شاه برای آنکه تحزبگرایی در حکومت خود را ثابت نماید، با توسل به اقدامات دروغین و ظاهری همچون ایجاد شعبههای حزبی در شهرها و استانهای مختلف، وانمود میکرد که این احزاب طرفداران زیادی دارد و مورد استقبال مردم است. اگرچه واقعیت چیز دیگری بود و این احزاب جایگاهی در میان مردم نداشتند و به عدم مشروعیت حکومت دامن می زدند:
«شاه به هر دو (حزب مردم و ایران نوین) اشاره کرده که همه جا برای خود صورتسازی تأسیس شعبه حزب کند. مأمورین سازمان امنیت هم راه افتاده، همان تعزیهگردانهای 26 سال پس از شهریور را که نام حزب «توده» یا «حزب وطن» و یا «دمکرات» او با «مليون» داشتند و هر سالی به دلیلی نام خود را عوض میکردند به نام ایران نوین و یا مردم درآوردهاند. مثلاً محمد ملکمحمدی دوست عزیزم از وقتی که سر توی سرهای اجتماع کرد ۲۱ سال پیش بود. در آن موقع عضو حزب دمکرات شد، به مازندران رفت تبلیغات کند. آن اسم که از بین رفت عضو حزب ملیون شد آن هم که از بین رفت و فعلاً فصل انتخابات شد، عضو حزب «ایران نوین» شده است. یا در شهسوار علیاصغر بالایی دوست عزیزم در موقعی که روسها در شمال نفوذ داشتند و او تجارت برنج داشت رئیس حزب توده آن شهر بود که بعدا جای خود را به رحمانقلی خان خلعتبری داد که او وکیل حزب توده در مجلس ۱۴ شد... بعد که دمکرات ایران قوام السلطنه به وجود آمد عضو کمیته حزب دمکرات ایران شد»1
1.ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار، جلد 6، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1397، ص 706