بعد از کودتای سوم اسفند 1299 و قدرت گرفتن رضاخان برای خلع احمدشاه و پایان سلطنت قاجار، نقشههایی توسط انگلستان و با سردمداری رضاخان کشیده شد. در این راستا کمکم زمزمههای جمهوریخواهی در کشور شنیده میشد. این مساله که به صورت جنبشی به ظاهر خودجوش خود را نمایان میکرد، درحالی شروع به رشد کرده که کشور ترکیه در همسایگی ایران به تازگی به حکومت جمهوری تبدیل شده بود. انگلستان تصمیم داشت با برقراری حکومت جمهوری، به سلطنت قاجار خاتمه دهد و رضاخان را در قامت رئیس جمهور مردم ایران، حاکم علیالاطلاق بر مردم گرداند؛ توطئهای که با هوشیاری روشنفکران و رهبران مذهبی ازجمله سیدحسن مدرس و با پشتیبانی مردم خنثی و درنهایت رضاخان مجبور شد پایان جمهوریخواهی را در ایران اعلام کند. نکتهای که نشان از اهداف پشتپرده رضاخان دارد این است که تمام افرادی که با جمهوری فرمایشی او مخالفت کردند، یا از میان رفتند یا به انزوا کشیده شدند که ازجمله آنها میتوان به میرزاده عشقی اشاره کرد. میرزاده که صاحب امتیاز نشریه «قرن بیستم» بود همزمان با جریان جمهوریخواهی رضاخانی، مقالاتی را در نشریه خود نوشته و منتشر کرد که زمینهساز ترور او توسط نیروهای شهربانی رضاخان شد. وی در صفحه اول نشریه خود کاریکاتوری را نمایش داد که مردی سوار بر خر درحال خوردن شیره بود و چنین توضیح داد که «جناب جَمبول (=انگلیس) بر خر جمهوری سوار شده، شیره ملت را مکیده و میخواهد به سرِ ما شیره بمالد.» و همچنین عکس تابوتی که زیر آن نوشته شده بود «جنازه مرحوم جمهوری قلّابی» و «آه که جمهوری ما شد فنا/ پیرهن لاشخوران شد قبا». این مطالب که ضربهای سهمگین بر طرح جمهوریخواهی رضاخان وارد کرد موجب شد میرزاده 31 ساله در منزل خود ترور شود. با دعوت سیدحسن مدرس برای تشییع پیکر او جمعیتی بالغبر 30 هزار نفر حاضر شدند و از مسجد سپهسالار تا ابن بابویه او را مشایعت کردند. این مساله که جمهوریخواهی رضاخان طرحی وابسته به انگلستان است توسط افراد مختلف فهمیده و اشاره شده است؛ ازجمله یحیی دولتآبادی که چنین مینویسد: «زمزمه جمهوریطلبی یکمرتبه به گوشها میرسد و سردار سپه عاشق مقام سلطنت و فعال مایشاء، جمهوریخواه میشود و مستبدان شاهپرست بیش از میلیون جمهوریخواه حقیقی، سنگ جمهوریطلبی را به سینه میزنند و علنی دیده میشود از سفارت انگلیس-که هرچه هست امپراتوری است-تبلیغات جمهوری تراوش میکند و از سفارت روس بلشویک، که غیر از جمهوریت چیزی نیست، هرچه شنیده میشود، برضدّ این جمهوریت است و فاش به همهکس میگویند این مقدمه سلطنت استبدادی و لغو کردن قانون اساسی است.»
منبع:ایرج کیا ، ایران از کودتای سوم اسفند 1299 تا سقوط رضاشاه، تهران، پردیس دانش، 1394، ص 123