در اوایل دهه 40، حزبی با عنوان کانون ترقی روی کار آمد. این حزب که با رهبری منصور روی کار آمده بود کاملاً مطیع دربار بود. با این حال علیرغم این شرایط، برخی از سران این حزب شایعاتی پیرامون این حزب مطرح کردند که حاکی از میزان وابستگی حکومت شاه به آمریکا بود.
ماجرای فسق و فجورهای خاندان پهلوی تنها به محمدرضا شاه و اشرف خواهرش باز نمی گردد. بلکه برادران و خواهران دیگر وی نیز اقداماتی انجام دادهاند که در تاریخ این رژیم ثبت شده و به طور مکرر در خاطرات افراد مختلف ذکر شده است.
احمد امیراحمدی از جمله مهمترین فرماندهان نظامی وفادار به رضا شاه بود که نقش مهمی در سرکوب بسیاری از مخالفان داخلی از جمله عشایر داشت. چنانچه برخی او را قصاب عشایر به خصوص عشایر لرستان میدانستند.
یکی از نمودهای ساخت استبدادی حکومت پهلوی اول را میتوان در سیاستهای اجباری و ناگهانی رضاشاه مشاهده کرد که طی آن بسیاری از افراد مجبور بودند کارهایی را که سنخیتی با فرهنگ عمومی آنها نداشت و برگرفته از فرهنگ غرب بود انجام دهند.
بعد از تصویب کاپیتولاسیون، امام به شدت با این قانون استثماری مخالف کرده و یک سخنرانی آتشین علیه آن ترتیب داد. این سخنرانی که برخلاف انتظار شاه بود، باعث ترس و وحشت رژیم شد.
ثریا اسفندیاری دومین همسر محمدرضا پهلوی سرانجام در سال اسفند 1336 از شاه ایران جدا شد و تا پنج سال بعد از جدایی خود، درباره زندگی خود با شاه سکوت اختیار نمود و حتی در تمام این مدت نیز شایع شده بود که شاه با پرداخت حق السکوت کلانی که به صورت ماهیانه به ثریا پرداخت می شود مانع از سخن گفتن ثریا میشود.
زکی خان، منشاء زیانها و لطمات فراوانی برای خاندان زند بود. خونریزیها و وحشیگری های او، همچنان که کریم خان پیش بینی کرده بود یکی از عوامل مهم نابودی زندیه شد.
در ادبیات سیاسی محمدرضا پهلوی، نوسازی در مقابل سنت گرایی تعریف و تحدید شده بود. اما سنت ستیزی شاه در پوسته سیاست نوسازی، همانند شمشیر دولبه سبب تشديد مخاصمات اجتماعى و به تـأخير افـتادن توسعه سياسى در ايران شد.
یکی از مسائلی که شاه در سفر خود به آمریکا در دهه 1340 بر آن تاکید کرد، موضوع تهدید کمونیسم و تأثیر آن بر منافع آمریکا در خاورمیانه بود. شاه تصورات خاصی پیرامون نقش ایران در جلوگیری از نفوذ کمونیسم داشت و خطر نفوذ کمونیسم را بسیاری جدی و بااهمیت تلقی میکرد.
در آزادسازی خرمشهر جوانان و فرماندهان زیادی شهید شدند که یکی از آنان محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر بود که جایگاه ویژه ای در سازماندهی نیروها و انجام عملیات های مختلف داشت. او از همان آغاز جنگ خود را برتر از مردم ندانست و ابتدا نیروها را به میدان نفرستاد بلکه دوشادوش مردم از شهر دفاع کرد.
تمامی روابط، دیدارها و تعاملات حکومت پهلوی و رژیم صهبونیستی به صورت سری و محرمانه انجام می گرفت. موضوعی که اسدالله علم در خاطرات خود از سفر اسحاق رابین به ایران از این روابط پنهانی رمزگشایی می کند.
مسئله انتشار بیماری همه گیر وبا در دوران قاجار که با قحطی نان و ارزاق مردم نیز همراه شد از جمله بحرانهایی بود که در این سلسله بوجود آمد. حکام علنا مباحث آشکار را پنهان می کردند و حتی انتشار وبا را مایه تنبیه مردم می دانستند.
بوریس باژانوف، رئیس دبیرخانه دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و دستیار استالین، در سال ۱۹۸۳، خاطرات خود را برای اولین بار به صورت کتابی منتشر کرد.
گروهک تروریستی منافقین در اولین گام برای عضوگیری اقدام به جداسازی آنان از خانوادههایشان میکرد. در این حین آنچنان در زندگی خصوصی این افراد دخیل بود که قدرت تصمیم گیری و اختیار در همه مسائل خصوصی را از آنان گرفته و این اعضا را تنها به صورت مترسک و بردهای برای اهداف سران این فرقه تروریستی بکار می گرفت.
اصلاحات ارضی در دهه 1330 مطرح شد و در اوایل دهه 1340 به تصویب رسید. علت طرح برنامه اصلاحات ارضی ریشه در مسائل گوناگونی داشت. با این حال تحولات سیاسی در دهه 1330 و از جمله افزایش نارضایتیهای مردمی به دلیل کودتای 28 مرداد 1332 نقش مهمی در این ماجرا داشت. وضعیتی که برای متحدان خارجی شاه نیز میتوانست خطراتی را به همراه داشته باشد.
بعد از طرح برنامه اصلاحات ارضی، امام اولین کسی بود که به مخالفت با آن برنامه پرداخت. اعتراضات امام ریشه در مسائل مختلفی داشت، با این حال فارغ از خود برنامه، اصلیترین دلیل مخالفت ایشان، با مسائل کلان سیاسی بود. موضوعی که آیتالله مهدوی کنی به خوبی در خاطرات خود به آن اشاره کرده است.
بسیاری از اعضای ساواک در قالب چهرههای مختلف در احزاب و گروههای سیاسی مخالف رژیم شاه نفوذ داشتند و از این طریق به شناسایی مخالفان رژیم و نیز دریافت اطلاعات لازم مبادرت میکردند.
ادارات دولتی هر یک به نوبه خود مشغول انجام دادن اموری سطحی و بیهوده بودند و فرسنگها با حقیقت وظیفه شناسی فاصله داشتند و فقط در تلاش بری استفادههای نامشروع مادی اوقات اداری خود را میگذراندند.
مشروطه گرچه در ابتدا با همگامی علما و آزادیخواهان با افکار و گرایشات متفاوت آغاز شد؛ اما بتدریج بسیاری از موافقان آن به خصوص از قشر روحانیت، به مخالفت با آن پرداختند. این مخالفتها عمدتاً به دلیل انحراف جریان مشروطه از اصول اولیه خود بود. ملامحمد آملی و سیدکاظم یزدی را میتوان در زمره این مخالفان قرار داد.