انقلاب مشروطیت هرچند در سطح ، حركتی مردمی بر علیه استبداد حكومت قاجار بود و شور و هیجان عمومی را برانگیخت، تعدادزیادی كشته و زخمی برجای نهاد و آزار و اذیتهای فراوان شامل حال انقلابیون و سایرین نمود اما در عمق ، حركتی بود در جهت فراهم آوردن منافع استعماری بیشتر برای قدرتهای روسیه و انگلستان، علی الخصوص انگلستان كه توانست نمایش قدرتی به روسیه بدهد ...
یکی از ابعاد غیرقابلچشمپوشی نهضت مشروطه، نقش انگلستان در زاویه گرفتن این نهضت از آرمانها و مطالبات اولیه و به نوعی انحراف مشروطه ازمسیر ابتدایی خود است. برای اینکه یک جنبش مردمی یا یک انقلاب بزرگ اجتماعی سقوط کرده و به انحراف کشیده شود مکانیزمهای فراوانی بر هم تأثیرگذاراند. از این رو نقش یک کشور میتواند تنها به عنوان یک کاتالیزور مطرح گردد. یک جنبش اجتماعی در یک بستر تاریخی تولید میشود و اگر هم قرار باشد انحرافی پیدا کند باید عناصر انحراف و شکست را بیشتر در درون خودش بیابد. اگر چه نمیشود انکار کرد که عوامل خارجی هم میتواند تأثیرگذار باشد. از اینرو در این مجال کوتاه برآنیم تا نقش انگلستان را به عنوان یکی از متغیرهای موثر در به انحراف کشیدن نهضت مشروطه، مورد بررسی قرار دهیم.
سیاست انگلیسی و ظهور انحراف در بدنه جریان مشروطیت
مشروطه یک جریان اجتماعی بود که در نقطهی آغاز و سپس در نفی وضع موجود، آرمانهای خاص خود را داشت و در تأسیس نظم مطلوب همسازی بین مطالبهی کسانی که میخواستند آن نظم را بنویسند با بدنهی جنبش، رابطه ایجاد نشد. از این رو آن چه به نام مشروطه در ایران معروف شد هیچ ربطی به انقلاب و جنبش نداشت و چیز دیگری بود. در این ارتباط باید گفت جنبشها دو مرحله دارند، یک چهره، نفی وضع موجود است و چهرهی دیگر تأسیس نظم مطلوب. به طور معمول اگر یک جریان اجتماعی فقط داعیهی به هم زدن نظم موجود را داشته و هیچ ایدهای برای تأسیس نظم مطلوب نداشته باشد، نمیتوان گفت که یک انقلاب اجتماعی ایجاد شده یا یک جنبش اجتماعی به وقوع پیوسته است. در جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی، برای بر هم زدن نظم موجود باید آرمان وجود داشته باشد یعنی باید یک ایدهی مقدس مطرح باشد. ایدهای که مردم برای آن جان خود را فدا کنند و به واسطهی آن آدمها به این باور برسند که باید وضع موجود را نفی نمایند.
بدون تردید جنبش مشروطیت ایران پدیدهای خلق الساعه نبود که به یکباره سایه بر فضای سیاسی ایران و نظام سیاسی حاکم بر آن افکنده باشد. زمینههای این جنبش از دهههایی پیش از صدور فرمان مشروطیت در ایران شکل گرفته بود. آشنایی منورالفکران ایرانی با نظامهای سیاسی حاکم برکشورهای اروپایی و ارزیابی این که ایشان از نقش پارلمان و قانون در پیشرفت دولتهای اروپایی داشتند، سبب شده بود تا امثال «میرزا ملکم خان ناظم الدوله» ارمنی با نوشتن «کتابچه غیبی» و یا «میرزا یوسف خان مستشار الدوله» با نوشتن رسالهی «یک کلمه» و یا افراد دیگری نظیر «عبدالرحیم طالبوف»، «زین العابدین مراغهای» و «فتحعلی آخوندزاده» با نوشتن کتب و رسایل دیگری و با چشم ظاهربین خود به تمجید، تبلیغ و ترویج روبنای نظامهای سیاسی اروپایی و حاکمیت قانون و نظم بپردازند. 1
افزون بر این افکار و عقایدی که از جانب منورالفکران شیفتهی غرب و اروپا که از دهههای پیش از مشروطیت در ایران نشر مییافت، اوضاع نابسامان داخل مملکت ایران نیز مستعد شکلگیری هرگونه حرکت اعتراض آمیز برضد حاکمیت بود. ضعف و بیتدبیری شاهان قاجار که به ویژه در دوران سلطنت «ناصرالدین شاه» و «مظفرالدین شاه» بیش از پیش آشکار بود و ناتوانی ایشان در ادارهی ناب کشور و وادادگی آنها در برابر قدرتهای استعمارگر روسیه و انگلستان، نارضایتیها را از دستگاه حاکم افزون میکرد. این زمینهها و عوامل بسیار دیگری که خارج از موضوع بحث است و پرداختن به آنها ضرورت ندارد، شرایط را برای شکلگیری جنبش مشروطیت در ایران مهیا کرد.2
اما فارغ از هر آن چه گفته شد، مسألهای که در جنبش مشروطیت ایران حایز اهمیت است، نقش سفارتخانهی انگلستان در شکلگیری و پیشبرد اهداف آن است. اگر تا پیش از ورود سفارت انگلستان به جنبش مشروطیت میتوانستیم جنبش اصلاحی مردم و علما را تنها به قصد دفع ظلم و برای برقراری عدالت فارغ از هر نوع دگراندیشی و مشروطه خواهی و به عنوان حرکتی اصلاحگرایانه برضد اوضاع نامطلوب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران تلقی کنیم، پس از ورود انگلستان به این جنبش که همراه با تغییر ماهیت اساسی حرکت اصلاح گرایانهی علما و مردم بود، میبایست با تردید و تأمل بیشتری جنبش مشروطیت ایران را مورد مداقه و بررسی قرار دهیم. چراکه مردم ایران در حافظهی تاریخی خود- دست کم در چند سدهی گذشته- کمتر موردی از تعاطی منافع انگلستان با مصالح مملکت و خود سراغ دارند.
براي تحليل و تبيين انقلاب مشروطه و واكاوي نقش انگلستان در نهضت مشروطيت شايد بهترين روش نگاهي گذرا بر جريان وقايعي است كه نهايتاً انقلاب مشروطه ايران را در پي آورد. پس از بازگشت از سفر سوم فرنگ به ایران، «مظفرالدین» شاه به «عین الدوله» عنوان صدراعظم را داد و «علاءالدوله» را با اختیارات تام در مقام حکمرانی پایتخت تثبیت نمود. بیش از یک ماه از بازگشت شاه گذشته بود. کمیابی، گرانی و احتکار قند، باعث تنبیه چند بازرگان قند از سوی علاءالدوله شد و همین تنبیه آن چند بازرگان و تحصن آنان در مسجد شاه، زمینهی تشنج در بازار را در آذر 1284ه.ش. فراهم آورد. به خصوص که «سید عبدا... بهبهانی» و «سیدمحمد طباطبایی» از آنان حمایت کردند و با دیگر علما در مسجد شاه حضور یافتند و عزل علاءالدوله را خواستار شدند، این تجمع در مسجد، تعطیلی بازار را در پی داشت. دولت در برابر این تشنج سختگیری کرد و بر اثر این سختگیری مردم از مسجد پراکنده شدند و بهبهانی و طباطبایی به همراه قریب یکهزار نفر روحانی، طلبه، بازرگان و بازاری به شهر ری مهاجرت نمودند. دربار و دولت برای بازگرداندن آنها بسیار کوشیدند که در نهایت متحصنین شروط خود را برای بازگشت اعلام کردند که در میان آنها به عزل علاءالدوله و برقراری عدالتخانه اشاره شده بود. شاه تأسیس عدالتخانه و عزل علاءالدوله را پذیرفت و آقایان علما با تشریفات بایسته به تهران بازگشتند. 3
اما پس از این شاه به وعدهی خود مبنی بر تأسیس عدالتخانه عمل نکرد که این امر زمینهها را برای بروز تشنجی دیگر فراهم نمود. عین الدوله که به شدت از جانب علما و روحانیون به خاطر اقدامهایش نکوهش میشد، همواره در صدد برخورد با ایشان بود. از زمانی که در تیرماه 1285هـ.ش. شیخ «محمد سلطان الواعظین» مدرس مدرسهی کاظمیه بر منبر انتقادهای سختی را به زبان راند و با ناسزاگویی به صدراعظم و دولت مردم را تحریک به شورش کرد، مأموران شهربانی او را توقیف و به قراولخانهای انتقال دادند.
گروهی متشکل از 30- 40 طلبه برای رهایی شیخ محمد واعظ هجوم آوردند. در این بین، فرماندهی سربازان آتش گشود و یکی از طلاب به نام «سیدعبدالحمید» کشته شد. طلاب که از مرگ همدرس خود به خشم آمده بودند در حالی که به سمتشان شلیک میشد به قراولخانه هجوم بردند و ضمن ویران کردن آن جا، شیخ محمد واعظ را آزاد کردند. مردم جنازهی سیدعبدالحمید را برداشته و فریادکشان به خانهی علما رفتند. سیدعبدا.. بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلا.. نوری به همراه دیگر علما، روحانیون و طلاب به مسجد جامع رفته و در آن جا ازدحام نمودند. بازارها بسته شد و علما پس از بحث و گفتوگو متحدالقول شده، قرآن در میان گذاشته و سوگند یاد کردند که تا مقصودشان حاصل نشود، از مسجد بیرون نروند. 4
سران علما نامهای توسط «کامران میرزا نایب السلطنه» برای مظفرالدین شاه فرستاده و متذکر شدند که اگر هرچه زودتر عین الدوله برکنار نشود، مبارزهی آنان شدت خواهد یافت. پس از چندی و بدون این که شاه، عین الدوله را از صدارت برکنار کند، علما برای نشان دادن حسن نیت خود مردم را از مسجد پراکنده کردند و بازارها و دکانها بار دیگر باز شد. اما این پایان ماجرا نبود چرا که پس از آن که علما اقدامهای عین الدوله مبنی بر منزوی کردن ایشان و فاصله انداختن میان مردم و علما را از جانب وی مشاهده کردند و از طرفی هیچ اقدام مسالمت آمیزی را از جانب شاه مبنی بر رسیدگی به درخواستهای پیشینشان مشاهده نکردند، این گونه گفتند: «یا عدالتخانه را برپا کنید یا ما را بکشید و یا به ما راه بدهید از شهر بیرون رویم.»
سیدعبدا... بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی و صدرالعلماء و برخی دیگران از شهر بیرون شده، آهنگ «ابن بابویه» کردند که بازماندگان نیز به آنها بپیوندند. تمامی روحانیون، طلبهها و دیگران که در مسجد همراهی با روسیه کرده بودند، در این سفر نیز همراهی نمودند. حاج شیخ فضل ا... نوری نیز دو روز دیگر روانه گردید و در کهریزک به آنان پیوست. بدین ترتیب آنان که به نام عتبات بیرون رفته بودند در قم متحصن شدند.
اما در حالی که سران علما و قاطبهی روحانیون راه قم را در پیش گرفته بودند، گروهی دیگر از مردم، تجار و بازرگانان راه دیگری را برای خود برگزیده و با توجه به هماهنگیهایی که از پیش با سفارت انگلستان انجام داده بودند، راه سفارت انگلستان در تهران را در پیش گرفتند. «ادوارد براون» در این باره مینویسد: «مردم با دریافت عدم توانایی خود به قیام مسلحانه علیه حکومت، بر آن شدند که در مقر سفارت بریتانیا بست نشسته و این اقدام شیوهای موفقیت آمیز برای حصول به اهداف ایشان بود.» اگر تا پیش از ورود سفارت انگلستان به جنبش مشروطیت میتوانستیم جنبش اصلاحی مردم و علما را تنها به قصد دفع ظلم و برای برقراری عدالت فارغ از هر نوع دگراندیشی و مشروطه خواهی و به عنوان حرکتی اصلاحگرایانه برضد اوضاع نامطلوب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران تلقی کنیم، پس از ورود انگلستان به این جنبش، میبایست با تردید و تأمل بیشتری جنبش مشروطیت ایران را مورد مداقه و بررسی قرار دهیم.
بدین ترتیب در 26 تیر ماه 1285ه.ش. تحصن عدهای از بازرگانان، کسبه و طلاب در آن سفارت انگلستان آغاز گردید. گروه اول پناهندگان 40 نفر بودند. در روزهای بعد، عدهی پناهندگان به 3 هزار نفر رسید. در سفارت انگلیس از پناهندگان خواستند مطالب خود را بنویسند و پای آن نوشته را مهر کنند و نیز تعهد بسپارند که تغییر مطلب ندهند و بدون اجازهی سفارت ترک پناهندگی نکنند تا سفارت از آنها حمایت نماید.
آن چه که بیش از هر چیز در درخواستهای متحصنین جلب توجه میکند این است که در روزهای آغازین این تحصن هنوز بحثی از مشروطه و تشکیل مجلس قانونگذاری به میان نیامده و نخستین درخواستهای متحصنین سفارت انگلستان فاقد از هرگونه صبغهی مشروطه خواهی بود. با پذیراییای که در سفارت از متحصنین به عمل میآمد هر روز بر تعداد متحصنین افزوده میشد چنانچه در ظرف یک هفته عدد متحصنین از 5 هزار نفر گذشت. مأمورین سفارت نیز به دستور مقامهای سفارت، مأمور به ممانعت از ورود مأمورین دولت ایران به داخل سفارت بودند. ایشان دستور داشتند حتی در صورت تقابل با عین الدوله با وی برخورد کنند.
پناهندگان توسط سفارت، تلگراف تظلمی به پیشگاه «ادوارد هفتم» پادشاه انگلستان مخابره نمودند. پادشاه انگلیس در یک تلگراف توسط سفارت عمیقاً با پناهندگان همدردی کرد و تلگراف پناهندگان را به مجلس نمایندگان انگلیس فرستاد و هم پادشاه و هم مجلس انگلستان از مظفرالدین شاه رفع تعدیات مستبدانه از مردم ایران و پناهندگان را خواستار شدند.
فحوا و لحن مراسلات سفارت انگلیس با لندن حاکی از حمایت سفارت و دولت انگلستان از متحصنین است، ضمن این که مقارن با این ایام، جراید و مطبوعات انگلستان با انتشار مطالبی ضمن تأیید اقدام متحصنین به حمایت از ایشان میپرداختند. اما نقش اصحاب سفارت انگلیس در قالب حمایت محدود نشد و ایشان با فرا رفتن از حمایت، با جهتدهی به خواستهای متحصنین افزون بر این که مدیریت اقدامها و تعاملهای متحصنین با دولت ایران را در دست گرفته بودند، آشکارا با دخل و تصرف در خواستههای متحصنین به مداخلهی مستقیم در یک اختلاف داخلی پرداختند. در ادامهی سلسله مراسلاتی که وزیر مختار انگلیس در ایران با وزارت امور خارجهی ایران داشت، این بار رایس مسألهی طرح دعاوی و خواستههای متحصنین در «مجلس مبعوثین دولت انگلیس» را از زبان متحصنین به سمع دولت ایران میرساند.
«گرانت داف» کاردار سفارت انگلیس شبها به دیدار پناهندگان میرفت و با مردم بسیار مهربانی میگرد و میگفت: «پادشاه انگلستان پدر مهربان شما است، شما از هر حیث در امان هستید، شما به جای عدالتخانه مشروطه بخواهید و منشیان سفارت که به زبان فارسی احاطه داشتند معنای مشروطه و حکومت مشروطه را برای آنان توضیح میدادند.» از سوی سفارت به اکثریت پناهندگان کارت تحتالحمایگی داده شد تا هر وقت بخواهند از سفارت بیرون روند آسوده خاطر باشند. روی کارت پناهندگی نوشته شده بود: «دارندهی این کارت آقای ....... با کسانش زیر حمایت دولت انگلیس هستند و هر کس با او حرفی دارد به سفارت اعلیحضرت پادشاه انگلستان و امپراطور هندوستان مراجعه کند.»5
اما سرانجام سیاستهای مداخله جویانهی انگلستان در قبال متحصنین جواب داد و در نهایت مظفرالدین شاه با توجه به فشارهای واردهی ناشی از تحصن در سفارت انگلیس و همچنین فشارهای مستقیم و غیرمستقیم وارده از جانب سفارت انگلیس و وزارت امور خارجهی آن کشور به دولت ایران، ناگزیر به عقب نشینی شد. شاه زمانی که با افزایش روز افزون متحصنین در سفارت انگلیس و امساک سفارت از اخراج متحصنین علیرغم درخواست رسمی سفارت ایران در لندن از دولت انگلیس و همین طور مکاتبهی سفارت انگلیس که دولت ایران را متوجه تمامی خسارات و هزینههای تحصن در سفارت میکرد، مواجه شد با اکراه عین الدوله را وادار به استعفا کرد و «میرزا نصرا... خان مشیرالدوله» را که وزیر امور خارجه بود با حفظ سمت به صدارت منصوب کرد.
هفتهی پس از آن و در 14 مرداد 1285ه.ش. مطابق با 15 جمادی الثانی 1324 ه.ق. شاه با صدور فرمانی برقراری نظام مشروطه را پذیرفت و دستور داد مجلسی از شاهزادگان، اعیان و بزرگان قاجاریه، علما، ملاکین و بازرگانان و اصناف برای استقرار نظام جدید تشکیل شود. این فرمان همان روز منتشر شد و از سوی شاه «عضدالملک» و «حاجی نظام الدوله» برای بازگرداندن علما به قم رفتند. پس از ورود علما به تهران سیدعبدا... بهبهانی و سید محمد طباطبایی با کالسکه به جلوی سفارت انگلستان رفته و از 360 نفری که هنوز سفارت انگلیس را ترک نکرده بودند، خواستند که سفارت را ترک کنند و بدین گونه سفارت به کلی از وجود متحصنین تخلیه گردید.6
بدین ترتیب انگلیسیها که در ابتدای دوران مظفرالدین شاه با افزایش نفوذ روسها در دربار ایران، جایگاه خود را در ایران نسبت به گذشته متزلزل ارزیابی میکردند و همواره نگران از دست رفتن اشراف و نفوذ خود بر امور ایران بودند، اینک پس از سپری شدن قائلهی متحصنین در سفارت انگلیس و اعمال نفوذ و استفادهای که سفارت و دولت انگلیس از فرصت پیش آمده کردند، اختلاف علما، تجار، بازرگانان و گروههایی از مردم با شاه و دولت بر سر عزل صدراعظم و برپایی عدالتخانه، در نهایت منتهی به شکلگیری نظام مشروطه در ایران گردید که ایجاد کنندهی فضای جدیدی در ایران بود. فضایی که افزون بر احیای جایگاه انگلیسها در ایران بیش از پیش ایران را مستعد نفوذ و اعمال نظر انگلستان در امور داخلیاش میکرد.7
به اين ترتيب نهضت عدالتخواهي و قانونطلبي مردمي و اصيل ايرانيان، دفعتاً در جهت مشروطهخواهي تغيير مسير داد. معترضان براي تأسيس عدالتخانه و بازگشت علما، به سفارت انگلستان پناهنده شدند و آنچه از دل سفارت بيرون آمد مشروطهاي بود به تعبير جلال آلاحمد «نيمبند». ايرانيان به اذعان صاحبنظران و حتي بازيگران سياسي عهد مشروطه به هيچوجه آمادگي مشروطه را نداشتند. زمينهها و بسترهاي تشكيل دولت مشروطه در ايران زمان مظفرالدينشاه نه تنها مهيا نبود، بلكه زمان زيادي نياز بود تا اين بسترها و زمينهها فراهم گردد.
پی نوشتها:
1. محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، ص 45
2. علی ابوالحسنی (منذر)، مشروطه و تحصن در سفارت انگلیس، زمانه 1386 شماره 59
3. دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران، نشر نو، 1365، صص 372-384.
4. علیرضا علی صوفی، «آثار رقابت روسیه و انگلستان در انقلاب مشروطیت ایران»، مجله اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ص 133.
5. نامههای خصوصی سِر سسیل اسپرینگ رایس وزیرمختار انگلیس در دربار ایران (در عهد سلطنت مظفرالدینشاه و محمدعلیشاه قاجار)، ترجمه دکتر شیخالاسلامی، تهران، اطلاعات، 1375، ص133
6. صوفی، پیشین، ص 138
7. همان، ص 140