ایران در دورهی نهضت جنگل شرایط خاصی را دارا بود، شرایطی که هر ایرانی وطنخواهی را به چارهاندیشی برای مقابله با این وضعیت وا میداشت. انقلاب مشروطه که برای محدود ساختن استبداد متکی به استعمار به وجود آمده بود، از دامن استبداد به هرج و مرج افتاده و اوضاع کشور را بحرانی کرده بود.
در بحبوحهی نزاع مشروطه خواهان با محمدعلیشاه، امضای قرارداد 1907 توسط روس و انگلیس، شمال ایران را منطقهی نفوذ روس و جنوب ایران را منطقهی نفوذ انگلیس قرار داد، با این وجود منطقهی بیطرف دولت مرکزی نیز از دخالتهای این دو قدرت مصون نبود. چنانکه مجلس اول که با دخالت قوای روس به توپ بسته شد، پس از بازگشایی بار دیگر با اولتیماتوم این دولت در سال 1911م به بهانه اخراج مورگان شوستر آمریکایی به تعطیلی کشانده شد.
با بسته شدن مجلس، انگلیسیها در منطقه تحت نفوذ خود، پلیس جنوب را تأسیس کردند و روسها علاوه بر اشغال نظامی مناطق تحت نفوذ خود، به قلع و قمع مخالفان پرداختند، به طوری که در مشهد حرم مطهر امام رضا(ع) را به توپ بستند و در تبریز جمعی از آزادیخواهان را به همراه ثقهالاسلام در روز عاشورا به دار آویختند و در رشت نیز شمار دیگری از جمله شریعتمدار کرگانرودی و یوسفخان جوبنهای را اعدام کردند.
مشاهده این فجایع اعضای هیئت اتحاد اسلام و میرزا کوچکخان را آسوده نگذارد و حس دفاع از دین و ملت و چارهاندیشی را در او تحریک و به عمل وا داشت و برای جلوگیری از تجاوزات آنان شهر رشت را برای شروع قیام خود انتخاب کرد.
تشکیل نهضت جنگل
نهضت جنگل از جریانهای سیاسی مهم تاریخ معاصر در راستای مبارزه با استبداد و استعمار است که توسط میرزا یونس، مشهور به میرزا کوچک، فرزند میرزا بزرگ (م 1259ش) از اهالی استادسرای رشت شکل گرفت. میرزا از طلاب مدرسه جامع رشت بود که به مشروطهخواهان پیوست و در این راه مجاهدتهای فراوانی کرد. وی در زمان بسیج قوای رشت برای تصرف پایتخت، فرماندهی یک دسته از جنگآوران را به عهده داشت و در فتح تهران شرکت کرد.[1]
در سال 1329ق هنگامی که محمدعلیمیرزا به پشتیبانی روسیه برای دستیابی دوبارهی قدرت ترکمنها را به طغیان وا داشت، میرزا داوطلبانه به گرگان رفت و در این رویارویی زخمی شد و برای معالجه به باکو فرستاده شد.[2] مقارن ختم غائلهی محمدعلیمیرزا به گیلان بازگشت و به همراه تعدادی از طلبههای رشت و انزلی انجمنی به نام مجمع روحانیون را برپا کرد، اما فعالیتهای میرزا که در این مجمع با هدف مبارزه با استعمار و استبداد به تربیت نیروهای نظامی میپرداخت،[3] باعث شد، به دستور سرکنسول روس، به مدت پنج سال محکوم به ترک شهر شود و ناچار مدتی در تهران سکونت گزید.[4]
میرزا کوچکخان در تهران درحوزههای علمیه محمودیه، مروی و صدر به تحصیل پرداخت و در این مدارس از محضر اساتیدی همچون شیخعبدالنبی نوری (از شاگردان برجستهی میرزای شیرازی)، سیدحسن مدرس و شیخ محمدحسین یزدی (نماینده دوره اول، دوم و سوم مجلس شورای ملی) بهره برد. [5]
در مدت اقامت میرزا در تهران و با مشاهده آشفتگیها و آشوبطلبی مشروطهخواهان تا حدود زیادی دچار یأس و سرخوردگی شد؛ چرا که بسیاری از مشروطهخواهان برای تحقق عدالت اسلامی به صف مجاهدان پیوسته، مشروطه را برای عدالت و آزادی مردم از بند استبداد میخواستند، اما آنچه در سالهای بعد از فتح تهران اتفاق افتاد، همپیمانه شدن با مستبدان[6] و وابستگی بیش از پیش به سفارت انگلستان بود. این دلایل به همراه روحیهی مذهبی و اصلاحخواهانه میرزا باعث شد، تا وی پس از رایزنی با برخی آزادیخواهان و مذاکره با مبلغینی که از طرف دولت عثمانی برای دعوت به اتحاد اسلام وارد تهران شده بودند، جذب نظریهی اتحاد اسلام شود. با وجود ممنوع بودن از رفتن و سکنی گزیدن در گیلان، تهران را به قصد زادگاهش ترک کرد و پس از مدّتی زندگی مخفی، با فراهم شدن زمینه مبارزه در این شهر، هیئت اتحاد اسلام را با جمعی از علما و متعمدین در گیلان تشکیل داد.
هیئت اتحاد اسلام سازمانی بود که به وسیله سید جمالالدین اسدآبادی، سید عبدالرحمن کواکبی (صاحب کتاب طبایعالاستبداد)، رشید رضا (مؤسس مجله المنار) و شیخ محمد عبده (رئیس دانشگاه الازهر) به وجود آمد و هدف آن وحدت مسلمانان به منظور مبارزه با استعمار و ایجاد یک وزنه سیاسی جهانی برای دنیا اسلام بود. هر چند سید به اهداف عالیه خویش نرسید، اما طرحی را در جهان اسلام پایهریزی کرد که بعدها بناهای عظیمی بر آن استوار شدند، به طوری که در ایران چند تن از رجال سیاسی و روحانیون مشهور مانند: سید محمدرضا مساوات، سید محمد کمرهای، سید یحیی ندامانی(ناصرالاسلام)، میرزا طاهر تنکابنی و سید حسن مدرس به فکر ایجاد انجمن یا سازمانی به نام اتحاد اسلام افتادند و تلاشهای فراوانی نیز به کار بردند؛ اما سرانجام میرزا کوچکخان توانست با تشکیل هیئت اتحاد اسلام، این آرزو را جامع عمل پوشاند.[7]
بعضی از نویسندگان، سیاست اتحاد اسلام را یک سیاست نامرئی از سوی دولت عثمانی برای جلب حمایت مسلمانان داخل و خارج امپراطوری میدانند. نویسندگانی نظیر ابوالحسنمیرزا معروف به شیخالرئیس در رسالهای به نام اتحاد اسلام در این خصوص مینویسد:
«بهترین امید برای حفظ مسلمانان از انحطاط، گردن نهادن آنها به رهبری عبدالمجید، این سلطان فرزانهی منورالفکر است که در صدد متحد ساختن جهان اسلام برآمده است.»[8]
همان طور که اشاره شد، هیئت اتحاد اسلام در ایران با اسامی برخی رجال سیاسی و روحانی نظیر سیدحسن مدرس، سیدمحمدرضا مساوات و... شناخته شده است که هیچگونه شواهد تاریخی دال بر فعالیت همسو و منطبق این گروه با اتحاد اسلام ترکیه وجود ندارد. این همان مطلبی است که میر احمد مدنی (عضو شورای اتحاد اسلام و مدیر روزنامه پرورش) در خاطراتش به بیان آن میپردازد:
«عنوان اتحاد اسلام مفهوم سیاسی آن یعنی استفاده از نیروی مسلمانان در برابر قدرتهای متجاوز مورد نظر بوده است و همانطور که این عنوان در ایران به معنی پیروی از سیاست عثمانی در میان دولتمردان ایرانی نبود، در میان جنگلیها نیز وابستگی آنان به مقام و یا گروه خاصی منظور نبوده است.»[9]
از طرف دیگر، برخی از نویسندگانِ جریان درباری یا کمونیستی کوشیدهاند تا رابطه نهضت جنگل را با اتحاد اسلام زیر سؤال برده، به انکار آن بپردازند. از میان آنان تحلیل «خسرو شاکری» در مورد ارتباط نهضت جنگل با اتحاد اسلام جالب توجه است:
«اتحاد اسلام در بهترین حالت نهادی مشورتی بود که عملکرد آن فراهم آوردن یک پایگاه سیاسی گستردهتر و اعتبار سیاسی برای کوچکخان در برابر حملات مخالفان به عنوان یک رهبر دیکتاتور بود.»[10]
در حقیقت نویسندگان جریان چپ برآنند تا رویکرد اسلامی نهضت جنگل را ماهیتی کمونیستی ببخشند، در حالی که میرزا کوچکخان به عنوان رهبر این جریان و بسیاری از عناصر نهضت مطالبی را برخلاف این مدعا بیان میکنند. کوچکخان در سخنانی که در نشریه نهضت جنگل به چاپ رسیده، مینویسد:
«بلی ما به نام [اتحاد اسلام] قیام کردیم و به این جمعیت مقدّس منتسبیم، ولی باید دانست که طرفدار اتحاد اسلامیم به نام ساده (انما المؤمنین إخوه) یعنی میگوییم در این موقع که تشتت کلمه و اختلاف اسلامیان مسلمان را به دست دشمن عمومی ذلیل و زبون کرده نباید مسلمانان برادرکشی کنند و به نام سنّی و سایر عناوین مذهبی به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن عمومی بدهند...»[11]
در آغاز نهضت جنگل مرکز ثقل و مغز متفکر آن را هیئت اتحاد اسلام که همه افرادش ـ به استثنای چند نفر ـ از علما بودند، تشکیل میداد. افرادی نظیر شیخبهاءالدین املشی، شیخعبدالسلام، حاجشیخعلی حلقهسری علمالهدی، سیدعبدالوهاب صالح، حاجسیدمحمود روحانی و شیخمحمود کسمائی و میرزا کوچکخان که همه از اعضای برجستهی هیئت اتحاد اسلام به شمار میرفتند.
گروهها و جریانهای فعال در نهضت جنگل
نهضت جنگل بر اساس طرح هیئت اتحاد اسلام برای مبارزه نظامی با استعمار تشکیل شد. در روند حرکت این نهضت جریان نفوذی یا چپ و... به آن ورود پیدا کرد، جریان چپ که عموماً دور احساناللهخان گرد آمده بودند، فاقد اعتقادات مذهبی و بعضاً علیه مذهب به تبلیغ میپرداختند.12] میر احمد مدنی (عضو شورای «اتحاد اسلام» و مدیر روزنامه پرورش) در خاطرات خود، همراهان میرزا کوچک را به صورت دو دسته متمایز تقسیم میکند و مینویسد:
«یک عده از احرار برجسته که از اول طلوع آزادی ایران تا خاتمه انقلاب جنگل همه اوقات با میرزا کوچک همعقیده و همقدم بوده و در تمام سوانح و حوادث با او همراه و دقیقهای از عقیده پاک و نمونه راسخ و محکم خود منحرف نشدهاند. دسته دیگر، از همراهان سستعقیده و منفعتپرست بودند که در جریان انقلاب از آزادیطلبی و وطنخواهی منصرف گشته و در اثنای فداکاری دنبال منافع خصوصی رفته و مسلک و مرام و تمام منافع ملی و مملکتی را به بیگانگان و خائنین داخلی فروختند.»[13]
جریان چپ زمانی توانست موقعیت مطلوبی را به دست آورد که حزب کمونیست ایران به نهضت جنگل وارد شدند. احمد کتابی نویسنده کتاب «سرزمین میرزا کوچکخان» در تبیین سیاستهای نهضت جنگل مینویسد:
«معتقد به انجام تغییرات سریع انقلابی و خواستار اتخاذ برنامهها و سیاستهای شدید و سریع در جهت الغای مالکیت و برقراری مظاهر به اصطلاح تجدد بودند. در صورتی که میرزا کوچکخان و پیروانش بیشتر خصلت ضداستعماری و ضداستبدادی و جنبه عدالتخواهی و تساویطلبی مبتنی بر اندیشههای مذهبی داشت.»[14]
موضعگیریها و تناقضات جریان چپ، حتی زبان طرفداران مارکسیست را نیز به انتقاد از آنها گشود، چنانکه «ایوانف» مورخ معاصر روسی، از موضعگیریهای غیر منطقی چپگرایان روسی در برابر میرزا کوچکخان انتقاد کرده است.[15] علاوه بر این دو جریان، عناصر نفوذی دیگری از جمله برخی از عناصر وابسته به تشکیلات بهائیت در درون نهضت جنگل رخنه کرده و بهتدریج شروع به جاسوسی و توطئه کردند.
جایگاه عناصر بهائی در نهضت جنگل
از جمله این بهائیان احساناللهخان دوستدار است. وی از تحصیلکردگان مدرسه تربیت بود.[16] که پس از پیروزی انقلاب مشروطه در سال 1325ق به عضویت انجمن حقیقت از انجمنهای ساری در آمد. در زمان قیام گیلانیان در دوره استبداد صغیر و ماجرای فتح تهران شرکت داشت و همزمان با شروع جنگ جهانی اول و تشکیل دولت موقت در کرمانشاه، به قوای این دولت پیوست، اما این همکاری چندان به طول نینجامید و به دلیل اختلاف با نظامالسلطنه مافی، رئیس دولت موقت به تهران بازگشت.[17]
احساناللهخان با بازگشت به تهران به کمیته مجازات از انجمنهای تروریستی پیوست که توسط عناصر بهائی نظیر ابوالفتحزاده و منشیزاده هدایت میشد و در ترور میرزا محسن مجتهد شرکت کرد. در همین ایّام نظمیه احساناللهخان را دستگیر کرد، ولی با تمهیداتی آزاد شد، اما بار دیگر با دستگیری بهادرالسلطنه کردستانی (عضو دیگر کمیته مجازات) و اعترافات وی، اعضای دیگر کمیته مجازات از جمله احساناللهخان دستگیر شدند.[18]
دوستدار این بار نیز توسط عبدالله بهرامی از زندان نجات پیدا کرد[19] و در 21 مرداد 1296 به نهضت جنگل پیوست. به نظر میرسد، احساناللهخان با مأموریت به شمال رفت و توانست با ایجاد ارتباط با محمودرضا از هم شاگردان میرزا و از طلاب مدرسه جامع رشت به میرزا نزدیک شود،20] به گونهای که میرزا کوچکخان اداره ممالک لاهیجان و تنکابن را به همراه دو هزار مرد مسلح در اختیار وی گذاشت.[21]
با ورود احساناللهخان به نهضت جنگل، دیگر عناصر بهائی همچون میرزا رضا افشار (پیشکار مالیه گیلان و عضو کمیته اتحاد اسلام، مسئول مالی نهضت)، سردار محیی (عبدالحسینخان معزالسلطان)، غلامحسین نعیمی و غلامحسین ابتهاج نیز وارد نهضت شدند.
نقش بهائیها در انحراف و شکست نهضت جنگل
تسلط نیروهای ارتش سرخ بر قفقاز به تدریج آنها را به مرزهای ایران نزدیک کرد و در اردیبهشت 1299 وارد انزلی شدند. در این زمان نیروهای جنگلی با حمایت ارتش سرخ بر گیلان و مرکز آن رشت مسلط شد و جمهوری شورایی گیلان را اعلام کرد که عنصر شناخته شده بهائی، احساناللهخان نیز عضو آن بود.[22]
در نهم تیر 1299 کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران به رهبری احساناللهخان اعلام کرد که میرزا کوچکخان از سمتهای خود در انقلاب معزول است و در هجدهم تیر1299 میرزا کوچکخان به عنوان اعتراض به این جریانات شهر رشت را ترک کرد. عبدالله متولی در کتاب «بررسی تطبیقی نهضت جنگل و خیابانی» در مورد علت خروج میرزا از شهر مینویسد:
«ماهیت اصلی احساناللهخان بعد از نفوذ بلشویکها در گیلان روشن میشود. او بدون معطلی مرام سوسیالیستی را پذیرفته و به یک فرد چپ رادیکال مبدل میگردد. در این راه خالو قربان نیز با او همراه میشود. با مخالفتی که میرزا با اقدامات آنها در اجرای مرام و برنامههای کمونیستی کرد، کودتایی بر علیه او ترتیب داد و بعد از رفتن میرزا از رشت اولین جمهوری کمونیستی را در گیلان به وجود آوردند.»[23]
ایوانف از نویسندگان جریان چپ نیز جریان خروج میرزا از شهر را اینگونه تعریف میکند:
«عناصر چپرو به رهبری احساناللهخان در رشت، انزلی و سایر نقاط گیلان دست به مصادره اموال خُرده مالکان، تجار، کسبه، پیشهوران و حتی دهقانان زدند. آنها در آن شرایط علیه دین و قرآن و روحانیت تظاهر و تبلیغ میکردند، تقاضای برداشتن چادر زنان و رفع حجاب را داشتند...»[24]
میرزا کوچکخان نیز در برابر این اقدامات ساکت نمیماند و در نامهای به مدیوانی در مورد علت خروج خود از شهر مینویسد: «در آغاز کار به همه ادارات دخالت کردند، به دوایر جمهوری دست گذاشتند و به شورای انقلاب دستور غیرقانونی دادند. به اموال مردم تعرض نموده... در رشت و انزلی به تهیه مفسده پرداختند...»[25]
با عقبنشینی میرزا از رشت به جنگلهای گیلان، کمیتهای مرکب از احساناللهخان، جعفر کنگاوری، خالو قربان و برخی از اعضای حزب کمونیست ایران تشکیل شد و در نهم مرداد 1299 کودتای سرخ علیه نهضت جنگل به وقوع پیوست. هرچند کودتاچیان به میرزا دست نیافتند، ولی در رشت بعضی از سران نهضت را دستگیر کرده، کشتند.[26]
پس از کودتا در مرداد 1299 عناصر چپرو و اعضای حزب کمونیست، دولت جدیدی تحت عنوان «کمیته ملی آزادی ایران» به ریاست احساناللهخان تشکیل دادند. احساناللهخان علاوه بر ریاست دولت جدید، مسئولیت کمیسر خارجه را نیز به عهده گرفت، اما تندرویهای وی در عرصههای اقتصادی و فرهنگی زمینهساز دوری بخشی از مردم از دولت او شد.[27] با ورود نیروهای دولت مرکزی به رشت، او و هوادارانش رشت را ترک و نیروهای دولتی تا حمام و پیر بازار پیشروی کردند؛ ولی کشتی جنگی ارتش سرخ آنها را به توپ بست و قزاقها مجبور به عقبنشینی و ترک شهر شدند، به طوری که بار دیگر گیلان به دست احساناللهخان افتاد.
سرانجام احساناللهخان فریب ساعدالدوله سپهسالار تنکابنی را خورد و خودسرانه با نفراتش برای فتح تهران حرکت کرد. از قرار معلوم ساعدالدوله به وی قول داده بود که چنانچه از راه تنکابن به تهران حمله کند، او حاضر است که واحدهای چریکش را در اختیارش بگذارد، لذا احساناللهخان به دنبال اجرای این طرح به همراه سه هزار نفر روس و ایرانی در اردیبهشت 1300 راهی تهران شد، اما نرسیده به «پل زغال» توسط نیروهای قزاق به فرماندهی سردار سپه و واحدهای جنگی ساعدالدوله از دو طرف خلع سلاح شدند.[28]
مویسی پرستیس در کتاب «بلشویکها و نهضت جنگل» معتقد است که این اقدام احساناللهخان به در خواست کمیته مرکزی حزب کمونیست صورت گرفته است. ارتش انگلیس که نیروهای خود را در نیمهی خرداد 1300 از خاک ایران خارج کرده بود، فشار زیادی را برای خروج نیروهای روس از شمال ایران به این دولت وارد ساخته بود، اما کمیته مرکزی حزب کمونیست به رهبری اوژنیکیدزه و گیلالو در آخرین لحظات به علت وجود ابهاماتی مبنی بر خروج سربازان، بار دیگر تلاش کردند تا با به حرکت در آوردن ناگهانی نیروهای تحت فرماندهی احساناللهخان تهران را فتح کنند و با این کار امیدوار بودند تا تلفات عظیم و پولهای تلف شده در این دوره دوازده ماههی مداخله به نام شوروی گردانی ایران و ایجاد جبهه شرقی انقلاب جهانی را توجیه کنند. بعدها پس از شکست کامل آن عملیات، احساناللهخان خطاب به د.یو.گوبنر (سیاستمدار شوروری) این طور عنوان میکند که او کاملاً از حساس بودن عملیات آگاه بود، اما با انجام این کار دستورات رفیق اورژنیکیدزه را اجرا کرده است.[29]
متعاقب سرنوشت تلخ جنگلیها به تشخیص «نریمان نریمانف» رئیس شورای کمیسرهای خلق آذربایجان شوروی و به درخواست «تئودور روتشتاین»، سفیر وقت شوروی در ایران از احسانالله خان و شصت نفر از فعّالان نهضت جنگل خواسته شد، ایران را ترک کنند.[30]
چند سال بعد هنگامی که تصفیههای گسترده استالین آغاز شد. احساناللهخان و مرتبطان با او به عنوان خطرناکترین و مخربترین گروه ایرانیان ساکن آذربایجان در 24 آذرماه 1317 دستگیر شدند. در گزارش اتهامات احساناللهخان آمده است:
«عاملیت سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا و ایران، طرفداری پر و پا قرص از فاشیسم، مبلّغ تبلیغات زهرآگین در میان ایرانیان ساکن اتحاد شوروی، عامل تحویل برخی از انقلابیون ایرانی به مقامات ایرانی...»[31]
سرانجام احساناللهخان در 19 اسفند 1317 در مسکو به جوخهی اعدام سپرده شد. پس از مرگ استالین در سال 1332 / 1953 و در پی کنگره کمونیست اتحاد شوروی در سال 1335 / 1956 گروهی از قربانیان تصفیههای استالین، از جمله احساناللهخان از اتهام خیانت به بلشویکها مبرا شدند.[32]
از دیگر اقدامات احساناللهخان در جریان نهضت جنگل، آزاد کردن غلامحسین ابتهاج (جاسوس شناخته شده انگلیس) از بند جنگلیها بود.
غلامحسین ابتهاج در سال 1277ش در رشت به دنیا آمد. پدرش ابراهیم ابتهاجالملک، مستوفی املاک سپهدار اعظم و بنا به گفته مازندرانی در ظهورالحق از بهائیان مهم و عضو محفل روحانی رشت بود.[33] وی تحصیلاتش را در مدرسهی رشدیه رشت و سپس مدرسه تربیت تهران آغاز و برای ادامه تحصیل در سال 1292ش راهی پاریس شد، اما یک سال بعد به ایران بازگشت و با شروع جنگ اول جهانی و بسته شدن راههای خروج از کشور دورههای آموزشی را در مدرسه آمریکایی در رشت گذراند. در سال 1297ش به سمت مترجم در پادگان انگلیسی در رشت درآمد که تا 1299 مشغول به این کار بود.[34] به گفته ابراهیم فخرایی، ابتهاج در این زمان برای دولت انگلیس جاسوسی میکرد و او بود که کاپیتان نوئل جاسوس انگلیسی، میچر آکشوت رئیس انگلیسی بانک شاهنشاهی و مک لارن کنسول انگلیس در رشت را که زندانی جنگلیها بودند فراری داد. زمانی که هواپیماهای انگلیسی اقامتگاه سران جنگل را در کلاشم بمباران کردند، جنگلیها ابتهاج را عامل افشای محل دانستند و او را در انزلی دستگیر کردند، اما مدّتی بعد احساناللهخان و میرزا رضا افشار او را آزاد کردند و وی پس از آزادی به کنسول انگلیس در رشت پناهنده شد و به کمک برادرش به تهران گریخت.[35] ابراهیم فخرایی علت حمایت احساناللهخان و رضا افشار را از غلامحسین ابتهاج به خاطر همکیش بودن و انتساب آنها به بهائیت میداند.[36]
از دیگر عناصر بهائی شناخته شدهای که در کنار احساناللهخان نقش مخرب و توطئهگرانه در نهضت جنگل ایفاء کرد، میرزا رضا افشار[37] پیشکار مالیه گیلان بود. وی در زمان نهضت به همراهی با انقلابیون پرداخت و در کمیته اتحاد اسلام مسئولیت مالی را به دست گرفت. او از افراد ایجادکننده تفرقه در میان سران نهضت بود. افشار در بحبوحه گرفتاریهای نهضت 840 هزار ریال پولهای جمعآوری شده از مردم برای مصارف جنگی را برداشت و به تهران گریخت و از آنجا به آمریکا رفت.[38]
محمدعلی گیلک (کمیسر فواید عامه نهضت جنگل) از شاهدان عینی نهضت جنگل، در خصوص اختلاس افشار مینویسد:
«افشار رئیس مالیه جنگل و پس از خاتمه جنگ با انگلیسیها مبلغ هنگفتی اختلاس کرده به معیّت رئیس گمرک (عبدالحسینخان ) به تهران فرار کرد و در تهران مورد تعقیب وثوقالدوله قرار گرفت و بالاخره به کمک هاوارد کاردار سفارت انگلیس از دست وی نجات یافت. این شخص بعدها وزیر شده و در زمان وزارت باز هم به جرم اختلاس محاکمه و در نتیجه محکوم و از جمیع شئون دولتی محروم گردید.»[39]
خسرو شاکری نیز در کتاب «میلاد زخم» افشار را متولد در یک خانواده بهائی در ارومیه معرفی میکند و اختلاس مالی او از نهضت جنگل را این طور شرح میدهد:
«پس از جنگ جهانی اول به اختلاس از اداره مالیهی رشت دست زد تا با این پول فرش بخرد و به ایالت متحده صادر کند. او برای سرپرسی ساکس نیز کار میکرد...»[40]
ح.م.زاوش نیز در بررسی نقش فراماسونها در رویدادهای تاریخی، افشار را از جمله عناصر مشکوک و مرموز نفوذی در نهضت میداند که سمت ریاست دارایی گیلان را به عهده داشته و به سهولت قادر به ایفای نقش خود میشود و با دو رویی بین دو زعیم اولیه نهضت جنگل یعنی میرزا کوچکخان جنگلی و حاجاحمد کسمائی به ایجاد اختلاف و دسته بندی دامن میزند.[41]
از دیگر کسانی که در نهضت جنگل در کنار احساناللهخان قرار داشت، سردار محیی (عبدالحسینخان معز السلطان) است. وی از اعضای خاندان اکبر میباشد که برادر او میرزا کریمخان رشتی در رابطه با اینتلیجنس سرویس انگلیس دارای شهرت فراوانی بود. حداقل دو تن از برادران میرزا کریمخان رشتی و سردار محیی مبصرالملک و سعیدالملک، را به عنوان بهائی فعّال میشناسیم.[42]
در حقیقت مأموریت سردار محیی در نهضت جنگل را باید برگرفته از سیاستهای انگلیسی کمیته آهن یا کمیته زرگنده به ریاست سیدضیاءالدین طباطبائی[43] دانست. این کمیته که به عنوان سازمان سرّی با هدف سرکوب نهضت جنگل و استقرار یک دیکتاتوری آهنین در تهران به وجود آمد. بنا به اظهارات یحیی دولتآبادی، سردارمحیی با ارتباط با کمیته زرگنده و دستورات برادرش به گیلان رفت و با تظاهر به بلشویک بودن وارد نهضت جنگل شد. دولتآبادی در ادامه، از خیانتهای سردارمحیی پرده برمیدارد و مینویسد:
«باور کردنی نیست مخصوصاً که دیده میشود که دست سیاست بیگانه توسط کمیته زرگنده از بلشویک ساختگی از گیلان درآمده و رل بزرگی بازی میکند، بلی، انگلستان با همین دست، بین میرزا کوچکخان، سردستهی مجاهدین تازه وارد شده را به هم زده، شعله آتش ریاست جمهوری میرزا کوچکخان را هنوز درست افروخته نشده، خاموش میسازد.»[44]
خسرو شاکری با اشاره به نقش سردارمحیی در براندازی دولت مجاهدین در غرب کشور، سخنان یحیی دولتآبادی را در خصوص ارتباط وی با انگلیس تأیید میکند. وی مینویسد:
«با وقوع جنگ [نخست جهانی] به قوای طرفدار آلمان در غرب ایران پیوست و برخی مجاهدان مسلح را رهبری کرد. به گفتهی یک منبع انگلیسی در 1917(1296) مواضع خود را تغییر داده و به سود روسیان و انگلیسیان وارد عمل شد تا کابینهی صمصامالسطنه را براندازد. در 1297، ظاهراً به دلیل خدماتش، والی کردستان شد. سپس به گیلان رفت و با دولت وثوقالدوله علیه جنگلیان همکاری کرد...»[45]
حضور سردارمحیی در نهضت جنگل کاملاً برجسته بود تا جایی که میتوان او را یکی از عوامل برهم زدن رابطه بین میرزا کوچکخان و سردسته مجاهدین تازه وارد چپ دانست و همین امر باعث کنار گذاشتن میرزا از ریاست دولت انقلابی شد و پس از شکست نهضت جنگل به همراه احساناللهخان به شوروی گریخت.[46]
سرانجام نهضت جنگل
سرانجام توطئه مشترک انگلستان، روسیه و بعدها اتحاد جماهیر شوروی و عناصر وابسته به جریان استعماری از بهائیان گرفته تا عنصر قزاق وابستهای چون رضاخان میرپنج در صف مجاهدان این نهضت باعث ایجاد تفرقه شد و قیامی که به هدف برپایی اسلام و برقراری حکومت اسلامی در کل ایران شروع شد با قلع و قمع مجاهدان و پس از شهادت میرزا و اندک یارانش به کلی از بین رفت.
به تعبیر دیگر میرزا کوچکخان در چهار جبهه جنگید: علیه تجاوزات و جنایات انگلستان، علیه تجاوزات و تعدیات روسیه، علیه دولت وابسته به استعمار وثوقالدوله، علیه نفاق چپ و مارکسیستهای وابسته به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی.
همین مسئله باعث شده که او در روند تاریخنگاری معاصر به دلیل اسلامیت و اتکاء به منافع ملی، اقتدار ملی و وحدت ملی مورد هجمه هر چهار جریان قرار گیرد، به طوری که هنوز هم این جریانات وی را متهم به جداییطلبی و... میکنند.
پینوشتها:
[1] . حسن فراهانی، روز شمار تاریخ معاصر ایران، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 142.
[2] . ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، تهران، جاویدان، 1354، ص 40.
[3] . افشین پرتو، گیلان و خیزش جنگل، رشت، فرهنگ ایلیا، 1391، ص 9.
[4] . حجتالاسلام علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ 2، 1377، ج 1، ص 341.
[5] . ابراهیم فخرایی، پیشین، ص 35.
[6] . منظور از مستبدان افرادی چون ظلالسلطان، محمدخان تنکابنی(سپهسالار)، امین الدوله و... میباشد.
[7] . ابراهیم فخرایی، پیشین، ص 23-22.
[8] . عباس نعیمی، جریانشناسیِ سیاسیِ جنبش جنگل، تهران، شرکت چاپخش، 1391، ص 66-65.
[9] . میراحمد مدنی، جنبش جنگل و میرزا کوچکخان، به کوشش سید محمدتقی میرابوالقاسمی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1377، ج 1، ص 93.
[10] . خسرو شاکری، میلاد زخم، ترجمه شهریار خواجیان، تهران، نشر اختر، 1386، ص 105.
[11] . مجموعه روزنامههای جنگل(نشریه نهضت جنگل)، به کوشش امیر نعمتی لیمائی، مشهد، امیدمهر، 1389، ص 189.
[12] . افشین پرتو، گیلان و خیزش جنگل تاریخ گیلان در درون احمدشاه قاجار، رشت، فرهنگ ایلیا، 1391، ص 62.
[13] . میراحمد مدنی، همان، ص 30.
[14] . احمد کتابی، سرزمین میرزا کوچکخان، تهران، معصومی، 1362، ص 127.
[15] . م.س ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، تهران، طوفان، 1356، ص 40.
[16] . وی به یکی از خانوادههای بهائی ساری (خانواده دوستدار) تعلق داشت. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج 8، قسمت دوم ، ص 818.
[17] . شورای عالی فرهنگ ناموران معاصر ایران، فرهنگ ناموران معاصر ایران، تهران، سوره مهر، 1384.
[18] . عبدالله متولی، کمیته مجازات، تهران، بنیاد مستضعفان و جانبازان، 1378، ص 174.
[19] . عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران، کتاب طوبی، 1371، ص 370.
[20] . ابراهیم فخرایی، همان، ص 346- 345.
[21] . غلامحسین میرزاصالح، جنبش میرزا کوچکخان بنابر گزارشهای سفارت انگلیس، نشر تاریخ ایران، 1369، ص 126.
[22] . شورای عالی فرهنگ ناموران معاصر ایران، همان، ص 161.
[23] . عبدالله متولی، بررسی تطبیقی نهضت جنگل و خیابانی، تهران، حوزه هنری، 1373، ص 149.
[24] . م.س ایوانف، تاریخ نوین ایران، ص 40.
[25] . سید جعفر مهرداد، مدخلی بر بازشناسی نهضت جنگل، تهران، بنیاد اندیشه اسلامی، 1382، ص 49.
[26] . شاپور رواسانی، نهضت میرزا کوچکخان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران، ص 168.
[27] . احمد کتابی، سرزمین میرزا کوچکخان، تهران، معصومی، 1362، ص 129.
[28] . حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، تهران، الهام، 1369، ج 1، ص 83.
[29] . مویسی پرستیس، بلشویکها و نهضت جنگل، ترجمه حمید احمدی، تهران، شیرازه، 1379.
[30] . تورج اتابکی، کارنامه و زمانه احسانالله خان، فصلنامه گفتگو، شماره 31، بهار 1380، ص 144.
[31] . همان، ص 161.
[32] . همان، ص 162.
[33] . اسدالله فاضل مازندرانی، ظهورالحق، ج8، قسمت دوم، ، بیجا، مؤسسه مطبوعات امری، بیتا، ص 762-763.
[34] . فرهنگ ناموران معاصر ایران، ج 2، تهران، سوره مهر، 1384.
[35] . ابراهیم فخرایی، همان، ص 141-140.
[36] . خاندان ابتهاج از بهائیان گیلان بودند. ابراهیم فخرایی، سردار جنگل، ص 140-141.
[37] . ابراهیم فخرایی، میرزا رضا افشار را نیز همانند احسانالله خان بهائی معرفی کند. همان.
[38] . همان، ص 17.
[39] . محمدعلی گیلک، تاریخ انقلاب جنگل به روایت شاهدان عینی، رشت، نشر گیلکان، 1371، ص 138.
[40] . خسرو شاکری، همان، ص 53.
[41] . ح.م.زاوش، نقش فراماسونریها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی، ج 2، تهران، نشر آینده، 1361، ص 42.
[42] . اسدالله فاضل مازندرانی، همان، بی تا، ص 776-777.
[43] . روزنامهنگار جوانی که از آغاز دوره دوم مشروطه (دوم ذیقعده 1327 ه ق) با های و هوی آزادیخواهی پرچم ناسیونالیسم خود را علم کرده و با شعارهای تند علیه اشرافیتِ حاکم، برای خود وجههای به دست آورد. همو مدتی بعد به عنوانِ یکی از عوامل سیاسی استعمار بریتانیا در صحنه سیاست ایران شناخته شد.
[44] . یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران، جاویدان، 1362، ج 4، ص 152.
[45] . خسرو شاکری، همان، ص 545.
[46] . همان.
مرکز بررسی اسناد تاریخی