کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

شهید «حسین ناجی» به روایت همرزمان

حسین زنده نخواهد ماند!

7 تير 1393 ساعت 15:15

شب جمعه‌ بود، «حسین» به من گفت: با من می‌آیی؟ گفتم بله؛ یک ضبط صوت کوچک داشت، آن را برداشتیم و با هم به شهید آباد رفتیم؛ کوره‌های آهک پزی نزدیک آنجا بود و موقع پخت آهک تمام کوره چون گنبدی سوزان نور می‌داد.


وبلاگ رهسپار قدیمی نوشت: این وبلاگ خانه پاسدار شهید حسین ناجی و محلی برای معرفی هرچه بیشتر و بهتر او و شاگردانی است که پرورش داده و گل‌های سر سبد آن 131 شهیدی است که افتخار همرزمی او را داشته‌اند.

گرچه قبلاً درباره ایشان مطالبی نوشته‌ام اما بر حسب وظیفه و اینکه شاید این نوشتار تلنگری باشد برای کسانی که می‌توانند نام و تصویر او را در شهر دزفول به نمایش گذاشته تا این نسل و نسل‌های آینده بیشتر و بهتر از او و دیگر سرداران شهید دزفول بهره جویند.

بعد از این مقدمه خاطرات کوتاه برخی از یارانش را مرور می‌کنیم:

حاج مجید می‌گوید:

1- شب جمعه‌ بود، به من گفت: با من می‌آیی؟ گفتم بله؛ یک ضبط صوت کوچک داشت که نوار دعای کمیل حاج صادق بود، آن را برداشتیم و با هم به شهید آباد رفتیم.

آن موقع کوره‌های آهک پزی نزدیک آنجا بود و موقع پخت آهک تمام کوره چون گنبدی سوزان نور می‌داد.

وقتی به گلزار رسیدیم طوری نشست که کوره‌های آتشین روبرویش بود، نوار دعای کمیل را روشن کرد و در همان حالی که بود گاهی سرش را بلند کرده و به آن آتش سوزان نگاه می‌کرد، آن شب از بس گریه و ناله کرد که گفتم: امشب حسین زنده نمی‌ماند!

یک روز از او پرسیدم: راز این همه عشق و علاقه شما به دعا و توسل چیست؟ گفت: دو چیز، یکی اینکه هر وقت مشکلی برایم پیش می‌آید به آقا سبزقبا متوسل می‌شوم و دوم، خواندن قرآن...

حاج کریم می‌گوید:

چند روز مانده بود به اعزام نیروی عملیات فتح المبین، حسین را دیدم که در حیاط ستاد مشغول شستن لباس‌هایش است، به او گفتم: دیگر وقت آن رسیده تا کسی لباس‌هایت را بشوید!

برگشت و نگاهی همراه با لبخند رو به من کرد و گفت: به آنجا نمی‌رسد!

*قرارمان باشد برای هفته آینده!

خردادماه 1359 برای پذیرش ذخیره سپاه به محل کارش رفتم بعد از احوال پرسی گفت: کارتان؟ گفتم همانطور که وعده کرده بودیم آمده‌ام برای انجام کارهای پذیرش.

گفت قرارمان برای چه ساعتی بوده؟ گفتم: ساعت 10 صبح. گفت الان ساعت چنده؟ گفتم: ده و نیم! گفت چون سر موقع نیامده‌ای قرارمان باشد برای هفته آینده! هر چه اصرار کرده و توجیه آوردم که من در فرهنگی سپاه مشغولم و نیم ساعت که چیزی نیست، فایده نداشت و من از همان روز فهمیدم که حسین انسان وقت شناس و منظمی است زیرا بعدها به کرات این نظم و انضباط را در کارهایشان دیدم ...


کد مطلب: 35043

آدرس مطلب :
https://www.cafetarikh.com/news/35043/حسین-زنده-نخواهد-ماند

کافه تاریخ
  https://www.cafetarikh.com