در شهر استرآباد، ما در کاروانسرایی فرود آمدیم و دو شبانه روز غم انگیز را دراین "شهر طاعون زده" به سر آوردیم. من با حالی گرفته در خیابانهای متروک شهر پرسه زدم: نیمی از دکانها و منازل به واسطه فوت صاحبان آنها بسته بود و کل جمعیت شهر بیش از چهار هزار نفر نبود.
هیچ جای دیگر چون بازار محل تجمع جالب و اختلاط تمامی طبقات مردم هم نیست که در طول راهروهای دراز سرپوشیده، همه به زور آرنج درصدد یافتن جایی و باز کردن راهی برای خود هستند. فقط ارو پائیها را خیلی به ندرت میتوان در میان این موج بی نظم افسار گسیختهی جمعیت مشاهده نمود...