشبد نصیری از کار برکنار شد، در همان روز ادمیرال ترنر، رئیس سیا به وسیله اردشیر زاهدی سفیر ایران برای اعلیحضرت پیام فرستاد که مقدم را به جای نصیری بگمارد. نفر دوم سفارت [اسد همایون] تعریف میکرد مقدم که به اینجا آمد، اغلب جاها، جز دو جا همراهش بودم. بعد از برگشتن او، یک روز اردشیر زاهدی مرا خواست و گفت برو پیش رئیس سیا، یک پیام فوری دارد. رفتم و گفت: بگویید که به نظر ما مقدم را رئیس ساواک بگذارید.»[1]
منوچهر هاشمی در جای دیگری درباره نحوه انتصاب ناصر مقدم میگوید:«سالی که قرار بود ارتشبد نصیری از سمت ریاست ساواک منتقل و به سفارت در پاکستان منصوب شود، مرا برای مأموریتی به پاریس اعزام و در موقع خداحافظی تأکید کرد که تا میتوانی مأموریت خود را زودتر انجام بده و به ایران برگرد. قرار است من در شغل دیگری، سفارت در پاکستان، انجام وظیفه کنم. من سرلشگر معتضد را به سمت رئیس و تو را به سمت قائممقام ساواک به اعلیحضرت پیشنهاد کرده و ایشان هم تصویب فرمودهاند. زودتر مراجعت کن تا به حضور ایشان معرفی شوی، اما من در پاریس اطلاع پیدا کردم که سپهبد مقدم به ریاست ساواک تعیین شده است. این ماجرا گذشت و من از پاریس برگشتم... ارتشبد نصیری در مورد مطلبی که قبل از عزیمت من به پاریس در مورد ریاست سرلشگر معتضد و قائممقامی من گفته بود، توضیح داد که امریکاییها از طریق اردشیر زاهدی پیغام داده بودند که سپهبد مقدم مناسبترین افسر برای ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور است، لذا این انتخاب طبق نظر آنها انجام گرفته است.»[2]
صادق خلخالی درباره اقدامات مقدم در ساواک میگوید: «یکی دیگر از مهرههای قابل اطمینان شاه و ساواک، ناصر مقدم بود. اقوام او از فئودالها و زمین خواران و کارخانهداران بزرگ زمان طاغوت در ایران بودند. ناصر مقدم پس از سال 41، در راس کارها قرار گرفت و یکی از مامورین درجه یک سیا در خاورمیانه و جهان شد. او پس از نصیری زمام امور ساواک را به عهده گرفت و اکثر شکارهای خیابانی ( به اصطلاح خودشان)، به دستور مستقیم او صورت میگرفت. او بود که دستور شکنجه مدرن و پیشرفته اسرائیلی و آمریکایی را در ایران به کار میبرد. ناصر مقدم تا آخرین لحظات و آخرین رمق رژیم، بر سر کار بود. وجود خیل مستشاران نظامی آمریکایی و اسرائیلی در دفتر کار او دلیل این مدعی است. آنها از وی میخواستند که قاطعیت نشان دهد و به پشت گرمی آنها مردم را در کوچه و بازار به شهادت برساند.»
ناصر مقدم در ماههای آخر روابط بسیار نزدیکی با محمدرضا پهلوی داشت و ایده نخستوزیری شریفامامی و ازهاری را به او نسبت میدهند. پس از آنکه ازهاری نتوانست بر امور مسلط شود، مقدم به محمدرضا پهلوی پیشنهاد کرد که نخستوزیر از جبهه ملی انتخاب شود. در این راستا ناصر مقدم به سراغ علی امینی رفت، اما امینی در دیدار با محمدرضا پهلوی شروط سختی را برای پذیرش نخستوزیری گذاشت که مورد موافقت محمدرضا پهلوی قرار نگرفت. پس از آن مقدم با افراد دیگری مانند کریم سنجابی و غلامحسین صدیقی هم در این باره مذاکرات متعددی کرد، اما این افراد هم پیشنهاد مقدم و محمدرضا پهلوی را برای قبول پست نخستوزیری رد کردند.
آخرین رئیس ساواک همچنین برای ملاقات مهدی بازرگان و محمدرضا پهلوی نیز تلاشهایی کرد که از سوی بازرگان قبول نشد. مقدم در آخرین تلاشهایش به سراغ شاپور بختیار رفت و پس از چند دوره مذاکره، بختیار به پیشنهاد ناصر مقدم جواب مساعد داده به عنوان آخرین نخستوزیر رژیم پهلوی از شاه حکم گرفت. در دوران کوتاه نخستوزیری بختیار، مقدم رئیس ساواک ارتباط بسیار نزدیکی با او داشت و برای کنترل اوضاع بحرانی کشور و در برههای که دیگر زمام امور آشکارا از دست رژیم رو به زوال پهلوی خارج شده بود، مأیوسانه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. [3]
ناصر مقدم که روابط بسیار خوبی با سران جبههی ملی داشت که در دولت موقت مناصب کلیدی مانند وزارت امورخارجه را تصدی میکردند، تصور نمیکرد پس از پیروزی انقلاب آسیبی متوجه او شود و حتی امیدوار بود دولت بازرگان شغل و سمتی هم به او بدهد، از این رو از کشور خارج نشد و به انتظار حوادث آتی باقی ماند، اما روند تحولات آن گونه که او انتظار داشت، پیش نرفت و پس از مدتی دستگیر و راهی زندان شد.
منابع موجود نشان میدهند که او در زندان هم کماکان امیدوار بود که بهزودی رهایی یابد و نزد دولتمردان حکومت جدید ارج و قربی پیدا کند. حتی وعده میداد پس از آزادی موجبات رهایی دیگر زندانیان وابسته به حکومت پهلوی را هم که با او همبند بودند، فراهم خواهد کرد. [4]
یکی دیگر از دلایل امیدواری ناصر مقدم، دیدارهای متعدد او با سران انقلاب و دولت موقت مانند آیتالله شهید بهشتی، مهندس مهدی بازرگان و هاشم صباغیان بود. البته با شکلگیری دولت موقت، ناصر مقدم با چراغ سبز مهندس بازرگان و هاشم صباغیان معاون نخستوزیر در امور انقلاب تلاش کرد بخشی از ساواک را برای خدمت به دولت موقت ساماندهی کند که این مسئله موجب واکنش شدید انقلابیون بهخصوص اطرافیان امام خمینی شد.
مقدم که در روزهای پس از انقلاب به صورت نیمهمخفی زندگی میکرد، ارتباطتش را با سران دولت موقت حفظ کرد، اما گفته شد که توسط پاسداران انقلاب اسلامی در ساختمان نخستوزیری دستگیر شد. او چند روز بعد به همراه 11 تن از مقامات ارشد نظام پهلوی به دادگاه انقلاب برده و توسط صادق خلخالی محاکمه شد.
مقدم در دادگاه خواستار غیرعلنیشدن مذاکرات بود که با مخالفت رئیس دادگاه مواجه شد. او در دادگاه بیش از چند جمله نگفت و اظهار داشت:«از آنهایی که در بند زندانهای ساواک بودند سؤال کنید که من همه گونه همراهی و مساعدت با آنها کردم. در سیستم گذشته، وضع طوری بود که هیچ کس جز دستوری که از مافوق میگرفت، نمیتوانست کاری بکند.»[5]
ناصر مقدم دقایقی پس از محاکمه با حکم خلخالی در برابر جوخه اعدام قرار گرفت و درحالیکه هنوز امید داشت سران دولت موقت به دادش برسند، اعدام شد.[6]
صادق خلخالی دربار اعدام ناصر مقدم در کتاب خاطراتش مینویسد:
«بازرگان با خط خود به دادگاه نوشته بود وقتی که شاهپور بختیار و ناصر مقدم را برای محاکمه احضار میکنید، مرا هم به عنوان شاهد دادگاه احضار کنید. همه میدانیم با مزاج نازکنارنجیای که بازرگان داشت، نمیتوانست در دادگاه علیه آن دو مطلبی بگوید و اقامه دعوا کند. او میخواست آن دو را تبرئه کند، به همین دلیل ما را تلفنپیچ کرده بودند. خدا رحمت کند دکتر بهشتی را. تلفنی به من گفت که زن و بچه ناصر مقدم در خانهی من تحصن کردهاند. البته این سفارشها و توصیهها پس از تمامشدن کار ناصر مقدم بود و ما او را عصر همان روز اعدام کرده بودیم! بازرگان میخواست ناصر مقدم را به ریاست رکن دوم منصوب کند. من این مطلب را از قول آقایان قدوسی و حسن آیت نقل میکنم.»[7]
اما ناصر مقدم افرادی را از ساواک به دولت موقت معرفی کرد و آنها در دولت موقت مشغول به کار شدند. اعضای اداره هشتم ساواک از جملهی این افراد بودند که به نخستوزیری رفتند و اداره ضدجاسوسی را دوباره برپا کردند.[8] یکی از مهمترین اقدامات اداره هشتم در ابتدای پیروزی انقلاب، کشف ماجرای محمدرضا سعادتی بود. منوچهر هاشمی دربارهی همکاری اداره هشتم ساواک با دولت موقت میگوید:
«اولین ادارهای را که به کار گرفتند، اداره من، اداره کل هشتم بود، به دلیل اینکه یکی از معاونین[9] رفت پیش استادش که با نخستوزیر بازرگان ارتباط بسیار خوبی داشت. گفته بودیم آرشیوی بسیار ارزنده و مال مملکت وحیف است به دست این و آن بیفتد و از بین برود. ثانیاً اینها اسناد مملکت است. بازرگان خودش او را خواسته بود و به [ابراهیم] یزدی معرفی کرده و یزدی به آن اداره آمده و این سازمان را گشته بود. آن معاون خاطرات بدی هم از آن دیدار داشت و میگفت آدم بسیار وقیح، بددهن و کوتهنظری است. بعد هم [شهید مصطی چمران] آمد و برادرش را آنجا گذاشت. آن اوایل مدتی هم پسر بازرگان بود. به هر صورت اولین ادارهای که به کار گرفتند، اداره هشتم بود... در یکی دو سال اول من با سیستم ارتباط داشتم، ولی بعد ارتباط قطع شد.»[10]
پرویز ثابتی هم همکاری عناصر ساواک با دولت موقت را تأیید میکند و میگوید:
«علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک یعنی امور اطلاعات بود. او موقعی سرلشگر ولیالله قرنی، ریاست رکن 2 ارتش را داشت، آجودانش بود، به همین دلیل مقارن انقلاب در آمریکا بود و به ایران برگشت و بعد با تیمسار کاوه 10 ماهی برای بازرگان و چمران و یزدی کار کردند... البته شایعاتی هم بود که او در ترور شهریار شفیق (فرزند اشرف پهلوی) دست داشت، اما من گفتم که او چنین جربزهای ندارد! یزدی و چمران ... رفتند یک بخش از ساواک را گرفتند و بعد فرازیان را برگرداندند که مدتی کار کرد. بعد از اینکه بازرگان از قدرت برکنار شد، یزدی به فرازیان و کاوه گفته بود ما نمیتوانیم امنیت شما را تأمین کنیم و بهتر است از کشور خارج شوید. آنها هم خارج شدند.»[11]
جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران هم از جمله افرادی است که حضور عناصر اداره هشتم در دولت موقت را تأیید میکند و ردگیری دیدار سعادتی با عناصر اطلاعاتی شوروری را به این افراد نسبت میدهد: «ما در همان روزهای اول بهوسیله افرادی از اداره هشتم ساواک که کارشان تنها در ارتباط با جاسوسان خارجی بود و هیچ ربطی به مسائل داخلی نداشتند، مطلع شدیم که بین سعادتی و وابسته نظامی سفارت شوروی ارتباط برقرار شده است. سپس همان تیمی که از اول انقلاب کار اطلاعات ـ عملیات را علیه ضدانقلاب در نهادهایی مانند کمیته مرکزی، پاسداران انقلاب اسلامی و حتی تا حدودی در گارد ملی انجام میداد، مأمور رسیدگی به پرونده شد. در روز 8 اردیبهشت، سرِ قرار ملاقات سعادتی با طرف سفارت شوروی، افراد ما به اتاق ملاقات آنها میریزند و درحالیکه سعادتی داشت پرونده سرلشکر مقربی را تحویل وابسته نظامی سفارت شوروی میداد، دستگیر شد. روسها خیلی دنبال پرونده سرلشکر مقربی بودند. میخواستند ببینند مقربی که جاسوس آنها بوده، چه اطلاعاتی را به رژیم شاه داده بود.»[12]
سعید حجاریان نیز که خود از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در مراکز امنیتی حضور داشت، حضور نیروهای اداره هشتم ساواک در مراکز امنیتی جمهوری اسلامی را این گونه روایت میکند:
«دولت موقت و شورای انقلاب در آن موقع سعی میکردند بخشهایی از بقایای ساواک، مخصوصاً اداره هشتم ساواک را که ادارهی ضد جاسوسی بود، احیا کنند. اداره هشتم ساواک عمدتاً مراقب سفارتخانهها بود و دنبال جاسوسها میگشت. از طرف دولت موقت دکتر یزدی که آن زمان وزیر امور انقلاب بود به اداره هشتم ساواک رفت. پیش از انقلاب اداره هشتم مأموریتش را روی کشورهای بلوک شرق بهویژه شوروری و نیز کشورهای عربی متمرکز کرده بود. دکتر یزدی با استفاده از همان نیروها و با تغییر و گسترش حوزه مأموریتی این اداره، مجدداً آن را برپا کرد. بعداً که سنجابی از دولت استعفا داد و یزدی وزیر خارجه و دکتر چمران وزیر امور انقلاب شدند، اینها رفتند زیر نظر چمران. ماجرای سعادتی را هم همین اداره هشتمیها کشف کردند. در پیگیری پروندهی ولادیمیر فنسینکو که افسر اطلاعاتی سفارت شوروی بود، به ارتباط سعادتی رسیدند و او بازداشت شد.»[13]
اما به جز این مقامات اطلاعاتی، اسناد رسمی سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی نیز حاکی از آن است که پرونده ارتباط سعادتی و سرویس اطلاعاتی شوروری از طریق کارکنان سابق ضدجاسوسی ساواک کشف شده است:
«در تاریخ 7/2/1358 مستند به گزارش یک مأمور ویژه نفوذی ضدجاسوسی ساواک منحله در سفارت شوروی، اطلاعیهای به هیئت رئیسه سماجا2 (اداره دوم ارتش) داده میشود مبنی بر اینکه در ساعت 19:30 روز 8/2/1358 در ملاقاتی که بین ولادیمیر فنسینکو دبیر دوم سفارت شوروی (عضو سرویس اطلاعات کا. گ. ب) با یکی از عناصر ردهبالای سازمان مجاهدین خلق در خیابان کوشک صورت خواهد گرفت...».[14]
گرچه همکاری برخی از عناصر اداره هشتم ساواک با نهاد نخستوزیری غیرقابل انکار است، اما از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، اخبار و شایعاتی از طرف گروههای مخالف دولت موقت بهویژه وابستگان به شاپور بختیار مطرح میشد که دولت موقت قصد دارد ساختار و سازمان ساواک را در تشکیلاتی جدید با نام «ساواما» بازسازی کند. این مسئله مورد تکذیب شدید سران دولت موقت قرار گرفت.
در این میان حسین فردوست در خاطرات خود تصریح کرد که از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، برخی از مقامات دولت جدید با او تماس گرفتند و درباره تشکیل سازمانی نظیر ساواک با او رایزنی کردند. او هم سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک را برای تصدی سازمان جدید معرفی کرد. او همچنین خاطراتی را از رایزنیهایش با شهید سپهبد ولیالله قرنی و ناصر فربد دو رئیس ستاد کل ارتش پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقل کرده است.[15]
در اسناد سفارت امریکا در تهران نیز به گزارشی از جاسوسان این سفارت اشاره شده که در جریان تلاش دولت بازرگان برای تشکیل دستگاه امنیتی و اطلاعاتی جدیدی تحت عنوان «ساواما» مورد مشورت قرار گرفته بودند. البته ابراهیم یزدی از اعضای کابینه بازرگان اخبار مربوط به ارتباط بازرگان با ناصر مقدم را رد میکند و در بیاناتی متناقض اظهار میدارد که بازرگان بر خلاف شایعات موجود هیچگاه وعدهای مبنی بر انتصاب مقدم به ریاست سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدید به او نداد.[16] با این حال شواهد و قرائن موجود نشان میدهند که علاوه بر بازرگان، سایر تصمیمگیرندگان انقلاب نیز مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب بر ضرورت تأسیس سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدیدی که مسائل ضداطلاعاتی و ضدجاسوسی را پی گیرد، واقف شده بودند. [17]
[1]. مجموعه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگوی حبیب لاجوردی با منوچهر هاشمی، نوار شماره 13، 17 اکتبر 1985، صص 13-14
[2]. منوچهر هاشمی، داوری؛ سخنی در کارنامه ساواک، انتشارات ارس، چاپ لندن، 1373، صص406-407
[3]. ناصر مقدم به صورت روزانه در دفتر نخستوزیری با شاپور بختیار دیدار میکرد. او مهمترین عنصر وابسته به رژیم بود که با بختیار رابطه نزدیکی داشت.
[4]. رجال عصر پهلوی، سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک، سایت دوران، ماهنامه الکترونیک تاریخ معاصر ایران، شماره خبر 58509758، dowran.ir
[5]. تیرباران 11 خائن بزرگ رژیم سابق، روزنامه اطلاعات، 22 فرودین 1358، ص 2
[6].همان
[7]. خاطرات آیتالله خلخالی اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب، تهران، نشر سایه، چاپ پنجم 1380، صص 291-292
[8]. البته منوچهر هاشمی رئیس مقتدر اداره هشتم ساواک که 15 سال این سمت را به عهده داشت، رابطهی خوبی با ناصر مقدم نداشت و بلافاصله پس از ریاست ناصر مقدم تقاضای بازنشستگی کرد و مدتی بعد از کشور خارج شد. او در روزهای آخر رژیم پهلوی مجدداً و به صورت مخفیانه به تهران بازگشت و گفته میشود مدتی با دولت موقت کار کرد.
[9]. منوچهر هاشمی نام این معاون را نمیبرد و تنها اظهار میدارد که بعدها از کشور خارج شد.
[10].مجموعه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، گفتگوی شاهرخ مسکوب با منوچهر هاشمی، نوار شماره10، 6 می 1985، صص 19-20.
[11]. عرفان قانعینژاد، در دامگه حادثه، گفتگو با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک، انتشارات شرکت کتاب خارج از کشور، اسفند 1390، ص 664
[12].نفوذیهای منافق هنوز هم هستند، گفتگو با جواد منصوری، ویژهنامه رمز عبور2 روزنامه ایران، خرداد 1389، صفحه 38.
[13]. تشکیل وزارت اطلاعات به روایت حجاریان، گفتگو با سعید حجاریان، سایت شریف نیوز، 15 شهریور 1384، شماره خبر 9448، sharifnews.ir.
[14]. بخشی از نامه فرمانده حفاظت اطلاعات ارتش به دادستانی انقلاب مرکز در تاریخ 9/11/1363؛ متن کامل این نامه را میتوانید در فصل مربوط به پرونده محمدرضا سعادتی بخوانید.
[15]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ویراسته عبدالله شهبازی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ بیست و پنجم، ج1، صص627-631
[16]. ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها (مطالبی ناگفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران)، تهران، انتشارات قلم، چاپ دوم 1379، صص317-318
[17].مظفر شاهدی، ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور1335-1357، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم 1388، ص745
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی