در قانون اساسی مشروطه، مجلس از جایگاه برجستهای برخوردار بود. در واقع اولین قانون اساسی این مرزوبوم، پارلمانی نگاشته شده بود و در میان سه قوهی معینشده، بار اصلی بر دوش خانهی ملت بود. این مسئله بیش از همه، ناشی از ترسی بود که قانونگذاران از احتمال بازگشت استبداد، در دل داشتند. با همهی اینها، دو شاه پهلوی قانون اساسی مشروطه را به حاشیه راندند و بهتبع آن، مجلس نیز به حاشیه رانده شد. آنچه پیشرو دارید، نظری به جایگاه مجلس در دورهی پهلوی دوم است که ماحصل گفتوگوی ما با حمیدرضا ترقی است. وی عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفهی اسلامی و کمیتهی امداد امام خمینی (ره) است.
به نظر حضرتعالی، جایگاه مجلس در نظام پیش از انقلاب چگونه بوده است؟
تقریباً از سال 1324، مردم ایران برای اولینبار مفهوم مشارکت سیاسی را فهمیدند و در انتخابات شرکت کردند. در دورهی رضاخان، مشارکت مردم عمدتاً حالت صوری داشت و خیلی بهصورت جدی نبود. قبل از رضاخان، در عرصهی مشارکت سیاسی، شاهد حضور مردم بودیم، زیرا مردم احساس میکردند افرادی مثل مدرس در مجالس حرفهای آنها را بیان میکنند، اما در دورهی پهلوی، سیاست رضاخان به اینصورت بود که مجلس بهعنوان مرکز تصمیمگیری، خارج از کانون قدرت شاه نباشد. لذا قرار بر این شد نمایندگان انتصابی باشند و محور مردمسالاری مشروطیت از بین برود. رضاشاه در طی شانزده سال دورهی حکومتش، بهمرور مجلس را به مجلسی انتصابی تبدیل کرد. همین جریان در دوران محمدرضا نیز ادامه پیدا کرد؛ مخصوصاً بعد از کودتای 28مرداد که آمریکاییها وارد عرصه شدند. با اعمال فشار از طرف آنها، مجلس و انتخابات کاملاً بهسمت صوری و سمبلیک شدن پیش رفت.
اگر ممکن است، در مورد صوری شدن انتخابات، مثالهایی بفرمایید.
وقتی به بررسی تاریخ آن زمان مجلس میپردازیم، به چند موضوع برمیخوریم. در رژیم پهلوی، چه در زمان رضاشاه و چه در دورهی محمدرضاشاه، کلاً نگاه به مجلس اینگونه بود که قدرت ارادهی ملت که در مجلس مشروطه مطرح بود، به قدرت ارادهی شاه تبدیل شود. در واقع با تغییر در قانون اساسی، کاری کردند که ارادهی شاه جایگزین ارادهی ملت شود. ارادهی ملت، اعمال حاکمیت ملت بود که در مشروطه به آن تکیه میشد. بنابراین برای اینکه ارادهی شاه کاملاً بر انتخابات مجلس حاکم باشد، برای انتخاب و تعیین نمایندهها، مکانیسمی فراهم کردند که براساس آن، فقط از چند روش میشد به مجلس راه یافت. یکی از راهها، ارتباط نزدیک با دربار و شاه بود؛ یعنی نزدیک بودن به شاه و دربار، امتیازی برای ورود فرد به رقابت انتخاباتی محسوب میشد، خصوصاً اینکه خود شاه علامت لیستها را میگذاشت؛ یعنی شاه از میان اسامی لیستهای دادهشده توسط مراکز، شخصاً افرادی را علامت میزد و اینگونه مشخص میکرد که چهکسی باید رأی بیاورد.
منظورتان این است که علامت زدن شاه برای احراز صلاحیت فرد نبوده، بلکه برای رأی آوردن او بوده است؟
بله، زیرا اصلاً بحث صلاحیت مطرح نبود. صلاحیت نمایندگان در مراکز دیگری مورد بررسی و پالایش قرار میگرفت. دو قدرت اصلی تأثیرگذار بر تعیین نمایندهها، یکی روسیه بود که از طریق حزب توده و خود سفارت روسیه عمل میکرد. دیگری آمریکا بود که یکسری از کارهای جزئیاش را انگلیسیها در سفارت خود انجام میدادند. در مقداری از کارها نیز خود آمریکاییها دخالت میکردند. اعمالنظر هر دو این قدرتها، از طریق دو حزب «مردم ایران» و «ایران نوین» انجام میگرفت. در واقع این دو حزب نقش تعیینکنندهای در تنظیم این لیستها داشتند. علاوهبر همهی اینها، کانال دیگری نیز وجود داشت که به بعضی از شخصیتهای سیاسی کشور مربوط میشد، مثل علم و اقبال که این دو شخص در رابطه با تعیین نامزدها در این دو حزب، نقش اصلی را بازی میکردند. کانال دیگر برای ورود به مجلس، داشتن ارتباط با محمدعلی مسعودی، نمایندهی آن زمان دماوند بود. این فرد نقش بسیار مهمی در دربار داشت و در واقع همهکاره محسوب میشد. مسعودی در تعیین لیست نامزدها، نقش تأثیرگذاری داشت.
اینها همه از عواملی بودند که زمینهی روی کار آمدن نمایندهها را فراهم میکردند و هر نامزد، چه به تأیید سفارت روس و آمریکا، چه به تأیید محمدعلی مسعودی و گروهش و چه به تأیید اقبال یا علم میرسید، در نهایت، شاه باید او را برای ورود به عرصهی رقابت انتخاباتی تأیید میکرد. بنابراین مجلس ترکیبی از کسانی بود که شاه آنها را قبول داشت؛ یعنی علاوهبر مجلس سنا که کلاً خود شاه اعضای آن را منصوب میکرد، اعضای مجلس شورای ملی نیز از سوی شاه تعیین میشدند.
بنابراین در انتخابات آن زمان، تأثیر چند نقش قابل مشاهده است. یکی از این نقشها، نقش بیگانگان است، زیرا دو قدرت اصلی روسیه و آمریکا که در انتخابات کشور نفوذ میکردند، در داخل کشور نیز با یکدیگر رقابت داشتند. در واقع به همان میزانی که آمریکاییها میخواستند در مجلس نماینده داشته باشند، روسها نیز به این کار تمایل داشتند تا اینگونه منافع خود را با برنامهریزی بسیار دقیقی حفظ کنند.
اسناد و مدارک ساواک نشان میدهد برای مثال، در بعضی از استانها، نمایندهی روسها رأی آورده، اما نمایندهی آمریکاییها رأی نیاورده است. در اینجا نقش بسیار ظریف و دقیق حزب توده مشهود است. همانند بیگانگان و کشورهای خارجی، برای تأثیر احزاب نیز در انتخابات ایران باید نقش ویژهای قائل شویم. البته برای اینکه کشور چهرهی استبدادی و غیردموکراتیک پیدا نکند، آمریکاییها به شاه گفتند که باید دو حزب تشکیل بدهد تا این حزبها با یکدیگر به رقابت بپردازند و بهاینترتیب، ظاهر قضیه حالت دموکراسی داشته باشد. شاه نیز این دو حزب را تشکیل داد، اما این ساواک بود که بر این دو حزب مسلط بود. در واقع همهی تصمیمگیریهای این دو حزب از طریق ساواک کنترل و نظارت میشد. این نظارتها تاحدی بود که حتی خارج از نظارت ساواک نمیتوانستند نمایندهای معرفی کنند.
با اینکه کسانی مثل علم و اقبال، که در رأس این دو حزب قرار داشتند، مورد اعتماد شاه بودند، اما ساواک بر کار آنها نظارت داشت، زیرا در واقع آمریکا مستشارها و عوامل متعدد خود را از طریق ساواک مستقر کرده بود و میخواست بعد از کودتای 28مرداد بر اوضاع نظارت دقیق داشته باشد.
بعضی از عوامل در حزب مردم بودند. بعضی از عوامل نیز که اندکی حالت منتقد داشتند، عضو حزب ایران نوین بودند. در سالهای نزدیک انقلاب، پزشکپور علیه شاه در مجلس موضعگیریهای تندی میکرد و به همین دلیل، بسیاری از مردم فکر میکردند که او فردی انقلابی و ضدشاه است، درحالیکه وابسته به حزب ایران نوین بود و همهی این موضعگیریها نیز برای فضاسازی و فریب افکار عمومی جامعه بود. در نهایت، هر دو حزب تعطیل و در سال 1353 حزب رستاخیز تأسیس شد.
بعد از کودتای 1332، تنها در سال 1339 رقابت در انتخابات اندکی جدیتر شد. بعد از تقلب در انتخابات، شاه مجبور شد انتخابات آن دوره را باطل اعلام کند. در مجموع به نظر میرسد نگاه رژیم شاه به مجلس، نگاهی کاملاً صوری و سمبلیک بود؛ یعنی رژیم سعی میکرد از مجلس بهعنوان ابزاری برای رسیدن به اهدافش استفاده کند و کسانی را به مجلس بفرستد که کاملاً تابع شاه باشند و منافع آمریکا، انگلیس یا روسیه را در داخل مجلس تأمین کنند. از طرف دیگر، نظارت ساواک بر عملکرد نمایندگان مجلس بود؛ یعنی همهی این نمایندهها در ساواک پرونده داشتند و ساواک بهشدت مراقب عملکرد آنها بود تا ذرهای بهسمت مخالفت با رژیم شاه متمایل نشوند.
نقش حزب توده در ایجاد ساواک، که آرامآرام بعد از 28مرداد شکل گرفت، نقش بسیار مهمی بود. نقش ساواک در قضایای مربوط به انتخابات پررنگ بود، اما عوامل مؤثر و اصلی که مردم از طریق آنها میتوانستند وارد مجلس شوند، همین چند عامل شمردهشده بودند. در مورد بحث نحوهی رأی آوردن نیز باید اشاره کنم که بنده در زمان جوانی، از نزدیک شاهد فعالیتهای حزب ایران نوین بودهام. برای مثال، شاهد بودهام که برای رأی آوردن افراد در شهرستان ما، چهکارهایی صورت میگرفت. روش رأیگیری به این شکل بود که وقتی از طرف شاه و ساواک به ژاندارمری دستور داده میشد که در روستاهای فلان شهر، فلان شخص باید رأی بیاورد، ژاندارمری رأی آوردن آن فرد را تضمین میکرد. با استفاده از قدرتی که داشت، شناسنامههای مردم را جمع میکرد و رأیهایی را که همه از قبل با خطهای مختلف نوشته و آماده شده بودند، به نام آن افراد به صندوق میانداخت. اینگونه بود که اسم هرکسی را که میخواستند، از صندوق درمیآوردند. گاهی اوقات یک ژاندارم به تعداد پنجاه تا صد شناسنامه را جمع میکرد و اسم افراد مشخصشده را در صندوق میانداخت. در بعضی مناطق ممکن بود برای شناسنامهها پولی نیز پرداخت شود، اما نوعاً این کار با زور و با استفاده از نقش کدخداها و مالکان در روستاها انجام میشد.
آیا منظورتان این است که نقش مردم در انتخابات، فقط دادن شناسنامههایشان بوده است؟
بله. مردم هیچ نقش دیگری در انتخاب کاندیداها نداشتند. این وضعیت تقریباً نشاندهندهی این است که چند عامل اصلی در رأی آوردن نمایندگان نقش داشته است که یکی از آنها ویژگیهای خود فرد بوده است که باید مورد تأیید ساواک قرار میگرفت. از طرفی نیز این فرد کاملاً باید تابع شاه و ارادهی او میبود و نه تابع ارادهی مردم. همچنین باید یکی از سفارتخانههای آمریکا، انگلیس یا روسیه هم او را تأیید میکردند. در نهایت، کسانی که میخواستند دولت را تشکیل بدهند، از علم و اقبال گرفته است تا هر نخستوزیری که بر سر کار میآمد یا نقش اصلی را در ادارهی دولت داشت، حتماً باید مورد تأیید حکومت و دولت میبود. بنابراین انتخابات دولتی و مجلس فرمایشی بود و ارادهی دولت در انتخاب سیاستها، نقش اصلی را داشت.
طبیعی است در مجلسی که نمایندگانی در آن راه پیدا کنند که تابع ارادهی شاه هستند، بهراحتی چنین مصوبهای رأی میآورد، زیرا ارادهی شاه از طریق نخستوزیر به مجلس منتقل میشد. نمایندگان مجلس باید تصمیمات و خواستههای شاه، دولت یا ساواک را عملی میکردند که خواستههای هر سه آنها نیز در راستای یکدیگر و در جهت تأمین منافع آمریکا در کشور بود. بنابراین طبیعی است که در چنین مجلسی، کاپیتولاسیون بهراحتی رأی بیاورد، زیرا چنین مجلسی دیگر بهدنبال تحقق ارادهی ملت نیست.
عملکرد مجلس قبل از انقلاب نسبت به برنامههای توسعه چگونه بوده است؟
خاستگاه نمایندگان مجلس عمدتاً ملاکان، ثروتمندان و عوامل دربار بودند؛ یعنی کسانی که منافع اقتصادی آنها کلاً به دربار، شاه و بیگانگان وابسته بود. درست است که بعد از انقلاب سفید، در بحث ملاکان و کارخانهها تغییراتی به وجود آمد و شاه بهظاهر با انقلاب سفید، کارگرها را در کارخانهها و کشاورزها را در املاک سهیم کرد، اما برای این کار، مجبور شد باج سنگینی به کارخانهدارها و سرمایهدارها و ملاکان در کشور بپردازد. این باج را دولت پرداخت کرد. بنابراین گرفتن موافقت ملاکان برای تقسیم اراضیشان بهراحتی صورت نگرفت. شاه به آنها قدرت داد؛ یعنی در مقابل املاکی که از آنها گرفت، به آنها قدرت داد. برای مثال، کسی که در منطقهای ملاک و خان مهمی بوده، نقش مؤثری در تعیین و انتخاب نماینده نیز داشته است. این فرد بهازای زمینهایی که بین زارعان تقسیم کرده بود، در زمینههای بسیاری قدرت مییافت.
بنابراین شاه یکسری تعاملات اینچنینی انجام داد تا بتواند تغییراتی از نظر توسعه در ظاهر کشور بدهد و بهاینترتیب، فشاری را که مردم به دولت وارد میکردند، کاهش دهد و جلوی اعتراضات و انقلاب را بگیرد، اما این اقدامات تأثیر چندانی در تغییر موضع مردم نداشت. نتیجهای که این شیوه بهدنبال داشت، این بود که موجب شد کشاورزهایی که مزارع بین آنها تقسیم شده بود، قادر به کشت و زرع نباشند، زیرا پولی برای این کار نداشتند. بهاینترتیب کشاورزی کشور آسیب جدی دید و زمینهی واردات از خارج از کشور افزایش پیدا کرد. آن زمان، نفت به قیمت بالایی به فروش میرسید و پول آن باید صرف واردات میشد تا کشور برای تأمین نیازهای روزمرهی مردم، وابسته به خارج از کشور باشد. لازمهی این وابستگی نیز مختل شدن صنعت کشاورزی کشور بود. اینگونه ملاکان دیگر قدرت تأمین نیازهای اولیه و استراتژیک کشور را نداشتند. در نتیجه، گندم و جو و بسیاری از محصولات دیگر از خارج از کشور وارد میشدند.
مجلس آن زمان نیز کاملاً انقلاب سفید را مورد تأیید قرار داد. در واقع مجلس، عامل اصلی پیشرفت در کارهای رژیم بود. البته نقش حضرت امام (ره) و جریان پانزده خرداد نیز در به چالش کشیدن رژیم شاه، بسیار مؤثر بود. شاه بعد از ششم بهمن سال 41، انقلاب سفید را اعلام کرد، اما با قیام پانزده خرداد، زمینهی ایجاد انقلاب در کشور فراهم شد. به همین دلیل نیز شاه نتوانست این طرح را مطابق میل خود بهعنوان دروازههای تمدن بزرگ نهادینه کند. قیام حضرت امام (ره) تقریباً کاپیتولاسیون، اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه را تحتالشعاع قرار داد. لذا شاه نتوانست بهرهبرداری سیاسی چندانی از این قضیه به نفع خودش بکند.
جنابعالی در صحبتهای خود به نمایندگانی مثل پزشکپور اشاره کردید. اگر ممکن است، بفرمایید در مجلس پیش از انقلاب، اعتراضها چقدر پررنگ بودند؟ و نمایندگان به چهمیزان حق اعتراض داشتند؟
شاید به امثال پزشکپور بهعنوان منتقدی ظاهری، اجازهی موضعگیری داده میشد، اما آنها مجاز بودند از نخستوزیر به پایین را مورد نقد قرار دهند. این سیاست حسابشدهای برای کاهش فشار مردم از روی شاه بود. با این کار، این فشار را به دولت منتقل میکردند، اما در واقع انتقادها و پرخاشگریها تقریباً بهنوعی ظاهرسازی بودند؛ یعنی افرادی که انتقاد میکردند، بههیچوجه مخالف دولت و رژیم پهلوی نبودند، بلکه مأموریت آنها اظهار مخالفت بود. این مخالفت، اعتقاد و باور آنها نبود. بنابراین مخالفان کاملاً در نقش بازیگران سیاسی بودند که باید این فیلم را برای مردم بازی میکردند.
به نظر میرسد این کار در مقاطع مختلفی انجام میشد که یکی از آن مقاطع به زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 نزدیک بود. در بقیهی مقاطع زمانی، به چه علت و چگونه این کار انجام میشد؟
تقریباً هروقت شاه در معرض تهاجمی ملی قرار میگرفت و احساس میشد که فشار روی او زیاد شده است، با این کار ذهن مردم بهسمت دیگری منحرف میشد؛ یعنی فشار از شاه بهسمت دولت متمایل میشد. در کل، استراتژی آنها این نبود که دولت و حکومت شاه و نظام سلطنتی را زیر سؤال ببرند، بلکه سعی میکردند با این نوع نقدها، فضای دموکراتیک صوری به وجود بیاورند و از فشار وارد بر شاه بکاهند. بنابراین این کار نوعی خدمت به شاه تلقی میشد.
ارزیابی شما از مجموع عملکرد پارلمان پیش از انقلاب و توابع آن چیست؟
در دورهی پهلوی، تقریباً هفت دوره مجلس تشکیل شد که در این هفت دوره، تبعیت مجلس از بیگانگان و تأمین منافع بیگانگان و سرمایهداران داخلی و دولتی، روزبهروز افزایش پیدا کرد و پررنگتر شد. روند ورود افراد به مجلس و تصمیمگیریهای مجلس، روندی بود که دقیقاً از ابتدا به فکر رعایت حفظ بعضی از منافع ملی و مسائل بود. این روند از ابتدا تا انتها، ظاهر و باطنی داشت. در ظاهر، مجلسی آزاد و منتقد بود، اما در باطن تأمینکنندهی منافع غرب، قدرتهای بیگانه، ارادهی شاه و رژیم سلطنتی بود. این روند توسط نمایندگانی شکل میگرفت که پایگاه اصلی اجتماعی آنها، داشتن وابستگی به رژیم و دربار بود که در واقع کاملاً از مردم و مصالح و منافع آنها دور بود و حول ثروتمندان و پولدارانی میگشت که در کشور از نظر کانونهای ثروت و قدرت، نقش اصلی را داشتهاند.
معمولاً همهی جوامع، گروههای مرجعی دارند که مردم در بحرانها و موقعیتهای مختلف، به آنها رجوع میکنند. آیا پیش از انقلاب، نمایندگان گروه مرجع مردم بودند؟ به عبارت دیگر، آیا مردم پیش از انقلاب دربارهی اتفاقها، خواستهها و تصمیمهای خود، به نمایندگان رجوع میکردند؟
رجوع مردم بسیار محدود بود؛ یعنی افراد کمی به نمایندگان حزب رجوع میکردند و در شهر به دفاتر حزب ایران نوین و حزب مردم مراجعه مینمودند و بعضی از مسائل و مشکلات خود را از طریق این نمایندهها دنبال میکردند. نمایندههای شهرها نیز بعضاً سعی میکردند به بعضی از امور مردم توجه کنند. البته عمدتاً خواستههایی را مورد توجه قرار میدادند که زمینهی تحکیم موقعیت آنها را بیشتر فراهم میکرد. بنابراین به هر خواستهای که مردم داشتند، رسیدگی نمیکردند. در مجموع نمایندگان محل رجوع قشر بسیار محدودی از مردم بودند. شخصیتهای دیگری که مردم احیاناً به آنها رجوع میکردند، خان محلهها یا کدخدای روستاها بودند یا شاید روحانیون وابسته به دربار یا کسانی که نقشی در مسائل شهری داشتند. تقریباً میتوان گفت که غیر از افراد شمردهشده، شخص دیگری که تصمیم و نظرش تعیینکننده باشد، مرجع مردم نبود. در واقع مردم از مشارکت واقعی در انتخابات و مسائل سیاسی کشور، کاملاً دور بودند.
در پایان اگر نکتهای ناگفته مانده است، لطفاً بفرمایید.
باید عرض کنم که اولاً طبق اسناد تاریخی بهدستآمده از مرکز اسناد و ساواک دربارهی انتخابات در عصر پهلوی، مشخص است که سیاست استراتژی نفوذ بیگانگان در مجلس، یک استراتژی دائمی و قدیمی بوده است. در واقع از زمانی که آمریکا وارد ایران شده تا امروز که حتی دستش از این کشور کوتاه است، همهی سعی خود را برای تأثیرگذار بودن در همهی دورههای انتخابات کرده است. آمریکا این سیاست را ترک نکرده است و همچنان بهطور مستمر آن را مورد تأکید و توجه قرار میدهد. در حال حاضر نیز آمریکاییها برای انتخابات ایران سرمایهگذاری بسیار وسیع و گستردهای کردهاند تا بتوانند در کشور نفوذ کنند و جریانی سر کار بیاید که منافع آنها را تأمین کند. این استراتژی که در رژیم گذشته وجود داشته، امروز نیز مورد توجه آنهاست.
نکتهی دوم مربوط به کانونهای ثروت و قدرت است که مقام معظم رهبری، نمایندگان را از تأثیرپذیری از این کانونهای ثروت و قدرت، پرهیز دادهاند. این کانونها هنوز نیز در جامعه وجود دارند. افرادی با پول نماینده را وامدار خود میکنند؛ یعنی با کمکهای مالی خود، آنها را به مجلس میفرستند و در دوران نمایندگی، از طریق آنها، خواستههایی را دنبال مینمایند و طبیعتاً از متن قانونگذاری و مسائل مهم، با استفاده از رانت نمایندهها، بهرهبرداری میکنند. توجه داشته باشید که رانت قدرت، کانونهای قدرت یا دولت است. از رژیم گذشته تاکنون، هر دولتی که بر سر کار میآید، بهدنبال این است که مجلس را تابع خود کند یا در واقع کاری کند تا عواملی انتخاب شوند که با ارادهی دولت همراهی کنند. بنابراین هنوز این خطر وجود دارد؛ یعنی هنوز شاهد هستیم که دولتها سعی میکنند در انتخابات تأثیرگذار باشند و کاری کنند که نمایندگان انتخابشده از طریق مردم، همگرا و همجهت با دولت باشند. این امر مغایر با این است که مجلس را تبلور ارادهی ملت بدانیم. اگر قرار است مجلس تبلور ارادهی ملت باشد، باید از رژیم گذشته عبرت بگیریم و به بیگانگان، دولتها، کانونهای قدرت و ثروت و احزابی که نگاهشان به بیگانگان است و عوامل تشکیلدهندهی آنها که خط بیگانگان را در داخل کشور دنبال میکنند، اجازه ندهیم در سرنوشت انتخابات کشور، ایفای نقش کنند. خوشبختانه امروز مجلس در این زمینه بهاندازهی لازم، دقت کرده و یکی از بحثهای اصلی مجلس، جلوگیری از همین مسائل است.
بههرحال لازم است از نظر قانونی، این مسئله جدی گرفته شود و مردم نیز متوجه باشند و از حزبی که یقین دارند اندیشه و اهداف لیبرالیسم غربی را در کشور دنبال میکند و مسلک آمریکا را شیوهی خود قرار داده است و سعی میکند منافع آنها را تأمین کند، حمایت نکنند و به فردی که مورد حمایت آن حزب است، رأی ندهند. این درسی است که باید از انتخابات در رژیم گذشته بگیریم.
منبع: برهان