در اسفند ماه ۱۳۵۰ یک هیئت عمانی به ریاست ثوینی بن شهاب مشاور سلطان قابوس به تهران آمد و از دولت ایران برای سرکوبی شورشیان ظفار تقاضای کمک کرد. طبق موافقتنامه سری که در مارس ۱۹۷۲ بین طرفین امضاء شد مقرر گردید ایران با همکاری نیروهای انگلیسی که برای آموزش ارتش کوچک عمان در آن کشور باقی مانده بودند در این کار تشریک مساعى بکند.
با پیدا شدن دو بلوک شرق و غرب به سردمداری شوروی و ایالات متحده آمریکا، در دوران پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورهای جهان نیز به عرصه رقابت و درگیری میان حامیان جریانهای چپ و راست تبدیل شدند. عمان از جمله این کشورها بود که در شورش ظفار، شاهد تقابل و رویارویی جبهه آزادیبخش ظفار علیه حکومت سلطنتی بود. این شورش که در سال 1962 آغاز شده بود تا چندین سال ادامه یافت؛ اما در نهایت با شکست جبهه آزادیبخش ظفار پایان یافت. شرح شکلگیری جنبش و رویارویی آن با حکومت و همچنین علل شکست مخالفان از جمله موضوعاتی است که در ادامه به آن پرداخته شده است.
جنبش ظفار چگونه شکل گرفت؟
جنبش ظفار، جنبشی چپگرا بود که در سال 1962 علیه حکومت سلطنتی شیخ قابوس شکل گرفت. البته گفته شده است که سابقه شکلگیری جنبش به اواخر دهه 1950 بازمیگردد. بر این اساس در 1337 ش / 1958، سعیدبن تیمور، سلطان عمان و مسقط، برای سرکوب قبایل شورشی هوادار امام غالب بن علی، رهبر مخالفان سلطنت، از انگلستان، که از دیرباز بر این سرزمین سیطره سیاسی و اقتصادی داشت، کمک نظامی خواست. با مداخله نظامی انگلستان، شورشیان تضعیف و پراکنده شدند. این مبارزات بر گروههای ناراضی و شورشی در منطقه ظفار تأثیر گذاشت.1
بعد از پراکنده شدن گروههای ناراضی، چندین گروه مختلف با مشی سیاسی مشترک که همان مبارزه با حکومت سلطنتی جهت تحقق خواستههای سیاسی بود شکل گرفت؛ اما در نهایت در 1343 ش / 1964، گروههای پراکنده شورشی و مخالف سلطنت، شامل شاخه ظفاری جنبش ملی گرای عربی و «انجمن خیریه ظفار» و «سازمان نظامیان ظفاری» و «سازمان جوانان عرب ظفار»و هواداران جنبش انقلابی و پیروان مسلم بن نوفل، رهبر قبیله آل باکثیر، با یکدیگر متحد شدند و «جبهه آزادیبخش ظفار» را بنیان گذاشتند.2
محل شکلگیری این جنبش، در ایالت یا استان ظفار بود و علت وجه تسمیه جنبش به ظفار نیز همین موضوع بود. جنبش ظفار به دنبال کسب استقلال برای استان ظفار بود. این جنبش از نظر سیاسی و نظامی مشی مسلحانه داشت و ظاهراً از طریق کشورهای خارجی مسلح شده بود. برخی از کشورهای کمونیستی همچون چین از حامیان این جنبش بودند.
آغاز نبردها و نتیجه آن
همانطور که گفته شد جنگ ظفار از سال 1962 آغاز شد و تا سال 1975 ادامه یافت. علیرغم اینکه طی این سالها جنبش ظفار با فراز و نشیبها و مشکلات زیادی همراه بود؛ اما تا سال 1969 موفق به اشغال بیش از 90 درصد از ظفار شد. این اتفاق بخصوص بعد از تشکیل کنگره دوم جنبش اتفاق افتاد. جبهه آزادیبخش ظفار اولین کنگره خود را در سال 1965 برگزار کرد، این کنگره نقطه عطفی برای آغاز رسمی مبارزات جنبش بود. مبارزه مسلحانه با 9 تفنگ توسط جبهه آزادیبخش در کوهستانهای ظفار که شرایط جنگهای چریکی را داشت آغاز شد.3
بعد از این کنگره روند پیشروی و نبرد جنبش تا حدودی کند بود؛ اما بتدریج تقویت شد و تا سال 1968 جنبش ظفار موفق به اشغال بخشهای زیادی از ظفار شد. بعد از این موفقیت، جنبش دومین کنگره خود را برگزار کرد و در آن تصمیمات جدیدی گرفت. از جمله این تصمیمات این بود که بیسوادی را در مرحله اول در بین افراد ارتش آزادیبخش و گروههای مقاومت ملی، بکلی ریشهکن سازند.
بر اساس این تصمیم تاریخی بود که حرکتی برای از بین بردن بیسوادی شروع شد که نه تنها در بین افراد و گروه فوقالذکر توسعه داده شد، بلکه دامنه فعالیتش در بین توده هم گسترده گردید. در کنار آموزش خواندن و نوشتن، تعليمات جنگی و چریکی نیز که محدود بود به مبارزه و دفاع در برخورد با نیروهای دشمن و اوضاع جغرافیائی و تاریخی سرزمینهای آزاد شده نیز تدریس میشد.4 اما این موفقیتها بتدریج به شکست منتهی شد. علت شکست جنبش را میتوان ناشی از موارد متعددی از جمله کمک کشورها و متحدان بلوک غرب دانست.
کمکهای کشورها و متحدان خارجی سلطان قابوس
سلطان قابوس در طی جنگ با ظفار توانست نظر مساعد بسیاری از کشورهای بلوک غرب را علیه تهدید ظفار پررنگ کند. این موضوع باعث سرازیر شدن سیل کمکهای نظامی و انسانی به این کشور شد. در بین این کشورها، حکومت محمدرضا شاه نیز از جمله کشورهایی بود که به حکومت سلطان قابوس کمک شایانی کرد. یکی از علل کمک حکومت پهلوی به این کشور ترس از قدرتیابی کمونیستها و الگو قرار گرفتن آن توسط مردم ایران بود که میتوانست سلطنت او را نیز با تهدید جدی مواجه سازد.
گذشته از این، استراتژی آمریکا در دهه 70 نسبت به کشورهایی چون ایران نیز در این موضوع دخیل بود. حکومت نیکسون در این دهه به تمایلات شاه برای تقویت نظامی و خرید سلاحهای جنگی جواب بسیار مساعدی داد و در تمام دوران حکومت نیکسون فروش سلاحهای پیشرفته و پیچیده به ایران رو به افزایش نهاد. نتیجه آنکه ایران به ملامصطفی بارزانی و گروه اکراد در نبرد با دولت عراق، به تیو، حکمران ویتنام جنوبی در سال 1972، به مراکش در نبرد با جبهه پولیساریو و چندین کشور دیگر کمک کرد. اعزام نیروی مستقیم و شرکت در یک سلسله نبردهای خونین ظفار عمان نیز اوج این فرایند مرتبط با تحولات و دگردیسیهای سیاسی و نظامی دولت امریکا بود.5
این اتفاق در سال 1950 (1971 م) روی داد. بر این اساس «در اسفند ماه ۱۳۵۰ یک هیئت عمانی به ریاست ثوینی بن شهاب مشاور سلطان قابوس به تهران آمد و از دولت ایران برای سرکوبی شورشیان ظفار تقاضای کمک کرد. طبق موافقتنامه سری که در مارس ۱۹۷۲ بین طرفین امضاء شد مقرر گردید ایران با همکاری نیروهای انگلیسی که برای آموزش ارتش کوچک عمان در آن کشور باقی مانده بودند در این کار تشریک مساعى بکند.»6
اما جالب است که مشارکت ایران در جنگ ظفار با هدایت مستقیم آمریکا و حتی حضور نیروهای نیابتی این کشور صورت میگرفت و این موضوع نشاندهنده میزان تأثیرپذیری شاه ایران از آمریکا و میزان نفوذ این کشور در امور سیاسی و اقتصادی ایران است. فرد هالیدی از پژوهشگران فعال در زمینه تاریخ معاصر ایران در این رابطه آورده است:
«شاهد خطرناك دیگر این واقعیت است که از هم اکنون نشانههایی از شرکت افراد آمریکایی در عملیات نظامیفعال نیروهای ایران دیده شده است. نفرات آمریکائی در جنگ کردستان عراق در پروازهای عملیاتی و در جنگ ظفار در پروازهای شناسائی شرکت داشتند: گروه کوچکی از کارشناسان امریکائی در عملیات زمینی ظفار شرکت داشتند و قسمتی از مراقبت خلیج فارس و شمال اقیانوس هند توسط هواپیمای اف ۱۴ ایران را نفرات امریکائی انجام میدهند.»7
فهرست منابع
- دانشنامه جهان اسلام، "جبهه آزادیبخش ظفار"، بنیاد دائرهالمعارف اسلامی، شماره 4497.
همانجا.
انقلاب ظفار و تحولات خلیج، (بی جا) : اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، ج۱، ۱۳۵۴، ص 33.
همان، ص 39.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سقوط: مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1384، ص 279.
عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، صص 272- 273.
فرد هالیدی، ایران، دیکتاتوری و توسعه، ترجمه محسن یلفانی و علی طلوع، تهران، انتشارات علم، 1358، ص 91.