کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

ماجرای عجیبی از ساواک به روایت شاپور

15 شهريور 1400 ساعت 17:45

مرد جوانی همراه نامزدش به یکی از مغازه های شیک تهران می رود که هدیه ای بخرد. معاون نصیری، یعنی رئیس بخش شکنجه هم سر می رسد و می خواهد قبل از دیگران به کار او برسند. مرد جوان به او تذکر می دهد که نوبت او نیست و از او می خواهد که منتظر بماند.
 


به نوشته آخرین نخست وزیر شاه، غالب سران ساواک نظامی بودند و بیشترشان در آن سازمان مزایای مالی و اختیاراتی داشتند که حتی وزراء از آن محروم بودند. وقتی من انحلال ساواک را به شاه پیشنهاد کردم و لایحه قانونی آن را که به تصویب مجلس رسید، عرضه نمودم، به شکنجه‌هایی که ظرف 25 سال گذشته بر اعضای عناصر حزب توده وارد آمده بود اشاره کردم. متن لایحه وجود دستگاه اطلاعاتی را برای نظارت بر ایرانیان و بیگانگان نفی نمی کرد زیرا تکرار می کنم، مسئله مطلقا از میان بردن تشکیلاتی نبود که به دولت امکان تسلط بر اوضاع را می‌داد، آنچه می بایست از بین می‌رفت استبداد و خفقان بود.


 
شرح واقعه‌ای که در یکی از جراید خارجی منتشر شد نمایشگر اجحافاتی است که به ما می شد: مرد جوانی همراه نامزدش به یکی از مغازه های شیک تهران می رود که هدیه ای بخرد. معاون نصیری، یعنی رئیس بخش شکنجه هم سر می رسد و می خواهد قبل از دیگران به کار او برسند. مرد جوان به او تذکر می دهد که نوبت او نیست و از او می خواهد که منتظر بماند.
 
به جای دادن جوابی معقول، شکنجه گر ساواک در مقابل همه مشتریان به مرد جوان دستور می دهد که از مغازه خارج شود و وقتی که جوان نمی پذیرد هفت تیرش را می کشد و او را می کشد. اما بعد چه پیش می آید؟ پلیس به محل واقعه می آید و گزارشش را تهیه می کند و کار به دادگستری حواله می شود. ولی فردای آن روز ساواک کاخ دادگستری را محاصره می‌کند و پرونده را می‌سوزاند. هیچ کس هم پس از آن مزاحم قاتل نمی‌شود.
 
منبع : شاپور بختیار، یکرنگی، مترجم: مهشید امیرشاهی، 1982، ص 97.
 


کد مطلب: 48512

آدرس مطلب :
https://www.cafetarikh.com/news/48512/ماجرای-عجیبی-ساواک-روایت-شاپور

کافه تاریخ
  https://www.cafetarikh.com