شواهد و اسناد متعددی از نفوذ بهائیان و فراماسونرها در ایران وجود دارد که یکی از اسناد ساواک این مسئله را اینگونه شرح می دهد: «...اسرائیل مذهب بهاییها را به عنوان یک مذهب رسمی در سال 1972 به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه تحبیب از افراد مزبور میکوشد از اقلیت فوقالذکر در سایر کشورهای جهان، به ویژه ایران، بهرهبرداری سیاسی اطلاعاتی و اقتصادی بنماید...»
پس از اعلام استقلال رژیم صهیونیستی در 14 می 1948 کشورهای عربی به سرزمینهای اشغال شده توسط رژیم صهیونیستی حمله کردند. بر خلاف تصور کشورهای عربی شکست سنگینی از صهیونیستها خوردند و بخش بیشتری از سرزمین فلسطین به دست آنان افتاد. شکست ارتشهای عربی در برابر صهیونیستها و همچنین جنایات آنان در حق مردم فلسطین٬ خشم و انزجار ملتهای مسلمان منطقه را برانگیخت. در ایران تحت تاثیر انزجار مردم از جنایات صهیونیستها، دولت علیرغم اینکه تحت فشار حامیان صهیونیست ها بود و میدانست که شرط که دریافت کمکهای مالی پیشبینی شده در اصل ۴ ترومن از ایالات متحده شناسایی اسرائیل است، به عضویت اسرائیل در سازمان ملل رای منفی داد.
*****موضع اولیه رژیم شاه در قبال صهیونیست ها
کابینه احمد قوام در این دوره که افکار عمومی ضد صهیونیستی در بین علما و روحانیون و حتی در بین جمعی از اعضای مستقل درون حاکمیت برتری دارد و با برقراری رابطه با رژیم صهیونیستی مخالفت می شود، با صدور بیانیهای تاسیس دولت یهود را محکوم و آمادگی خود را برای همکاری جهت آزادی فلسطین با سایر دولتهای اسلامی اعلام کرد.
هر چند دولت بیانیهای را صادر کرد اما با قدرتگیری شاه جریانی با محوریت شاه شکل گرفت که موافق رابطه تمام عیار با رژیم صهیونیستی بود. شاه با هداف مبارزه با تفکر اسلامی جامعه ایران و همچنین آگاهی از تاثیر لابی قدرتمند یهود٬ در تلاش بود تا روند ورود رژیم صهیونیستی به ایران را شتاب بخشد. همین مساله نیز تقابلی را بین حکومت و مردم ایجاد کرد؛ تقابی که در تمام دوره حکومت پهلوی ادامه داشت و غلبه هر یک بر دیگری باعث تغییر موازنه قوا در منطقه به نفع یا علیه رژیم می شد. چنانچه رای مخالف ایران به ورود اسرائیل به سازمان ملل به فایق آمدن گروه مخالفان و یا شناسایی دو فاکتوی اسرائیل، پیروزی موافقان روابط اسرائیل را نشان می دهد. مجددا قطع روابط با اسرائیل در دوره دکتر مصدق، پیروزی مخالفان و برقرای حکومت کودتا و برقراری مجدد روابط، پیروزی موافقان اسراییل تلقی می شود. بنابر اسناد منتشره از سازمان سیا؛ «... انگیزه اصلی روابط اسرائیل با ایران در سالهای اولیه تأسیس و بعدها، توسعه یک تفکر حامی اسرائیل و ضد عرب در میان برخی از صاحبمنصبان ایرانی بوده است...»
*****شناسایی رژیم صهیونیستی در دوره پهلوی دوم
قبل از ورود به مبحث شناسایی رژیم صهیونیستی، با توجه به دو دیدگاهی که در دوره پهلوی تشریح شد، بایستی اشاره شود که موضعگیری رسمی ایران در مخالفت با عضویت اسرائیل در سازمان ملل زمانی رخ داد که مخالفین رابطه با رژیم صهیونیستی بر فضای کشور غلبه داشت و افکار عمومی به شدت ضد صهیونیسم بود. لذا دولت نیز مجبور به مخالفت با رژیم صهیونیستی بود. در همین ایام است که دولت ایران هنگام صدور قطعنامه ۳۰۳ مجمع عمومی سازمان ملل در ۹ دسامبر ۱۹۴۹ (۱۸ آذر ۱۳۲۸)، رای خود را به سود کشورهای عربی مبنی بر عدم استقرار رژیم بینالمللی در بیتالمقدس، اعلام داشت.
اما برخلاف موضع اولیه ایران؛ مجموعه حوادثی رخ داد که، فضای جامعه و به طبع آن سیاست خارجی ایران در قبال رژیم صهیونیستی تغییر پیدا کرد. در این مقطع تاریخی ماجرای ترور شاه(۱۵بهمن ۱۳۲۷ /۴ فوریه۱۹۴۹) رخ داد، حکومت نظامی در کشور برقرار شد، رهبران مذهبی ضد صهیونیستی مانند آیت الله کاشانی دستگیر و مدتی تبعید شدند و با تبلیغاتی که صورت گرفت فضای ضدیت با استقرار اسرائیل کاهش یافت.
با سوءاستفاده از این فضا و با موفقیتی که شاه در تشکیل مجلس موسسان و مجلس سنا(1328) به کمک طرفدارانش به دست آورد، جایگاهش مستحکم شد و در فضای بینالمللی نیز تیرگی روابط ایران و اعراب (خصوصا ایران و عراق) و ماجرای اخراج متقابل اتباع ایران و عراق به خصوص موضوع اخراج یهودی تبارهای عراق از ایران ابزار تبلیغاتی موثری برای صهیونیست ها علیه ایران فراهم ساخت.
در آن زمان رابطه ایران و مصر نیز با جدایی فوزیه از شاه وضعیت مناسبی نداشت. علاوه بر همه اینها محافل صهیونیستی نیز به دلیل رای اولیه ایران علیه صهیونیستها٬ تبلیغات وسیعی را علیه کشورمان ترتیب دادند و هر روز اخبار تازه ای از آوارگی اتباع ایران در فلسطین به دلیل عدم رابطه با اسرائیل تبلیغ می شد.
*قدرتنمایی صهیونیستها
نخستین قدرت نمایی اسرائیل و لابی های این رژیم در سفر شاه به آمریکا ( 24 آبان 1328) آشکار شد. شاه که با هدف جلب کمکهای مالی و اقتصادی عازم آمریکا شده بود به دلیل کارشکنی لابی صهیونیسم٬ بدون دریافت هیچ گونه وام و تنها با بستن چند توافق کلی در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند. در جریان این سفر بود که شاه و مقامات ایرانی همراه وی، از نفوذ فوقالعاده جمعیت ۵ میلیونی یهودیان آمریکا و به ویژه سرمایهدارانشان بر اقتصاد و سیاست این کشور مطلع شدند.
شاه در طول اقامت ۴۸ روزه خود در آمریکا، ملاقاتهایی نیز با سرمایهداران بزرگ و محافل یهودی آمریکایی داشت و در این ملاقاتها مساله شناسایی اسرائیل نیز مورد بحث و مذاکره قرار گرفت و به رسمیت شناختن اسرائیل به شاه تحمیل شد. لذا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۸ (۶ مارس ۱۹۵۰)، دولت ایران به صورت دوفاکتو و در حالی که بیش از 50 کشور این رژیم را به رسمیت شناخته بود٬ دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و این موضوع به طور رسمی از جانب نماینده ایران در سازمان ملل اعلام شد و اطلاعیه رسمی دولت در این باره نیز ۱۰ روز بعد صادر شد. ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه»در این باره می نویسد: «... از اسناد بایگانی اسرائیل معلوم می شود که اسرائیل شناسایی دو فاکتوی خود را در دی ماه 1328 (ژانویه 1950) با پرداخت رشوه قابل توجهی به محمد ساعد مراغه ای، نخست وزیر وقت ایران، به دست آورد و مذاکرات را یک آمریکایی که هنوز (آدام) شناخته می شود و با موساد همکاری داشته است، از جانب دولت اسراییل رهبری می کرد. او ضمناً یک تاجر ایرانی را می شناخت که با نخست وزیر دوست و شریک تجاری بود. ازطریق این شخص، نخست وزیر 400 هزار دلار مطالبه کرد تا هیئت وزیران و شاه را متقاعد کند که شناسایی دو فاکتوی اسراییل خدمت به منافع ایران است.» [2]
ساعد در نطق روز ۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۹ مجلس سنا٬ عقد قراردادهای متارکه، مذاکرات نظامی، حضور در کنفرانسها، امضا سازشها و تسلیم به تصمیمات سازمان ملل راجع به تقسیم فلسطین و الحاق قسمت عربنشین آن به اردن هاشمی و اتخاذ تصمیم مذاکره با کشور اسرائیل بر اساس تصمیمات سازمان ملل را نشانه های آشکاری از شناسایی اسرائیل از جانب اعراب دانست.
با به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی٬ زمینه برای تقویت تفکر حامی رابطه با اسرائیل آغاز شد. برای نمونه در مهر 1331انتشار مطبوعات نوشتاری وابسته به صهیونیست ها از جمله مجله بنی داود، بنی آدم، عالم یهود، نیسان و قرن آزادی که به شکل هفتگی و به زبان فارسی در ایران منتشر می شد٬ آغاز شد. در کنار این٬ دولت اسرائیل با هدف تحکیم روابط ایران و اسرائیل، در سال ۱۹۵۸ میلادی، بخش فارسی رادیو اسرائیل را افتتاح کرد.
در سالهای بعد به خصوص در دهه چهل و پنجاه شمسی٬ حضور گسترده مختصصان و سرمایهگذاران اسرائیلی از یک سو و وجود محافل فراماسونری و بهائیت به عنوان ستون پنجم صهیونیستها از سوی دیگر، گستره نفوذ مقامات صهیونیستی را در میان نخبگان سیاسی افزایش داد. نفوذ عناصر وابسته به محافل صهیونیستی در میان نخبگان سیاسی ایران در حالی سرعت گرفته بود که ژرژ لامبلن فراماسونها را چنین توصیف میکند: «...آنها سربازان یقه سفید و گردانندگان پشت صحنة صهیونیسماند و عرصههای سیاسی، مالی و فرهنگی را یکایک برای صهیونیسم فتح میکنند... بهائیان نیز در رژیم سیاسی ایران چنین موقعیتی داشتند و اهرم فشاری در دست صهیونیستها به شمار میآمدند...»[3] او در کتاب اسرار سازمان مخفی یهود میگوید: «فراماسونری قدرت مخفی ماست. فراماسونری فقط به منظور مخفی نگاه داشتن نقشههای ماست و طرز اجرای این قدرت مخفی و محل اجرای آن برای همیشه بر ملتها پوشیده است.»
در اسناد ساواک نیز گزارشی درباره نفوذ بهائیان و فراماسونر ها وجود دارد: «...اسرائیل مذهب بهاییها را به عنوان یک مذهب رسمی در سال 1972 به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه تحبیب از افراد مزبور میکوشد از اقلیت فوقالذکر در سایر کشورهای جهان، به ویژه ایران، بهرهبرداری سیاسی اطلاعاتی و اقتصادی بنماید...»
اقدام دیگر حکومت پهلوی برای بهبود روابط با اسرائیل٬ صدور مجوز تاسیس دفتر آژانس یهود در تهران بود. آژانس یهود یک نهاد صهیونیستی است که وظیفه آن سرعت بخشیدن به مهاجرت یهودیان به اسرائیل است. میر عزری (سفیر اسرائیل در ایران) در مورد این خدمت شاه میگوید:« از آنجا که شاه مردم دوست ایران به یهوریان مهری فراوان داشت دستگاه لشکری و کشوری از هیچ گونه یاری به پناهدنگان برای رسیدن به سر زمین اسرائیل خودداری نمیکرد. دستگاههای اداری، گذرنامه، پلیس و گمرک نیز در دادن گواهی، روادید و پروانهها دست و دل باز بودند».
البته شاه در محاسبات و ملاحظات خود به این نکته هم آگاه بود که حفظ و گسترش رابطه با اشغالگران صهیونیست، یکى از کلیدهای اصلى تقویت رابطه با آمریکا است. او که به نفوذ بسیار مؤثر محافل یهودی در آمریکا، بهویژه سیاست خارجى این کشور پى برده بود، احساس میکرد که به واسطه برقراری روابط نزدیک با اسرائیل، حسن نیت جامعه یهودیان آمریکا را جلب و بیش از پیش به کاخ سفید نزدیک خواهد شد. در مقابل فعالیت های شاه و صهیونیست ها٬ جریان مخالف رابطه با رژیم صهیونیستی نیز فعال بود. آیت الله کاشانی به عنوان یکی از مخالفان رژیم صهیونیستی به صراحت از مخالفت با به رسمیت شناخته شدن این رژیم و لزوم مبارزه با آن میگوید: «ما ایرانیان کار به دولت نداریم. حتما اگر دولت اقدام به شناسایی اسرائیل کند، ایرانیان مسلمان بنا به تکلیفی که دارند قیام خواهند کرد و بدین منظور تشکیلاتی را برای مبارزه با یهودیان اسرائیلی به وجود آوردهایم«[4].
در یکی از اسناد به جا مانده از ساواک در خصوص حمایت و دفاع بهائیان از رابطه ایران با اسرائیل و صحبت های وزیر آب و برق که وزاری بهائی رژیم پهلوی بوده، آمده است:
«کریمی آشتیانی که با مهندس روحانی، وزیر آب و برق ارتباط دوستانه دارد، میگفت روحانی اظهار داشته است نظردوستان ما در کابینه (منظور او وزرای پیرو بهائیگری است که خود روحانی از آندسته میباشد) آن است [که] اختلاف بین دولت و روحانیت ادامه یابد تا این که دولت ناچار شود برای ضربه زدن به فعالیت روحانیون با دولت اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کند و حتی در صورت لزوم با آن دولت قراردادنظامی منعقد سازد.
کریمی می گفت به مهندس روحانی گفتهام این نظر شما را مردم ایران تأیید نمیکنند و ممکن است اگر چنین فکری در ایران عملی شود عکسالعمل شدیدی نشان داده شود.
روحانی گفته است اگر مقامات روحانی در ایران با حکومت مصر به مبارزه برنخیزند ناچاریم این فکر عقد قرارداد با کشور اسرائیل را عملی سازیم.»
در این مقطع تاریخی حضرت امام خمینی(ره) افشاگری جانانه ای بر علیه رژیم صهیونیستی داشتند و اهداف واقعی صهیونیست ها را مبارزه با اسلام می دانستند. پس از آغاز مبارزات امام(ره) علیه رژیم شاه٬ ایشان همچنان به مساله رژیم صهیونیستی اشاره میکردند. در سخنرانی چهارم آبان 1343 امام به رژیم صهیونیستی حمله کردند و گفتند: «...اگر نفوذ روحانیون باشد نمی گذارد اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه کند، نمی گذارد کالاهای آنها، آن هم بدون گمرک در ایران افروخته شود... امروز تمام گرفتاری ما از آمریکاست. تمام گرفتاری ما از اسرائیل است. اسرائیل هم از آمریکاست.»[5]
مخالفت امام(ره) با رژیم صهیونیستی به حدی است که این رژیم را «ماده فساد در قلب کشورهای اسلامی» خطاب می کند.[6] تحت تاثیر این فشارها٬ شاه تلاش داشت مناسبات سیاسی رسمی خود با رژیم صهیونیستی را مخفی نگهدارد. او در جواب نامه بن گورین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی درباره مناسبات سیاسی رسمی گفت: « نظرات شما را درک می کنم، ولی مخالفت روحانیون جدی است و من در حال حاضر قادر به چنین کاری نیستم.»
*****بازپس گیری شناسایی رژیم صهیونیستی
با وجود اینکه رژیم صهیونیستی در دوران قدرت گیری محمدرضا پهلوی به رسمیت شناخته شد ولی فضای عمومی جامعه نفرت و انزجار از این رژیم را در دلهای خود داشتند. همین مساله نیز باعث شد پس از روی کار آمدن مصدق، دولت در پاسخ به اعتراضهای مردمی، به رسمیت شناخته شدن این رژیم را پس گرفت. در اوایل خرداد1330، حسین مکی، در نطقی در مجلس شورای ملی، به شناسایی اسرائیل در زمان محمد ساعد بهشدت حمله کرد و انجام این عمل را فقط با دریافت رشوه از سوی نخستوزیر وقت (ساعد) امکانپذیر دانست.
آیت الله کاشانی به عنوان نماینده مجلس و رئیس مجلس هفدهم شورای ملی در دیدار با هیات نمایندگی مجلس اوقاف اسلامی دمشق٬ بازپس گیری شناسایی اسرائیل را چنین عنوان می کند: «ما شناسایی خود را از دولت یهود پس گرفته ایم، چون حکومت سابق ایران که یک دولت انگلیسی بود اسرائیل را به رسمیت شناخته بود و اکنون همه کشورهای اسلامی و عربی باید برای در هم شکستن اسرائیل و بازگشت شهرهایی که اسرائیل را غصب کرده بصاحبان واقعی آن هم آهنگ شوند.»
سرانجام در صبح روز شانزدهم تیر 1330در جلسه مجلس شورای ملی، «باقر کاظمی» وزیر امور خارجه اعلام کرد: « به جهت اینکه دولت ایران دیروز تصمیم خودش را اجرا کرد و ژنرال کنسولگری که در بیتالمقدس بود را منحل کرده و رسیدگی به کار آنها را به سفارت [ایران در امان] محول کرد. از این طرف هم دولت مصمم نیست راجع به شناسایی رسمی اسرائیل اقدام دیگری کند و نمایندهای هم از اسرائیل در ایران قبول نکرده و نخواهد کرد.»
این مسئله در مطبوعات و مردم جهان عرب بازتاب گسترده ای داشت و روزنامه های «الفیحا» و «الهدی» دمشق، روزنامه «الحوادث» و «الیقظه» بغداد، روزنامه «الشرق» بیروت به بازتاب این مسئله پرداختند. روزنامه «سوری البرید» چاپ حلب نیز ضمن تمجید از اقدام ایران نوشت :« ای ایران! ما در خیر و شر همراه تو هستیم. بدان که با موضع شرافتمندانه ای که در برابر اسرائیل گرفته ای، جوانان آزادمنش عرب هر گاه که حادثه ای پیش آید، داوطلبانه به خدمت تو خواهند شتافت و از سرزمین شریفی که ملت بزرگواری در آن بر ضد استعمار قیام کرده اند، دفاع خواهند نمود.»
در روزنامه «مصری المقطم» نیز در روز 26تیر 1330مقاله «زنده باد کشور مجاهد، ایران» به قلم حمدی الحسینی بیک چاپ شد. در روز 22تیر، وزیر امور خارجه اردن در تلگرافی به وزارت امور خارجه ایران اعلام کرد:«خواهشمندم به نام دولت من، تشکرات ما را از اعلامیه آن جناب و اقدامی که در خصوص نمایندگی ایران در اسرائیل به عمل آمد، بپذیرید.»[7]
*****کودتای 28 مرداد و برقراری مجدد رابطه با رژیم صهیونیستی
این وضعیت زیاد به درازا نکشید و پس از کودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت ملی مصدق، بار دیگر روابط دو کشور برقرار شد و گسترش یافت؛ به ویژه پیوندهای گسترده میان ایران و آمریکا، شاه را به سمت بهبود روابط با اسرائیل کشاند. پس از سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق در دوران محمدرضاشاه مناسبات میان ایران و اسرائیل از سر گرفته شد و مئیر عزری، بهعنوان نخستین سفیر سیاسی اسرائیل به ایران آمد.
در نخستین روز مرداد ۱۳۳۹، شاه در مصاحبه مطبوعاتى در پاسخ به پرسش سردبیر روزنامه کیهان درباره شناسایى دوباره اسرائیل گفت: «این شناسایی سابقأ صورت گرفته و امر تازهای نیست. منتها روی جریانات روز و شاید هم از لحاظ صرفهجویى، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولى این موضوع شناسایى چیز تازهای نیست.» [8]
علاوه براین روزنامه تایمز چاپ لندن در شماره سوم ژوئن خود در مقاله ای با عنوان «اهمیت روز افزون یک دوستی پنهان» روابط مخفیانه شاه با اسرائیل را مورد بررسی و تمجید قرار داد. البته، به رغم روابط گسترده میان دو کشور، هیچگونه رابطه سیاسی رسمی میان آنها وجود نداشت و شاه و دولت، به دلیل نکوهش مخالفان سیاسی خود، به شدت تمایل داشتند که روابط دو کشور محرمانه باقی بماند.[9]
با رابطهای که بین تهران و تلآویو ایجاد شد٬ سران رژیم صهیونیستی بارها به طور مخفیانه به ایران سفر کردند و به دیدار محمدرضا پهلوی رفتند. نخستین سفر، سفر بنگوریون در چهاردهم آذر1340 به تهران بود. هواپیمای حامل بن گوریون عازم برمه بود ولی به بهانه نقص فنی در تهران فرود اجباری کرد. در پاویون دولتی فرودگاه، دکتر امینی (نخست وزیر) و سرلشکر پاکروان از او استقبال کردند و مذاکرات در همانجا انجام گرفت. بنگوریون نخستین رئیس دولت اسرائیل بود که به ایران سفر کرد اما آخرین آنها نبود. بعدها «لوی اشکول»، «گلدامایر»، «اسحاق رابین» و «مناخیم بگین» نیز در دوره سفارت یوری لوبرانی به ایران سفر کردند.[10]
هر چند این مأموریت مخفیانه چندان از چشم اعراب مخالف اسراییل پنهان نبود، ولی اسرائیل به دنبال علنی تر کردن این تماس ها بود. وقتی در سال 1341 منوچهر پیشوا به عنوان نماینده شاه عازم تل آویو بود، اسرائیلی ها خواستار آن شدند که وی با نامه سربرگ دار وزارت امور خارجه ایران رسماً به اداره تشریفات اسراییل معرفی شود و از عدم مکاتبه مستقیم وزارت امور خارجه ایران گله مند بودند.
ابراهیم تیموری تا آبان 1342 نماینده ایران در تل آویو بود و به دنبال آن دکتر صادق صدریه سمت وی را عهده دار شد و در ملاقات با آباابان در پاسخ به سؤال وی درباره سمت خود، اظهار داشت که وی و همکارانش کارمند سفارت ایران در برن هستند و با توافق دولت سوئیس، در تل آویو اقامت دارند. ولی آباابان تأکید کرد که وی را به عنوان رئیس نمایندگی ایران می شناسد.
دولت اسرائیل نهایت تعمد و اصرار را داشت تا حضور خود را در تهران علنی و رسمی تر کند. روزنامه هاآرتص درباره نوع روابط ایران و اسراییل می نویسد: «یک بازدید چند روزه از ایران کافی است تا انسان به موقعیت عجیب اسرائیل در آن کشور پی ببرد... روابط ایران و اسراییل که خوب و مستحکم است به روابط دو همسایه ای شباهت دارد که فقط از روی بالکن با یکدیگر حرف می زنند.»
آمریکا و اسرائیل همواره در طی دوران روابط خود با محمدرضاشاه پهلوی، با القاب دور از واقعیت به سیاست ستایش و تمجید از وی و اقداماتش میپرداختند. برای نمونه نطق معروف کارتر در شب کریسمس، که در آن شاه را «رهبری بزرگ» نامید، نمونه ای از این سیاست است. وی در این نطق عنوان نمود: «ایران به دلیل رهبری بزرگ شاه، مبدل به جزیرهی ثبات در یکی از آشوبزدهترین نقاط جهان شده است.»[11]
اسرائیل نیز با القاب خاص به شاه، او را «کوروش دوم» مینامید. شاه در سال 1337 ش (9958 م) و به دنبال وقوع انقلاب عراق در پاسخ به نامه بن گورین که وی، در آن سیاست کورش در قبال یهودیان را یادآور شده بود، چنین پاسخ داد: «یادآوری سیاست کورش در قبال مردم شما، برای من بسیار باارزش است و من اکثر سعی خود را برای ادامه راهی که به وسیله این سنت قدیمی به وجود آمده، خواهم نمود.»[12]
شاه در یک مورد دیگر در پاسخ به نامه بن گوریون در سال 1958 نوشت:«خاطره سیاست کوروش در خصوص یهودیان برای من ارزشمند است و من کوشش خواهم نمود تا راهی را که به وسیله نیاکان ما بنیاد نهاده شده ادامه دهم.»
***** نقش سیاست خارجی رژیم صهیونیستی در گسترش روابط دو طرف
واقعیت این بود که سیاست "دشمن دشمن من دوست من است" در سرلوحه سیاست های اسرائیل در منطقه بود و دولت یهود برای سالهای متمادی سیاست مذکور را به منزله راهنمای روابط خود از جمله با مسیحیان مارونی لبنان، کردهای عراق، مسیحیان سیاه پوست جنوب لبنان، ایران و ترکیه مسلمان غیر عرب و دروزی های درون و برون اسرائیل به کار برده است.[13]
با سیاست فوق بود که خط مشی مشترک «دکترین اتحاد پیرامونی» بن گوریون، اولین رئیس جمهوری اسرائیل، و سیاست «ناسیونالیسم مثبت» محمدرضا پهلوی شکل گرفته بود و موجب ایجاد و تحکیم مناسبات شاه و رژیم اسرائیل شده بود.
در این سیاست توجه و سوء استفاده از منازعه تاریخی قومی و نژادی بین ایران و اعراب و ترکیه و اعراب در دستور کار رژیم اسرائیل قرار داشت. برای نمونه "دیوید کاما" به عنوان یکی از تئوریسن های رژیم صهیونیستی در کتاب«چرا؟ و تا کی؟» می نویسد: "ایران و ترکیه آنچنان تعارض قومی و فرهنگی شدیدی با اعراب دارند که نمی توان به آن پایان داد. حتی تعارض جغرافیایی نیز هست که ممکن است تعیین کننده باشد. چه ایران و ترکیه هرکدام مرزهای مستقیمی با کشور های عربی مرکزی در خاورمیانه دارند. و این حقیقت تاثیر بزرگی روی روابط این کشور با کشور های عربی همجوار دارد، روابطی که میان خصومت سرد و خصومت فعال تا مرز شروع جنگ در نوسان است."
علاوه براین در دوران سلطنت محمدرضا شاه، عوامل و علایق مشترکی نظیر جهتگیری و وابستگی دو کشور ایران و اسرائیل به بلوک غرب بویژه ایالات متحده امریکا، ضدیت با اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، مخالفت با رادیکالیسم عرب باعث نزدیکی تهران و تلآویو شد. شاید از بعد کلان بینالمللی مهمترین علت همسویی ایران و اسرائیل آن بود که از سوی بلوک غرب، این دو در کنار پاکستان به عنوان متحدین نظامی منطقهای در نظر گرفته شده بودند.
پی نوشت:
1-صحیفه امام جلد 16 ص 490
2-علی فلاح نژاد، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم، زمستان 1381ص 120
3- محمد تقی تقی پور، ایران و اسرائیل(در دوران سلطنت پهلوی ) موسسه مطالات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول، ص 316
4-مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، محمد دهنوی، تهران، چاپخش، صص 30-45
5- امام خمینی، صحیفه نور، جلد اول، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص54-57
6-امام خمینی، صحیفه نور، جلد اول، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص103-106
http://pahlaviha.pchi.ir/show.php?page=contents&id=51747-
8- عبدالرضا، هوشنگ مهدوی، سیاست خارجى ایران در دوران پهلوی، تهران، البرز، ۱۳۷۳، ص ۱۵۳.
9-دکتر غازی اسماعیل ربابعه، استراتژی اسرائیل (1967-1948) مترجم محمدرضا فاطمی (تهران، نشر سفیر، 1368)، ص 125.
10- (http://zionism.pchi.ir/show.php?page=contents&id=6043
11-شوکراس، ویلیام (1369)، آخرین سفر شاه، ترجمهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، ص 155-156.
12-عبدالرحمان احمدی، ساواک و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، موسسه مطالعتن و پژوهش های سیاسی، صفحه 2103
13-علی فلاح نژاد، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم، زمستان 1381ص 111
کند: «...یک دولت پوشالی دو میلیونی یعنی اسرائیل در مقابل یک میلیارد مسلمان ایستاد و حمله کرد و آنقدر جنایت کرد که در تاریخ کم نظیر است آن وقت می بینیم که دولتهای اسلامی در تلاشند که آن را به رسمیت بشناسند...» [1]