۰
plusresetminus
ریچارد فرای و ملی گرایی در ایران

فرای؛ ایدئولوگ مکتب ایرانی

فرای از مذهب شیعه به مثابه یک قرائت ایرانی از اسلام یاد می‌کند و حتی از تأثیرات زرتشت بر اسلام سخن می‌گوید تا جایی که نسب‌نامه‌ی بعضی امام زادگان را پیش از اسلام و در مذهب زرتشتی می‌داند که طبق همان خصلت محافظه کاری ایرانیان رنگ و بوی اسلامی گرفته‌اند.
فرای؛ ایدئولوگ مکتب ایرانی
 

این نوشتار را با سخنانی از شهید مطهری پیرامون نفوذ اندیشه‌های بیگانه به عنوان اولین و مهم‌ترین آفت برای انقلاب شروع میکنم. ایشان در کتاب نهضت‌های اسلامی‌ در صد ساله اخیر می‌فرمایند:  «هنگامی‌که یک نهضت اجتماعی اوج می‌گیرد و جاذبه پیدا می‌کند و مکتب‌های دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، پیروان مکتب‌های دیگر برای رخنه کردن در آن مکتب و پوساندن آن از درون، ‌اندیشه‌های بیگانه را که با روح آن مکتب مغایر است وارد آن مکتب می‌کنند و آن مکتب را به این ترتیب از اثر و خاصیت می‌اندازند و یا کم اثر می‌کنند... نفوذ و نشراندیشه‌های بیگانه... خطری است که کیان اسلام را تهدید می‌کند».

 

شاید بتوان نقطه پیوند شروع خبری شدن مکتب ایرانی را با همایش ایرانیان خارج ازکشور آغاز کرد. رئیس دفتر رئیس جمهور پیشین کشورمان گرچه در این همایش پر رمز و راز سخنانی در خصوص مکتب ایرانی به میان آورد اما پرسش اصلی و اساسی اینجاست که مبدع این تئوری کیست؟

 

برای پاسخ به این سوال باید تعریفی هر چند ناقص از مکتب ارایه بدهیم. در واقع می توان گفت مکتب مجموعه ای منسجم از اندیشه است که در یک زمینه ی اجتماعی و  درباره ی نحوه ی دید و عمل نسبت به فاکتور های سازنده ی اجتماع مانند نوع حکومت،باور های فرهنگی،سنت ، هنر و حتی ورزش مورد قبول عده ای قرار دارد و این اندیشه برای رسیدن به هدف یا اهداف خود از روش های خاصی بهره می گیرد. ممکن است مکتب یک جهان بینی صرفا انسانی مبتنی بر اندیشه ی  انسان یا حتی یک برداشت و قرائت خاص از یک دین یا مذهب الهی باشد.

 

بنا بر اطلاعات بدست آمده مبدع این تئوری شخصی به نام پروفسور ریچارد.ن.فرای با ملیت آمریکایی می باشد که در مرکز مطالعات خاورمیانه در آمریکا مشغول به فعالیت می باشد.

 

تابستان 1948 فرای در کسوت یک مستشرق و ایران‌شناس به ایران آمد و یکی از نخستین و مهم‌ترین اقداماتش تأسیس «مدرسه‌ی تابستانی مطالعات ایرانی» در دانشگاه شیراز بود. در سال‌های 1970 تا 1975، فرای، مدیر مؤسسه‌ی آسیایی در شیراز و عضو هیأت امنای دانشگاه شیراز شد و به صورت‌بندی پروژه‌ی مکتب ایرانی پرداخت.

 

وی این نظریات را درقالب کتابی به نام «عصر زرین فرهنگ ایران » منتشر کرده و کتاب فوق توسط یکی از انتشارات ایرانی ترجمه  و به چاپ رسیده است.

مکتب ایرانی عاریت گرفته شده از کتاب «عصر زرین فرهنگ ایران» توسط ریچارد فرای بوده و این نظریه، بومی نبوده و توسط این فرد مطرح شده بود.

نیم‌قرن پیش از آنکه رئیس‌جمهور احمدی‌نژاد و رئیس‌ دفترش اسفندیار رحیم‌مشایی کوروش را به عنوان، الگوی برتر مدیریت ایرانی، در مقابل الگوهای مسلطِ آمریکایی معرفی کنند و او را «شاه جهان» و پیروی از مشرب کوروش را «رمز جاویدانیِ همه حاکمان» بنامند، ریچارد فرای و شجاع‌الدین شفا این کار را کردند. در دهه 1340 روابط فرای از هر سو با مقامات بلندپایه دربار پهلوی گسترده شد و رفت‌ و آمدهایش با شجاع‌الدین شفا، نطق‌نویس یهودیِ محمدرضاشاه و ایدئولوگِ جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی آغاز گشت. او نیز مانند اسدالله علم (از معروف‌ترین دولتمردان حامی انگلیس‌) و منوچهر اقبال خیلی زود فرای را در حلقة دوستان شخصی‌اش پذیرفت و به روایت تاریخ کمبریج فرای به خانه‌اش مدام رفت ‌و آمد می‌کرد و در میهمانی‌هایش حضور داشت. شجاع‌الدین شفا کتاب 3 جلدی مشهورِ کمدی الهی اثر دانته را  که از مشهورترین منابع فکری فراماسونری است در سال 1335 به فارسی برگرداند. در این کتاب پیامبر عظیم‌الشان اسلام - نعوذبالله- به عنوان «مظهر شیطان » توصیف می‌گردند. و این عقیده از نخستین اصول «معرفتِ مخفی» ماسونی و ساختة فرقه «رُز- صلیبی» (پیشگامان فراماسونری) است که هیچ وقت آن را در درجات مقدماتی بیان نمی‌کنند.

شفا در یکی از مشهورترین آثارش به نام تولدی دیگر دین اسلام را نسخه برداری‌هایی از آئین‌های «میترائیسم» (مهرپرستی) و «زرتشت» و «مانی» می‌داند که «ایرانیان به دنیای کهن ارمغان دادند.» او مانند فرای از پیشگامان یهودی ترویج فرقه‌ رازآمیزِ «میترائیسم» بود و به همین دلیل، فرای یک انگلیسی به نام جان همیلسن را از دانشگاه منچستر به شفا معرفی کرد تا ساپورت و مساعدت ایرانی‌ها را برای برگزاری کنگره‌های آئین مهر و میترائیسم جلب کند. اندیشه‌های شفا ملغمه‌ای از آمیزش معنویت کاذب میترائیسم با «ملی‌گراییِ رادیکال» بود و نفوذش روی محمدرضا پهلوی او را به خالقِ جمله تاریخی «کوروش! آسوده بخواب که ما بیداریم» در سخنرانی شاه تبدیل کرد؛ همان سخنرانی معروف در پاسارگاد و بر سر آرامگاه کوروش در جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی که ریچارد فرای از کارگزاران درجه یک آن بود و ایده جنجالیِ «زنان رقصنده بومی» از پیشنهادات اوست. فرای در خاطراتش برگزاری جشن‌ها را مهم‌ترین کار خود در ایران می‌داند:

من معمولا از طریق شجاع‌الدین شفا خیلی به دربار فراخوانده می‌شدم. یکی از کارهایی که من در آن سهیم بودم کمک به برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی در شیراز بود. بزرگداشت کوروش چیزی بود که من به دو دلیل، سخت روی آن کار می‌کردم. این مراسم در شیراز برگزار می‌شد و من هم در آنجا رئیس انستیتو آسیا در دانشگاه پهلوی بودم و طبعاً نقش مهمی داشتم. دعوت بسیاری از میهمانان از سراسر دنیا برعهده من بود. باربارا والترز، را من به

ایران آوردم.

این ایده‌های باستان‌گرا و ژست‌های محمدرضا پهلوی به عنوان «کوروش زمان» برای مردم ارزشی بیشتر از یک نمایش مضحک تاریخی نداشت، ولی انگلیسی‌ها دست‌بردار نبودند و طی دهه‌های پیاپی، تئوری مکتب ایرانی را در ایران آزمودند. ریچارد فرای غیر از روابط گرمش با دست راست و چپ شاه، از طریق شجاع‌الدین شفا روی مغز شاه نفوذ داشت و این اثرگذاری وقتی مشخص شد که محمدرضا در کتاب‌های به سوی تمدن بزرگ و پاسخ به تاریخ همان روایت فرای از «عصر زرین فرهنگ ایران» را رونویسی کرد. شفا یک دغدغه بزرگِ مشترک با فرای داشت که شخص شاه نیز به آن علاقه زیادی نشان می‌داد. دغدغه هر دو - یا هر سه- بازسازی شخصیت «کوروش» پادشاه هخامنشی به عنوان نقطه ثقلِ تاریخ 2500 ساله ایران باستان بود. هر دوی آنان کوروش را به قرائت منابع تاریخ اسرائیل و کتاب عهد عتیق معرفی می‌کردند و عملاً یک «نظریة یهودی» از تاریخ ایران باستان به دست می‌دادند. کوروش را در تاریخ اسرائیل و در منابع عهد عتیق «مسیح خداوند» و «خدای بهشت» می‌دانند که «شاه جهان» است. در کتاب عزرا کوروش، کسی که «مقدر شده تا اسرائیل را حفظ نماید» و عملیات مشخصی را از طرف خدای اسرائیل (دیترو ایسایا) برای آن به انجام رساند. امیدهای اسرائیل باستان به وضوح بیان شده‌اند: کوروش بر آن است که اورشلیم را بازسازی نماید و جامعه تبعیدشده یهودیان را دوباره بازگرداند. در بسیاری از شهرهای بزرگ اسرائیل به دلیل جایگاه کوروش در تاریخ صهیونیسم، خیابان‌هایی به نام او نامگذاری شده که آن را نمادی از رابطة کهن یهودیان و ایرانیان معرفی می‌کنند. (شهریور 1387 نیز شیمون پرز، رئیس‌جمهور رژیم صهیونیستی با استقبال از اظهارات اسفندیار رحیم مشایی، درباره «دوستی با مردم اسرائیل» به دوستی 2500 ساله یهودیان با ایرانیان از زمان پادشاهی «کوروش» اشاره کرد.

آرای ریچارد فرای در کتاب «عصر زرین فرهنگ ایران» (سال 1975.م) این است که اول؛ خصلت ایرانیان محافظه کاری است و دوم؛ ایرانیان در فرآیند تاریخی تکامل خود فرهنگ‌های گوناگون را با سنت کهن خود سازگار و هضم می‌کنند و سپس آن‌ها را می‌پذیرند. فرای با مفروض گرفتن این گزاره‌های جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی نتیجه می‌گیرد که ایرانیان در واقع، اسلام ناب را نپذیرفتند؛ بلکه با روحیه‌ی محافظه‌کاری خود در پاسداری از سنت ایرانی، پس از حمله‌ی اعراب اسلام را ایرانی کردند و با ایرانی ساختن اسلام یک آیین و تمدن جهانی پدید آوردند که نسبتی با سنن و اعتقادات اعراب بادیه‌نشین یعنی پیامبر اسلام(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اصحاب بزرگوارشان نداشت. در واقع، از منظر ریچارد فرای، «اسلام ایرانی» به عناصر بنیادین اسلام ناب، پهلو نمی‌زند.  فرای از مذهب شیعه به مثابه یک قرائت ایرانی از اسلام یاد می‌کند و حتی از تأثیرات زرتشت بر اسلام سخن می‌گوید تا جایی که نسب‌نامه‌ی بعضی امام زادگان را پیش از اسلام و در مذهب زرتشتی می‌داند که طبق همان خصلت محافظه کاری ایرانیان رنگ و بوی اسلامی گرفته‌اند. این تئوریسین برجسته‌ی یهودیِ  هم‌چنین ریشه‌ی بسیاری از تفکرات فیلسوفان ایرانی مسلمان را نیز در «سنت باستانی ایران» می‌داند؛ چنان‌که ریشه‌ی تفکرات «شیخ اشراق» را به افلاطون و زرتشت می‌رساند و سعی می‌کند که برای اثبات ادعای «ایرانی کردن اسلام» در تمام مؤلفه‌های اسلام بعد از فتح ایران، نشانه‌هایی از حضور نمادها و آیین‌های «ایران باستان» را به رخ مخاطبانش بکشد. مشایی هم در سخنانی گفت: «در سال 1357 انقلاب کردیم تا انقلاب اسلامی را صادر کنیم اما من این‌جا عرض می‌کنم که دوران اسلام گرایی به پایان رسیده است. معنایش این نیست که اسلام‌گرایی و مکتب اسلام وجود ندارد یا رو به نضج نیست. نه؛ اسلام هست اما دوره‌اش به پایان رسیده و دوره مکتب ایرانی فرارسیده است».

آقای مشایی در مرداد 1389 جمله‌ای را گفت که معلوم نیست عمداً یا سهواً خواسته یک آموزه‌ی ماسونی را یادآور شود. رییس دفتر رییس جمهور اظهار داشت: «مأموریت انسان بر روی زمین این است که به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند. خدا ظرفیت خدا شدن را در انسان قرار داده و انسان قرار است که خدا باشد و در جای خدا بنشیند.» آقای مشایی هم‌چنین در 8 آبان 1389 می‌گوید: «در تفکر ناب توحیدی، انسان و خدا در یک مسیر هستند» و این تفکر ناب را «مکتب ایران» معرفی می‌کند. این تفکرات دقیقاً تفکرات کابالایست هاست که حتی از دیر باز و در مصر باستان هم می توان ریشه های این تفکر را دید که انسان تمام قدرت های خدا راداراست و اگر جاودانگی را هم بیابد عین خدا وحتی از او بالاتر خواهد شد و ...بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در صحیفه‌ی امام جلد 20 صفحه‌ی 366 می‌فرمایند: «ما خودمان چیزی نیستیم؛ هر چه هست از اوست. اگر عنایات او نبود ما هیچ بودیم، چنان‌چه از ازل هیچ بودیم و بعدها هم از حیث حیثیت خودمان هیچیم. منتها ما هیچ‌ها اشتباهاتی داریم. خیال می‌کنیم ما هم یک چیزی هستیم و این یک حجابی است بین ما که امیدوارم خدای تبارک و تعالی این حجاب را بردارد و ما بفهمیم کی هستیم. مقایسه‌ی تطبیقی سخنان مشایی با مروجان باستان‌گراییِ ماسونی: آقای مشایی در «هفتمین مجمع بین‌المللی استادان زبان و ادبیات فارسی هم آرای «سعیدی سیرجانی» و هم  نظریات ریچارد فرای در پروژه‌ی مکتب ایرانی را به صراحت مطرح می‌کند و مدعی است که اول؛ مذهب تشیع و ایرانیان به فردوسی بدهکار هستند و دوم؛ «زبان فارسی ما را از اسلام عربیّت نجات داد و اگر امروز ایرانی هست، به برکت زبان فارسی است.» او می‌گوید: «کشورهایی که اسلام عربیّت را پذیرفتند، هویّت ملی و سنت‌های خود را از دست دادند و این فرهنگ ایرانی و زبان فارسی بود که هم اسلام را پذیرفت و هم زبان فارسی توانست اندیشه‌های بلند فلسفی اسلام را قابل قبول جلوه دهد.» یعنی اگر زبان فارسی و سنت‌های ایرانی نبود، فلسفه‌ی دین اسلام برای جهانیان غیرقابل قبول بود؟!!!» این گزاره‌ها برداشت‌هایی مستقیم از آرای ریچارد فرای است .وقتی مشایی گفت: «ما مردم آمریکا را از برترین ملت‌های دنیا می‌دانیم ... ایران امروز با مردم آمریکا و اسراییل دوست است. به نظریّه‌ی نگران کننده‌ای می‌رسیم که تداعی‌گر دلبستگی ریچارد رورتی به نظریّه‌ی ماسونی داروین در خصوص جهش زیستی انسان در آمریکاست. رورتی با استناد به داروین می‌گفت: «برترین ملت در آمریکا پدید خواهد آمد»پروژه‌ی ماسونی مکتب ایرانی چه هزینه‌هایی را تحمیل کرد، وقتی روز 21 شهریور 1389 ریاست محترم جمهور در مراسم رونمایی از «منشور کوروش» حاضر شدند، گفتند : «این مراسم رونمایی، بیدار باش به همه‌ی حاکمان، مدیران و مدعیانی است که اگر می‌خواهند در دنیا جاویدان بمانند، راه و مسیر درست، راه کوروش است. اگر به خط خبری «بی.بی.سی» از سال 1389 نگاه کنیم، می‌بینیم که 26 دی 1389 «فرج سرکوهی» (جاسوس فراری) با نگارش مقاله‌ی «خط‌شکنی احمدی‌نژاد در میدان مین فرهنگ» به ستایش از سیاست‌های رییس کمیسیون فرهنگی دولت پرداخت یا در 26 فروردین 1390 نیز «اکبر گنجی» در مقاله‌ی «ایرانی‌گرایی به جای اسلام‌گرایی؟» در «بی.بی.سی» همین رویکرد ستایش‌گونه از مشایی را پی‌گرفت و همین کافی است که بدانیم مکتب ایرانی پروژه دشمن شادکن بوده وقتی دشمن ما را تایید کند پس ما وضعمان خراب است وهرچه بیشتر تایید کنند ما بیشتر از اسلام ناب دور شده ایم این شاه کلیدی بود که امام برای سنجش عملکرد مسئولین و تصمیم گیرندگان کشور به ما داده است. مکتب ایرانی در شرایطی که وحدت جامعه اسلامی بسیار مهم بود و ایران بعنوان الگوی اسلان ناب در حال مطرح شدن در بین کشورهای اسلامی بود چیزی در برنداشت جز اینکه حس ناسیونالیستی اعراب را برانگیخت وبدبینی آنان نسبت به انقلاب ایران و به اسلام ناب را .

 

https://www.cafetarikh.com/news/20070/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما