تنها یک سال پیش از سرنگونی دیکتاتوری سلطنتی، ابرقدرتهای جهان، این رژیم را «جزیره ثبات» و «ژاندارم منطقه» میدانستند. رژیمی با انبوه نیروی سرکوبگر مجهز به پیشرفته ترین سلاحهای روز و ارتشی که شاه ادعا داشت در تمامی منطقه، نیرویی یارای برابری با آن را نداشت. اما زمانی که فریادهای مرگ دیکتاتور از درون جامعه ایران برخاست، همین دیکتاتوری قدر قدرت، بر خود لرزید و به سرعت، بافت پوسیدهاش که در پس ظاهری فریبده پنهان بود، از هم گسست.
نگاهی به صحبتها، اعترافها و یادداشتهای سران ارتش شاه و دیگر مقامات حکومتیاش، همچنین اعترافهای مقامات خارجی که با این رژیم رابطه داشتند، گویای این حقیقت است.
حقیقتی که بارها در تاریخ تکرار شده و نشان میدهد زمانی که ملتی به جان آمده قیام میکند ، دیکتاتورها با هر قدرت ظاهری هم که داشته باشند، محکوم به فنا و سرنگونی هستند.
***
گزیده زیر، از کتاب «خاطرات ژنرال» (عباس قرهباغی، آخرین رئیس ستاد ارتش شاه)، از نوار مکالمه چند جلسه سران ارتش شاه در بهمن 1357منتشره در سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، از خاطرات پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن، و از کتاب «ماموریت در ایران» نوشته ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران، گردآوری شده است.
سپهبد نجیمی نائینی، از فرماندهان ارشد نیروی زمینی ارتش شاه :
• «به شاهنشاه عرض کردم ما 3 لشکر در تهران متمرکز کردهایم. گفتم با 3 لشکر میشود یک مملکت رو تصرف کرد، یک کشور خارج رو میشود تصرف کرد، ولی ما در تهران هیچ کاری، هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم.... ما باید استراتژی خودمون رو روشن کنیم و بر اساس اون جلو بریم! و الا، مثل برف آب خواهیم شد! مثل برف آب خواهیم شد!»
سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران در سال 1357 :
• «عرض کنم، در این مدت 4ماه و اندی که دوران حکومت نظامی است، ما به دفعات با یک چنین حالتی روبهرو شدهایم و تدبیر آن هم این است که اصولاً هر روز بلافاصله بعد از اینکه افراد خدمت روزشان را تمام کردند، فرماندهان در سربازخانهها به این ترتیب راهنمایی شدند که سربازان را شستشوی مغزی بدهند تا آن چیزی که سربازان در جریان اغتشاشات، با آن روبهرو شدند را از ذهنشان پاک کنند».
• «تیمسار! بهطوریکه اطلاع دارید فرمانداری نظامی از دیشب درگیر تظاهرات اطراف مرکز آموزش هواییست و تا آنجا که مقدور بود یگانهای مأمور به این منطقه را تقویت نموده است. فرمانداری نظامی عده اضافی و احتیاط ندارد تا به مرکز آموزش هوایی دوشان تپه اعزام نماید».
سپهبد مقدم، رئیس ساواک شاه :
• «اگر بخواهیم وارد عمل بشویم، با گرفتن و کشتن یکی دوتا کار بدتر میشود، کما اینکه بدتر شد. نیمبند کار کردن فایده ندارد. اگر مصلحت بود، ارتش وارد عمل شود و در مقابل مردم بایستند. اما نیروهایش از بین میرود!»
• «آقا! ساعت 2 بعدازظهر در شیراز ریختهاند و مجسمههای اعلیحضرت را پایین آوردهاند! تیمسار! از ساعت 2 بعدازظهر من چند بار تلفن کردم. نیرو نفرستادند تا ساعت 8 شب. 8 شب یک دسته رفته است و یک فرمانده ستوان دوم در رابطه با فرمان ما گفته که من گوش به این حرفها دیگر نمیدهم. تیمسار ریاست شهربانی! شما بفرمایید! شما شاهد بودید!»
• «تظاهرات خشونتآمیز با قدرتی بیشتر انجام میگیرد. قبلاً مردم جرأت نمیکردند به یک کلانتری حمله کنند، اما دیروز به ژاندارمری حمله کردند! رودررویی مردم با ارتش یعنی جسورتر شدن مردم و تضعیف روزانه نیروهای مسلح. در این صورت درست مثل دیروز که به ژاندارمری حمله کردند، فردا به نیروی هوایی حمله میکنند. پس فردا هم به ستاد نیروی دریایی».
• «در هر حال اتکاء به نیروهای مسلح شاهنشاهیست. میبایست نیروهای مسلح شاهنشاهی این مملکت را نگه دارند و نیروهای مسلح هم جز در پناه وحدت و یگانگی و انضباط، کاری نمیتوانند از پیش ببرند. البته معترضه عرض میکنم که بعضی از همقطاران ما به این موضوع بیایمان هستند».
• «تیمسار! چرا بعضی از همقطاران ما از ترس از کشور فرار کردند و رفتند؟ چرا؟ این را به من جواب بدهید تیمسار! بهخاطر اینکه الآن در این وضعیت بحرانی هر کس مسئولیت قبول کند باید بگویم که با جان خودش دارد بازی میکند».
• «بنده صریح عرض میکنم، اگر بیش از این معطل شویم، بقیهمان هم از بین خواهیم رفت».
• «تیمسار! حادثه شیراز که پایین آوردن مجسمهها بود، از ظهر شروع شد. بلافاصله شورای امنیت برحسب ضوابط تشکیل شد. تا ساعت 4 بعدازظهر 10 مرتبه به فرمانده نظامی در شیراز تلفن شد که بیا در شورای امنیت، دارند مجسمهها را پایین میکشند. اما نیامد. ای کاش تا آخر هم نمیآمد. وقتی آمد و گفتیم از اغتشاشات جلوگیری کند، ایستاد، نگاه کرد و گفت: چرا من بدنام شوم؟ فردا اگر دولت عوض بشود مرا میکشند! بله، مرا میکشند!»
صانعی، از فرماندهان ارتش شاه :
• «تیمسار! آنچه هر فرد عامی و غیرنظامی هم در هر کوچه و بازاری میتواند تشخیص دهد، این است که ما در آستانه سقوط هستیم! بله، در آستانه سقوط هستیم».
سپهبد عبدالعلی بدرهای، فرمانده نیروی زمینی ارتش شاه :
• «تیمسار! اینجا معاونین میگویند که فایده ندارد، این عده ایکه ما بفرستیم در خیابان با سی، چهل هزار نفر که آنجا جمع شدند، چه کاری میتونند بکنند؟ به خدا تیمسار نمیدونم چه کار بکنم و به حرف چه کسی گوش کنم!»
• «قربان! چند روز بررسی کردیم، یگانهای نیروی زمینی بهعلت ازدیاد غیبت و فرار سربازان و بیانضباطی در قسمتها، بههیچ وجه آمادگی برای بازدید تیمسار را ندارند!»
• «تیمسار! نه تنها مقررات منع رفت و آمد بههیچوجه رعایت نشده، بلکه سبب آشوب بیشتر نیز گردیده است. مخالفان در خیابانها مشغول تظاهرات و اغتشاشات هستند. مأموران فرمانداری نظامی هم به هیچوجه نتوانستند از رفت و آمد آنها جلوگیری کنند».
ارتشبد عباس قرهباغی، رئیس ستاد ارتش شاه – زمستان 1357
• «روز به روز تزلزل روحی نیروهای مسلح در جریان اغتشاشات سال 1357 بیشتر فراهم میشد. سپهبد بدرهای به علت مأموریت یگانهای نیروی زمینی در فرمانداریهای نظامی، بیش از سایر فرماندهان نیرو از ضعف روحیه و بیانضباطی یگانهای نیروی زمینی شکایت میکرد. او از من خواست از یگانها بازدید کنم... اما»... .
• «شما فرماندهان فرمودید باید مخالفان را گرفت، شما میگویید 10هزار نفر، نخستوزیر میگوید صدهزار نفر! ما اگر فکر میکنیم در وضعیت عادی هستیم، در وضعیت عادی نیستیم و حالت جنگ است! خیلی هم از وضعیت جنگی بدتر است! در هر صورت آنچه مسلم هست، ما وضع خوبی نداریم و خدای نکرده وضع خوبی هم نخواهیم داشت!»
• «در مراجعه به ستاد بزرگ، از داخل هلیکوپتر خیابانها و کوچههای شهر را که نگاه میکردم، مملو از جمعیت بود. در برخی از خیابانها دستجاتی در حرکت بودند. در بعضی نقاط هم از طریق ایجاد آتش سوزی، راهبندان کرده بودند. من نگران بودم، بله من نگران بودم!»
• سپهبد جعفر صانعی با من تماس گرفت و گفت: با توجه به اوضاع و احوال یگانهای نیروی زمینی و نتیجه بررسیها، این را وظیفه وجدانی و نظامی خود دانستم به اطلاع تیمسار برسانم که روی نیروی زمینی به هیچ عنوان حساب نکنید. گفتم: «جای بسی تأسف است!» گفت: «بله، درست است!»
• «از سپهبد بدرهای سؤال نمودم نیروی زمینی نتوانست با گردان قزوین ارتباط برقرار کند؟ سپهبد بدرهای جواب داد: نه خیر. گفتم یعنی چه؟ گفت: تیمسار نمیدانید وضع نیروی زمینی چقدر خراب ست».
• «در حدود ساعت 3 صبح بود که سرهنگ ایرج عبدی فرمانده قرارگاه ستاد بزرگ ارتشتاران آمد به دفترم و اظهار نمود: یگانهای لشگر گارد که از مأموریت فرمانداری نظامی به سربازخانه مراجعت میکنند، سربازانش پس از رسیدن به آسایشگاهها اسلحه خود را روی تختخوابها انداخته از دیوار سربازخانه فرار میکنند».
• «گفتم، تیمساران توجه کنید، دیشب قطعاً روزنامهها را ملاحظه فرمودید، کاش میآوردم اینجا. در آنها نوشته: «دستجاتی مسلح خواهند شد!» نمیدانم اگر آنها به سازمانهای دولتی و ارتشی حمله کنند، دیگر چه خواهد شد!»
• «گزارش مرکز فرماندهی ستاد حاکی بود که بر خلاف شبهای گذشته، مردم در خیابانها مشغول تظاهرات و آشوب هستند و به خانههایشان نمیروند. ضمنا مأموران و سربازان فرمانداری نظامی که در کلانتریها و یا در محلهایی نزدیک آنها بودند، به تأسی از پاسبانان، محل مأموریت خود را ترک کردهاند و در خیابانها در حرکت میباشند و شهر شلوغ است... با سپهبد رحیمی تلفنی تماس گرفتم. طرز حرف زدن او عادی نبود. از نحوه صحبت کردن و جوابهایش، احساس کردم رئیس شهربانی و فرماندار نظامی تهران، در اثر تخلیه کلانتریها و اغتشاش شهر و ایجاد بینظمی در یگانهای مأمور به فرمانداری نظامی، خیلی ناراحت میباشد».
پرویز راجی- آخرین سفیر رژیم شاه در لندن :
• خاطرات روزانه 17آذر1357 : «امروز تلگرافی به شاه مخابره کردم. در این تلگراف راجع به اظهارات بعضی مقامات انگلیسی مبنی بر افسردگی و نومیدی شاه و خطر تضعیف روحیه دیگران، بهخصوص قوای مسلح، گزارشی به شاه دادم».
• خاطرات روزانه: 8 دی1357 : «بر اساس خبرهای ساعت 11 صبح، درگیریهای پراکنده در تهران ادامه دارد. صندلی چرخانم را چرخاندم و از پنجره به منظره باغ چشم دوختم. بارش باران مرا به فکر فرو برد. راستی چند روز دیگر در پشت این میز باقی خواهم ماند؟ بعد از آن چه کار خواهم کرد؟»
• «شب هنگام که فیلمهای مربوط به آشوبگری امروز تهران را در تلویزیون دیدم، دیگر شکی برایم باقی نماند که شاهد لحظات احتضار رژیم سلطنتی هستیم».
• «تا آنجایی که درک میکنم، اوضاع روز به روز دارد خراب تر میشود. با آغاز کار دانشگاهها در اول مهر و فرارسیدن ماه محرم در آذر ماه نیز بایستی منتظر باشیم که روند حوادث بهصورتی وخیمتری درآید».
• «امروز در خبرها آمده است که انتظار میرود حدود یک میلیون نفر در راهپیمایی فردا بهمناسبت تاسوعا در تهران شرکت کنند. اما شنیدن تفسیر محافل خبری که این تظاهرات بزرگ را ”مبارزه نهایی برای تعیین سرنوشت سلطنت پهلوی“ توصیف کردهاند، بهشدت آزارم میداد، بله، بهشدت آزارم میداد».
• «در ملاقاتی که با مصطفی فاتح داشتم به من گفت: درباره شخص شما نیز باید هشدار بدهم که چون از افراد نزدیک به رژیم شاه هستید، مسلماً مورد علاقه مردم نیستید. به صلاح شماست که هر چه زودتر بساطتان را در تهران جمع کنید و پس از فروش مایملک خود، آماده زندگی در خارج ایران شوید».
• «در حالیکه مملکت دارد در آتش انقلاب میسوزد، وزیر خارجهاش میخواهد برای یک هفته به لندن بیاید که چه بکند؟ مسأله را اینطور توجیه کردم که افشار طبعاً برای حفظ جان خودش درصدد یافتن یک پناهگاه امن برآمده است!»
شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» :
• «به من توصیه میکردند چند هفتهای از ایران دور شوم. اما فرماندهان ارتش از من میخواستند در کشور باقی بمانم تا نیروهای مسلح از هم پاشیده نشوند. اکنون میتوانم صریحاً بگویم که هفته قبل از این وقایع من احساس میکردم که دیگر کار از کار گذشته است».
• «عمل غیرقابل بخشش دیگر آشوبگران، سوءاستفاده از زودباوری و احساسات دانشجویان بود. ابتدا دانشگاهها را به آشوب کشیدند و سپس برای گسترش نابسامانی به تحریک در مدارس متوسطه و ابتدایی پرداختند و متأسفانه موفق شدند!»
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران :
• «در ملاقاتی که با شاه داشتم، دیدارمان در محیط یاس و افسردگی که بر دربار حاکم بود انجام شد. ارزیابی شاه از اوضاع ناامیدکننده و عکسالعمل او در برابر ابراز حمایت آمریکا منفی و بیتفاوت بود. ناهار در حضور شاه و شهبانو پس از این ملاقات مصیبتبارتر بود. در تمام مدت ناهار فقط شهبانو به سوالاتی که گاه از طرف ما مطرح میشد پاسخ میداد و شاه ساکت و صامت به سقف خیره شده بود. در این چند ماه گویی بهاندازه چندین سال پیر شده، رنگ چهرهاش پریده و لاغر و شکسته شده بود».
• «حتی تا اواخر بهار 57 که تظاهرات مخالفتآمیز وسعت بیشتری یافته بود، کمتر کسی رژیم شاه را در معرض یک خطر جدی از داخل یا خارج میدید. در این مورد فقط به یک استثنا باید اشاره کنم. و آن یک مقام اطلاعاتی سفارت فرانسه بود که پشبینی میکرد شاه در عرض یکسال آینده سقوط خواهد کرد. اما ما این حوادث را مقدمه یک انقلاب نمیدانستیم و بدبینانهترین گزارشی که در این زمینه در ماه مه از طرف قسمت سیاسی سفارت تهیه شد، حاکی از این بود که شاه مبارزه سختی در پیش دارد».
• «تظاهرات روز عیدفطر 1357 بهعنوان یک نمایش خیابانی در تاریخ نوین ایران بیسابقه بود. دستکم یکصد هزار نفر در این راهپیمایی شرکت کرده بودند. این تظاهرات در عینحال که موجب تحیر و شگفتی ما شد، این واقعیت را هم آشکار ساخت که ما تشکیلات و فعالیت مخالفان رژیم را دستکم گرفتهایم».
• «از ماه اکتبر مخالفان دست به تاکتیک مؤثر و تازهیی برای نشاندادن قدرت خود زدند. آنها از مردم دعوت میکردند شبها به پشتبامها رفته و شعار اللهاکبر سر دهند. سربازانی که با شلیک هوایی به این شعارها پاسخ میدادند، زندگی شبانه برایشان مبدل به کابوس شده بود».
• «روزیکه به اتفاق بلومنتال که فرستاده آمریکا بود به دیدار شاه رفتیم، شاه در یکی از افسردهترین حالات روحی خود بود. بر خلاف معمول علاقهیی به بحث و گفتگو درباره مسائل اقتصادی و نفت نشان نداد. شاه در تمام مدت مذاکره سست و بیحال و پریشان بهنظر میرسید و برخلاف گذشته که همیشه سعی میکرد ابتکار صحبت را بهدست خود بگیرد، صحبتهایش منحصر به پاسخهای کوتاه و درهم و برهم و گاه بیربط بود»
صحبتهای تلویزیونی شاه - آبان 1357 :
• «نا امنی، اغتشاش، شورش، کشتار در بسیاری از نقاط میهنمان به جایی رسیده که استقلال مملکت را به خطر انداخته است... من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم... من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست میخواهم تا میهنمان را به خون و آتش نکشید و به امروز خود و فردای ایران ضرر نزنید».
جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا - تهران- شب سال نو 1978 :
• « حالا بیاییم به افتخار رهبران بزرگ ایران، شاه و شهبانو و صلحی که امیدواریم به کمک یکدیگر به ارمغان بیاوریم، شراب بنوشیم».
ژنرال هایزر - فرستاده نظامی آمریکا به ایران در بحبوحه قیام 1357 :
• «وقتی به تهران رسیده بودم سوالاتی داشتم که مرا آزار میداد. آیا ژنرالهای ارتش اسراری داشتند که من نمیدانستم؟ نقشههایی برای یک کودتا؟ اما بالاخره دریافتم که این افراد به کلی سرگردان بودند و هیچ چیز، هیچ چیز در دست نداشتند!»
• «مهمترین مطلبی را که ژنرال توفانیان روی آن تکیه و پیگیری میکرد فقط این بود که چگونه جان خودش را نجات دهد؟»
سپهبد ربیعی- فرمانده نیروی هوایی ارتش شاه
• «تیمسار قرهباغی! مرکز آموزش هوایی از خیابانهای اطراف به وسیله جمعیت زیادی از تظاهر کنندگان محاصره شده، نیروی هوایی بدون کمک فرمانداری نظامی یا نیروی زمینی قادر به جلوگیری نمیباشد!»
شاپور بختیار- آخرین نخستوزیر رژیم شاه- خطاب به ارتشبد قرهباغی
• «بطوریکه اطلاع میدهند، مجاهدین و فداییان اجتماعات و تظاهراتی در دانشگاه و دیگر نقاط شهر ترتیب دادهاند. علاوه بر این فکر میکنم میخواهند در شهر اغتشاش و آشوب راه بیندازند».
یکی از ژنرالهای ارتش - جلسه فرماندهان ارتش شاه- دیماه 1357
• «قربان، من دستور دادم که در منزل خودم نگهبانهایم با هم حرکت کنند که اگر یکی خواست کاری بر علیه من بکند راحت نتواند. بهرحال وضع واقعاً خطرناکیست و کاملاً باید مراقب ارتش باشیم و عاقلانه رفتار کنیم».
• «بنده چند وقت پیش به تیمسار عرض کردم که اینجا من نگهبان داشتم، اما از ترس همون نگهبانان در اتاق خودم رو قفل میکردم. من که نتوانم در اتاق خودم بنشینم و کار کنم از ترس نگهبان اتاق، تیمسار! چطور میشود مملکت را اداره کرد؟»
سپهبد جعفریان- جلسه فرماندهان ارتش شاه- دیماه57
• «قربان! در جریان شورشها، تمام چهارراهها دست اغتشاشگران است. برای تیمسار رحیمی که فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور هستند، خیلی کار سنگینی است. چون اگر ارتش میتوانست با آن روحیهای که فرمودید چقدر خراب است، کشور را قاطع در دست بگیرد، شهربانی هم میتوانست. والا خیر، هیچی، هیچی!»
ارتشبد توفانیان- مسئول خرید تسلیحاتی ارتش - جلسه فرماندهان ارتش شاه- دیماه57
• «یک سازمان امنیت در شیراز است. اغتشاشگران میآیند مقر آن را، که تازه بین پادگان مرکز زرهی و یک مرکز نیروهای پیاده قرار دارد سر تا پایش را آتش میزنند و 2 افسر را هم میکشند. هیچکس هم نیست جلوگیری کند!»
کتاب آخرین سفر شاه- نوشته ویلیام شوکراوس
• «در آخرین دیدار شاه با سفیر انگلستان در تهران، آنتونی پارسونز... شاه به ساعتش نگریست و گفت: "اگر به میل خودم بود تا ده دقیقه دیگر ایران را ترک میکردم؛ فقط تا 10دقیقه دیگر!" پارسونز با خود اندیشید که شاه حتی در روزهای پیش از فرار خود، هنوز از درک این مطلب ناتوان است که قدرت، مثل آب شدن برف کوهستانها در فصل بهار از دستش خارج شده است»
منابع :
- «خاطرات ژنرال» (عباس قرهباغی، آخرین رئیس ستاد ارتش شاه)
- فایل مکالمه جلسات سران ارتش شاه در 1357، سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
- خاطرات پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن
- «ماموریت در ایران» نوشته ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران،
منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی