رابطه میان اسدالله علم و محمدرضا پهلوی از دو جهت قابل تامل و توجه است. اول اینکه او به واقع مصداق یکی از نخبگانی است که می توان از او تحت عنوان غلام خانه زاد شاه یاد کرد. نوع توصیف او از فرزندان شاه و تعامل او با خود شاه به خوبی بیانگر این مسئله است. دوم که به نوعی نتیجه اولی است، اعتماد عمیقی است که میان این دو وجود دارد . . .
رابطه میان اسدالله علم و محمدرضا پهلوی از دو جهت قابل تامل و توجه است. اول اینکه او به واقع مصداق یکی از نخبگانی است که می توان از او تحت عنوان غلام خانه زاد شاه محسوب کرد. نوع توصیف او از فرزندان شاه و تعامل او با خود شاه به خوبی بیانگر این مسئله است. دوم که به نوعی نتیجه اولی است، اعتماد عمیقی است که میان این دو وجود دارد. افرادی که شاه به آنها اعتماد تام و تمام داشت و البته در چند سال نهایی حکومت او به تدریج کم و کم تر می شدند. خاطره زیر به خوبی می تواند بیانگر رابطه این دو باشد:
«شاه را سر صبحانه پیدا کردم. از دیدارش چنان به وجد آمدم که قابل وصف نیست او هم به نظر می رسید که از دیدار من خوشحال است. مع هذا، با وجود پیوندهای عاطفی بینمان وقتی کمبودها و نواقص مطرح است نمی توانم از گفتن حقایق خودداری کنم. هر سه فرزندش والاحضرت ولیعهد ، والاحضرت فرحناز و والاحضرت علیرضا ، همگی حضور داشتند و چنان شلوغی راه انداخته بودند که نگفتنی است. پس از صبحانه والاحضرت علیرضا مشغول شیطنت شد و یک بند می پرید توی بغل پدرش و بعد می پرید پایین.گفتم، موظب باشید ترتیب مردی شما را ندهد . شاه خندید و گفت خودش هم در همین فکر بوده است. و افزود ، پسرک از تمام بچه ها باهوش ترست و حافظه ی غریبی دارد.»
منبع: امیراسدالله علم، گفتگوی من با شاه، تهران، طرح نو، 1371، ص 200 – 201