آنچه در خصوص ارتباط یهودیان با بهائیها قابل ملاحظه است، همکاری تبهکارانه و غارتگرانهی این دو گروه متحد، در دورهی پهلوی، به ویژه حکومت محمدرضا شاه میباشد، به طوریکه بهائیها در این دوره نه تنها با همکاری سرمایهداران یهودی، سیاستهای صهیونیستمآبانهای در امور اقتصادی اجرا کردند، بلکه با عضویت در سازمانها و تشکلهای مخفی- فراماسونری- وارد فعالیتهای جاسوسی نیز شدند...
کافه تاریخ- مقاله تاریخی
مقدمه
پدیدهی بهائیت و رابطهی بهائیان با یهودیان، از مسائل مهم تحولات تاریخ معاصر ایران است که باید مورد شناسایی علمی قرار گیرد. از سال 1868 م که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) و همراهانش به بندر «عکا» منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانونهای مقتدر یهودی تداوم یافت و مرکز بهائیگری در سرزمین فلسطین به ابزار مهمی برای عملیات بغرنج یهودیان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. فریدون آدمیت معتقد است که « عنصر بهائی، چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد، همچنین از جهودان نیز کسانی به این فرقه پیوستند».1
یهودیان بهایی؛ زمینه ساز پیوند استراتژیک پهلوی و صهیونیسم
در جامعه ایران مقارن با عصر حکومت پهلوی دوم، تنها سران بهائیت و هیئتهای مختلف محافل ملی و محلی بهائی نبودند که متفقاً دولت اسرائیل و صهیونیسم جهانی را تأیید میکردند و با آن همکاری مینمودند، بلکه در بسیاری از نقاط جهان، به ویژه ایران اکثر بهائیان متمایل به «جهودان» و دولت اسرائیل بودهاند و در راستای سیاستها و برنامههای این کشور پیش میرفتند. در بسیاری از کشورها خصوصاً ایران، بهائیان داخل تشکیلات جاسوسی «موساد» شده بودند و همهجا به نفع اسرائیلیان به خبرچینی و جاسوسی مشغول بودند. این خصیصهی ذاتی بهائیت نه تنها به نفع صهیونیسم جهانی و دولت اسرائیل بوده است، بلکه بهائیان هم سعی میکردند از وجود یهودیان در گسترش نفوس خود استفاده کنند. آنان از بدو پیدایش، همواره تلاش میکردند از یهودیان، استفاده کرده، آنها را بهائی کنند. اسمائیل رائین مینویسد: «بیشتر بهائیان ایران یهودیان و زرتشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویدهاند در اقلیت میباشند. اکنون سالهاست که کمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد».2 همچنین عبدالحسین آیتی سالها پیش از رائین در زمان حکومت رضاشاه به سلطهی یهودیان بر جامعهی بهائی ایران اشاره کرده و مینویسد: «این بشارتی است برای مسلمین که بساط بهائیت به طوری خالی از اهل علم و قلم شده که زمام خامه را به دست مثل حکیم و اسحاق یهودی و امثال او دادهاند».3
اگرچه بیشترین پیروان مسلک بهائیت یهودیان بودند، اما به این نکته باید توجه کرد که گرایش یهودیان به بهائیت همانند گرایش یهودیان به اسلام واقعی نبود. بلکه یهودیان درصدد بودند با پذیرش آئین بهائی، منافع استعماری و جاسوسی خود را بیش از پیش تحقق بخشند. بهائیان نیز تلاش میکردند از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان استفاده کرده، یهودیان را به عنوان حامیان و پشتیبانان اصلی دین تازهتأسیس خود قرار دهند؛ از این طریق هر دو گروه به اهداف استعماری بلندمدت خود نائل آیند. حسن نیکو، از مبلغان پیشین بهائی در اینباره مینویسد: «... دیگر اینجا جای خندهی قاهقاه است، کار از تبسم گذشته که عبدالبهاء در هر لوحی که برای یهودیها انزال کرده، بشارت میدهد که چون شما به جمال مبارک ایمان آوردید... عنقریب چنین شود، چنان شود، حتی کار را به جایی رساند که به دروغ و تقلب نسب پدر خودش را به داوود رساند، در حالیکه خود بهاء [میرزا حسینعلی نوری] به زرتشی بودن افتخار کرده بود و این مضحک است که یک نفر هم از نسل «بنیاسرائیل» باشد و هم «کیان» و گویا از نژاد و تاریخ اقوام بویی به مشامش نخورده بود... با این همه که رؤسای بهائی نوید و بشارت به یهودیان بهائی میداده و هماکنون شوقی تر و خشکشان میکند... باید یقین ]کرد[ که یک قدم از یهودیت بیرون نگذاشتهاند، صدها حکایت دارم از یهودیانی که بیست سال و سی سال بود بهائی شده بودند و هنوز گوشت و ذبیح و طبخ سایرین را نمیخوردند و در حقیقت بهائی بودنشان یک خدعهی دوسره بود، زیرا بهائیت خود یک خدعهی سیاسی است، آنها هم خدعهی دیگری بر آن مزید کرده، بهائی، یهودی را فریب میدهد که بدوشد و پول بگیرد و سیاهی لشکر درست کند. یهودی هم بهائی را فریب میدهد که به دروغ بگوید ما با شما همعقیدهایم، تا بازار فروش برای خود تهیه کند. چنانکه کراراً دیده میشود، چوبدارهای سنگسر و آباده بعد از فروش گوسفندانشان در تهران سراغ دکان و حجرهی یهودیان کاشانی و همدانی را میگرفتند تا از آنجا خرید کنند. گمان میکردند که بر اثر هممسلکی اجناسی بهتر و ارزانتر به دست میآورند، حال آنکه کاملاً معکوس بود، جنس بد را به قیمت گران میخریدند و یهودیان را همین معامله دلگرم میداشت که الله ابهی را رساتر به بابیهای سنگسر و اغنام آباده بچپانند».4
اسماعیل رائین در تأیید مطالب نیکو مینویسد: «بهائیان از بدو پیدایش تا به امروز همواره از جهودان ممالک استفاده کرده، آنها را بهائی کردهاند، میدانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است. یهودیان ممالک مسلمان که عدهی کثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین میباشند، خیلی زودتر از مسلمانان به بهائیت گرویدهاند و از امتیازهای مالی بهرهی فراوان برده و میبرند و مقداری نیز به مرکزیت بهائیت (عکا) میفرستند».5
تنها پول و ثروتاندوزی نبود که موجب اتحاد ظاهری و همکاری میان یهود و بهائیت میشد؛ بلکه انتقامجویی و کینهتوزی از مسلمانان به این عمل کمک میکرد. حسین نیکو در این مورد نظری مشابه دارد و مینویسد: «طبقهی دیگر [بهائیان] یهودی هستند که با چه بغض و عناد به اسلام معروفاند... در چنین صورتی اگر کسی عَلمی بلند کند که باعث تفریق و تشیت جمعیت اسلام شود و سبب تفریق مسلمین گردد، البته دشمن... دلشاد گردیده، وی را استقبال میکند... [یهودیان] در دخول مجامع و محافل بهائیان سه فایدهی مسلم برای خود تصور داشته]اند[: اول آنکه لااقل سیاهیلشکر دشمن میشود که بر ضد اسلام قیام کرده و رایت تشتت و تفریق را بلند نموده است؛ دوم آنکه از مسئلهی اجتناب و دوری که در مسلمین شیعه نسبت به یهود بود، مستخلص میشوند و با آنها معاشرت میکنند، بلکه وصلت مینمایند؛ سوم آنکه اگر دولت و قدرت با بهائیان گردد، عجالتاً خودی در حزب آنان وارد کرده باشند».6 در هر صورت چه گرایش یهودیان به بهائیت ظاهری باشد و صرفاً به جهت پیشبرد منافع و اهداف آنان صورت گیرد و چه عکس این قضیه باشد، باید اذعان کرد که یهودیان اولین گروهی بودند که به مسلک بهائیت لبیک گفتند و بعدها نیز از سرسختترین مدافعان کیش بهائیت شدند. پس از تشکیل دولت اسرائیل، فرقهی بهائیت همگام با یهود قدرتمند شدند، به طوریکه میتوان گفت بهائیت با تولد کشور اسرائیل سیاسی شد و از آن پس بود که به سرعت از نفوذ اقتصادی و سیاسی در ایران برخوردار گردید.
گرایش یهودیان به بهائیت و تلاش برای تبدیل این فرقه به یک دین متنفذ جهانی، بیشترین فشار را بر جامعهی ایران وارد آورد. آنان با همدستی یکدیگر به هر نیرنگی دست میزدند تا به اهداف خود برسند، تعدادشان نیز در تمام شهرستانهای ایران زیاد بود؛ چنانکه نیکو مینویسد: «همدان که مرکز مهم بهائیان است به استثنای سه چهار نفر همگی یهودی بهائیشده هستند و همان کلیمیها که بهائی شدهاند، زمام امور را به دست گرفتند، هر اقدامی که مخالف روح اسلامیت است، میکنند».7
گرایش یهودیان به بهائیگری در شهرهای همدان و کاشان زیاد بود. از جمله یهودیان سرشناس کاشان که بهائی شدند و خاندانهای ثروتمند و پرشماری را بنیاد نهادند، باید به افراد زیر اشاره کرد: آقای «یهودا» نیای خاندان میثاقیه، حکیم یعقوب نیای خاندان برجیس، میرزا خلیل نیای خاندان ارجمند، میرزا اسحاقخان نیای خاندان متحده و خاندان متنفذ ثابت. چنانکه پیشتر گفتیم ارتباط نزدیک این خاندان با هم و همکاری نزدیک آنان با قدرتهای جهانی سبب شد که خاندانهای مذکور از سرمایهدارترین اشخاص بهائی دورهی پهلوی به شمار آیند.
در همدان نیز وضعی مشابه با کاشان دیده میشود؛ تعداد زیادی از خانوادههای بهائی همدان از تبار حاجی لالهزار (العازار) یهودی همدانی هستند. او نیای دوهزار نفر یهودی، مسیحی و بهائی است.8 همچنین در شیراز، مشهد، اراک، رشت و سایر نقاط ایران جمع کثیری یهودی بهائیشده وجود داشت. در تهران نیز جمع قابل توجهی از یهودیان بهائی شده بودند که در دورهی پهلوی- چنانکه ذکر شد- شبکهای مقتدر و متنفذ را پدید آوردند، افرادی چون میرزا اسحاقخان حقیقی، یوسف وحدت، عبدالله خان متحده، جلال ارجمند و اسحاقخان متحده، نمونههایی از متنفذین بهائی دورهی پهلوی بودند که ابتدا کیش یهودی داشتند.
آنچه در خصوص ارتباط یهودیان با بهائیها قابل ملاحظه است، همکاری تبهکارانه و غارتگرانهی این دو گروه متحد، در دورهی پهلوی، به ویژه حکومت محمدرضا شاه میباشد، به طوریکه بهائیها در این دوره نه تنها با همکاری سرمایهداران یهودی، سیاستهای صهیونیستمآبانهای در امور اقتصادی اجرا کردند، بلکه با عضویت در سازمانها و تشکلهای مخفی- فراماسونری- وارد فعالیتهای جاسوسی نیز شدند و به عبارتی یک مثلث سه ضلعی بهائیت- فراماسونری- صهیونیسم را ترسیم کردند.
پی نوشتها:
1.فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، چاپ شرکت افست، چاپ پنجم، 1355، صص 457ـ 458
2.اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسهی تحقیق رائین، 1357 ، ص 202
3.عبدالحسین آیتی، کشفالحیل، ج 2، تهران، انتشارات نور، چاپ ششم، 1326، ص 144
4.آئین اسلام، شمارهی 12، (21/5/1338)، سال ششم، ص 15
5.اسماعیل رائین، پیشین، ص 171
6.حسن نیکو، فلسفهی نیکو در پیدایش راهزنان و بدکیشان، بینا، بیجا، بیتا، ج 1، صص 81ـ 82
7.همان، پیشین، ص 89
8.عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، 5 جلد، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1377، ص 28