با توجه به اینکه حکومت پهلوی، حکومتی غیر مردمی بود، به شدت از چهره اجبار استفاده میکرد. آنان تلاش می کردند تا همیشه از زور و قوای نظامی برای ساکت نگه داشتن مردم استفاده کنند. دلیل آن نیز این بود که دستگاه پهلوی از ایجاد رفاه و آسایش برای مردم ناتوان بود. بر همین اساس ناچار بود تا قوای نظامی را به گونه ای تربیت کند تا آنان به سرکوب مردم بپردازند. جدایی میان آنها و مردم و تجهیز آنها و .... همه و همه نشانگر این رویکرد محمدرضا پهلوی بود. نگاه متفاوت میان نیروهای مسلح و باقی گروههای مردمی از نگاه، آنتونی پارسونز، سفیر ایران در انگلستان، نیز پنهان نمانده است . . .
کافه تاریخ- تاریخ شفاهی
با توجه به اینکه حکومت پهلوی، حکومتی غیر مردمی بود، به شدت از چهره اجبار استفاده میکرد. آنان تلاش می کردند تا همیشه از زور و قوای نظامی برای ساکت نگه داشتن مردم استفاده کنند. دلیل آن نیز این بود که دستگاه پهلوی از ایجاد رفاه و آسایش برای مردم ناتوان بود. بر همین اساس ناچار بود تا قوای نظامی را به گونه ای تربیت کند تا آنان به سرکوب مردم بپردازند. جدایی میان آنها و مردم و تجهیز آنها و .... همه و همه نشانگر این رویکرد محمدرضا پهلوی بود. نگاه متفاوت میان نیروهای مسلح و باقی گروههای مردمی از نگاه، آنتونی پارسونز، سفیر ایران در انگلستان، نیز پنهان نمانده است:
«نیروهای مسلح طبقهای ممتاز و لوس و نازپرورده به شمار می آمدند. آنها در حالی که در تجهیزات مدرن و پیچیدهی نظامی غرق شده بودند، کاملا از غیرنظامیان و دیگر بخش های جامعه مجزا بودند. بخش عمدهی آنان سربازان وظیفه بودند، ولی درجه داران ارشد، بدنه افسران و تمامی افراد بعضی از واحد های ویژه نظیر گارد شاهنشاهی نیز افراد متعارف نیروهای نظامی را تشکیل میدادند. اکثر شهرهای بزرگ پادگان های مخصوص به خود داشتند و این پادگان ها در حومه ی شهر قرار گرفته بودند. خانه های سازمانی مربوط به زوج های متاهل، فروشگاههای ارزان قیمت، مدارس و تاسیسات ورزشی و تفریحی در این شهرک ها به چشم می خورد؛ پدیده ای که نشان از استراتژی شاه مبنی بر ساختن شهرک های نظامی دور افتاده داشت، تا بدین وسیله نه فقط رضایت بی چون و چرای آنها نسبت به خود و جانشینانش را به دست آورد، بلکه همان طور که رضا شاه آرزو داشت، موجب ایجاد ترس و وحشت در دل دشمنان خود در داخل و خارج ایران نیز بشود.»
منبع: آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه: سیدمحمدصادق حسینی عسکرانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 64 – 65