خدمتكاري را كه براي خدمتش انتخاب كردم آدمي بود كه حماقتش حدوحصري نداشت و محال بود كه بتواند اسحاق رابين را بشناسد. حتي احمقها هم گاهي به درد ميخورند!
سفر پنهانی اسحاق رابين به ايران
31 ارديبهشت 1401 ساعت 17:34
خدمتكاري را كه براي خدمتش انتخاب كردم آدمي بود كه حماقتش حدوحصري نداشت و محال بود كه بتواند اسحاق رابين را بشناسد. حتي احمقها هم گاهي به درد ميخورند!
در زمان پهلوی دوم، علی رغم شناسایی موقت این رژیم از سوی حکومت پهلوی، به دلیل ترس از واکنش روحانیون و اقشار مذهبی مردم، تمامی روابط، دیدارها و تعاملات حکومت پهلوی و رژیم صهبونیستی به صورت سری و محرمانه انجام می گرفت. موضوعی که اسدالله علم در خاطرات خود از سفر اسحاق رابین به ایران از این روابط پنهانی رمزگشایی می کند.
«... قرار بود امروز صبح شاه، اسحاق رابين، نخست وزير اسرائيل را به حضور بپذيرد. من كلية ترتيبات لازم را دادم و ارتشبد نصيري را به استقبال او به فرودگاه فرستادم، و به گارد دستور دادم چطور او را بدون ايجاد سوءظن به كاخ بياورد، و حتي خدمتكاري را كه براي خدمتش انتخاب كردم آدمي بود كه حماقتش حدوحصري نداشت و محال بود كه بتواند اسحاق رابين را بشناسد. حتي احمقها هم گاهي به درد ميخورند! به رغم ابراز علاقة قبلي اسحاق رابين به ديدن من، خودم را نشان ندادم. اگر شاه ميخواست كه من آنجا باشم خودش به من ميگفت...»
منبع:اسدالله علم. گفتوگوهاي من با شاه. تهران، طرح نو،1371، ج 1، ص 195
کد مطلب: 48738