برخی از نمایندگان طرفدار رضاخان در مجلس در سال 1302 با تاسیس کمیته ویژه زیرمجموعه حزب دمکرات نقش زیادی در ارتقای منزلت سیاسی رضاخان داشتند. اعضای این کمیته، در جلسه ای محرمانه بر ریاست عالیه رضاخان بر امورات مملکتی صحه گذاشتند. افراد این جلسه عبارت بودند از سید محمدصادق طباطبایى، سلیمان میرزا اسکندرى، میرزاکریم خان رشتى وخدایارخـان بودند
کافه تاریخ- مقالات
حافظه تاریخی ایرانیان هیچ گاه فاصله بین سالهای 1299 تا 1304 شمسی را فراموش نخواهد نمود. در این سالها مقدمات تاسیس سلطنتی فراهم شد که با اعمال یک دیکتاتوری مطلق نظامی، چهره جدیدی از حکومت مطلقه را در تاریخ ایران معاصر ثبت نمود. درواقع فضای سیاسی و اجتماعی ایران بعد از جنگ جهانی اول نشان از یک خلاء هنجاری قدرت داشت؛ فضایی که به تعبیر دانشمندان علم سیاست ازآن تعبیر به آنومی نظامهای سیاسی یاد می شود. در این فضا، نهادهای سیاسی نمی توانند کارویژه و نقش اصلی خود را ایفاء نمایند و از طرف دیگر به دلیل فقدان یکپارچگی بین نخبگان سیاسی، هیچ اتفاق نظری روی مقوله منافع ملی وجود ندارد و عملاً نخبگان سیاسی در یک وضعیت یاس و ناامیدی قرار دارند. به تبع به دلیل عدم رعایت قواعد بازیهای سیاسی؛ عملاً عمر کابینه ها و دولتها کوتاه بوده و روز به روز بر بی ثباتی و آشفتگی سیاسی و اجتماعی جامعه افزوده می شود. دقیقاً در این فضا بود که انگلستان با روی آوردن رضاخان در نتیجه کودتای سوم اسفند 1299، سعی نمود از آب گل آلود ماهی گرفته و منافع استعماری خود را تامین نماید. دراین نوشتار تلاش خواهیم نمود تا از مجلس شورا و به ویژه نقش حزب تجدد در قدرت رسیدن رضاخان رمزگشایی نماییم.
نمای کلی تحولات ایران در فاصله سالهای 1299 تا 1304
بدونشک وقوع کودتای 1299 و ظهور استبداد رضاخانی تیر خلاصی بود بر پیکر نیمه جان مشروطیت، مشروطیتی که به دلایل مختلف از جمله انحراف فکری، طرد خیلی از رهبران اصلی مشروطه از جمله روحانیت و عالمان دینی، اختلافات سیاسی و فکری، نفوذ فرصت طلبان در ساختارهای مدیریتی کشور و ... بحرانی ترین دوران خود را سپری می نمود.[1] دولت مرکزی علاوه بر تجربه تعویض کابینه های متعدد، با مشکلاتی نظیر تورم، رکود و عدم اطاعت واحدهای محلی روبر بود.[2] به همه این موارد می بایست، اندیشه های ضد دینی و ضد مذهبی طبقه روشنفکر را نیز اضافه نمود؛ که عملاً رسیدن به مدرنیته را مساوی با کنار گذاشتن مذهب در اداره امور عمومی می دانستند.[3] رقابتهای استعماری دولتهای روسیه و انگلستان در نواحی شمالی و جنوبی کشور و اشغال این مناطق در جریان جنگ جهانی اول، جهت تامین منافع سیاسی و اقتصادی خود نیز ، در تشدید بی ثباتی وضعیت موجود جامعه ایران تاثیر بسزایی داشت. تحمیل قرارداد 1919 از سوی دولت انگلیس و عدم پایبندی کمونیستها به وعده خود در عدم مداخله در امور ایران، این کشور را به کانونی برای تسویه حسابهای سیاسی و نظامی قدرهای بزرگ تبدیل نموده بود.[4] شکست قرارداد 1919 سبب شد تا انگلستان با تغییر تاکتیکی سیاستهای خود، رضاخان میرپنج را مهیای کودتای سیاه نماید تا با استقرار یک دولت مرکزی مقتدر و وابسته به انگلیس، منافع انگلستان تامین شود. رضاخان بعد ازکودتا با سرکوب مخالتهای سیاسی و عشایر و ایلات یاغی نظیر شیخ خزعل توانست آرامش نسبی را برگرداند.[5] اما به مروز زمان بین بازوی نظامی (رضاخان) و باوزی سیاسی(سید ضیاء الدین طباطبایی) کودتا عملاً اختلاف نظرهای شدیدی بروز کرد و درنهایت رضاخان با تکیه بر نهادهای نظامی در میدان رقابت سیاسی یکه تازی نمود.
حزب تجدد و دفاع تمام قد از استبداد رضاخانی
روند صعودی رشد رضاخان در مسیر کسب قدرت سیاسی علاوه بر اینکه بر حمایت انگلستان متکی بود، محصول فعالیت ایجابی و یا سلبی نهادهایی چون مجلس، ارتش، مطبوعات و ... نیز بود. چهارمین دوره مجلس شورای ملی در تیر ماه 1300 شمسی آغاز شد. این مجلس توانست به لطف چماق رضاخان آرامش نسبی سیاسی، نظامی و امنیتی را در کشور فراهم نماید. ازآنجایی که رضاخان به عنوان سردار سپه توانسته بود در اقصی نقاط کشور حرکتهای تجزیه طلبانه و گریز از مرکز را سرکوب نماید؛ در بین فراکسیون اصلاح طلب مجلس چهارم -که اکثریت مجلس را نیز در اختیار داشتند- توانست محبوبیت زیادی کسب نماید.[6]در اواخر عمر این مجلس بود که مقدمات نخست وزیری رضاخان فراهم شد و همه نخبگان و نهادهای سیاسی، ازجمله شاه قاجار نیز با صدور حکم نخست وزیری رضاخان، در مقابل چکمه های استبداد رضاخانی تمکین نمودند.[7] جالب اینکه فریاد مخالفتهای برخی از نمایندگان مجلس چهارم نظیر شهید مدرس نیز در خصوص اقدامات ساختارشکنانه و نقض اصول مشروطیت هم راه به جایی نبرد و رضاخان به عنوان نخست وزیر به کار خود ادامه داد. با این تفاوت که رضاخان تجربه بزرگی در رویایی با نمایندگان مجلس فرا گرفت و آن اینکه هوشمندانه بتواند نمایندگان مجلس را با سیاستهای خود همسو سازد.[8] از طرف دیگر برخی از نمایندگان طرفدار رضاخان در مجلس در سال 1302 با تاسیس کمیته ویژه زیرمجموعه حزب دمکرات نقش زیادی در ارتقای منزلت سیاسی رضاخان داشتند. اعضای این کمیته، در جلسه ای محرمانه بر ریاست عالیه سردارسپه بر کشور صحه گذاشتند. افراد این جلسه عبارت بودند از سیدمحمدصادق طباطبایى، سلیمان میرزا اسکندرى، میرزاکریمخان رشتى و خدایارخـان بودند.[9] این کمیته بعدها نقش بسزایی در انتصاب رضاخان به سمت نخست وزیری و سپس انتقال سلطنت به رضاشاه پهلوی ایفاء نمود. در کنار فعالیتهای این کمیته پنهانی و غیررسمی، حزب تجدد نیز قرار داشت که با برنامه ریزی عـلى اکبـر داور،عـبدالحـسین تیمورتاش و سید مـحمد تـدین، آرمان سکولاریسم، نوسازی ارتش، نهادینه نمودن بوروکراسی منظم دولتی و... را جزء اهداف اصلی حزب معرفی می کردند.[10]این حزب تنها را تحقق این اهداف را ایجاد یک دولت مرکزی مقتدر و مجهز به ارتش مدرن می دانستند. از اینرو این حزب در مجلس پنجم از طرفداران سرسخت جمهوری خواهی رضاخانی بود.[11] اختلافات در مجلس بر سر طرح جمهوری خواهی بین دو فراکسیون اقلیت مجلس به رهبری شهید مدرس و فراکسیون اکثریت مجلس به رهبری تدین، سرانجام با شکست طرح جمهوری فروکش پیدا نمود. در عین حال رضاخان در پشت پرده کماکان در اندیشه بیشینه سازی قدرت خود، از طرق دوستان خود در مجلس و ارتش به فعالیتهای تفرقه افکنانه خود ادامه می داد و از طرق نیروهای نظامی تحت فرمان خود تهدید نظامی و امنیتی نهادهای قانونی و نمایندگان مجلس را در دستورکار خود قرار داده بود. در عین حال حزب تجدد تمام قد از اقدامات رضاخان حمایت می نمود.[12] رضاخان حتی در یکی اقدام فریب کارانه برای کاهش مخالفتهای فراکسیون اقلیت مجلس و به ویژه شهید مدرس، خواهان همکاری و همراهی با مدرس براى سازماندهى امور کشورشد و با حضور در مجلس سوگند یاد کرد بههیچوجه سوءنیتى درمیان نبوده، و صمیمانه تمام تلاش خود تا در چارچوب نهادها و قوانین مستقر، با مجلس بـراى پیشـرفت کشور بکار خواهد گرفت.[13]در این راستا رضاخان به منظور کسب اعتماد نخبگان سیاسی در مقابل آنها انعطاف بیشتری به خرج می داد و در عین حال حلقه اول مشاورانش به رهبری تیمورتاش به دنبال روزنه ای قانونی برای انتقال قدرت به رضاخان بودند.[14] سرانجام با طراحی و حمایت حزب تجدد در مجلس ماده واحدهاى تصویب شد مبنی بر اینکه مجلس شـوراى مـلى بـاتوجه به اصول 48 و 107 متمم قانون اساسى، رضاخان سردارسپه را بـه ریاسـت کل قواى دفاعیه و امنیه نظامى مملکت منصوب مىدارد که با اختیارات کامله درحدود قانون اساسى و قوانین مـملکتى بـا مسئولیت در مقابل شوراى ملى انجاموظیفه نمایند»[15]و اینگونه بود که مقدمات به قدرت رسیدن رضاخان و انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی مهیا شد. البته در این میان نقش مطبوعات و رسانه های وابسته به جریان روشنفکری طرفدار رضاخان و به اصلاح تجدد خواه را نیز نباید نادیده گرفت؛ مطبوعاتی نظیر کاوه، ایرانشهر،آینده، مرد آزادو... و روشنفکرانى مثل میرزاحسن خان مستوفى الممالک، میرزاحسنخان مشیرالدوله، دکتر محمد مصدق، سیدحسن تقىزاده، مـیرزاحسین خان علاء، یحیى دولت آبادى، مهدىقلىخان هدایت(مخبرالسلطنه) و محمدعلى خان فروغى (ذکاءالملک)، با تمهید راهکارهای قانونی وحقوقی انتقال قدرت سیاسی و همچنین مهندسی افکار عمومی، انتقال سلطنت به خاندان پهلوی را رقم زدند.
پی نوشتها :
[1] جان فوران، «مقاومت شکننده، تاریخ تـحولات اجتماعى از صفویه تا پس از انـقلاباسلامى»،ترجمه احمد تدین، تهران، 1374 ، ص 297
[2]جان فوران، همان، ص 16
[3]حسام، فرحناز، «دولت و نیروهاى اجتماعى در عصر پهلوى»، تهران، انتشارات مرکز اسناد انـقلاب اسلامى، چاپاول، 1382، صص 72-73
[4]طاهره عزیزی، «نقش نخبگان و نهادهای سیاسی دراعتلای قدرت رضاخان»، مجله مطالعات انقلاب اسلامی » ، پاییز و زمستان 1385 ،شماره 6 و 7 ، ص 86
[5]هوشنگ صباحى،«سیاست انگلیس و پادشاهى رضاشـاه»، تـهران،نشر اوحدى،1377، ص 225
[6]هوشنگ صباحی، پیشین، ص374
[7]علیرضا ملایىتوانى«ب»، «مشروطه و جمهورى»،تهران، نشرگسترده، 1381، ص 592
[8]غـلامحسین میرزا صـالح، «رضاشاه (خاطرات سلیمان بهبودى، شمس پهلوى و على ایزدى)» ، تهران، طرح نو، 1372، چاپ اول، ص 69
[9]محمدتقی بهار،(ملکالشعرا)، «تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران از انقراض قاجاریه»، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، جلداول، 1371، ص 307
[10]محمدتقی بهار، پیشین ، جلد دوم، ص 132
[11]هوشنگ صباحی، پیشین، ص 251
[12]احمد امیر احمدى، «خاطرات نـخستین سـپهبد ایرانى»، تهران، مؤسسه پژوهـش و مـطالعات فرهنگى، 1373، ص 232
[13]حسین، مکى، «تاریخ بیست ساله ایران»، تهران، علمى، جلدسوم، 1374، ص 353
[14]باقر عاقلى، «داور و عدلیه»، تـهران، انـتشاراتعـلمى،1369، ص 52.
[15]علیرضا ملایىتوانى (الف)، «مـجلس شـوراى ملى و تحکیم دیکتاتورى رضاشاه»،تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى،1381، ص 163